أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ ۚ أَفَلَا تَعْقِلُونَ

آیا مردم را به نیکی فرمان می دهید و خود را [در ارتباط با نیکی] فراموش می کنید؟ در حالی که کتاب [تورات را که با شدت به نیکی دعوتتان کرده] می خوانید. آیا [به وضع زیان بار و خطرناک خود] نمی اندیشید؟

  • تفسیر و مفاهیم
  • اعراب و موضوع آیات
  • نکات تجویدی

موضوع: توبیخ علمای غیرعامل

گفتار بدون عمل و نسیان نفس چگونه توبیخ شده است؟

«أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ؛ آیا امر مى‌کنید مردمان را به نیکوئى، «وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ‌؛و حال آنکه فراموش کنید نفس‌هاى خود را، یعنى ترک مى‌کنید نیکوئى به نفسهاى خود را و خود را فراموش کرده‌اید»؟

نسیان نفس یعنی انسان خود را جزء دیگران قرار ندهد و همه را موظف به وظایف دینی و اخلاقی و وجدانی بداند ولی خود را از آنها معاف دارد…

خداي سبحان همه انسان‌ها، به ويژه عالمان و سران منافق يهود و آن گروه از رهبران ديني را كه ديگران را به نيكي فرا مي‌خوانند و خود را فراموش كرده به معروف عمل نمي‌كنند، توبيخ مي‌كند كه چرا خود به معروفي كه ديگران را به آن امر مي‌كنيد عمل نمي‌كنيد.

محور توبيخ در اين آيه، نسيان نفس و عمل نكردن خود آمر، به معروف است، نه اصل امر به معروف، تا توهم شود كه امر به معروف بر چنين كساني واجب نيست.[1]

علماء و دانشمندان یهود قبل از بعثت محمّد صلى الله علیه وآله، مردم را به ایمان به وى دعوت مى‌کردند و بشارت ظهورش را مى‌دادند ولى خود، هنگام ظهور آن حضرت، از ایمان آوردن خوددارى کردند.

اصولاً یک برنامه اساسى مخصوصاً براى علماء، مبلغین و داعیان راه حق، این است که: بیش از سخن، مردم را با عمل خود تبلیغ کنند، همان گونه که امام صادق علیه السلام مى‌فرماید«کُونُوا دُعاةَ النّاسِ بِأَعْمالِکُمْ وَ لاتَکُونُوا دُعاةً بِأَلْسِنَتِکُم؛ مردم را با عمل خود به نیکى‌ها دعوت کنید نه با زبان خود تأثیر عمیق دعوت عملى از اینجا سرچشمه مى‌گیرد که هر گاه شنونده بداند گوینده از دل سخن مى‌گوید و به گفته خویش صد در صد ایمان دارد، گوش جان خود را به روى سخنانش مى‌گشاید و سخن که از دل برخیزد بر دل مى‌نشیند، و در جان اثر مى‌گذارد، و بهترین نشانه ایمان گوینده به سخنش این است که خود قبل از دیگران عمل کند، همان گونه که على علیه السلام مى‌فرماید: «أَیُّهَا النّاسُ إِنِّی وَ اللّهِ ما أَحُثُّکُمْ عَلى طاعَة إِلاّ وَ أَسْبِقُکُمْ إِلَیْها، وَ لا أَنْهاکُمْ عَنْ مَعْصِیَة إِلاّ وَ أَتَناهَى قَبْلَکُمْ عَنْها؛ اى مردم به خدا سوگند شما را به هیچ طاعتى تشویق نمى‌کنم مگر آن که قبلاً خودم آن را انجام مى‌دهم و از هیچ کار خلافى باز نمى‌دارم مگر این که پیش از شما از آن دورى جسته‌ام .[2]

مؤسسه نورالیقین

مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآنی


[1] . تفسیر تسنیم،ج۴،ص134

[2] . تفسیرنمونه، ج۱، ص۲۶۰

تجزیه

أَ : استفهام انکاری، مبنی، غیرعامل، مشترک بین اسم و فعل

تَأْمُرُونَ : فعل مضارع، جمع مذکر مخاطب، ثلاثی مجرد، از ماده(امر) ناسالم (مهموز الفاء) معرب، متعددی، معلوم، متصرف

النَّاسَ : ال جنس یا تعریف عهد خارجی، مبنی، غیرعامل، مختص اسم
ناس: اسم ثلاثی مجرد، اسم جمع، مذکر، از ماده (نوس) ناسالم معتل (اجوف واوی) یا از ماده (اُناس) ناسالم (مهموز الفاء) معرفه به ال ، معرب، جامد، منصرف، غیرمتصرف(در اصل (نوس) بوده (واو) متحرک ماقبل مفتوح قلب به الف شده (ناس) یا در اصل (اُناس) بوده، همزه آن به خاطر وجود(ال) تخفیف یافته است.

بِـ : حرف جر، مبنی، عامل، مختص

الْبِرِّ: ال تعریف یا جنس، مبنی، غیرعامل، مختص اسم
برّ: اسم ثلاثی مجرد، مصدر، مفرد، مذکر، از ماده (بر) ناسالم(مضاعف) معرفه به (ال) معرب، جامد، منصرف، متصرف

وَ : حرف عطف، مبنی، غیرعامل

تَنْسَوْنَ : فعل مضارع، جمع مذکر مخاطب، ثلاثی مجرد، از ماده (نَسِی) معتل(ناقص یائی) معرف، متعدی، معلوم، متصرف(دراصل (تنسَیُون) بوده حرف عله متحرک، ماقبل مفتوح، قلب به الف شده و در التقاء ساکنین حذف گردیده، عین الفعل را مفتوح ساختیم تا دلالت کند بر اینکه محذوف (الف) بوده

أَنْفُسَ : اسم ثلاثی مزید، جمع مکسر قلّه، مونث مجازی، از ماده (نفس) سالم، معرفه به اضافه، معرب، جامد، منصرف، متصرف

كُمْ : ضمیر متصل مجروری، جمع مذکر مخاطب، مبنی، معرفه، جامد، غیرمتصرف

وَ : واو حالیه، مبنی، غیرعامل

أَنْتُمْ : ضمیر منفصل مرفوعی،جمع مذکر مخاطب، مبنی، معرفه، جامد، غیرمتصرف

تَتْلُونَ : فعل مضارع، جمع مذکر مخاطب، ثلاثی مجرد، از ماده (تلو) معتل(ناقص واوی) معرب، متعدی، معلوم، متصرف (در اصل (تَتلوُون) بوده) حرف عله (واو) در التقاء ساکنین حذف شده

الْكِتَابَ : ال: تعریف عهد ذهنی یا حضوری، مبنی، غیرعامل، مختص اسم، اسم ثلاثی مزید، مصدر، مفرد مذکر، از ماده (کتب) سالم، معرفه به (ال) معرب، جامد، منصرف، متصرف

أَ : استفهام انکاری توبیخی، مبنی، غیرعامل، مشترک بین اسم و فعل

فَـ : حرف عطف، مبنی، غیرعامل

لَا : حرف نفی، مبنی، غیرعامل، مختص فعل

تَعْقِلُونَ : فعل مضارع، جمع مذکر مخاطب، ثلاثی مجرد، از ماده (عقل) صحیح سالم، معرب، لازم، معلوم، متصرف

ترکیب

أَ : همزه استفهام انکاری توبیخی، مبنی بر فتح

تَأْمُرُونَ : فعل مضارع مرفوع، علامت رفع، ثبوت نون، ضمیر بارز و متصل (واو) مبنی، محلاً مرفوع، فاعل

النَّاسَ : مفعولٌ به و منصوب، علامت نصب: فتحه ظاهری

بِـ : حرف جر، مبنی برکسر، محلی از اعراب ندارد

الْبِرِّ : اسم مجرور به حرف جر، علامت جر: کسره ظاهری

بالبّر: جارو مجرور متعلق به تأمرون

وَ : حرف عطف، مبنی بر فتح ، محلی از اعراب ندارد

تَنْسَوْنَ : فعل مضارع مرفوع، علامت رفع: ثبوت نون، ضمیر بارز و متصل (واو) مبنی، محلاً مرفوع، فاعل

أَنْفُسَ : مفعولٌ به و منصوب، علامت نصب فتحه ظاهری

كُمْ : ضمیر متصل، مبنی بر سکون، محلاً مجرور، مضاف الیه

وَ : واو حالیه، مبنی بر فتح، محلی از اعراب ندارد

أَنْتُمْ : ضمیر منفصل، مبنی برسکون، محلاً مرفوع، فاعل

تَتْلُونَ : فعل مضارع مرفوع، علامت رفع: ثبوت نون، ضمیر بارز و متصل (واو) مبنی، محلاً مرفوع، فاعل خبر برای (انتم)، محلاً مرفوع

الْكِتَابَ : مفعولٌ به و منصوب به فتحه ظاهری

أَ : همزه استفهام انکاری توبیخی، مبنی بر فتح

فَـ : حرف عطف، مبنی بر فتح، محلی از اعراب ندارد

لَا : حرف نافیه، مبنی بر سکون، محلی از اعراب ندارد

تَعْقِلُونَ : فعل مضارع مرفوع، علامت رفع: ثبوت نون، ضمیر بارز و متصل (واو) مبنی، محلاً مرفوع، فاعل

اعراب جملات آیه (44)

.1 أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ : جمله فعلیه، مستأنفه، محلی از اعراب ندارد.
.2 تَنسَوْنَ أَنفُسَكُمْ: جمله فعلیه،عطف به تامرون، محلی از اعراب ندارد.
.3 اَنْتُمْ تَتْلُونَ: جمله اسمیه،حال و محلاً منصوب
.4 تَتْلُونَ الْكِتَابَ: جمله فعلیه،خبر برای (انت) و محلاً مرفوع
.5 أَفَلَا تَعْقِلُونَ: جمله فعلیه،مستأنفه محلی از اعراب ندارد.
.6 لَا تَعْقِلُونَ: جمله فعلیه، عطف به تامرون، محلی از اعراب ندارد.

سوال : تفاوت (خیر با برّ) چیست؟ خیر و برّ، هر دو به معنای نیکی رساندن به دیگری هستند، ولی چنانچه نفعی را وَلو اینکه از روی سهو و غفلت به دیگری برساند(خیر) نامیده می‌شود. اما به نفع رساندن به دیگری از روی قصد (برّ) می‌گویند. ضد خیر(شر) و ضد برّ (عاق) است.

نکته بلاغی

آوردن ضمیر فصل (انتم) در اول جمله حالیه برای سرزنش هرچه بیشتر دانشمندان یهود است، به وسیله این ضمیر، به طور مستقیم به آنان اشاره می‌کند، یعنی: این شما هستنید که کتاب آسمانی را تلاوت کرده و در بین مردم به خواندن تورات شهرت یافته‌اید، پس چگونه اوصاف پیامبر اسلام(ص) را که در آن ذکر شده، انکار می‌کنید.

مؤسسه نورالیقین

مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآنی

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *