
وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا نُؤْمِنُ بِمَا أُنْزِلَ عَلَيْنَا وَيَكْفُرُونَ بِمَا وَرَاءَهُ وَهُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقًا لِمَا مَعَهُمْ قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِيَاءَ اللَّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ
و هنگامي كه به آنها گفته شود به آنچه خداوند نازل فرموده است ايمان بياوريد، ميگويند ما به چيزي ايمان ميآوريم كه بر خود ما نازل شده، و به غير آن كافر ميشوند، در حالي كه حق است و آياتي را كه بر آنها نازل شده تصديق ميكند بگو اگر راست ميگوئيد و به آياتي كه بر خودتان نازل شده ايمان داريد پس چرا پيامبران خدا را پيش از اين به قتل ميرسانيد؟

- تفسیر و مفاهیم
- اعراب و موضوع آیات
- نکات تجویدی
موضوع: جدال احسن
خداوند متعال چگونه ادعای ایمان بنی اسرائیل را نسبت به تورات ابطال میکند؟
جمله «فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِيَاءَ اللَّهِ» جدال احسني است در برابر ادعاي يهوديان ما تنها به «مَا أُنْزِلَ عَلَيْنَا» ايمان مي آوريم و اين ادعا مستلزم اين معناست كه ما فقط به پيامبران خود ايمان مي آوريم؛ بنابراين، مراد از «أَنْبِيَاءَ اللَّهِ» انبياي بني اسرائيل است.
جدال احسن مذكور، نشان اين نكته نيز هست كه اعتقاد و عمل از يكديگر جدا نيست، بلكه رفتار انسان، نشان اعتقاد وجلوه ی اندیشه ی اوست.
اگر شما به «مَا أُنْزِلَ عَلَيْنَا» يعني تورات مؤمن هستيد، پس چرا پيامبران خدا را مي كشيد و با توجه به اين كه اين استناد، به اعتبار قتل نياكان است.
مجموع جمله به صورت جدال احسن بدين معناست: اگر نياكان شما به تورات مؤمن بودند چرا پيامبران خدا را كشتند و شما نيز سنّت سيّئه آنان را امضا ميكنيد و به آن رضايت ميدهيد.
درآیه بعد خداوند با ذکر سوابق زمینه را برای قضاوت درست فراهم می کند وبازگشت به شرک وجاهلیت را ظلمی به خود ونسل های بعد میداند.[1]
[1] . تفسیر نور ،ج 1، ص156
مؤسسه نورالیقین
مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآنی
تجزیه
وَ:حرف عطف، مبنی، غیرعامل
اِذا:اسم ثلاثی مجرد، اسم زمان،مبنی،معرفه، جامد، غيرمتصرف
قیلَ: فعل ماضی، مفرد مذکر غائب،ثلاثی مجرد، از ماده(قول)،معتل، اجوف واوی، مبنی، متعدی،مجهول، متصرف در اصل قُوِلَ بود که حرف عله متحرک ماقبل متحرک، حرکتش را به ماقبل داده قِولَ و حرف ساکن ماقبل مکسور، قلب به یاء میشود.
لَ: حرف جر، مبنی، عامل، مختص اسم
هُم: ضمیر متصل مجروری، جمع مذکر غایب، مبنی، معرفه، جامد، غيرمتصرف
امِنُوا: فعل امر، جمع مذکر مخاطب، ثلاثی مزید باب افعال، از ماده (امن)، ناسالم، مهموز الفاء، مبني، متعدی، معلوم، متصرف
بِ: حرف جر، مبنی، عامل، مختص اسم
ما: موصول اسمی، مبنی، معرفه، جامد، غيرمتصرف
اَنزَلَ: فعل ماضی، مفرد مذکر غائب، ثلاثی مزید باب افعال، از ماده نَزَلَ، صحیح، سالم، مبنی، متعدی، معلوم، متصرف
اللهُ: اسم ثلاثی مجرد، مفرد، مذکر، از ماده (اَلَهَ یا وَلَهَ)، ناسالم، مهموز الفاء،مثال واوی، معرفه/ علم، معرب، جامد، منصرف، متصرف
قالوا: فعل ماضی، جمع مذکر غائب، ثلاثی مجرد، از ماده (قول)، معتل، اجوف واوی، مبنی، متعدی، معلوم، متصرف
نُومِنُ: فعل مضارع، متکلم مع الغیر، ثلاثی مزید باب افعال، از ماده (امن)، ناسالم، مهموز الفاء، معرب، متعدی، معلوم، متصرف
بِ: حرف جر، مبنی، عامل، مختص اسم
ما: موصول اسمی، مبنی، معرفه، جامد، غيرمتصرف
اُنزِلَ: فعل ماضی، مفرد مذکر غائب، ثلاثی مزید باب افعال، از ماده نَزَلَ، صحیح، سالم، مبنی، متعدی، مجهول، متصرف
علی: حرف جر، مبنی، عامل، مختص اسم
نا: ضمیر متصل مجروری، متکلم مع الغیر، مبنی، معرفه، جامد، غيرمتصرف
وَ: واو حالیه، مبنی، غیرعامل
یَکفُرونَ: فعل مضارع، جمع مذکر غائب، ثلاثی مجرد، از ماده(کفر)، صحیح، سالم، معرب، متعدی، معلوم، متصرف
بِ: حرف جر، مبنی، عامل، مختص اسم
ما: موصول اسمی، مبنی، معرفه، جامد، غيرمتصرف
وَراءَ: اسم ثلاثی مزید، ظرف مکان، مفرد، مذکر، از ماده (ورء) یا (وری)، ناسالم، مهموز اللام، مثال واوی، لفیف مفروق، مبنی، جامد، منصرف، غيرمتصرف
ه: ضمیر متصل مجروری، مفرد مذکر غائب، مبنی، معرفه، جامد، غيرمتصرف
و:واو حالیه، مبنی، غیرعامل
هُوَ: ضمیر منفصل مرفوعی، مفرد مذکر غائب، مبنی، معرفه، جامد، غيرمتصرف
الحقُّ: الف و لام تعریف عهد ذهنی، مبنی، غیرعامل، مختص اسم
حق: اسم ثلاثی مجرد، مصدر سماعی، مفرد، مذکر،از ماده ح ق ق، ناسالم، مضاعف، معرفه، معرب، جامد، منصرف، متصرف
مُصَدِّقََا: اسم ثلاثی مزید، مفرد، مذکر، از ماده (صدق)، سالم، نکره، معرب، مشتق/ اسم فاعل، منصرف، متصرف
لِ: حرف جر، مبنی، عامل، مختص اسم
ما: موصول اسمی، مبنی، معرفه، جامد، غيرمتصرف
مَعَ: اسم دو حرفی، از ماده(معو)، ناسالم، معتل، ناقص واوی، معرفه به اضافه، مبنی، جامد، منصرف، غیر متصرف
هُم: ضمیر متصل مجروری، جمع مذکر غایب، مبنی، معرفه، جامد، غیرمتصرف
قُل: فعل امر، مفرد مذکر مخاطب، ثلاثی مجرد از ماده(قول)، ناسالم، معتل/اجوف واوی، مبنی، متعدی، معلوم، متصرف
فَ: حرف جواب شرط مقدر، مبنی، غیر عامل
لِ: حرف جر، مبنی، عامل، مختص اسم
مَا: اسم استفهام، مبنی، معرفه، جامد، غیر متصرف، غیرعامل
تَقتُلونَ: فعل مضارع، جمع مذکر مخاطب، ثلاثی مجرد، از ماده(قتل)، صحيح، سالم، معرب، متعدی، معلوم، متصرف
اَنبیاءَ: اسم ثلاثی مزید، جمع مکسر، مذکر، از ماده(نبو)، ناقص واوی، یا (نبا)، مهموزاللام، معرفه، معرب، مشتق، منصرف، متصرف
اللهِ: اسم ثلاثی مجرد، مفرد، مذکر، از ماده (اَلَهَ یا وَلَهَ)، ناسالم، مهموز الفاء،مثال واوی، معرفه/ علم، معرب، جامد، منصرف، متصرف
مِن: حرف جر، مبنی، عامل، مختص اسم
قَبلُ: اسم ثلاثی مجرد، مفرد، مذکر، از ماده(قبل)،سالم، نکره، ناقص التعریب، جامد، منصرف، متصرف
اِن: حرف شرط جازمه، مبنی، عامل، مختص اسم
کُنتُم: فعل ماضی، جمع مذکر مخاطب، از افعال ناقصه، ثلاثی مجرد، از ماده(کون)، معتل، اجوف واوی، مبنی، لازم، معلوم، متصرف در اصل کَوَنتُم بوده واو متحرک ماقبل مفتوح قلب به الف شده کَانتُم و در اثر التقاء ساکنین حذف شده کَنتُم و چون فعل مضارع آن بر وزن یَفعُلُ بوده فاء الفعل آن مضموم شده است.
مومنین:اسم ثلاثی مزید، جمع مذکر، از ماده (امن)،ناسالم، مهموزالفاء، نکره، معرب، مشتق، اسم فاعل، منصرف، متصرف
ترکیب
وَ: حرف عطف، مبنی، غیرعامل، محلی از اعراب ندارد.
إِذَا: ظرف زمان، مفعول فیه برای فعل «قِیلَ»، مبنی، محلامنصوب
قِيلَ: فعل ماضی مجهول، مبنی بر فتح
لَ: حرف جر، مبنی، عامل، محلی از اعراب ندارد.
هُمْ:ضمیر متصل، مجرور به حرف جر، مبنی، محلامجرور به حرف جرّ.
لَهُم: جار و مجرور، متعلّق به «قیل»
آمِنُوا:فعل امر، مبنی برحذف نون. «واو» ضمیر متصل، مبنی، محلامرفوع، فاعل
بِ: حرف جر، مبنی، عامل، محلی از اعراب ندارد.
مَا: اسم موصول، مبنی، محلا مجروربه حرف جرّ
بِما: جار و مجرور، متعلق به «آمِنُوا»
أَنْزَلَ: فعل ماضی، مبنی بر فتح.صله برای مای موصوله
اللَّهُ: اسم جلاله، فاعل و مرفوع. علامت رفع ضمه ظاهری
قَالُوا: فعل ماضی،مبنی بر ضم. ضمیر متصل «واو»، مبنی، محلامرفوع، فاعل
نُؤْمِنُ: فعل مضارع مرفوع، علامت رفع ضمه ظاهری. ضمیر مستتر «نحنُ»، محلامرفوع، فاعل
بِ: حرف جر، مبنی، عامل، محلی از اعراب ندارد.
مَا: اسم موصول، مبنی، محلا مجرور به حرف جرّ
بِما: جار و مجرور، متعلق به «نُؤْمِنُ»
أُنْزِلَ: فعل ماضی مجهول، مبنی بر فتح
عَلَي: حرف جر، مبنی، عامل، محلی از اعراب ندارد.
نَا:ضمیر متصل، مبنی، محلا مجرور به حرف جر
عَلَینا: جار و مجرور، متعلق به «أُنْزِلَ»
وَ: واو حالیه، مبنی، غیر عامل، محلی از اعراب ندارد.
يَكْفُرُونَ: فعل مضارع مرفوع، علامت رفع ضمه ظاهری. ضمیر متصل «واو»، مبنی، محلامرفوع، فاعل
بِ: حرف جر، مبنی، عامل، محلی از اعراب ندارد.
مَا: اسم موصول، مبنی، محلا مجرور به حرف جرّ
بِما: جار و مجرور، متعلق به «يَكْفُرُونَ»
وَرَاءَ: ظرف مکان، مفعول فیه و منصوب. متعلق به افعال عموم، صله برای «مای» موصوله
هُ:ضمیر متصل، مبنی، محلا مجرور، مضاف الیه
وَ: واو حالیه، مبنی، غیر عامل، محلی از اعراب ندارد.
هُوَ: ضمیر منفصل، مبنی، محلامرفوع، مبتدا
الْحَقُّ: خبر برای «هو» و مرفوع، علامت رفع ضمه ظاهری
مُصَدِّقًا: حال برای ضمیر متصل «ه» و منصوب، علامت نصب فتحه ظاهری
لِ: حرف جر، مبنی، عامل، محلی از اعراب ندارد.
مَا: اسم موصول، مبنی، محلا مجروربه حرف جرّ
لِما: جار و مجرور، متعلق به «مُصَدِّقًا»
مَعَ: ظرف زمان و مکان، متعلق به افعال عموم، صله برای «مای» موصوله
هُمْ: ضمیر متصل، مبنی، محلا مجرور، مضاف الیه
قُلْ:فعل امر، مبنی بر سکون. ضمیر مستتر «انت»، مبنی، محلا مرفوع، فاعل
فَ:فاء واقع در جواب شرط مقدر، مبنی، محلی از اعراب ندارد.
لِ: حرف جر، مبنی، عامل، محلی از اعراب ندارد.
مَا:اسم استفهام، مبنی، محلا مجروربه حرف جرّ
لِما: جار و مجرور، متعلق به «تَقْتُلُونَ»
تَقْتُلُونَ: فعل مضارع مرفوع، علامت رفع ثبوت نون. ضمیر متصل «واو»، مبنی، محلامرفوع، فاعل
أَنْبِيَاءَ:مفعول به برای «تَقْتُلُونَ» و منصوب، علامت نصب فتحه ظاهری
اللَّهِ:اسم جلاله، مضاف الیه و مجرور، علامت جر کسره ظاهری
مِنْ: حرف جر، مبنی، عامل، محلی از اعراب ندارد.
قَبْلُ: ظرف، مبنی برضم، محلا مجرور به حرف جرّ
مِن قَبلُ: جار و مجرور، متعلق به «تَقْتُلُونَ»
إِنْ: حرف شرط جازم، مبنی، عامل، محلی از اعراب ندارد.
كُنْتُمْ: فعل ماضی ناقصه، مبنی بر سکون.
تُمْ: ضمیر متصل، مبنی، محلامرفوع، اسم «کنتم»
مُؤْمِنِينَ: خبر «کنتم» و منصوب، علامت نصب «یاء»
اعراب جملات
- اذا قیل لهم امنوا: عطف به ماسبق و محلی از اعراب ندارد.
- قیل لهم: جمله فعلیه(شرطیه) و محلی از اعراب ندارد.
- امِنوا: جمله فعلیه، نائب فاعل برای قیلَ و محلا مرفوع یا مقول قول برای قیل و محلا مرفوع
- انزل اللّه: جمله فعلیه، صله برای (ما) و محلی از اعراب ندارد.
- قالوا نومِنُ: جمله فعلیه، جواب شرط غیر جازم و محلی از اعراب ندارد.
- نومن بما اُنزلَ عَلینا: جمله فعلیه، مقول قول و محلا منصوب
- اُنزِلَ: جمله فعلیه، صله و محلی از اعراب ندارد.
- یکفرون بما وراءه: حال برای فاعل قالوا و محلا منصوب
- وراء: شبه جمله(ظرف) با متعلق محذوف صله برای (ما) و محلی از اعراب ندارد.
- هو الحق: جمله اسمیه حال اول برای ضمیر مستتر در وراء و محلا منصوب
- مع: شبه جمله، طرف با متعلق محذوف صله برای (ما) و محلی از اعراب ندارد
- قل فلم: جمله فعلیه مستانفه و محلی از اعراب ندارد
- فَلِمَ تقتلون: جمله فعلیه جواب شرط مقدر به قرینه ان کنتم مومنین و محلا مجزوم
- تقتلون: جمله فعلیه جواب شرط مقدر و محلی از اعراب ندارد
- مِن قَبل: شبه جمله جار و مجرور با متعلق محذوف حال برای انبیاء و محلا منصوب
- ان کنتم مومنین: جمله فعلیه مستانفه و محلی از اعراب ندارد.
موضوع:
ظرف غیر متصرف
ظرف غیر متصرف ظرفی است که هیچگاه در غیر ظرفیت به کار نمیرود و بر دو نوع است:
1. ظرفی که همواره بنا بر ظرفیت منصوب است و تنها به عنوان ظرف منصوب به کار میرود .
مثل: قطّ، عَوض، بينا، بينما، إذا، أيّان، أنّى، بین بين، ذا صباح، ذات ليلة، صباحَ مساء، ليلَ لیل.
2. ظروفی که بنا بر ظرفیت منصوبند ولی گاهی با مجرور شدن با «مِن، إلى، حتى، مُذ، مُنذُ» از ظرفیت خارج میشوند که در این حالت دیگر ظرف نامیده نمیشوند و اعراب ظرف را نیز ندارند حتی اگر دلالت بر زمان و مکان داشته باشند.
مثل: «قبل، بعد، فوق، تحت، لَدَى، لَدُن، عند، متى، أين، هُنا، ثَمّ، حيث، الآن».
«قبل و بعد» با «مِن» مجرور میشوند. «فوق و تحت» با «مِن و إلی» مجرور میشوند. «لدى و لدن و عند» با «مِن» مجرور میشوند. «متى» با «إلى و حتى» مجرور میشود. «أين و هنا و ثَمّ و حيث» با «مِن و إلى» مجرور میشوند. «حیث» با «فی» هم مجرور میشود. «الآن» با «مِن، إلى، مُذ و منذُ» مجرور میشود.
در آیه ۹۱ بقره، مضاف الیه «قبلُ» حذف شده، بنابراین مبنی بر ضمّ است.
مؤسسه نورالیقین
مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآنی
بدون دیدگاه