وَقَالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَيَّامًا مَعْدُودَةً قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللَّهِ عَهْدًا فَلَنْ يُخْلِفَ اللَّهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ
يُخْلِفَ اللَّهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ
و گفتند جز روزهايى چند هرگز آتش به ما نخواهد رسيد بگو مگر پيمانى از خدا گرفته ايد كه خدا پيمان خود را هرگز خلاف نخواهد كرد يا آنچه را نمیدانید به دروغ به خدا نسبت مى دهيد
- تفسیر و مفاهیم
- اعراب و موضوع آیات
- نکات تجویدی
موضوع: بلندپروازی وادعاهای توخالی
با استناد به آیات قرآن کریم توهم برتری طلبی یهود چگونه پاسخ داده میشود؟
اعتقاد به برترى نژادى ملت یهود، و این که آنها تافتهاى جدا بافتهاند، و گنهکارانشان فقط چند روزى کیفر و مجازات مىبینند، سپس بهشت الهى براى ابد در اختیار آنان است، یکى از دلائل روشن خودخواهى و خودپرستى این جمعیت است.
این امتیازطلبى با هیچ منطقى سازگار نیست; زیرا هیچگونه تفاوتى در میان انسانها از نظر کیفر و پاداش اعمال در پیشگاه خدا وجود ندارد.
مگر یهود چه کرده بودند که مىبایست تبصرهاى به سود آنها بر قانون کلى مجازات زده شود؟!
آیه فوق با یک بیان منطقى، این پندار غلط را ابطال مىکند و مىگوید: این گفتار شما از دو حال خارج نیست: یا باید عهد و پیمان خاصى از خدا در این زمینه گرفته باشید ـ که نگرفتهاید ـ و یا دروغ و تهمت به خدا مىبندید![1]
[1] . تفسیرنمونه، ج۱،ص۳۷۶
مؤسسه نورالیقین
مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآنی
تجزیه
وَ: حرف استیناف یا عطف، مبنی، غیرعامل
قالوا: فعل ماضی، جمع مذکر غایب، ثلاثی مجرد، از ماده «قول» معتل اجوف واوی، مبنی، متعدی، معلوم، متصرف، در اصل «قَوَلوا» بوده که واو متحرک ماقبل
مفتوح قلب به الف میشود «قالوا»
لَن: از حروف ناصب بالذات، مبنی، عامل، مختص فعل مضارع
تَمَسَّ: فعل مضارع، مفرد مؤنث غایب، ثلاثی مجرد از ماده «مسّ» ناسالم مضاعف، معرب، متعدی، معلوم، متصرف
نا: ضمیر متصل مفعولی، متکلم مع الغیر، مبنی، معرفه، جامد، غیرمنصرف
النّارُ: ال: تعریف عهد ذهنی خارجی، مبنی، غیرعامل، مختص اسم
نار: اسم ثلاثی مجرد، مفرد مؤنث مجازی از ماده «نور» ناسالم، اجوف واوی، معرفه به ال، معرب، جامد، منصرف، متصرف
الّا: از حروف استثنا، مبنی، عامل
ایّاماً: اسم ثلاثی مزید، جمع مکسر قِلّه، مؤنث مجازی از ماده «یوم» معتل اجوف واوی، نکره، معرب، جامد، منصرف، متصرف، در اصل «ایوام» بوده که واو آن به یاء قلب شده سپس «یاء» اول در آن ادغام می شود.
معدودةً: اسم ثلاثی مزید، مفرد مؤنث، از ماده «عدد» ناسالم مضاعف، نکره، معرب، مشتق/ اسم مفعول، منصرف، متصرف
قُل: فعل امر، مفرد مذکر غایب، ثلاثی مجرد از ماده «قول» معتل اجوف واوی، مبنی، متعدی، معلوم، متصرف
أ: همزه استفهام انکاری، مبنی، غیرعامل
اتَّخَذتُم: فعل ماضی، جمع مذکر مخاطب، ثلاثی مزید، باب افتعال، از ماده «أخذ» ناسالم مهموز الفاء، مبنی، متعدی، معلوم، متصرف، در اصل «اِأتَخَذتُم» بوده که دراثر قاعده ابدال باب افتعال همزه باب به تاء تبدیل شده «اتّخذتم» و چون همزه استفهام با همزه باب افتعال جمع شده و همزه وصل را برای اجتناب از ابتدا به ساکن آورده بودیم، با آمدن همزه استفهام از آن بی نیاز شدیم و حذف کردیم «اَتَّخَذتُم»
عندَ: اسم ثلاثی مجرد، مفرد مذکر، از ماده «عند» سالم، معرفه به اضافه، معرب، جامد، منصرف، غیرمتصرف
اللهِ: ال زایده لازمه، مبنی، غیر عامل، مختص اسم
الله: اسم ثلاثی مجرد، مفرد مذکر از ماده «أله» ناسالم مهموز الفاء، یا از ماده «وله» معتل مثال واوی، معرفه، عَلَم، معرب، جامد، منصرف، متصرف
عهداً: اسم ثلاثی مجرد، مصدر سماعی، مفرد مذکر از ماده «عهد» سالم، نکره، معرب، جامد، منصرف، غیرمتصرف
فَ: فاء فصیحه، مبنی، غیرعامل
لَن: از حروف ناصب بالذات، مبنی، عامل، مختص فعل مضارع
یُخلِفَ: فعل مضارع، مفرد مذکر غایب، ثلاثی مزید باب افعال، از ماده «خلف» صحیح و سالم، معرب، متعدی، معلوم، متصرف
اللهُ: اسم ثلاثی مجرد، مفرد مذکر از ماده «أله» ناسالم مهموز الفاء، یا از ماده «وله» معتل مثال واوی، معرفه، عَلَم، معرب، جامد، منصرف، متصرف
عهداً: اسم ثلاثی مجرد، مصدر سماعی، مفرد مذکر از ماده «عهد» سالم، نکره، معرب، جامد، منصرف، غیرمتصرف
ه: ضمیر متصل مجروری، مفرد مذکر غایب، مبنی، معرفه، جامد غیر متصرف
اَم: حرف عطف متصله، مبنی، غیرعامل
تقولون: فعل مضارع، جمع مذکر مخاطب، ثلاثی مجرد از ماده «قول» معتل اجوف واوی، معرب، متعدی، معلوم، متصرف
عَلی: حرف جر، مبنی، عامل، مختص اسم
اللهُ: اسم ثلاثی مجرد، مفرد مذکر از ماده «أله» ناسالم مهموز الفاء، یا از ماده «وله» معتل مثال واوی، معرفه، عَلَم، معرب، جامد، منصرف، متصرف
ما: موصول اسمی، مبنی، معرفه، جامد غیر متصرف
لا: حرف نفی، مبنی، غیرعامل
تعلمون: فعل مضارع جمع مذکر مخاطب، ثلاثی مجرد از ماده «علم» صحیح و سالم، معرب، متعدی، معلوم، متصرف
ترکیب
وَ: استینافیه، مبنی بر فتح، غیرعامل، محلی ازاعراب ندارد.
قالوا: فعل ماضی، مبنی بر ضم. ضمیر متصل و بارز «واو»، مبنی، محلاًمرفوع، فاعل
لَن: حرف ناصبه، مبنی بر سکون، عامل، محلی ازاعراب ندارد.
تمسَّنا: فعل مضارع منصوب، علامت نصب فتحه ظاهری. ضمیر بارز و متصل «نا»، مبنی، محلاًمنصوب، مفعول به
النّارُ: فاعل و مرفوع، علامت رفع ضمه ظاهری
الّا: حرف استثناء، مبنی، عامل، محلی از اعراب ندارد.
ایّاماً: مستثنیٰ و منصوب، علامت نصب فتحه ظاهری
معدودةً: نعت برای «ایاماً» و منصوب بنابرتبعیت
قُل: فعل امر، مبنی بر سکون. ضمیر مستتر «انت»، مبنی، محلاًمرفوع، فاعل
أَ: همزه استفهام انکاری، مبنی بر فتح، غیرعامل، محلی از اعراب ندارد.
اِتَّخذتُم: فعل ماضی، مبنی بر سکون. ضمیر بارز و متصل «تم»، مبنی، محلاًمرفوع، فاعل
عندَ: ظرف، مفعول فیه و منصوب، علامت نصب فتحه ظاهری
اللّهِ: مضاف الیه و مجرور، علامت جرّ کسره ظاهری
عهداً: مفعول به و منصوب، علامت نصب فتحه ظاهری
ف: فاء فصیحه، مبنی بر فتح، غیرعامل، محلی از اعراب ندارد.
لَن: حرف ناصبه، مبنی بر سکون، عامل، محلی ازاعراب ندارد.
یُخلفَ: فعل مضارع منصوب، علامت نصب فتحه ظاهری
اللّهُ: لفظ جلاله، فاعل و مرفوع، علامت رفع ضمه ظاهری
عهدَ: مفعول به و منصوب، علامت نصب فتحه ظاهری
هُ: ضمیر متصل، مبنی، محلاًمجرور، مضاف الیه
أمْ: منقطعه به معنای بل می باشد.
تقولون: فعل مضارع مرفوع، علامت رفع ثبوت نون. ضمیر متصل و بارز«واو»، مبنی، محلاًمرفوع، فاعل
علی: حرف جر، مبنی برسکون، عامل، محلی از اعراب ندارد.
اللَّهِ: اسم مجرور به حرف جر، علامت جر کسره ظاهری
علی اللّهِ: جار و مجرور، متعلق به «تقولون»
ما: اسم موصول، مبنی، مفعول به و محلاًمنصوب
لا: لای نافیه، مبنی بر سکون، غیرعامل، محلی از اعراب ندارد.
تعلمون: فعل مضارع مرفوع، علامت رفع ثبوت نون. ضمیر متصل و بارز «واو»، مبنی، محلاًمرفوع، فاعل
اعراب جملات آیه ۸۰ بقره
۱- قالوا لن تمسنا النارُ…: جمله فعلیه، استینافیه، محلی از اعراب ندارد.
۲- لن تمسنا النار …: جمله فعلیه، مقول قول برای «قالوا» محلا منصوب
۳- قل اتّخذتم عند الله ….: جمله فعلیه، مستأنفه و محلی از اعراب ندارد.
۴- اتخذتم عند الله عهدا …: جمله فعلیه، مقول قول برای قل و محلاً منصوب
۵- لن یُخلف الله عهده: جمله فعلیه، جواب شرط جازم مقدر و محلا مجزوم( ان اتخذتم ….)
۶– تقولون علی الله …: جمله فعلیه، عطف به «اتخذتم» و محلا منصوب
۷- مالاتعلمون…: جمله فعلیه، مقول قول برای «تقولون» ، محلا منصوب
۸- لاتعلمون..: جمله فعلیه، صله و محلی از اعراب ندارد.
سوره بقره / آیه 80
وَقَالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَيَّامًا مَعْدُودَةً قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللَّهِ عَهْدًا فَلَنْ يُخْلِفَ اللَّهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ
يُخْلِفَ اللَّهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ
و گفتند جز روزهايى چند هرگز آتش به ما نخواهد رسيد بگو مگر پيمانى از خدا گرفته ايد كه خدا پيمان خود را هرگز خلاف نخواهد كرد يا آنچه را نمیدانید به دروغ به خدا نسبت مى دهيد
- تفسیر و مفاهیم
- اعراب و موضوع آیات
- نکات تجویدی
تجزیه
وَ: حرف استیناف یا عطف، مبنی، غیرعامل
قالوا: فعل ماضی، جمع مذکر غایب، ثلاثی مجرد، از ماده «قول» معتل اجوف واوی، مبنی، متعدی، معلوم، متصرف، در اصل «قَوَلوا» بوده که واو متحرک ماقبل
مفتوح قلب به الف میشود «قالوا»
لَن: از حروف ناصب بالذات، مبنی، عامل، مختص فعل مضارع
تَمَسَّ: فعل مضارع، مفرد مؤنث غایب، ثلاثی مجرد از ماده «مسّ» ناسالم مضاعف، معرب، متعدی، معلوم، متصرف
نا: ضمیر متصل مفعولی، متکلم مع الغیر، مبنی، معرفه، جامد، غیرمنصرف
النّارُ: ال: تعریف عهد ذهنی خارجی، مبنی، غیرعامل، مختص اسم
نار: اسم ثلاثی مجرد، مفرد مؤنث مجازی از ماده «نور» ناسالم، اجوف واوی، معرفه به ال، معرب، جامد، منصرف، متصرف
الّا: از حروف استثنا، مبنی، عامل
ایّاماً: اسم ثلاثی مزید، جمع مکسر قِلّه، مؤنث مجازی از ماده «یوم» معتل اجوف واوی، نکره، معرب، جامد، منصرف، متصرف، در اصل «ایوام» بوده که واو آن به یاء قلب شده سپس «یاء» اول در آن ادغام می شود.
معدودةً: اسم ثلاثی مزید، مفرد مؤنث، از ماده «عدد» ناسالم مضاعف، نکره، معرب، مشتق/ اسم مفعول، منصرف، متصرف
قُل: فعل امر، مفرد مذکر غایب، ثلاثی مجرد از ماده «قول» معتل اجوف واوی، مبنی، متعدی، معلوم، متصرف
أ: همزه استفهام انکاری، مبنی، غیرعامل
اتَّخَذتُم: فعل ماضی، جمع مذکر مخاطب، ثلاثی مزید، باب افتعال، از ماده «أخذ» ناسالم مهموز الفاء، مبنی، متعدی، معلوم، متصرف، در اصل «اِأتَخَذتُم» بوده که دراثر قاعده ابدال باب افتعال همزه باب به تاء تبدیل شده «اتّخذتم» و چون همزه استفهام با همزه باب افتعال جمع شده و همزه وصل را برای اجتناب از ابتدا به ساکن آورده بودیم، با آمدن همزه استفهام از آن بی نیاز شدیم و حذف کردیم «اَتَّخَذتُم»
عندَ: اسم ثلاثی مجرد، مفرد مذکر، از ماده «عند» سالم، معرفه به اضافه، معرب، جامد، منصرف، غیرمتصرف
اللهِ: ال زایده لازمه، مبنی، غیر عامل، مختص اسم
الله: اسم ثلاثی مجرد، مفرد مذکر از ماده «أله» ناسالم مهموز الفاء، یا از ماده «وله» معتل مثال واوی، معرفه، عَلَم، معرب، جامد، منصرف، متصرف
عهداً: اسم ثلاثی مجرد، مصدر سماعی، مفرد مذکر از ماده «عهد» سالم، نکره، معرب، جامد، منصرف، غیرمتصرف
فَ: فاء فصیحه، مبنی، غیرعامل
لَن: از حروف ناصب بالذات، مبنی، عامل، مختص فعل مضارع
یُخلِفَ: فعل مضارع، مفرد مذکر غایب، ثلاثی مزید باب افعال، از ماده «خلف» صحیح و سالم، معرب، متعدی، معلوم، متصرف
اللهُ: اسم ثلاثی مجرد، مفرد مذکر از ماده «أله» ناسالم مهموز الفاء، یا از ماده «وله» معتل مثال واوی، معرفه، عَلَم، معرب، جامد، منصرف، متصرف
عهداً: اسم ثلاثی مجرد، مصدر سماعی، مفرد مذکر از ماده «عهد» سالم، نکره، معرب، جامد، منصرف، غیرمتصرف
ه: ضمیر متصل مجروری، مفرد مذکر غایب، مبنی، معرفه، جامد غیر متصرف
اَم: حرف عطف متصله، مبنی، غیرعامل
تقولون: فعل مضارع، جمع مذکر مخاطب، ثلاثی مجرد از ماده «قول» معتل اجوف واوی، معرب، متعدی، معلوم، متصرف
عَلی: حرف جر، مبنی، عامل، مختص اسم
اللهُ: اسم ثلاثی مجرد، مفرد مذکر از ماده «أله» ناسالم مهموز الفاء، یا از ماده «وله» معتل مثال واوی، معرفه، عَلَم، معرب، جامد، منصرف، متصرف
ما: موصول اسمی، مبنی، معرفه، جامد غیر متصرف
لا: حرف نفی، مبنی، غیرعامل
تعلمون: فعل مضارع جمع مذکر مخاطب، ثلاثی مجرد از ماده «علم» صحیح و سالم، معرب، متعدی، معلوم، متصرف
ترکیب
وَ: استینافیه، مبنی بر فتح، غیرعامل، محلی ازاعراب ندارد.
قالوا: فعل ماضی، مبنی بر ضم. ضمیر متصل و بارز «واو»، مبنی، محلاًمرفوع، فاعل
لَن: حرف ناصبه، مبنی بر سکون، عامل، محلی ازاعراب ندارد.
تمسَّنا: فعل مضارع منصوب، علامت نصب فتحه ظاهری. ضمیر بارز و متصل «نا»، مبنی، محلاًمنصوب، مفعول به
النّارُ: فاعل و مرفوع، علامت رفع ضمه ظاهری
الّا: حرف استثناء، مبنی، عامل، محلی از اعراب ندارد.
ایّاماً: مستثنیٰ و منصوب، علامت نصب فتحه ظاهری
معدودةً: نعت برای «ایاماً» و منصوب بنابرتبعیت
قُل: فعل امر، مبنی بر سکون. ضمیر مستتر «انت»، مبنی، محلاًمرفوع، فاعل
أَ: همزه استفهام انکاری، مبنی بر فتح، غیرعامل، محلی از اعراب ندارد.
اِتَّخذتُم: فعل ماضی، مبنی بر سکون. ضمیر بارز و متصل «تم»، مبنی، محلاًمرفوع، فاعل
عندَ: ظرف، مفعول فیه و منصوب، علامت نصب فتحه ظاهری
اللّهِ: مضاف الیه و مجرور، علامت جرّ کسره ظاهری
عهداً: مفعول به و منصوب، علامت نصب فتحه ظاهری
ف: فاء فصیحه، مبنی بر فتح، غیرعامل، محلی از اعراب ندارد.
لَن: حرف ناصبه، مبنی بر سکون، عامل، محلی ازاعراب ندارد.
یُخلفَ: فعل مضارع منصوب، علامت نصب فتحه ظاهری
اللّهُ: لفظ جلاله، فاعل و مرفوع، علامت رفع ضمه ظاهری
عهدَ: مفعول به و منصوب، علامت نصب فتحه ظاهری
هُ: ضمیر متصل، مبنی، محلاًمجرور، مضاف الیه
أمْ: منقطعه به معنای بل می باشد.
تقولون: فعل مضارع مرفوع، علامت رفع ثبوت نون. ضمیر متصل و بارز«واو»، مبنی، محلاًمرفوع، فاعل
علی: حرف جر، مبنی برسکون، عامل، محلی از اعراب ندارد.
اللَّهِ: اسم مجرور به حرف جر، علامت جر کسره ظاهری
علی اللّهِ: جار و مجرور، متعلق به «تقولون»
ما: اسم موصول، مبنی، مفعول به و محلاًمنصوب
لا: لای نافیه، مبنی بر سکون، غیرعامل، محلی از اعراب ندارد.
تعلمون: فعل مضارع مرفوع، علامت رفع ثبوت نون. ضمیر متصل و بارز «واو»، مبنی، محلاًمرفوع، فاعل
اعراب جملات آیه ۸۰ بقره
۱- قالوا لن تمسنا النارُ…: جمله فعلیه، استینافیه، محلی از اعراب ندارد.
۲- لن تمسنا النار …: جمله فعلیه، مقول قول برای «قالوا» محلا منصوب
۳- قل اتّخذتم عند الله ….: جمله فعلیه، مستأنفه و محلی از اعراب ندارد.
۴- اتخذتم عند الله عهدا …: جمله فعلیه، مقول قول برای قل و محلاً منصوب
۵- لن یُخلف الله عهده: جمله فعلیه، جواب شرط جازم مقدر و محلا مجزوم( ان اتخذتم ….)
۶– تقولون علی الله …: جمله فعلیه، عطف به «اتخذتم» و محلا منصوب
۷- مالاتعلمون…: جمله فعلیه، مقول قول برای «تقولون» ، محلا منصوب
۸- لاتعلمون..: جمله فعلیه، صله و محلی از اعراب ندارد.
موضوع: حرف نفی
تعریف: نفی به معنی جحد و انکار است و ضد آن، اثبات است؛ در واقع کلام منفی کلام غیر مثبت است (به کلامی که یکی از ادات نفی بر آن آمده باشد کلام غیر مثبت گویند).
ادوات نفی : لَیسَ، مَا، لَا، لَات، إنْ، لَنْ، لَمْ، لمَّا
ادات نفی همگی حرف هستند به جز «لَیسَ» که فعل می باشد.
نفی بر دو قسم است :
۱-نفی محض: عبارت است از نفی که بعد از آن چیزی که آن را نقض کند و موجب اثبات شود، نیاید.
مثال۱: «لَنْ نَصبرَ…»
مثال۲: «لَم أَتَکاسَلْ»
۲-نفی غیر محض: عبارت است از نفی که بعد از آن چیزی که آن را نقض کند و موجب اثبات شود، بیاید.
مثال: ما أراکَ إلَّا تَعمَلُ فی الحَدیقةِ
اکنون از میان ادات نفی به توضیح درباره حرف نفی «لَن» می پردازیم
حرف لَنْ: حرف نفی و نصب و استقبال (آینده) است که بر مضارع می آید و آن را منصوب می کند، و عملش نفی می باشد و معنای مضارع را از زمان حاضر (حال) به زمان مستقبل (آینده) تغییر می دهد.
مثال: لَن تَنالُوا البرّ حتی تُنفِقُوا مِمّا تحِبُّون
هرگز به (حقیقت) نیکوکاری نمیرسید مگر اینکه از آنچه دوست می دارید (در راه خدا) انفاق کنید
در آیه ۸۰ سوره مبارکه بقره دو مقطع:
۱. لَن تَمَسَّنَا النَّار…
۲.فَلَن یُخلفَ…
حرف «لَنْ» بر سر فعل مضارع آمده و آن را منصوب نموده و علاوه بر آنکه کلام را منفی کرده است؛ معنای مضارع را از زمان حاضر (حال) به زمان مستقبل (آینده) تغییر داده است.
بدون دیدگاه