إِنَّ اللَّهَ لَا يَسْتَحْيِي أَنْ يَضْرِبَ مَثَلًا مَا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَيَقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلًا يُضِلُّ بِهِ كَثِيرًا وَيَهْدِي بِهِ كَثِيرًا وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِينَ

خداى را از اينكه به پشه ‏اى يا فروتر [يا فراتر] از آن مثل زند شرم نيايد پس كسانى كه ايمان آورده‏ اند مى‏ دانند كه آن [مثل] از جانب پروردگارشان بجاست ولى كسانى كه به كفر گراييده‏ اند مى‏ گويند خدا از اين مثل چه قصد داشته است [خدا] بسيارى را با آن گمراه و بسيارى را با آن راهنمايى مى ‏كند و[لى] جز نافرمانان را با آن گمراه نمى ‏كند

  • تفسیر و مفاهیم
  • اعراب و موضوع آیات
  • نکات تجویدی

موضوع: رازمثال به پشه

مثال زدن به کوچکترین مخلوق، درکلام خداوند چه سرّی دارد؟

مثال باید موافق مقصود باشد. مثال وسیله‌ای است برای تجسم حقیقت،گاهی گوینده درمقام تحقیرمدعی است. بلاغت سخن ایجاب می‌کندکه برای نشان دادن ضعف آنها، موجودضعیفی را برای مثال انتخاب کند.

دراینجا هیچ مثالی بهترازپشه یا مانندآن نیست.

درسوره عنکبوت نیزتکیه گاه‌های بت پرستان را به لانه عنکبوت که سست‌ترین خانه‌ها است، تشبیه می‌کند.

خداوند می‌فرماید: ما ابا نداریم از این که به پشه یا بالاترازآن مثال بزنیم.

گاه می‌شود ذکر یک مثال مناسب،آنچنان راه را نزدیک می‌کند که زحمت استدلال را ازدوش گوینده و شنونده برمی‌دارد.

گرچه بهانه جویان،کوچکی پشه را وسیله استهزاء و ایراد به آیات قرآن قرارداده بودند، اما اگر در ساختمان این حشره کوچک می‌اندیشیدند، می‌فهمیدندکه چه ظرافتی در ساختمان آن بکار رفته است.

امام صادق علیه السلام میفرماید: بااینکه(پشه) بسیارکوچک است، ولی ازنظرساختمان همان دستگاه‌هایی را داردکه بزرگترین حیوانات یعنی فیل دارا است. علاوه برآن که دو عضو دیگر(شاخک‌ها وبالها) درپشه است که فیل فاقدآن است.[1][2]

مؤسسه نورالیقین

مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآنی


[1] . تفسیرنمونه، ج ۱، صص  ۱۸۳_۱۸۸

[2] . شگفتي هائي در آفرینش پشه:

امام علی(ع) با اشاره به شگفتی های آفرینش «پشه» می فرماید: «اگر همه موجودات جمع شوند توانایی آفریدن پشه اى را ندارند». به گفته دانشمندان، ساختمان پشه ها بسيار ظريف و شگفت انگيز است كه ساختن آن براى انسان غير ممكن است. پشه نر از شيره گياهان و پشه ماده بيشتر از خون تغذيه مى كند. پشه هاى معمولى موجوداتى مزاحمند که می توانند خواب را از انسان بگيرند؛ اما خطرناك نيستند. در ميان انواع پشه ها، پشه هاى سمّي وجود دارند كه مى‌توانند قوى ترين حيوانات را از پاى درآورند.(پایگاه اطلاع رسانی ایةالله مکارم)

تجزیه

إِنَّ : از حروف مشبهۀ بالفعل و تأکید، مبنی، عامل، مختص اسم

اللَّهَ : ال: حرف زائده لازمه، مبنی، غیرعامل، مختص اسم.
اللهُ: اسم، ثلاثی مجرد، مفرد مذکر، ناسالم، از ماده «وَلَهَ» (معتل واوی) یا از ماده «اَلَهَ» (مهموزالفاء)، معرفه(علم)، معرب، جامد، منصرف، متصرف

لَا : حرف نفی، مبنی، غیرعامل

يَسْتَحْيِي : فعل مضارع، مفرد مذکر غائب، ثلاثی مزید باب استفعال از مادّه (حَیَی) معتل لفیف مقرون یا از مادّه (حَیَّ) ناسالم و مضاعف، معرب، متعدی، معلوم، متصرف
[در اصل (یستحئ) بوده که یاء مضموم ماقبل مکسور اگر در آخر فعل مضارع قرار بگیرد ضمه آن حذف می‌شود (یستحیی)

أَنْ : حرف مصدری ناصب، مبنی، عامل

يَضْرِبَ : فعل مضارع، مفرد مذکر غائب، ثلاثی مجرد از مادّه (ضرب)، صحیح، سالم، معرب، متعدی، معلوم، متصرف

مَثَلًا : اسم ثلاثی مجرد، مفرد، مذکر و مؤنث از مادّه (مثل)، سالم، معرفه به اضافه، معرب، جامد، منصرف، متصرف

مَا : حرف زائده و تأکید یا نکره موصوفه تامه، مبنی، غیرعامل

بَعُوضَةً : اسم ثلاثی مزید، مفرد، مؤنث، از مادّه (بعض)، سالم، نکره، معرب، جامد، منصرف، متصرف

فَـ : حرف عطف، مبنی، غیرعامل

مَا : اسم موصول یا نکره موصوفه، مبنی، معرفه جامد، غیرمتصرف

فَوْقَ : اسم ثلاثی مجرد، اسم مکان، مفرد از مادّه (فوق) ناسالم، معتل (اجوف واوی)، معرفه اضافه، معرب، جامد، منصرف، متصرف، دائم‌الاضافه

هَا : ضمیر متصل مجروری، مفرد مؤنث غائب، مبنی، معرفه، جامد، غیرمتصرف

فَـ : حرف استیناف، مبنی، غیرعامل

أَمَّا : حرف شرط و تفصیل، مبنی، غیرعامل

الَّذِينَ : اسم موصول خاص، جمع مذکر، معرفه، مبنی، جامد، غیرمتصرف

آمَنُوا : فعل ماضی، جمع مذکر غایب، ثلاثی مزید (اِفعال)، از ماده «أمن»، صحیح ناسالم (مهموزالفاء)، مبنی، متعدی، معلوم، متصرف.
[در اصل «أَأمَنُوا» بوده، دو همزه کنار هم، اولی متحرک و دومی ساکن، تخفیف قلبی همزه صورت می‌گیرد و به الف مدی تبدیل می‌شود. «آمنوا»]

فَـ : حرف ربط واقع در جواب شرط، مبنی، غیرعامل

يَعْلَمُونَ : فعل مضارع، جمع مذکر غائب، ثلاثی مجرد از مادّه (علم) صحیح و سالم، معرب، متعدی، معلوم، متصرف

أَنَّ : از حروف مشبهۀ بالفعل و مصدری، مبنی، عامل

هُ : ضمیر متصل منصوبی، مفرد مذکر غائب، مبنی، معرفه، جامد، غیر متصرف

الْحَقُّ : ال: حرف تعریف، مبنی، غیرعامل، مختص اسم
حق: اسم ثلاثی مجرد، مصدر، مفرد، مذکر از مادّه (حقّ) ناسالم، مضاعف، معرفه به ال، معرب، جامد، منصرف، متصرف

مِنْ : حرف جرّ، مبنی، عامل، مختص اسم

رَبِّ : اسم ثلاثی مجرد، مصدر، مفرد، مذکر، از مادّه (رب)، ناسالم، مضاعف، معرفه به اضافه، معرب
[اگر مصدر باشد؛ جامد
اگر مشتق باشد؛ صفت مشبهه] منصرف، متصرف

هِمْ : ضمیر متصل (به سه قسم کلمه)، جمع مذکر غایب، مبنی، معرفه، جامد، غیرمتصرف

وَ: حرف عطف، مبنی، غیرعامل

أَمَّا : حرف شرط و تفصیل، مبنی، غیرعامل

الَّذِينَ : اسم موصول خاص، جمع مذکر، معرفه، مبنی، جامد، غیرمتصرف

كَفَرُوا : فعل ماضی، جمع مذکر غائب، ثلاثی مجرد از مادّه (کفر)، صحیح، سالم، مبنی، لازم، معلوم، متصرف

فَـ : حرف ربط واقع در جواب شرط، مبنی، غیرعامل

يَقُولُونَ : فعل مضارع، جمع مذکر غائب، ثلاثی مجرد، از مادّه (قول)، معتل(اجوف واوی)، معرب، متعدی، معلوم، متصرف

مَاذَا : مَا: اسم استفهام یا زائده، مبنی، غیرعامل، نکره
ذا: اسم موصول (اسماء سته)، مذکر، معرب، جامد، منصرف
ماذا: ترکیب مزجی (اسم استفهام) یا اسم جنس به معنای (شیء) یا موصول به معنای (الذی)

أَرَادَ : فعل ماضی، مفرد مذکر غائب، ثلاثی مزید باب افعال از مادّه (رود)، معتل (اجوف واوی)، مبنی، متعدی، معلوم، متصرف
[در اصل (اَروَدَ) بوده که حرف عله متحرک ما قبل صحیح و ساکن، حرکتش را به ماقبل می‌دهد (اَرَودَ) حرف عله در موضع حرکت نیز اگر ما قبل مفتوح باشد قلب له الف می‌شود (اَرادَ).

اللَّهُ : ال: حرف زائده لازمه، مبنی، غیرعامل، مختص اسم.
اللهُ: اسم، ثلاثی مجرد، مفرد مذکر، ناسالم، از ماده «وَلَهَ» (معتل واوی) یا از ماده «اَلَهَ» (مهموزالفاء)، معرفه(علم)، معرب، جامد، منصرف، متصرف

بِـ : حرف جر، مبنی، عامل، مختص اسم

هَذَا : ها: حرف تنبیه، مبنی، غیرعامل
ذا: اسم اشاره به نزدیک، مفرد، مذکر، مبنی، معرفه، جامد، غیرمتصرف

مَثَلًا : اسم ثلاثی مجرد، مفرد، مذکر و مؤنث از مادّه (مثل)، سالم، معرفه به اضافه، معرب، جامد، منصرف، متصرف

يُضِلُّ : فعل مضارع، مفرد مذکر غائب، ثلاثی مزید باب افعال از مادّه (ضلّ)، ناسالم و مضاعف، معرب، متعدی، معلوم، متصرف

بِـ : حرف جر، مبنی، عامل، مختص اسم

هِ : ضمیر متصل مجروری، مفرد مذکر غائب، مبنی، معرفه، جامد، غیر متصرف

كَثِيرًا : اسم ثلاثی مزید، مفرد مذکر از مادّه (کثر)، ناسالم، نکره، معرب، مشتق (صفت مشبهه)، منصرف، متصرف

وَ: حرف عطف، مبنی، غیرعامل

يَهْدِي : فعل مضارع، مفرد مذکر غائب، ثلاثی مجرد از مادّه (هدی)، معتل(ناقص یایی)، معرب، متعدی، معلوم، متصرف
[در اصل یهدیُ بوده، حرف عله مضموم ماقبل مکسور در آخر فعل مضارع ضمه حذف می‌شود (یهدی).

بِـ : حرف جر، مبنی، عامل، مختص اسم

هِ : ضمیر متصل مجروری، مفرد مذکر غائب، مبنی، معرفه، جامد، غیر متصرف

كَثِيرًا : اسم ثلاثی مزید، مفرد مذکر از مادّه (کثر)، ناسالم، نکره، معرب، مشتق (صفت مشبهه)، منصرف، متصرف

وَ: واو حالیه یا استیناف، مبنی، غیرعامل

مَا : حرف نفی، مبنی، غیرعامل

يُضِلُّ : فعل مضارع، مفرد مذکر غائب، ثلاثی مزید باب افعال از مادّه (ضلّ)، ناسالم و مضاعف، معرب، متعدی، معلوم، متصرف

بِـ : حرف جر، مبنی، عامل، مختص اسم

هِ : ضمیر متصل مجروری، مفرد مذکر غائب، مبنی، معرفه، جامد، غیر متصرف

إِلَّا : حرف استثناء (ادات حصر و قصر)، مبنی، عامل

الْفَاسِقِينَ : ال: موصول اسمی، مبنی، غیرعامل، مختص اسم
فاسقین: اسم ثلاثی مزید، جمع، مذکر، از مادّه (فسق)، سالم، معرفه به ال، معرب، مشتق، اسم فاعل، منصرف، متصرف

ترکیب

إِنَّ : حروف مشبهۀ بالفعل، مبنی بر فتح، محلی از اعراب ندارد.

اللَّهَ : لفظ جلاله، اسم اِنَّ و منصوب، علامت نصب: فتحه ظاهری

لَا : حرف نفی، مبنی بر سکون، محلی از اعراب ندارد.

يَسْتَحْيِي : فعل مضارع مرفوع، علامت رفع: ضمه مقدر
ضمیر مستتر(هو)، مبنی، محلاً مرفوع، فاعل
خبر (اِنّ) و محلاً مرفوع

أَنْ : حرف مصدریه و ناصبه، مبنی بر سکون، محلی از اعراب ندارد

يَضْرِبَ : فعل مضارع منصوب، علامت نصب: فتحه ظاهری
ضمیر مستتر(هو)، مبنی، محلاً مرفوع، فاعل
محلاً منصوب به نزع خافض، تأویل مصدر (مِن ضربِ المثل)

مَثَلًا : مفعول به برای (یضربَ) و منصوب، علامت نصب: فتحه ظاهری
جمله اَن یضربَ مثلاً به تأویل مصدر مِن ضَربِهِ مثلاً می‌رود.

مَا : 1- اگر (ما) زائده باشد؛ محلی از اعراب ندارد
2- اگر نکره تامه موصوفه باشد؛ صفت برای مثلاً و محلاً منصوب بنابرتبعیت
3- اگر ابهامیه باشد؛ محلی از اعراب ندارد.

بَعُوضَةً : 1- اگر (ما) زائده باشد؛ مفعول به دوم برای (یضربَ) و منصوب، علامت نصب: فتحه ظاهری
2- اگر (ما) نکره تامه موصوفه باشد؛ عطف بیان یا بدل از (مثلاً) یا (ما) و منصوب بنابرتبعیت
3- اگر(ما) ابهامیه باشد؛ بدل از (مثلاً) و منصوب بنابرتبعیت

فَـ : حرف عطف، مبنی بر فتح، محلّی از اعراب ندارد.

مَا : عطف بر بعوضۀً و محلاً منصوب بنابرتبعیت

فَوْقَ : مفعول‌فیه برای عامل مقدّر (کائنۀً) و منصوب، علامت نصب: فتحه ظاهری

هَا : ضمیر متصل، مبنی بر فتح، محلی از اعراب ندارد.

فَـ : حرف استیناف، مبنی بر فتح، محلّی از اعراب ندارد.

أَمَّا : حرف شرط و تفصیل، مبنی بر سکون، محلّی از اعراب ندارد.

الَّذِينَ : اسم موصول خاص، مبنی بر فتح، محلاً مرفوع، مبتدا

آمَنُوا : فعل ماضی، مبنی بر ضمّ.
ضمیر بارز و متصل «واو»، مبنی، محلاً مرفوع، فاعل.

فَـ : حرف ربط، مبنی بر فتح، محلّی از اعراب ندارد.

يَعْلَمُونَ : فعل مضارع مرفوع، علامت رفع: ثبوت نون
ضمیر متصل (واو)، مبنی، محلاً مرفوع، فاعل

أَنَّ : حروف مشبهۀ بالفعل و مصدری، مبنی بر فتح، محلی از اعراب ندارد.

هُ : ضمیر متصل، مبنی بر ضم، محلاً منصوب، اسم (اَنّ)

الْحَقُّ : خیر (اَنَّ) و مرفوع، علامت رفع: ضمه ظاهری
اَنَّهُ الحقُّ به تأویل مصدر می‌رود و تقدیر کلام هُو الحقّ

مِنْ : حرف جرّ، مبنی بر سکون، محلّ از اعراب ندارد.

رَبِّ : اسم مجرور به حرف جر (مِن)، علامت جر: کسره ظاهری
مِن ربّ: جار و مجرور، متعلق به عامل مقدّر، حال برای (الحق) و محلاً منصوب

هِمْ : ضمیر متصل مجروری، مبنی بر سکون، محلاً مجرور، مضاف‌الیه

وَ: حرف عطف، مبنی بر فتح، محلّی از اعراب ندارد.

أَمَّا : حرف شرط و تفصیل، مبنی بر سکون، محلی از اعراب ندارد.

الَّذِينَ : اسم موصول، مبنی بر فتح، محلاً مرفوع، مبتدا

كَفَرُوا : فعل ماضی، مبنی بر ضم، ضمیر متصل (واو)، مبنی، محلاً مرفوع، فاعل

فَـ : حرف ربط، مبنی بر فتح، محلّی از اعراب ندارد.

يَقُولُونَ : فعل مضارع مرفوع، علامت رفع: ثبوت نون
ضمیر متصل(واو)، مبنی، محلاً مرفوع، فاعل

مَاذَا : مفعول به مقدم برای (ارادَ) و محلاً منصوب

أَرَادَ : فعل ماضی، مبنی بر فتح

اللَّهُ : فاعل برای (ارادَ) و مرفوع، علامت رفع: ضمه ظاهری
حرف جر، مبنی بر کسر، محلی از اعراب ندارد.

بِـ : حرف جر، مبنی بر کسر، محلی از اعراب ندارد.

هَذَا : اسم اشاره، مبنی بر سکون، محلاً مجرور به حرف جر (بِ)

بِهَذَا : جار و مجرور، متعلق به (اَرادَ)

مَثَلًا : تمییز یا حال برای (هذا) و منصوب ، علامت نصب: فتحه ظاهری

يُضِلُّ : فعل مضارع مرفوع، علامت رفع: ضمه ظاهری
ضمیر مستتر(هو)، مبنی، محلاً مرفوع، فاعل

بِـ : حرف جر، مبنی بر کسر، محلی از اعراب ندارد.

هِ : ضمیر متصل، مبنی بر کسر، محلاً مجرور به حرف جر (بِ)
بِهِ: جار و مجرور، متعلق به (یُضِلُّ)

كَثِيرًا : مفعول به برای یُضِلُّ و منصوب، علامت نصب: فتحه ظاهری

وَ: حرف عطف، مبنی بر فتح، محلّی از اعراب ندارد.

يَهْدِي : فعل مضارع مرفوع، علامت رفع: ضمه ظاهری
ضمیر مستتر(هو)، مبنی، محلاً مرفوع، فاعل

بِـ : حرف جر، مبنی بر کسر، محلی از اعراب ندارد.

هِ : ضمیر متصل، مبنی بر کسر، محلاً مجرور به حرف جر (بِ)
بِهِ: جار و مجرور، متعلق به (یَهدی)

كَثِيرًا : مفعول به برای یَهدی و منصوب
علامت نصب: فتحه ظاهری

وَ : واو حالیه یا استیناف، مبنی بر فتح، محلّی از اعراب ندارد.

مَا : حرف نفی، مبنی بر سکون، محلّی از اعراب ندارد.

يُضِلُّ : فعل مضارع مرفوع، علامت رفع: ضمه ظاهری
ضمیر مستتر(هو)، مبنی، محلاً مرفوع، فاعل

بِـ : حرف جر، مبنی بر کسر، محلی از اعراب ندارد.

هِ : ضمیر متصل، مبنی بر کسر، محلاً مجرور به حرف جر (بِ)
بِهِ: جار و مجرور، متعلق به (مَا یُضِلُّ)

إِلَّا : حرف استثناء، مبنی بر سکون، محلّی از اعراب ندارد.

الْفَاسِقِينَ : مفعول به و منصوب، علامت نصب: (یا) استثنای مفرغ

اعراب جملات آیه 26 بقره

1- إِنَّ اللَّهَ لَا يَسْتَحْيِي؛ جمله اسمیه، مستأنفه، محلی از اعراب ندارد.
2- لَا يَسْتَحْيِي؛ جمله فعلیه، محلاً مرفوع، خبر اِنَّ
3- فَوْقَهَا؛ شبه جمله (جار و مجرور)، عطف به جمله قبل
4- أَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا؛ جمله اسمیه برای (الذین) و محلی از اعراب ندارد.
5-آمَنُوا؛ جمله فعلیه، صله برای (الذین) و محلی از اعراب ندارد.
6- يَعْلَمُونَ…؛ جمله فعلیه (صفت)، جواب شرط غیرجازم و محلی از اعراب ندارد.
7- أَنَّهُ الْحَقُّ…؛ جمله اسمیه، سدمسد مفعولین برای (یعملون) و محلاً منصوب
8- مِنْ رَبِّهِمْ ؛ شبه جمله (جار و مجرور) با متعلق محذوف، حال برای (الحق) و محلاً منصوب
9- أَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا ؛ جمله اسمیه، عطف بر مستأنفه و محلی از اعراب ندارد.
10- كَفَرُوا ؛ جمله فعلیه، صله برای (الذین) و محلی از اعراب ندارد.
11- فَيَقُولُونَ… ؛ جمله فعلیه، جواب شرط غیرجازم و محلی از اعراب ندارد.
12- مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ ؛ جمله اسمیه، مقول قول برای یقولون و محلاً منصوب
13- أَرَادَ اللَّهُ ؛ جمله فعلیه، صله برای (ذا) و محلی از اعراب ندارد.
14- يُضِلُّ بِهِ كَثِيرًا ؛ جمله فعلیه، نعت برای (مثلاً) و محلاً منصوب بنابرتبعیت
15- يَهْدِي بِهِ كَثِيرًا ؛ جمله فعلیه، عطف به (یضل) و محلاً منصوب بنابر تبعیت
16- يُضِلُّ بِهِ كَثِيرًا وَ يَهْدِي بِهِ كَثِيرًا ؛ جمله فعلیه، خبر برای الذین(مبتدا) و محلاً مرفوع
17- مَا يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِينَ ؛ جمله فعلیه: 1- حالیه و محلاً منصوب
2- مستأنفه و محلی از اعراب ندارد.

سؤال آیه 26 بقره

اقوال مختلف در مورد (ماذا) را بنویسید؟[1]

الف) (ما) استفهامیه و (ذا) موصوله

ب) (ما) استفهامیه و (ذا) اشاره

ج) جمله (ماذا) مرکباً استفهامیه

د) (ماذا) اسم جنس بوده و به معنای شیء و یا موصوله بوده به معنای (الذی) می‌باشد.

ه) (ما) زائد بوده و (ذا) اشاره

و) (ما) استفهامیه بوده و (ذا) زائده است.

نکته بلاغی آیه 26 بقره

آوردن فعل مضارع (فیَقُولُون) به جای (فَقَالُوا) کنایه از آن است که عادت منافقین و کفار آن است که دائماً اشکال کرده‌اند و از روی عناد و شماتت درصدد اشکال تراشی و ایجاد شبهه هستند و به یک بار گفتن اکتفا نمی‌کنند علی‌هذا با صیغه مضارع آورده تا بر دوام و استمرار دلالت نماید.[2]

موضوع آیه 26 بقره

مای نکره موصوفه

(ما) نکره تامه‌ای است که با آن وصف می‌شود یعنی (ما) به عنوان نعت (صفت) محسوب می‌شود که به صورت اسم مبنی، محلاً مرفوع یا محلاً مجرور یا محلاً منصوب بنابرتبعیت به عنوان (نعت) اعراب می‌شود.

مانند: «جِئتکَ لِأمرٍ مَا»[3]


[1] . البیان، ج 1، ص 532.

[2] . همان، ص 532.

[3] . موسوعه، ص 532.

مؤسسه نورالیقین

مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآنی

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *