وَإِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هَذِهِ الْقَرْيَةَ فَكُلُوا مِنْهَا حَيْثُ شِئْتُمْ رَغَدًا وَادْخُلُوا الْبَابَ سُجَّدًا وَقُولُوا حِطَّةٌ نَغْفِرْ لَكُمْ خَطَايَاكُمْ وَسَنَزِيدُ الْمُحْسِنِينَ

و [نيز به يادآريد] هنگامى را كه گفتيم بدين شهر درآييد و از [نعمتهاى] آن هر گونه خواستيد فراوان بخوريد و سجده‏ كنان از در [بزرگ] درآييد و بگوييد [خداوندا] گناهان ما را بريز تا خطاهاى شما را ببخشاييم و [پاداش] نيكوكاران را خواهيم افزود

  • تفسیر و مفاهیم
  • اعراب و موضوع آیات
  • نکات تجویدی

موضوع: لجاجت بنی اسرائیل

خداوند بنی اسرائیل رابرای بخشودن به چه امری مکلف نمود؟

 1)وارد شدن از در مخصوص قريه (كه مطابق آنچه در برخي تفاسيرآمده، دري كم ارتفاع و داخل شدن از آن، مستلزم خم شدن بود و روشن است كه ورود از چنين دري، غرور آدمي را مي‌شكند و انسان متكبّر را به خضوع وامي‌دارد). البته مقصود از سجده در اين حال، ركوع و انحنا نيست؛ زيرا لازم طبيعي ورود از دَرِ كوتاه، انحنا و خم شدن است.

 2)وارد شدن در حال سجده با معاني متعدّدي كه بيان شد (كه مطابق بعضي از آنها، امر ديگري غير از داخل شدن از درِمخصوص و مطابق بعضي، عين همان است).

3 ) گفتن كلمه «حطّة» در حال ورود.

مقصود از کلمه حطه هم تلفظ به زبان است وهم مقصود استغفار و درخواست حط وریزش گناهان است.[1]

در شمارش مناقبی که امیرالمومنین برای خود بر شمرد آن است که فرمود  از رسول خدا صلی الله علیه وآله شنیدم که می‌فرمود: تو در میان امتم نمونه باب حطه در بنی‌اسرائیل هستی هر کسی به ولایت تو درآید به دری که خدا فرمود وارد شده است.[2]

در سوره مائده آمده است: زمانی که حضرت  موسی به قوم خود دستور داد که به بیت المقدس روند آنها گفتند ما وارد آنجا نخواهیم شد زیرا که زورمندانی هستند در آنجا و ما می‌ترسیم از موسی اصرار و از این قوم انکار و وارد نشدند تا اینکه به سبب همین نافرمانی چهل سال آواره بیابان شدند.


[1] . تفسیرتسنیم ج 4ص565-566

[2] .نورالثقلین، ج 1،ص189

مؤسسه نورالیقین

مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآنی

تچزیه

وَ: حرف عطف، مبنی، غیرعامل

إِذْ : اسم زمان، مبنی، جامد، غیرمتصرف

قُلْنَا : فعل ماضی متکلم مع الغیر، ثلاثی مجرد، از ماده (قول)، معتل اجوف واوی، مبنی، متعدی، معلوم، متصرف

ادْخُلُوا : فعل امر، جمع مذکر مخاطب، ثلاثی مجرد، از ماده (دخل)، صحیح و سالم، مبنی، متعدی، معلوم، متصرف

هَذِهِ : اسم اشاره، مفرد مؤنث، معرفه، مبنی، جامد، غیرمتصرف

الْقَرْيَةَ : (ال): تعریف عهد ذهنی خارجی، مبنی، غیرعامل، مختص اسم قریة: اسم ثلاثی مزید، مفرد مؤنث از ماده (قری) ناسالم، معتل ناقص یایی، معرفه به (ال)، معرب، جامد، منصرف، متصرف

فَ : حرف عطف، مبنی، غیرعامل

كُلُوا : فعل امر جمع مذکر مخاطب، ثلاثی مجرد، از ماده (أَکَلَ) صحیح، ناسالم، مهموز الفاء، مبنی، متعدی، معلوم، متصرف، در اصل «أُأکُلُوا» بوده که براساس قاعده تخفیف حذفی همزه دو مزه آن حذف شده است.

مِنْ : حرف جر، مبنی، عامل، مختص اسم

هَا : ضمیر متصل مجروری، مفرد مؤنث غائب، مبنی، معرفه، جامد، غیرمتصرف

حَيْثُ : اسم ثلاثی مجرد، مفرد مذکر از ماده (حیث) ناسالم، معتل اجوف یایی، نکره، مبنی، جامد، منصرف، متصرف

شِئْتُمْ : فعل ماضی جمع مذکر مخاطب، ثلاثی مجرد، از ماده (شیء) معتل اجوف یایی و مهموز اللام، مبنی، متعدی، معلوم، متصرف

رَغَدًا : اسم ثلاثی مجرد، مفرد، مذکر از ماده (رغد)، سالم، نکره، مشتق، صفت مشبهه، منصرف، غیرمتصرف

وَ : حرف عطف، مبنی، غیرعامل

ادْخُلُوا : فعل امر، جمع مذکر مخاطب، ثلاثی مجرد، از ماده (دخل)، صحیح و سالم، مبنی، متعدی، معلوم، متصرف

الْبَابَ : (الف و لام) حرف تعریف عهد ذهنی خارجی، مبنی، غیرعامل، مختص اسم باب: اسم ثلاثی مجرد، مفرد، مذکر، از ماده (بوب)، ناسالم، معتل اجوف واوی، معرف به (ال) معرب، جامد، منصرف، متصرف

سُجَّدًا : اسم ثلاثی مزید، جمع مکسر، مذکر، از ماده (سجد) سالم، نکره، معرب، مشتق، اسم فاعل، منصرف، متصرف

وَ : حرف عطف، مبنی، غیرعامل

قُولُوا : فعل امر جمع مذکر مخاطب، ثلاثی مجرد، از ماده (قول) ناسالم، معتل اجوف واوی، مبنی، متعدی، معلوم، متصرف. در اصل (تَقوُلونَ) بوده که واو متحرک ماقبل صحیح و ساکن حرکتش را به ماقبل داده (تَقُولُونَ) که امر آن (قُولُوا) شده.

حِطَّةٌ : اسم ثلاثی مزید، مصدر، مفرد، مؤنث، از ماده (حطّ)، ناسالم، مضاعف، نکره، معرب، جامد، منصرف، غیرمتصرف

نَغْفِرْ : فعل مضارع متکلم مع الغیر، ثلاثی مجرد، از ریشه (غَفَرَ) صحیح، سالم، معرب، متعدی، معلوم، متصرف

لَ : حرف جر، مبنی، عامل، مختص اسم

كُمْ : ضمیر متصل مجروری، جمع مذکر مخاطب، مبنی، معرفه، جامد، غیرمتصرف

خَطَايَا : اسم ثلاثی مزید، جمع مذکر از ماده (خَطَأَ) ناسالم، مهموز اللام، معرفه به اضافه، معرب، مشتق، صفت مشبهه، منصرف، متصرف. در اصل خَطَاییُ بوده، یاء به همزه تبدیل و دو همزه کنار هم جمع شده و دومی به یاء، قلب و همزه با فتحه متحرک گردیده یاء به الف قلب شد و همزه نیز به (یاء) قلب گردیده (خطایا)

كُمْ : ضمیر متصل مجروری، جمع مذکر مخاطب، مبنی، معرفه، جامد، غیرمتصرف

وَ : حرف استیناف، مبنی، غیرعامل

سَ

نَزِيدُ : فعل مضارع متلکم مع الغیر، ثلاثی مجرد، از ماده (زَید) معتل، اجوف یایی، معرب، متعدی، معلوم، متصرف. در اصل (نَزْیدُ) بوده که یاء متحرک ما قبل صحیح و ساکن حرکتش را به ماقبل داده (نَزِیدُ)

الْمُحْسِنِينَ : ال: موصول اسمی، مبنی، غیرعامل، مختص اسم محسنین: اسم ثلاثی مزید، جمع مذکر، از ماده (حسن)، سالم، معرف به (ال)، معرب، مشتق، اسم فاعل، منصرف، متصرف

ترکیب

وَ: حرف عطف، مبنی بر فتح، محلی از اعراب ندارد.

إِذْ : مفعول به برای «اذکروا» مقدر و محلاً منصوب

قُلْنَا : فعل ماضی، مبنی بر سکون، ضمیر متصل «نا» مبنی، محلاً مرفوع، فاعل

ادْخُلُوا : فعل امر، مبنی بر حذف نون، ضمیر بارز واو، مبنی، محلاً مرفوع، فاعل

هَذِهِ : اسم اشاره، مبنی بر کسر، محلاً منصوب، مفعول به برای (ادخلوا)

الْقَرْيَةَ : 1. عطف بیان 2. بدل کل از (هذه) و منصوب بنابر تبعیت

فَ : حرف عطف، مبنی بر فتح، محلی از اعراب ندارد.

كُلُوا : فعل امر، مبنی بر حذف نون، ضمیر متصل (واو) مبنی، محلاً مرفوع، فاعل

مِنْ : حرف جر، مبنی بر سکون، محلی از اعراب ندارد.

هَا : ضمیر متصل، مبنی بر سکون، محلاً مجرور به حرف جر «مِن»

مِنْهَا : جار و مجرور، متمعلق به (کلوا)

حَيْثُ : ظرف مکان، مبنی بر ضم، محلاً منصوب، مفعول به

شِئْتُمْ : فعل ماضی، مبنی بر سکون، ضمیر متصل «تُم» مبنی، محلاً مرفوع، فاعل

رَغَدًا : صفت برای «أَکلاً» محذوف، مقدر و منصوب بنابر تبعیت که مفعول مطلق نوعی برای «کُلُوا» بوده

وَ : حرف عطف، مبنی بر فتح، محلی از اعراب ندارد.

ادْخُلُوا : فعل امر، مبنی بر حذف نون، ضمیر متصل «واو» مبنی، محلاً مرفوع، فاعل

الْبَابَ : مفعول به و منصوب، علامت نصب فتحه ظاهری

سُجَّدًا : حال برای فاعل «ادخلوا» و منصوب، علامت نصب فتحه ظاهری

وَ : حرف عطف، مبنی بر فتح، محلی از اعراب ندارد.

قُولُوا : فعل امر، مبنی بر حذف نون، ضمیر متصل «واو» مبنی، محلاً مرفوع، فاعل

حِطَّةٌ : خبر برای مبتدای محذوف، مرفوع، علامت رفع ضمه ظاهری، تقدیر کلام «سُؤالُنا حِطَّةٌ» می باشد.

نَغْفِرْ : فعل مضارع مجزوم بالطلب، علامت جزم سکون، ضمیر مستتر (نحن)، مبنی، محلاً مرفوع، فاعل

لَ

كُمْ : ضمیر متصل مبنی بر سکون، محلاً مجرور به حرف جر (لَـ)

لَكُمْ : جار و مجرور، متعلق به نَغفِر

خَطَايَا : مفعول به و منصوب، علامت نصب فتحه و الف آن برای جمع آمده است.

كُمْ : ضمیر متصل، مبنی بر سکون، محلاً مجرور، مضاف الیه برای (خطایا)

وَ : حرف عطف، مبنی بر فتح، محلی از اعراب ندارد.

سَ : حرف استقبال، مبنی بر فتح، محلی از اعراب ندارد.

نَزِيدُ : فعل مضارع مستقبل مرفوع، علامت رفع ضمه ظاهری، ضمیر مستتر «نحن» مبنی بر ضم، محلاً مرفوع، فاعل

الْمُحْسِنِينَ : مفعول به برای «سَنَزِیدُ» و منصوب، علامت نصب «یاء»

اعراب جملات آیه 58

  1. إِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا : عطف به ماسبق و محلاً مجرور بنابر تبعیت
  2. قُلْنَا ادْخُلُوا: جمله فعلیه، مضاف الیه و محلاً مجرور
  3. ادْخُلُوا هَذِهِ الْقَرْيَةَ : جمله فعلیه، مقول قول برای «قلنا» و محلاً منصوب
  4. كُلُوا مِنْهَا حَيْثُ شِئْتُمْ : جمله فعلیه، عطف به «ادخلوا» و محلاً منصوب بنابر تبعیت
  5. شِئْتُمْ : جمله فعلیه، مضاف الیه و محلاً مجرور
  6. ادْخُلُوا الْبَابَ سُجَّدًا : جمله فعلیه، عطف به «ادخلوا» اولی و محلاً منصوب بنابر تبعیت
  7. قُولُوا حِطَّةٌ : جمله فعلیه، عطف به «ادخلوا» دومی و محلاً منصوب
  8. سُؤالِنا جِطَّةٌ: جمله اسمیه، مقول قول برای «قولوا» و محلاً منصوب
  9. نَغْفِرْ لَكُمْ خَطَايَاكُمْ : جمله فعلیه، جواب طلب، محلی از اعراب ندارد.
  10. سَنَزِيدُ الْمُحْسِنِينَ : جمله فعلیه، مستأنفه، محلی از اعراب ندارد.

سؤال: منظور از کلمه «سُجَّداً» در این آیه چه نوع سجودی می باشد؟ منظور انتهای خضوع و تسلیم است نه به شکل سجده ای که در حال نماز به جا آورده می شود.

نکته بلاغی:

در سوره بقره آمده : «وَإِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هَذِهِ الْقَرْيَةَ» «فَكُلُوا» «رَغَدًا»

«ادْخُلُوا الْبَابَ سُجَّدًا وَقُولُوا حِطَّةٌ» «نَغْفِرْ لَكُمْ خَطَايَاكُمْ»

ولی در سوره اعراف آیه 161 آمده است «وَإِذْ قِيلَ لَهُمُ اسْكُنُوا هَٰذِهِ الْقَرْيَةَ» «وَكُلُوا» در این سوره «رَغَدًا» ندازد.

«وَقُولُوا حِطَّةٌ وَادْخُلُوا الْبَابَ سُجَّدًا» «نَغْفِرْ لَكُمْ خَطِيئَاتِكُمْ»

در آیه سوره بقره در معرض تذکر نعمتهای پروردگار است که به آنها عطا شده مناسب است که قول را به خداوند نسبت دهد «قُلنا» و چون نعمت با «رَغَداً» کامل تر می شود آن را ذکر کرده ولی در سوره اعراف، مفهوم مسکن و اقامت به همراه امر به خوردن می باشد لذا آوردن کلمه «رَغَداً» مناسب نیست و بر همین اساس دخول به حالت خضوع مقدم بر «قُولُوا حِطَّةٌ» گردیده و «خطایاکم» را ذکر کرده که جمع کثره است و در اعراف «خطیئات» را به کار برده که جمع قله است.

مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآنی

مؤسسه نورالیقین

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *