سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَىٰ بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا ۚ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ(1)

پاک و منزّه است خدایی که بنده‌اش را در یک شب، از مسجد الحرام به مسجد الاقصی -که گرداگردش را پربرکت ساخته‌ایم- برد، تا برخی از آیات خود را به او نشان دهیم؛ چرا که او شنوا و بیناست.

  • تفسیر و مفاهیم
  • اعراب و موضوع آیات
  • نکات تجویدی

سیمای سوره اسراء

1- مضامین سوره اسراء مشتمل بر چه نکات و مطالبی است؟

سوره «إسراء» در مکه نازل شده و هفدهمین سوره به ترتیب مصحف کنونی و پنجاهمین سوره به ترتیب نزول است که نام مشهور آن «بنی‌اسراییل» بوده زیرا بخش قابل توجهی از آیات آن در باره قوم بنی‌اسراییل است و نام «اسراء» به خاطر آیه اول این سوره و نام دیگر آن سبحان، از آغاز سوره گرفته شده است .

طبق ویژگی سوره‌های مکی محتوای سوره شامل مضامینی است از جمله: دعوت مؤثر به توحید وتوجه دادن به معاد، نصایح سودمند و مبارزه با هر گونه شرک، ظلم وانحراف.

این سوره هدفی واحد دارد وآن تسبیح ذات اقدس الهی است و به تعبیر علامه طباطبایی رحمة الله علیه تسبیح در این سوره  بر تحمید غلبه دارد. پس آغاز و انجام این سوره با تسبیح ذات الهی است در وسط سوره هم در آیاتی چند تسبیح آمده است. علامه طباطبایی رحمة الله علیه آیات (20 -58 -110) را از غررالآیات این سوره معرفی کرده است.

علامه جوادی آملی دام ظله می‌فرماید: شاید بتوان آیات (15 -36 -53-70 -79-82) را نیز از آیات کلیدی و برجسته این سوره دانست. این سوره با تسبیح خداوند متعال شروع می‌شود و با حمد و تکبیر او پایان می‌گیرد، «تسبیح» نشانه‌ای است برای پاکسازی و پیراستن از هرگونه عیب و نقص. «حمد» نشانه‌ای است برای آراستن به صفات فضیلت و «تکبیر» رمزی است به پیشرفت و عظمت.[1]

موضوع آیه 1: معراج پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله

2- حقیقت معراج پیامبر صلی الله علیه و آله به چه نکاتی اشعار دارد؟

آیه اول سوره اسراء در عين فشردگى بيشتر مشخصات سفر شبانه اعجازآميز(معراج) را بيان مي‌كند:

  1. جمله «أَسْرَى» نشان مي‌دهد كه اين سفر، شب هنگام واقع شد؛ زيرا «اسراء» در لغت عرب به معنى سفر شبانه است، در حالى كه كلمه «سير» به مسافرت در روز گفته مي‌شود.       
  2. كلمه «لَيْلاً» در عين اينكه تأكيدى است براى آنچه از جمله «إسراء» فهميده مي‌شود، اين حقيقت را نـيـز بيان مي‌كنـد كه اين سفر بطور كامل در يك شب واقع شد و مهم نيز همين است كه فـاصـله مـيـان مـسـجدالحرام و بيت‌المقدس كه بيش از يكصد فرسخ است و در شرایط آن زمان مى‌بايست روزها يا هفته‌ها بطول بي‌انجامد، تنها در يك شب رخ داد.
  3. كـلمـه «عَبْدِ» نـشـان مي‌دهد كه: اين افتخار و اكرام به خاطر مقام عبوديت و بندگى پيامبر بـود، چـرا كه بالاترين مقام براى انسان این است كه بنده راسـتـيـن خـدا بـاشـد. جمله «إنـَّه هُوَ السَّميعُ البَصير» اشاره به اين است كه بخشش اين مـوهـبـت بـه پـيـامـبـر صلی الله علیه و آله بـى‌حـساب نبوده بلكه به خاطر شـايسـتگى‌هایى بوده كه بر اثر گفتار و كردارش پيدا شد و خداوند از آن به خوبى آگاه بود.  
  4.  همچنين تـعبیر به «عبد» نشان مى‌دهد كه: اين سفر در بيدارى واقع شده  و اين سير جـسـمـانـى بـوده اسـت نـه روحـانـى، زيـرا سير روحانى معنى معقولى جز مسأله خواب يا حالتى شبيه به خواب ندارد، ولى كلمه عبد نشان مي‌دهد كه جسم و جان پيامبر صلی الله علیه و آله در اين سفر شركت داشته، منتها كسانى كه نتوانسته‌اند اين اعجاز را درسـت در فـكـر خود هضم كنند احتمال روحانى بودن را به عنوان توجيهى براى آيه ذكر كـرده‌انـد، در حـالى كـه مـى‌دانـيـم اگـر كسى به ديگرى بگويد من فلان شخص را به فـلان نـقطـه بـردم مفهومـش اين نيـست كـه در عـالم خـواب يـا خيال بوده يا تفكر انديشه او به چنين سيرى پرداخته است.      
  5. آغـاز ايـن سـيـر كـه مـقدمه‌اى بر مسأله معراج بـه آسـمـانها بـوده، مسجدالحرام در مكه و انتهاى آن مسجدالاقصى در قدس بوده است.          
  6. جـمـله «بارَكْنا حَوْلَهُ» بيانگر اين مـطلب است كه: مسجد الاقصى علاوه بر اينكه خود سـرزمـين مقدسى است اطراف آن نيز سرزمين مبارك و پربركتى است و اين ممكن است اشاره بـه بـركات ظاهرى آن بوده باشد چرا كه مى‌دانيم در منطقه‌اى سرسبز و خرم و مملو از درختان و آبهاى جارى و آبادي‌ها واقع شده است .

و نـيـز ممكن است اشـاره بـه بـركات معنوى آن بوده باشد، زيرا اين سرزمين مقدس در طول تاريخ كانون پيامبران بزرگ خدا و خاستگاه نور توحيد و خداپرستى بوده است.           

  • كلمه «مِن» در «مِنْ آياتِنا» نشان مي‌دهد كه آيات عظمت خداوند آنقدر زياد است كه پيامبر صلی الله علیه و آله با تمام عظمتش در اين سفر پر عظمت تنها گوشه‌اى از آن را مشاهده كرده است.[2]

3- اعجاز معراج پیامبر صلی الله علیه و آله با علم روز چگونه قابل ارزیابی و مطابقت است؟

سفر شبانه پيامبر صلی الله علیه و آله از مـسـجد الحرام به مسجد اقصى (بيت المقدس)  مقدمه‌اى براى معراج بوده است  ايـن سـفـر كـه در يـك شـب و مـدت كـوتـاهـى صـورت گـرفـت حـداقـل در شـرايط آن زمان از طرق عادى به هيچ وجه امكان پذير نبود، و جنبه اعجازآميز و كاملاً خارق‌العاده داشت و بدون شک، با استفاده از نیرو و قدرت بی‌پایان خداوند صورت گرفته است وهمه معجزات انبیاء، همین گونه است. به عبارت روشن‌تر معجزه باید عقلاً محال نباشد و همین اندازه که عقلاً امکان‌پذیر باشد، بقیه با استمداد از قدرت خداوند حل شدنی است.

هـنـگامى كه بشر با پيشرفت علم توانایى پيدا كند كه وسائلى بسازد سريع، آنچنان سريع كه از حوزه جاذبه زمين بيرون رود، سفينه‌هایى بسازد كه مسأله‌ اشـعـه‌هاى مرگبار بيرون جو را حل كند، لباسهایى بپوشد كه او را در برابر سرما و گـرمـاى فـوق‌العـاده حفظ نمايد، با تمرين به بي‌وزنى عادت نمايد خلاصه جایى كه انـسـان بـتواند با استفاده از نيروى محدودش، اين راه را طى كند آيا با استمداد از نيروى نامحدود الهى حل شدنى نيست؟

مـا يـقـيـن داريـم كه خدا مركب سريع‌السيرى كه متناسب اين سفر فضایى بوده باشد در اخـتـيـار پـيامبرش گذارده است، و او را از نظر خطراتى كه در اين سفر وجود داشته زير پوشش حمايت خود گرفته، اين مركب چگونه بوده است و چه نام داشته؟ براق؟ رفرف؟ يا مركب ديگر؟ در هر حال مركب مرموز و ناشناخته‌اى است از نظر ما. از هـمـه ايـنـهـا گـذشـتـه فـرضـيـه حـداكـثـر سرعت كه در بالا گفته شد، امروز در ميان دانشمندان متزلزل شده، هر چند اينشتاين در فرضيه معروف خودش به آن سخت معتقد بوده است.

دانـشـمندان امروز مي‌گويند: امواج جاذبه بدون نياز به زمان در آن واحد از يكسوى جهان به سـوى ديـگـر مـنـتـقـل مـي‌‌شـود و اثـر مـي‌گـذارد، و حـتـى ايـن احـتـمـال وجـود دارد كـه در حـركـات مـربـوط بـه گـسـتـردگـى جـهـان (مـي‌دانـيـم جـهان در حـال تـوسـعـه است و ستاره‌ها و منظومه‌ها به سرعت از هم دور مي‌شوند) منظومه‌هایى وجود دارند كه با سرعتى بيش از سرعت سير نور از مركز جهان دور مي‌شوند.

كـوتـاه سـخـن ايـنـكه مشكلاتى كه گفته شد هيچكدام به صورت يك مانع عقلى در اين راه نـيـست، مانعى كه معراج را به صورت يك محال عقلى در آورد، بلكه مشكلاتى است كه با استفاده از وسایل و نيروى لازم قابل حل است .به هر حال مسأله معراج نه از نظر استدلالات عقلى غير ممكن است و نه از نـظـر مـوازيـن عـلم روز. و خـارق العـاده بـودن آن را نـيـز هـمـه قبول دارند بنا بر اين هر گاه با دليل قاطع نقلى ثابت شود بايد آن را پذيرفت.[3]

4- افتخار معراج به دلیل وجود کدام خصوصیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به ایشان اعطاء شد؟

افتخار معراج به دلیل عبد بودن پیامبر صلی الله علیه و آله به ایشان عطا شد و تعبیر «بِعَبدِه» کرامت منحصر به فرد را برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ثابت می‌کند چون واژه «عبد» درقرآن برای دیگر پیامبران همراه نام آنها آمده است ولی درباره پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله تعبیر «بِعَبدِه»  بی‌نام، یاد شده است تا بی نیازی از تصریح به نام آن حضرت باشد، چرا که این ویژگی مخصوص آن حضرت بوده و بر پایه کلمه «بِعَبدِه» پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به عالی‌ترین اسم از اسمای حسنای الهی انتساب دارد.[4] یکی از نتایج عبودیت دریافت علم است؛ به فرموده امام علی علیه السلام «الْعِلْمُ عِلْمَانِ: مَطْبُوعٌ وَمَسْمُوعٌ، وَلاَ يَنْفَعُ الْمَسْمُوعُ إِذَا لَمْ يَكُنِ الْمَطْبُوعُ؛ علم و دانش دو گونه است: فطرى و شنيدنى (اكتسابى) و دانش شنيدنى سودى نمى‌دهد هنگامى كه هماهنگ با فطرى نباشد».

علم مطبوع: «عقل بالملکه» است؛ یعنی استعداد به وسیله علوم بدیهی و ضروری، برای رسیدن به علوم اکتسابی. منظور از «علم مطبوع» اصولی مانند توحید و عدالت خداوند است که انسان به طبیعت عقل و فطرت می‌داند.

علم مسموع: همان شنیده‌هایی از دانشمندان است؛ زیرا کسی که چنین استعدادی ندارد، از شنیده‌های خود از علوم سودی نمی‌برد و از دستاورد خود بهره‌ای نمی‌گیرد. و «علم مسموع» علوم شرعی است که نسبت به اصول عقلی و فطری به منزله‌‍ فرع است؛ زیرا فرع بدون اصل سودی ندارد.

رسیدن به علم مطبوع؛ علم لدنی و علم الهی نتیجه مقام عبودیت است. برای رسیدن به مقام عبودیت، علم مسموع به تنهایی کافی نیست واین علم را نمی‌توان از هر منبعی پذیرفت بلکه باید از طريق پیامبراکرم و ائمه اطهار علیهم السلام به ما رسیده باشد و اگر اين دسته از علوم با علوم فطرى انسان هماهنگ نباشد، نه تنها موجب هدايت نمى‌شود؛ بلكه گاه حجاب ظلمانی و موجب گمراهى است. منبع علم، باید از سرشت و باطن خود انسان باشد نه از فکر و اندیشه دیگران. اگر انسان ابتکار، ابداع و تفکر داشته باشد به قدرتی می‌رسد که دیگران نرسیدند.[5]  

5- منظور از مقصد نهایی سالکان طریق عبودیت (ربوبیت) چیست؟

عبودیت گوهری است که ظاهرش عبودیت است ولی کنه و نهایت و باطنش، آخرین منزل و هدف و مقصدش ربوبیت است.امام صادق علیه السلام : «العُبودِيَّةُ جَوهَرَةٌ كُنهُها الرُّبوبيّةُ، فَما فُقِدَ في العُبوديّةِ وُجِدَ في الرُّبوبيّةِ، و ما خَفِيَ عَنِ الرُّبوبيّةِ اُصيبَ في العُبوديّةِ» امام صادق علیه السلام فرمودند: عبودیت یک جوهره‌ای است که نهایت و کنهش ربوبیّت است. عبودیت (بندگی خدا) خاصیتش این است که هرچه انسان راه بندگی خدا را بیشتر طی کند بر تصاحب و قدرت و خداوندگاری‌اش افزوده می‌شود. اصل معنی «ربّ» یعنی صاحب و خداوندگار، و ربوبیّت یعنی خداوندگاری نه خدایی. فرق است میان خدایی و خداوندگاری. هر کسی مالک هر چیزی که هست، ربّ و خداوندگار آن چیز هم هست. براى رسيدن به كمال و قدرتى كه در عبوديت و اخلاص و پرستش واقعى است، بايد مراحل و منازلى را طى كرد بدين گونه:

اول: تسلط بر نفس خويش از طريق بالا بردن كيفيت عبادت و بندگى و انجام عبادت همراه با نيتى پاك آن گونه كه حضرت محبوب از انسان خواسته است؛ «وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا؛ و كسانى كه براى [به دست آوردن خشنودی ما با جان و مال] كوشيدند، بی ترديد آنان را به راه هاى خود، راه رشد، سعادت، كمال، كرامت، بهشت و مقام قرب راهنمايى می‌كنيم… » در اين مرحله از عبوديت آن چيزى كه نصيب انسان می‌شود اين است كه ضمن يك روشن ‏بينى خاص، خواهش‏ها و تمايلات نفسانى انسان، مسخّر وى می‌گردد و به عبارت ديگراولين اثر عبوديت و بندگى، ربوبيّت و ولايت بر نفس امّاره است.

دوم: تسلّط و ولايت بر انديشه‌هاى پراكنده و به عبارتى ديگر، تسلط بر نيروى متخيّله است.         
از شگفت‏ترين نيروهاى انسان، قوه متخيّله است. به سبب اين قوّه است‏ كه ذهن انسان هر لحظه از موضوعى متوجه موضوعى ديگر می شود و به اصطلاح تداعى معانى و تسلسل خواطر صورت می‌گيرد.

معمولا اين قوّه در اختيار ما نيست بلكه ما در اختيار اين قوّه عجيب هستيم؛ براى همين است كه هرچه بخواهيم ذهن خود را در يك موضوع معيّن متمركز كنيم كه متوجه چيز ديگر نشود، براى ما ميسّر نيست.

قوه متخيّله ما را بی‌اختيار به اين سو و آن سو می‌كشاند، مثلاً هرچه می‌خواهيم در نماز حضور قلب داشته باشيم نمی‌توانيم. پيامبر اسلام 9 در مورد دل افرادى كه مسخّر قوّه متخيّله است، تمثيل و تشبيه لطيفى دارند:

«مَثَلُ القَلْبِ مَثَلُ رِيشَةٍ فِى الْفَلاةِ تَعَلَّقَت فى أصلِ شَجَرَةِ، يُقَلِّبُها الرّيحُ ظَهراً لِبَطْنٍ‏؛ مثل قلب همانند پرى در صحرايى است كه بر درختى آويخته شده باشد كه باد آن را پشت و رو می كند».[6] آيا انسان محكوم به تسلط قوّه متخيّله است؟ و يا اينكه محكوميت در برابر قوّه متخيّله از خامى و ناپختگى است و كاملان و اهل ولايت قادرند اين نيروى خودسر را مطيع خود كنند؟      بی‌گمان مطلب دوم درست است، چون يكى از وظايف بشر تسلّط بر هوس بازى و كنترل قوّه خيال است و گرنه اين قوّه شيطانى صفت، مجالى براى تعالى و پيمودن صراط قرب نمی‌دهد و تمام نيروها و استعدادها را در وجود انسان باطل و ضايع می‌كند. سالكان راه عبوديت در دومين مرحله به اين نتيجه می‌رسند كه بر قوّه متخيّله خويش ولايت و ربوبيّت پيدا می‌كنند و آن را برده و مطيع خود می‌سازند. اثر اين مطيع ساختن اين است كه روح و ضمير به سائقه فطرى خدا خواهى، هر وقت ميل بالا كند، اين قوّه با بازيگری‌هاى خود مانع و مزاحم نمی‌گردد. رياضت كشان از راه هاى ديگر وارد می‌شوند و حداكثر اين است كه از راه مُهمل گذاشتن زندگى و ستم بر بدن، اندكى به آن دست می‌يابند، ولى اسلام از راه عبادت بدون اينكه نيازى به آن كارهاى ناروا باشد اين نتيجه را تأمين می‌كند.           

توجه دل به خدا و تذكر اينكه در برابر رب الارباب و خالق و مدبّر كل قرار گرفته است، زمينه تجمع خاطر و تمركز ذهن را فراهم می‌كند.

سوم: اين است كه روح در مراحل قوّت و قدرت و ربوبيّت و ولايت خود به مرحله‌اى برسد كه در بسيارى از امور از بدن بی‌نياز شود، در حالى كه بدن صد در صد نيازمند به روح است. بی‌نيازى روح از بدن به اين است كه در برخى از فعاليت‏ها از استخدام بدن بی‌نياز می‌گردد، اين بی‌نيازى گاهى در چند لحظه و گاهى مكرّر و گاهى به طور دائم صورت می‌گيرد و اين همان است كه به «خلع بدن» معروف است.    
چهارم‏: در این مرحله بدن از هر جهت تحت فرمان و اراده شخص درمی‌آيد به طورى كه در حوزه بدن خودِ شخص، اعمال خارق‌العاده سر می‌زند؛ امام صادق علیه السلام می‌فرمايد:   
«مَا ضَعُفَ بَدَنٌ عَمَّا قَوِيَتْ عَلَيهِ النِيَّةُ؛ از آنچه كه همت و اراده نفس در آن نيرومند گردد [و به طور جدى مورد توجه نفس واقع شود] بدن از انجام آن ناتوانى نشان نمی‌دهد».[7]

پنجم‏: اين مرحله بالاترين مراحل است كه حتى طبيعت خارجى نيز تحت نفوذ اراده انسان قرار می‌گيرد و مطيع انسان می‌شود؛ معجزات و كرامات انبيا و امامان و اولياى حق از اين مقوله است؛ معجزات از باب تصرّف و ولايت تكوينى است. تصرّف در كائنات چون عصا را اژده‌ها نمودن، كورى را بينا ساختن، مرده‌اى را حيات دادن و از نهان آگاه نمودن؛ همه از باب ولايت تصرّف است. 
«وَ ما كانَ لِرَسُولٍ أَنْ يَأْتِيَ بِآيَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ؛ و هيچ پيامبرى را نسزد كه جز به اذن خدا معجزه اى بياورد.»[8] در اين آيه كريمه، آورنده آيت و معجزه را پيامبران می داند ولى به اذن تكوينى پروردگار، چون هر موجودى در هر مرتبه‌اى كه باشد مجراى اراده و مشيّت الهى و مظهرى از مظاهر آن است.    

انسان با حركت جوهرى و تزكيه و تعليم به جايى می‌رسد كه میتواند در كائنات تصرّف كند و ولايت تصرّف يابد. همه اينها نتيجه قرب است و هر كس به هر اندازه كه به خدا نزديك‏تر است توان تصرّف او بيشتر است.

امام صادق علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله و وى از خداوند متعال روايت می‌كند كه در حديث قدسى فرمود: «مَا تَقَرَّبَ إلىَّ عَبدٌ بِشَیءٍ أَحَبَّ إلَىَّ مِمَّا افْتَرَضَتْ عَلَيْهِ، وَإنَّهُ لَيَتَقَرَّبُ إلَیّ بِالْنَّافِلَةِ حَتّى أُحِبَّهُ، فَإذَا أحْبَبْتُهُ كُنتُ سَمعَهُ الَّذِى يَسْمَعُ بِهِ، وَبَصَرَهُ الَّذِى يُبصِرُ بِه، وَلِسَانَهُ الَّذِى يَنْطِقُ بِه، وَيَدَهُ الَّذِى يَبْطِشُ بِهَا. إن دَعَانِى أجَبْتُهُ وَإنْ سَأَلَنِى أَعْطَيْتُه؛ هيچ بنده اى با هيچ چيزى به من نزديك نشده است كه از واجبات نزد من محبوب‏تر باشد، بنده من به وسيله مستحبات [كه من واجب نكرده ام ولى او تنها به خاطر محبوبيت آنها نزد من انجام می دهد] به من نزديك می شود تا محبوب من می شود، همين كه محبوب من شد من گوش او می شوم كه با آن می شنود و چشم او می شوم كه با آن می بيند و زبان او می شوم كه با آن می گويد و دست او می شوم كه با آن برمی گيرد پس اگر مرا بخواند او را اجابت می كنم و اگر از من بخواهد به او عطا می نمايم».[9] بنابراين يگانه راه وصول به مقامات انسانى و انسان كامل شدن، طى راه عبوديّت است؛ چون نتيجه و حقيقت عبوديّت همان ربوبيّت و ولايت و تصرّف است، چون هرکس با تقرّب نزد او محبوب شود، توانايى تصرّف در كائنات و مخلوقات را می‌يابد و مأذون به اذن تكوينى تصرّف در كائنات می‌گردد. اهل بيت علیه السلام‏، عبادت و بندگى را به جايى رساندند كه از جن و انس و فرشته و ديگر موجوداتِ صاحب عقل به پيشگاه حق مقرّب‏‌تر شدند و به همين سبب حوزه تصرّف و ولايتشان بر كائنات گسترده‌تر شد.[10]

6- در عبارت «لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا» هدف خداوند متعال از بردن پیامبر صلی الله علیه و آله به معراج چه بود؟

 معراج، مقدّس ترین سفر در طول تاریخ است، مسافرش پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرودگاهش مسجدالحرام،گذرگاهش مسجدالاقصی، میزبانش خدا، هدف آن دیدن آیات الهی، سوغاتی‌اش اخبار آسمان‌ها و ملکوت و بالا بردن سطح فهم بشر از این دنیای مادّی بوده است.[11] هدف از معراج ايـن نـبـوده كـه پـيامبرصلی الله علیه و آله به ديدار خدا در آسمان‌ها بشتابد – آنـچـنـان كـه ساده لوحان پنداشته‌اند كه متاسفانه بعضى از دانشمندان غربى به خاطر نـاآگـاهـى يـا دگـرگـون سـاخـتـن چـهـره اسـلام در نـظـر ديـگـران آنـرا نـقـل كـرده انـد، بلکه هدف اين بوده كه روح بزرگ پيامبر9 اسرار عظمت خدا را در سراسر جهان هستى، مخصوصاً عالم بالا كه مجموعه‌اى است از نشانه‌هاى عظمت او مشاهده كند، و درك و ديد تازه‌اى براى هدايت و رهبرى انسان‌ها بيابد.[12]

ايـن هـدف صـريـحاً در اولین آیه سوره اسراء و آيه 18 سوره نجم آمده است . روايت جالبى نـيـز در ايـن زمـيـنـه از امـام صـادق علیه السلام در پـاسـخ سـؤال از علت معراج نقل شده است كه فرمود:[13] خداوند هرگز مكانى ندارد، و زمان بر او جـريـان نـمـی‌یابد، و لكن مي‌خواست فرشتگان و ساكنان آسمانش را با قدم گذاشتن پـيـامـبرصلی الله علیه و آله در ميان آنها، احترام كند و نيز از شگفتى‌هاى عظمتش به پيامبرش نشان دهد تا پس از بازگشت براى مردم بازگو نماید. معراج، تعامل متقابل میان انسان کامل زمینی و فرشتگان و مآثر و آثار آسمانی است؛ هم آنها از مشاهده حضرت ختمی نبوت صلی الله علیه و آله طرفی ببندند؛ هم آن حضرت از شهود آیات غیبی خدا بیشتر آگاه شده و گزارش جامعی از آیات آسمانی خدا به زمینی‌های در انتظار بدهد.[14]

مؤسسه نورالیقین

مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآنی


[1] . برگرفته تفسیر نمونه و تسنیم، ذیل سوره اسراء.

[2] . تفسیر نمونه،ج12،خ صص20-23

[3] . تفسیر نمونه ج12،صص31-33.

[4] . تفسیر تسنیم، ج48، ص56.

[5] . سایت اسلام کوئست.

[6] . نهج الفصاحه: 1/102.

[7] . الامالی، صدوق: 293، حدیث6.

[8] . غافر، 78.

[9] . کافی، کلینی، ج2.

[10] . استاد حسین انصاریان، کتاب عرفان اسلامی.

[11] . تفسیر نور، ج7، ذیل آیه 1.

[12] . تفسیر نمونه، ج12، ص 29.

[13] . «إِنَّ اللَّهَ لَا يُوصَفُ بِمَكَانٍ وَ لَا يَجْرِي عَلَيْهِ زَمَانٌ وَ لَكِنَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَرَادَ أَنْ يُشَرِّفَ بِهِ مَلَائِكَتَهُ وَ سُكَّانَ سَمَاوَاتِهِ وَ يُكْرِمَهُمْ بِمُشَاهَدَتِهِ وَ يُرِيَهُ مِنْ عَجَائِبِ عَظَمَتِهِ مَا يُخْبِرُ بِهِ بَعْدَ هُبُوطِهِ».

[14] . تفسیر تسنیم، ج48، ص 127.

Add your content here…

Add your content here…

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *