وَلَمَّا جَاءَهُمْ كِتَابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ وَكَانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جَاءَهُمْ مَا عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْكَافِرِينَ 


و هنگامى كه از جانب خداوند كتابى كه مؤيد آنچه نزد آنان است برايشان آمد و از ديرباز [در انتظارش] بر كسانى كه كافر شده بودند پيروزى مى ‏جستند ولى همين كه آنچه [كه اوصافش] را مى ‏شناختند برايشان آمد انكارش كردند پس لعنت‏ خدا بر كافران باد

  • تفسیر و مفاهیم
  • اعراب و موضوع آیات
  • نکات تجویدی

موضوع: تعصب نژادی وحسادت یهود

یهودیان نسبت به مقام نبوت پیامبر چه عکس‌العملی نشان دادند؟

يهوديان در نيايش‌ها و در گفتگوهاي سياسي اجتماعي، همواره بر مشركان حجاز طلب فتح و پيروزي و رهايي كرده در برابر تجاوز بت پرستان به آنان

مي‌گفتند: در آينده پيامبري مبعوث خواهد شد كه وحي و رسالت موسی عليه‌السلام را تصديق مي‌كند و ما در سايه ايمان به او بر شما شوريده و پيروز خواهيم شد و شما را از اين ديار بيرون خواهيم كرد. آنان براساس تبشير آشكار تورات، از طلوع صاحب نامي كه با كتاب و دين خاص مبعوث مي‌شود، آگاه بودند و همين خبر مسرّت بخش را زمينه ظفرمندي خود بر مشركان تلقي كرده، خود را نسبت به كافران بت‌پرست حجاز كه از آموزه وحي الهي محروم و از كتاب خدا به دور بودند، برتر مي‌دانستند، ليكن هم اينان كه در انتظار نزول قرآن و بعثت رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم بوده و بدان استفتاح و استنصار مي‌كردند، پس از بعثت، با اين كه پيامبر و قرآن را مي‌شناختند، عالمانه و عامدانه به آن كفر ورزيدند و با كافران و مشركان هم پيمان شدند و احياناً آنان را بر مسلمانان مقدم مي‌داشتند. زشتي كفر آنان هنگامي آشكارتر مي‌گردد كه توجه شود

 اولاً، تورات در دسترس و همراه يهوديان بود و آنان مي‌توانستند با رجوع به تورات بر بشارت‌هاي آن به بعثت رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم وقوف يافته و مصدق بودن قرآن نسبت به تورات را باور كنند.

 ثانياً، قرآن كه از نزد خدا و حق و صدق و معيار صدق است، گواه حقانيت تورات و صحت پيش گويي‌هاي آن است.

ناسپاسي و كفرورزي يهود  گواه  عناد آنهاست و چون كفر آنان از روي عذر و جهل نبود مورد لعنت خداوند قرار گرفتند. بني‌اسرائيل بر اثر دنيا دوستي و بغي و حسادت تجارتي ناپسند كردند؛ آنان هويت خويش را دادند و كفر را گرفتند؛ پس خود را به بد چيزي و با قيمت پستي فروخته در ميدان تجارت و مسابقه دنيا ره آوردي جز غضب مضاعف و عذاب خواركننده خداوند به همراه نياوردند و با انحطاط و تنزل از مقام معنوي خود و به همراه خشم مضاعف الهي نزد خداوند و به غضب او بازگشتند. منشأ آن ناسپاسي و اين تجارت زيانبار، حسادت و بغي يهود بود. اين حسادت همچون بيشتر مصاديق آن، ظلم و تجاوز از حدّ و مرز اعتدال و سرانجام هبوط به سوي پايين است.

 حسادت بني‌اسرائيل نسبت به رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم، كه تعبير از وحي و نبوت به «فضل» به آن اشاره دارد، از آن رو بود كه مي‌پنداشتند پيامبري كه منتظر بعثت وي بودند، از نسل اسرائيل اسحاق عليهما‌السلام است. پس آنگاه كه فضيلت نبوت به پيامبر گرامي صلي الله عليه و آله و سلم عطا شد و اين موهبت الهي شامل آل اسماعيل شد، نه آل اسحاق، حسد ورزيدند.

بني‌اسرائيل، يا بر اثر اعتقادات و اعمال ناشايست و مكرر، يا براي خصوص كفر ورزيدن به رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم و بغي و تجاوز در حق او مشمول غضب مؤكد و شديد خداوند و گرفتار عذاب مهين شدند.[1]

این آیه، صحنه‏ دیگرى از لجاجت‏ها و هواپرستى‏ هاى یهود را مطرح مى‏کند که آنها بر اساس بشارت‏‌هاى تورات، منتظر ظهور پیامبر بودند و حتّى به همدیگر نوید پیروزى مى‏دادند و به فرموده امام صادق علیه السلام یکى از دلایل اقامت آنها در مدینه این بود که آنها مى‏‌دانستند آن شهر، محلّ هجرت پیامبر است و به همین سبب از پیش در آنجا سکنى گزیده بودند، ولى بعد از ظهور پیامبر اسلام، با آن که نشانه‌هاى وى را موافق با آنچه در تورات بود یافتند، کفر ورزیدند.[2]


[1] . تسنیم، ج5، ص483-485

[2] . تفسیر اهل بیت،ج1، ص528

مؤسسه نورالیقین

مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآنی


تجزیه

وَ: حرف عطف،مبني، غير عامل


لمّا:
ازحروف جازمه وجوديه، شرطيه، زمانيه،دراينجا غير عامل ، نفي فعل ماضى، عمل جزم ان در فعل مضارع است


جَاءَ:
فعل ماضى ،مفرد ، ثلاثى مجرد، ريشه جيءَ ،ناسالم، اجوف يائى ،مهموز اللام، مبنى ، لازم ،معلوم ،متصرف


هُمْ:
ضمير متصل منصوبى ، جمع مذكر غائب، مبنى، معرفه، جامد،غيرمتصرف


كتابٌ:اسم ثلاثى مزيد، مصدر، مفردمذكر،ريشه كتب، سالم، نكره، معرب، جامد، منصرف، متصرف


مِن: حرف جر، مبنى ، عامل


عِندِ:اسم ثلاثى مجرد، اسم مكان ، مفرد مذكر ،ريشه عند، سالم معرفه به اضافه، معرب ،جامد، منصرف، متصرف


الله: ال زائدلازمه، مبنى ، غير عامل
اسم ثلاثى مجرد، مفرد مذكر، ناسالم ، معتل ، ریشه وَلَه ( مثال واوی) یا ریشه اَلَه ( مهموز الفاء) معرفه (علم) معرب، جامد ، منصرف، متصرف


مصدقٌ: اسم ثلاثی مزید، مفرد مذکر، ریشه صدق، سالم ،نکره، معرب ،مشتق( اسم فاعل) منصرف ، متصرف


لِ: حرف جر،مبنى، عامل


ما: موصول اسمى، مبنى، معرفه به صله ، جامد، غير متصرف


مَعَ:
اسم دو حرفى، ريشه معو، ناسالم، معتل ، ناقص واوی، معرفه به اضافه، مبنی ،جامد، منصرف، غیر متصرف، دائم الاضافه


هُم: ضميرمتصل مجرورى، جمع مذكرغائب، مبنى، معرفه، جامد، غيرمتصرف


و: حرف عطف يا حاليه،مبنى ،غير عامل


كانوا:
فعل ماضی ،جمع مذکر غائب، ثلاثی مجرد، ریشه کون، معتل، اجوف واوی، مبنی، لازم، معلوم، متصرف


من: حرف جر، مبنى ،عامل


قَبلُ:
اسم ثلاثی مجرد، ظرف زمان، مفرد، مذکر، ریشه قبل، سالم ، نکره ،مبنی ،جامد، منصرف، متصرف


يَستَفتِحُون: فعل مضارع، جمع مذکر غائب، ثلاثی مزید( باب استفعال) ریشه فتح، صحیح، سالم، معرب، متعدی، معلوم، متصرف


عَلَى
: حرف جر،مبنى،عامل


الذینَ: اسم موصول عام، جمع مذکر، مبنی، معرفه، جامد


کَفَروا: فعل ماضی، جمع مذکرغایب، ثلاثی مجرد، ریشه(کفر)، صحیح، سالم، مبنی، لازم، معلوم، متصرف


فَ
: حرف عطف، مبنی، غیرعامل


لَمّا: از حروف جازمه وجودیه، شرطیه، زمانیه، غیر عامل، نفی فعل ماضی


جاءَ: فعل ماضی، مفرد مذکر غائب، از ماده(جیء)، ناسالم، مهمز اللام، معتل، اجوف یایی، مبنی، لازم، معلوم، متصرف


هُم: ضمیر متصل منصوبی، جمع مذکر غائب، مبنی، معرفه، جامد، غيرمتصرف


ما: اسم موصول اسمی، مبنی، معرفه، جامد، غيرمتصرف


عَرَفوا؛ فعل ماضی، جمع مذکر غائب، ثلاثی مجرد از ماده(عرف)، صحیح، سالم، مبنی، متعدی، معلوم، متصرف


کَفَروا: فعل ماضی، جمع مذکرغایب، ثلاثی مجرد، ریشه(کفر)، صحیح، سالم، مبنی، لازم، معلوم، متصرف


بِ: حرف جر، مبنی، عامل، مختص اسم


هِ: ضمیر متصل مجروری، مفرد مذکر غائب، مبنی، معرفه، جامد، غيرمتصرف


فَ: حرف استیناف، مبنی، غیرعامل


لَعنَتُ: اسم ثلاثی مزید، مصدر، مفرد، مونث، از ماده لعن، سالم، معرفه به اضافه، معرب، جامد، منصرف، غيرمتصرف


اللهِ: ال زائدلازمه، مبنى ، غير عامل، اسم ثلاثى مجرد، مفرد مذكر، ناسالم ، معتل، ریشه وَلَه ( مثال واوی) یا ریشه اَلَه ( مهموز الفاء) معرفه (علم) معرب، جامد، منصرف، متصرف


عَلی: حرف ج، مبنی، عامل، مختص اسم


الکافرین: ال: جنس یا استغراق یا موصول اسمی، مبنی، غیرعامل، مختص اسم


کافرین: اسم ثلاثی مزید، جمع مذکر، از ماده کفر: سالم، معرفه به ال، معرب، مشتق، صفت مشبهه، منصرف، متصرف

ترکیب

وَ: حرف عطف، مبنی بر فتح، غیر عامل


لَمَّا: ظرف متضمن معنای شرط یا حرف ربط ، مبنی بر سکون، غیر عامل


جَاءَ: فعل ماضي، مبنی بر فتح


هُمْ: ضمیر متصل و مبني، محلا منصوب، مفعولٌ به


كِتَابٌ: فاعل و مرفوع، علامت رفع ضمه ظاهری


مِنْ: حرف جرّ، مبنی بر سکون، عامل، محلی از اعراب ندارد.


عِنْدِ: اسم مجرور بحرف جرّ ،علامت جرّ کسره ظاهری


اللَّهِ
: مضافٌ اليه و مجرور، علامت جرّ کسره ظاهری


مِنْ عِنْدِ اللهِ:
جار و مجرور، متعلِّق به عامل مقدر ،نعت اول برای کتابٌ، محلا مرفوع بنابر تبعیت


مُصَدِّقٌ
: نعت دوم برای کتابٌ و مرفوع به ضمه ظاهری بنابر تبعیت


لِ:
حرف جرّ، مبنی بر کسر


مَا:
اسم موصول و مبنی، محلا مجرور بحرف جرّ


مَعَ
: ظرف و مبني


هُمْ:
ضمیر متصل و مبني،مضافٌ اليه و محلا مجرور


مَعَهُمْ: ظرف و مضافٌ اليه، متعلق به عامل مقدر، صله برای “ما”


وَ: حرف عطف، مبنی بر فتح، غیرعامل


كَانُوا
: فعل ماضي ناقص، مبنی بر ضم


و
: ضمیر بارز و مبنی ،اسم کانوا و محلا مرفوع


مِنْ:
حرف جرّ، مبنی بر سکون


قَبْلُ:
ظرف و مبني، محلا مجرور بحرف جرّ


مِنْ قَبْلُ
: جار و محلا مجرور، متعلِّق به “يَسْتَفْتِحُونَ”ضمیر بارز و مبنی “واو” فاعل و محلا مرفوع


عَلَى
: حرف جرّ، مبنی بر سکون


الَّذِينَ:
اسم موصول و مبنی ، محلا مجرور بحرف جرّ


عَلَى الَّذِينَ
: جار و محلا مجرور، متعلِّق به”يَسْتَفْتِحُونَ”


كَفَرُوا: فعل ماضي، مبنی بر ضم/ ضمیر بارز و مبنی “واو” فاعل و محلا مرفوع/ جمله فعليه صله برای “الَّذِينَ”


فَ
: حرف عطف، مبنی بر فتح


لَمَّا’: ظرف متضمن معنای شرط یا حرف ربط و مبني بر سکون


جَاءَ: فعل ماضي، مبنی بر فتح


هُمْ : ضمیر متصل و مبني، محلا منصوب، مفعولٌ به


مَا: اسم موصول و مبنی، فاعل و محلا مرفوع


عَرَفُوا: فعل ماضي، مبنی بر ضم/ ضمیر بارز و مبنی “واو” فاعل و محلا مرفوع/ جمله فعليه صله برای “ما”


كَفَرُوا: فعل ماضي، مبنی بر ضم/ ضمیر بارز و مبنی “واو” فاعل و محلا مرفوع


بِ: حرف جرّ، مبنی بر کسر


هِ: ضمیر متصل و مبني ، محلا مجرور بحرف جرّ


بِهِ:
جار و محلا مجرور، متعلِّق به “كَفَرُوا”


فَ:
حرف استیناف، مبنی بر فتح، غیر عامل


لَعْنَةُ:
مبتدا و مرفوع به ضمه ظاهری


اللّهِ: لفظ جلاله، مضافٌ اليه و مجرور به کسره ظاهری


عَلَى: حرف جرّ، مبنی بر سکون


الْكَافِرِينَ: اسم مجرور بحرف جرّ ،علامت جرّ “یاء”


عَلَى الْكَافِرِينَ:
جار و مجرور، متعلِّق به عامل مقدر، خبر و محلا مرفوع

اعراب جملات

۱- لَمّا جاءَهُم کتابُ: جمله فعلیه، مستانفه، محلی از اعراب ندارد.
۲- مِن عِندِالله: شبه جمله جار و مجرور با متعلق محذوف، نعت برای کتاب و محلا مرفوع
۳- مَعَ: شبه جمله، ظرف با متعلق محذوف، صله برای ما، محلی از اعراب ندارد.
۴– کَفَروا به: جمله فعلیه مقدر، جواب شرط لمّا و محلی از اعراب ندارد.
۵- کانوا مِن قَبلُ یَستَفتِحونَ: جمله فعلیه، معترضه و محلی از اعراب ندارد.
۶- یَستَفتحونَ: جمله فعلیه، خبر کانوا و محلا منصوب
۷- کَفَروا: جمله فعلیه، صله برای الذین و محلی از اعراب ندارد.
۸- لَمّا جاءَهم: جمله فعلیه، عطف به مستانفه و محلی از اعراب ندارد.
۹- عَرَفوا: جمله فعلیه، صله برای ما و محلی از اعراب ندارد.
۱۰- کفروا به: جمله فعلیه، جواب لمای شرطیه و محلی از اعراب ندارد.
۱۱- لعنت الله علی الکافرین: جمله اسمیه، مستانفه و محلی از اعراب ندارد.
۱۲- علی الکافرین: شبه جمله، جار و مجرور با متعلق محذوف خبر و محلا مرفوع

موضوع : اقسام لَمّا

لَمّا از حروفی است که به سه شکل می آید:

۱-حرف جزم: که بر سر فعل مضارع می آید و معنای آن را به ماضی نقلی منفی تبدیل می‌کند.

۲- حرف استثناء به معنای الّا

۳-لمّای ظرفیه: بر سر فعل ماضی می‌آید و متضمن معنای شرط است و جواب آن به ۳ صورت می آید:

الف:فعل ماضی

ب:جمله اسمیه مقترن به اذای فجائیه

ج:فعل مضارع که به تأویل ماضی می‌رود

در آیه ۸۹ بقره«لَمّا»بر سر فعل ماضی آمده و متضمن معنای شرط است و جواب آن هم فعل ماضی است.

موسسه نورالیقین
مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآنی

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *