بَلَى مَنْ كَسَبَ سَيِّئَةً وَأَحَاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُهُ فَأُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ
آرى كسى كه بدى به دست آورد و گناهش او را در ميان گيرد پس چنين كسانى اهل آتشند و در آن ماندگار خواهند بود
- تفسیر و مفاهیم
- اعراب و موضوع آیات
- نکات تجویدی
موضوع1: کسب سیئه
احاطه گناه بر قلب انسان چه پیامدهایی دارد؟
آیه 81 پاسخ کوبنده و قاطعی برای یهود است آنها که به غلط گمان میکردند که عذاب الهی جز چند روز به سراغ آنها نخواهد رفت و آنها مخلد در آتش جهنم نخواهند بود.
قرآن کریم در پاسخ آنها و در مقام ارشاد آنها حقیقت بسیار مهمی را مطرح میکند و آن اینکه هر کس از روی عمد و آگاهی گناهی را مرتکب شود و این گناه به گونهای باشد که او را احاطه کند و روح او را فرا گیرد و در او ریشه کند، شایسته جهنم خواهد بود و برای همیشه در جهنم خواهد ماند و امید نجاتی برای او نیست زیرا گناهی که تمام روح و روان را احاطه کرد در تمام مظاهر زندگی اثر میگذارد و حتی در درک و اندیشه او نیز تاثیر دارد و این گناه بلاخره او را به راه شرک و کفر میکشاند.[1]
در واقع گناهان کوچک و بزرگ در آغاز، یک (عمل) است، سپس تبدیل به حالت میشود و با ادامه و اصرار، شکل (ملکه) به خود میگیرد، و هنگامی که به اوج شدت خود برسد تمام وجود انسان را به رنگ گناه در میآورد و عین وجود انسان میشود. لذا در این هنگام هیچ پند و موعظهای در وجود او اثر نخواهد کرد.[2]
آیه 81 سخن از تهدید بنیاسرائیل بود و آیه 82 بشارتی است برای اهل ایمان و عمل صالح.
ملاک بهشت ایمان و عمل است، نه خیال و آرزو. و از آنجا که در عبارت«عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ» «الصَّالِحَاتِ» جمع و همراه با (الف ولام) آمده، لذا همه کارهای نیک را در بر میگیرد. بنابراین انجام یک عمل صالح کفایت نمیکند، بلکه داشتن خوی نیکوکاری و انجام هر گونه کار صالحی لازم است.[3]
موضوع2: احاطه گناه
«سیئه» و «خطیئه» به چه گناهانی اطلاق میشود؟
این آیه پس از مردود شمردن افکار باطل آنها، راجع به مدت کوتاه عذابشان در دوزخ میفرماید: عذاب آخرت وجهنم قانونی فراگیر و منطقی دارد .
عبارت «بَلَى مَنْ كَسَبَ سَيِّئَةً» اشاره به کسانی که با علم واختیار مرتکب گناهان میشوند.
«كسب» و «اكتساب » به معنى تحصيل كردن چيزى از روى اراده و اختيار است و تعبير كسب شايد از اين نظر باشد كه گنهكار در يك محاسبه كوته بينانه انجام گناه را به سود خويش و ترك آن را به زيان خود ميپندارد، اينها همان كسانى هستند كه در چند آيه بعد به آنها اشاره كرده مىگويد: آنها آخرت را به زندگى دنيا فروختهاند لذا تخفيفى در مجازاتشان نيست .
«خطيئه» در بسيارى از موارد به معنى گناهانى است كه از روى عمد تحقق نيافته، ولى در آيه مورد بحث ، به معنى گناه كبيره و يا آثار گناه است كه بر قلب و جان انسان مىنشيند.
به هر حال مفهوم احاطه گناه اين است كه انسان آنقدر در گناهان فرو رود كه زندانى براى خود بسازد، زندانى كه منافذ آن بسته باشد.
توضيح اينكه گناهان كوچك و بزرگ در آغاز، يك «عمل» است، سپس تبديل به حالت مىشود و با ادامه و اصرار، شكل «ملكه» به خود مىگيرد، و هنگامى كه به اوج شدت خود برسد تمام وجود انسان را به رنگ گناه درمىآورد و عين وجود انسان مىشود.
در اين هنگام هيچ پند و موعظه و راهنمائى رهنمايان در وجود او اثر نخواهد كرد، و در حقيقت با دست خود قلب ماهيت خويش كرده است .
از يك نظر چنين كسانى به كرمهائى مىمانند كه اطراف خود پيلهاى مىتنند، پيلهاى كه آنانرا زندانى و سر انجام خفه مىكند و روشن است سرنوشتى جز خلود در آتش براى آنها نخواهد بود.[4]
[1] . تفسیر کوثر، ج ۱ ،ص ۲۷۰-۲۷۱
[2] . تفسیر نمونه، ج 1 ،ص 378
[3] . تفسیر نور ، ج1، ص 145
[4] . تفسیرنمونه، ج ۱، ص ۳۷۷ و۳۷۸
مؤسسه نورالیقین
مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآنی
تجزیه
بَلی: حرف تصدیق، مبنی، غیرعامل ، معرفه، جامد، غیرمنصرف
مَن: اسم شرط، مبنی، عامل به دو فعل مضارع یکی شرط ودیگری جزا
کَسَبَ: فعل ماضی، مفرد مذکر غایب، ثلاثی مجرد از ماده «کسب» / صحیح وسالم، مبنی، متعدی، معلوم، متصرف
سیئة: اسم ثلاثی مزید، مفرد، مونث ازماده «سوء» ناسالم/ مهموز اللام ، معتل اجوف واوی، نکره، معرب، مشتق/ صفت مشبهه، منصرف، متصرف، در اصل «سَیوئة» بوده که واو به یاء قلب گردیده و در آن ادغام شده «سیئة»
و: حرف عطف، مبنی و غیر عامل
اَحاطَت: فعل ماضی، مفرد مؤنث غایب، ثلاثی مزید، باب افعال از ماده «حَوط» معتل اجوف واوی، مبنی، متعدی، معلوم، متصرف،
در اصل اَحوَطَت بود، که واو متحرک ماقبل صحیح و ساکن حرکتش را به ماقبل می دهد «اَحَوطَت» و براساس نکته قاعده ۴ «اَحاطَت» می شود.
بِ: حرف جر، مبنی، عامل، مختص اسم
ه : ضمیر متصل مجروری، مفرد مذکر غایب، مبنی، معرفه، جامد، غیر متصرف
خَطیئةُ: اسم ثلاثی مزید، مفرد، مؤنث از ماده «خطو» معتل ناقص واوی، معرفه، مشتق/ صفت مشبهه، منصرف،متصرف
ه: ضمیر متصل مجروری، مفرد مذکر غایب، مبنی، معرفه، جامد، غیر متصرف
فَ: فاء درجواب شرط، مبنی، غیر عامل
اولئک: اسم اشاره به دور، جمع برای مذکر و مؤنث، مبنی، معرفه، جامد، غیر متصرف
اصحاب: ثلاثی مزید جمع مکسر قِلّه، مذکر ازماده «صحب» سالم، معرفه به اضافه، معرب، مشتق/ اسم فاعل، منصرف، متصرف
النَار: آل تعریف، عهد ذهنی عارضی، مبنی، غیر عامل
نار: اسم ثلاثی مجرد، مفرد، مؤنث مجازی، از ماده «نور» معتل اجوف واوی، معرفه به الف و لام، معرب، جامد، منصرف، متصرف
هم: ضمیر منفصل مرفوعی، جمع مذکر غایب، مبنی، معرفه، جامد ، غیر متصرف
فیها: فی: حرف جرّ، مبنی، عامل، مختص اسم
ها: ضمیر متصل مجروری، مفرد مؤنث غایب، مبنی، معرفه، جامد، غیر متصرف
خَالِدون: اسم ثلاثی مزید، جمع مذکر، از ماده «خلد» سالم، نکره، معرب، مشتق/ اسم فاعل، منصرف، متصرف
ترکیب
وَ: استینافیه، مبنی بر فتح، غیرعامل، محلی ازاعراب ندارد.
قالوا: فعل ماضی، مبنی بر ضم. ضمیر متصل و بارز «واو»، مبنی، محلاًمرفوع، فاعل
لَن: حرف ناصبه، مبنی بر سکون، عامل، محلی ازاعراب ندارد.
تمسَّنا: فعل مضارع منصوب، علامت نصب فتحه ظاهری. ضمیر بارز و متصل «نا»، مبنی، محلاًمنصوب، مفعول به
النّارُ: فاعل و مرفوع، علامت رفع ضمه ظاهری
الّا: حرف استثناء، مبنی، عامل، محلی از اعراب ندارد.
ایّاماً: مستثنیٰ و منصوب، علامت نصب فتحه ظاهری
معدودةً: نعت برای «ایاماً» و منصوب بنابرتبعیت
قُل: فعل امر، مبنی بر سکون. ضمیر مستتر «انت»، مبنی، محلاًمرفوع، فاعل
أَ: همزه استفهام انکاری، مبنی بر فتح، غیرعامل، محلی از اعراب ندارد.
اِتَّخذتُم: فعل ماضی، مبنی بر سکون. ضمیر بارز و متصل «تم»، مبنی، محلاًمرفوع، فاعل
عندَ: ظرف، مفعول فیه و منصوب، علامت نصب فتحه ظاهری
اللّهِ: مضاف الیه و مجرور، علامت جرّ کسره ظاهری
عهداً: مفعول به و منصوب، علامت نصب فتحه ظاهری
ف: فاء فصیحه، مبنی بر فتح، غیرعامل، محلی از اعراب ندارد.
لَن: حرف ناصبه، مبنی بر سکون، عامل، محلی ازاعراب ندارد.
یُخلفَ: فعل مضارع منصوب، علامت نصب فتحه ظاهری
اللّهُ: لفظ جلاله، فاعل و مرفوع، علامت رفع ضمه ظاهری
عهدَ: مفعول به و منصوب، علامت نصب فتحه ظاهری
هُ: ضمیر متصل، مبنی، محلاًمجرور، مضاف الیه
أمْ: منقطعه به معنای بل می باشد.
تقولون: فعل مضارع مرفوع، علامت رفع ثبوت نون. ضمیر متصل و بارز«واو»، مبنی، محلاًمرفوع، فاعل
علی: حرف جر، مبنی برسکون، عامل، محلی از اعراب ندارد.
اللَّهِ: اسم مجرور به حرف جر، علامت جر کسره ظاهری
علی اللّهِ: جار و مجرور، متعلق به «تقولون»
ما: اسم موصول، مبنی، مفعول به و محلاًمنصوب
لا: لای نافیه، مبنی بر سکون، غیرعامل، محلی از اعراب ندارد.
تعلمون: فعل مضارع مرفوع، علامت رفع ثبوت نون. ضمیر متصل و بارز «واو»، مبنی، محلاًمرفوع، فاعل
اعراب آیه ۸۱ بقره
۱ – مَن کَسَبَ سَیئةً وَ اَحَاطَت بِهِ خَطییئةُ: جمله مستأنفه، محلی از اعراب ندارد.
۲- کَسَبَ: جمله فعلیه، خبریه و محلا مرفوع
۳- اَحَاطَت: جمله علیه، عطف به خبریه و محلا مرفوع
۴- اولئکَ اَصَحاب النَار: جمله جواب شرط و محلا مجزوم
۵- هُم فیها خَالِدون: جمله اسمیه، الف- حال برای اصحاب ومثلا منصوب ب- خبر برای اولئک و محلا”مرفوع
سؤال : از لحاظ لغوی، تفاوت «سیّئة» با «خطیئة» چیست؟
جواب: «ذنب» و «سیّئة» بر گناهی که هنگام انجام آن، بالذات قصد شود، اطلاق می گردد ولی «خطاء» و «خطیئة» غالبا بر گناهی که بالعرض، با قصد انجام شود، اطلاق می شود، همانند کسی که تیری به طرف صیدی رها نماید و به انسانی اصابت نماید، در این هنگام «خطیئة» صدق می کند ولی مرتکب آن مجازات نمی شود زیرا مقدمه آن صید بوده و مباح است ولی اگر در اثر شرب خمر مرتکب جنایتی شود، هم «خطیئة» صدق می کند ولی مجازات هم می شود چون مقدمه جنایت شرب خمر بوده و حرام است.
نکته بلاغي :
در تعبیر «بلی مَن کَسَبَ سَیئةً وَ اَحَاطَت بِهِ خَطیئتُه» بنابه فرمایش مرحوم سید رضی در «تلخیص البیان عن مَجازات القرآن» از فنون بلاغت فنّ استعاره تصریحیه و کنایه بسیار لطیف و رسا وجود دارد که حکایت از بزرگی گناه می کند، زیرا لفظ احاطه، وقتی شایسته استه جمیع جهات را فرا گیرد و از حدّ بگذرد.
موضوع : حروف جواب (بَلی)
حرف جواب در پاسخ به استفهام یا نظیر آن (سخن یا کلامی که اقتضای جواب میکند) میآید. حروف جواب عبارتند از: نَعَم، إي، أجَل، بَلی، لا و…
حرف جواب «بَلی»
الف: برای ردّ کردن سوال منفی ماقبل میآید و نفی آن را به اثبات تبدیل میکند؛ در اینصورت به معنی کلمه «چرا» در فارسی خواهد بود.
مثال: زَعَمَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنْ لَنْ يُبْعَثُوا قُلْ بَلَى وَ رَبِّي لَتُبْعَثُنَّ…
کافران پنداشتند که هرگز برانگیخته نخواهند شد، بگو: «آری به پروردگارم سوگند که همه شما (در قیامت) برانگیخته خواهید شد…
ب: اغلب سوال منفی ماقبلِ «بَلی» به استفهام (حقیقی توبیخی یا تقریری) مقترن هست.
مثال۱ : …أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ؟ قَالُوا بَلَى…
…«آیا من پروردگار شما نیستم؟» گفتند: «آری، گواهی میدهیم…
در این مقطع، استفهام تقریری با حرف «بَلی» پاسخ داده شده است.
مثال۲: أَمْ يَحْسَبُونَ أَنَّا لَا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَنَجْوَاهُمْ بَلَى…
آیا آنان میپندارند که ما اسرار نهانی و سخنان درگوشی آنان را نمیشنویم؟ آری…
در پاسخ به استفهام توبیخی، کلمه «بَلی» آمده است.
فرق بین «بَلی» و «نَعَم»
«بَلی» فقط بعد از نفی میآید اما «نَعَم» بعد از نفی و اثبات میآید.
مؤسسه نورالیقین
مرکز تخصصی تفسیر وعلوم قرآنی
بدون دیدگاه