وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِاتِّخَاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلَى بَارِئِكُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ عِنْدَ بَارِئِكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ

و چون موسى به قوم خود گفت اى قوم من شما با [به پرستش] گرفتن گوساله برخود ستم كرديد پس به درگاه آفريننده خود توبه كنيد و [خطاكاران] خودتان را به قتل برسانيد كه اين [كار] نزد آفريدگارتان براى شما بهتر است پس [خدا] توبه شما را پذيرفت كه او توبه‏ پذير مهربان است

  • تفسیر و مفاهیم
  • اعراب و موضوع آیات
  • نکات تجویدی

موضوع: گناه عظيم و توبه بي‌سابقه

به چه علت توبه گناه گوساله پرستی بنی اسرائیل با این همه خشونت همراه بود؟

شك نيست كه پرستش گوساله سامرى ، كار كوچكى نبود، ملتى كه بعد از مشاهده آنهمه آيات خدا و معجزات پيامبر بزرگشان موسى عليه السلام همه را فراموش كنند و با يك غيبت كوتاه پيامبرشان به كلى اصل اساسى توحيد و آئين خدا را زير پا گذارده بت پرست شوند.

اگر اين موضوع براى همیشه از مغز آنها ريشه كن نشود وضع خطرناكى به وجود خواهد آمد، و بعد از هر فرصتى مخصوصا بعد از مرگ موسى عليه السلام، ممكن است تمام آيات دعوت او از ميان برود، و سرنوشت آئين او به كلى به خطر افتد در اينجا بايد شدت عمل به خرج داده شود، و هرگز تنها با پشيمانى و اجراى صيغه توبه بر زبان نبايد قناعت گردد، لذا فرمان شديدى از طرف خداوند، صادر شد كه در تمام طول تاريخ پيامبران مثل و مانند ندارد، و آن اينكه ضمن دستور توبه و بازگشت به توحيد، فرمان اعدام دست جمعى گروه كثيرى از گنهكاران بدست خودشان صادر شد.

اين فرمان به نحو خاصى مى‌بايست اجرا شود يعنى خود آنها بايد شمشير به دست گيرند و اقدام به قتل يكديگر كنند كه هم كشته شدنش عذاب است و هم كشتن دوستان و آشنايان .

طبق نقل بعضى از روايات موسى دستور داد در يك شب تاريك تمام كسانى كه گوساله پرستى كرده بودند غسل كنند و كفن بپوشند و صف كشيده شمشير در ميان يكديگر نهند!.

ممكن است چنين تصور شود كه اين توبه چرا با اين خشونت انجام گيرد؟ آيا ممكن نبود خداوند توبه آنها را بدون اين خونريزى قبول فرمايد؟.

پاسخ به اين سؤ ال از سخنان بالا روشن مى شود، زيرا مساءله انحراف از اصل توحيد و گرايش به بت پرستى مساءله ساده اى نبود كه به اين آسانى قابل گذشت باشد، آنهم بعد از مشاهده آنهمه معجزات روشن و نعمتهاى بزرگ خدا. در حقيقت همه اصول اديان آسمانى را مى توان در توحيد و يگانه پرستى خلاصه كرد، تزلزل اين اصل معادل است با از ميان رفتن تمام مبانى دين ، اگر مساءله گوساله پرستى ساده تلقى مى شد، شايد سنتى براى آيندگان مى گشت ، بخصوص اينكه بنى اسرائيل به شهادت تاريخ مردمى پر لجاجت و بهانه جو بودند، لذا بايد چنان گوشمالى به آنها داده شود كه خاطره آن در تمام قرون و اعصار باقى بماند و كسى هرگز بعد از آن به فكر بت پرستى نيفتد، و شايد جمله ذلكم خير لكم عند بارئكم (اين كشتار نزد خالقتان براى شما بهتر است ) اشاره به همين معنى باشد.[1]


[1] . تفسیر نمونه، ج 1 ،صص306_308

مؤسسه نورالیقین

مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآنی


تجزیه

وَ: حرف عطف، مبنی، غیر عامل

إِذْ : اسم زمان دو حرفی، مبنی، معرفه جامد، غیر متصرف

قَالَ : فعل ماضی مفرد مذکر غائب، ثلاثی مجرد، ریشه قول، معتل ناسالم، (اجوف واوی)مبنی، معتدی، معلوم، متصرف

مُوسَى : اسم، ثلاثی مزید، مفرد مذکر، معرفه، معرب، جامد، غیر متصرف(علم به عجم) متصرف

لِ : حرف جر، مبنی، عامل، مختص اسم

قَوْمِ : اسم ثلاثی مجرد، اسم جمع، ریشه قوم، ناسالم معتل(اجوف واوی) معرفه به اضافه، معرب، جامد، منصرف، متصرف (قوم مفرد و تثنیه ندارد)

هِ : ضمیر متصل مجروری، مفرد مذکر غایب، مبنی، معرفه، جامد غیر متصرف

يَا : حرف ندا، مبنی، غیر عامل

قَوْمِ : اسم ثلاثی مجرد، اسم جمع، ریشه قوم، ناسالم معتل(اجوف واوی) معرفه به اضافه، معرب، جامد، منصرف، متصرف (قوم مفرد و تثنیه ندارد)

ـِـ : کسره به خاطر (ی) متکلم وحده بوده که حذف شده

إِنَّ : از حروف مشبهه بالفعل، مبنی، عامل، مختص به اسم

كُمْ : ضمیر متصل منصوبی، جمع مذکر مخاطب، مبنی، معرفه، جامد، غیر متصرف

ظَلَمْتُمْ : فعل ماضی جمع مذکر مخاطب،،ثلاثی مجرد ریشه ظلم، صحیح و سالم، مبنی، متعدی، معلوم، متصرف

أَنْفُسَ : اسم ثلاثی مزید، جمع مکسرقله مونث مجازی، ریشه نفس، سالم، معرفه به اضافه، معرب، جامد، منصرف، متصرف

كُمْ : غیر متصل مجروری، جمع مذکر مخاطب، مبنی، معرفه، جامد، غیر متصرف

بِ : حرف جر، مبنی، عامل، مختص اسم

اتِّخَاذِ : اسم ثلاثی مزید،مصدر، مفرد مذکر، ریشه أخذ، باب افتعال، ناسالم، (مهمز الفاء) معرفه به اضافه معرب، مشتق منصرف، غیر متصرف

كُمُ : ضمیر متصل مجروری، جمع مذکر مخاطب، مبنی، معرفه، جامد، غیر متصرف

الْعِجْلَ : ال: تعریف عهد ذهنی، مبنی، غیرعامل، مختص اسم
اسم ثلاثی مجرد، مفرد مذکر، ریشه عجل، سالم معرفه به ال، معرب، جامد، متصرف، منصرف

فَ : حرف ربط، مبنی، غیر عامل

تُوبُوا : فعل امر حاضر، جمع مذکر مخاطب، ثلاثی مجرد، ریشه توب، معتل(اجوف واوی، مبنی، متعدی، معلوم؛ متصرف

إِلَى : حرف جر، مبنی، عامل، مختص اسم

بَارِئِ : اسم، ثلاثی مزید، مفرد مذکر، ریشه بَرَءَ، ناسالم، مهموز الام، معرفه به اضافه، معرب، مشتق(اسم فاعل) منصرف، متصرف

كُمْ : ضمیر متصل مجروری، جمع مذکر مخاطب، مبنی، معرفه، جامد، غیر متصرف

فَ : حرف عطف، مبنی، غیر عامل

اقْتُلُوا : فعل امر، جمع مذکر مخطب، ثلاثی مجرد، ریشه قتل، صحیح سالم، مبنی، متعدی، معلوم، متصرف

أَنْفُسَ : اسم، ثلاثی مزید، جمع مکسر قله، مونث مجازی، ریشه نفس، سالم، معرفه به اضافه، معرب، جامد، منصرف، متصرف

كُمْ : ضمیر متصل مجروری، جمع مذکر مخاطب، مبنی، معرفه، جامد، غیر متصرف

ذَلِكُمْ : ذا: اسم اشاره از اسماء ثنایی، مفرد مذکر،معرفه، مبنی
لام: حرف بعید، مبنی
کُم: ضمیر متصل خطاب، جمع مذکر مخاطب،مبنی، معرفه، جارو مجرور، غیر متصرف

خَيْرٌ : اسم، ثلاثی مجرد، مصدر، مفرد مذکر، ریشه خیر، سالم، اجوف یایی،نکره، معرب، مشتق(اسم تفصیل مخفف الخیر) منصرف، متصرف

لَ : حرف جر، مبنی بر اسم و ضمیر

كُمْ : ضمیر متصل مجروری، جمع مذکر مخاطب، مبنی، معرفه، جامد، غیر متصرف

عِنْدَ : اسم ثلاثی مجرد، اسم مکان، مفرد مذکر، ریشه عند، سالم، معرفه به اضافه، معرب، جامد، منصرف، متصرف

بَارِئِ : اسم، ثلاثی مزید، مفرد مذکر، ریشه بَرَءَ، ناسالم، مهموز الام، معرفه به اضافه، معرب، مشتق(اسم فاعل)منصرف، متصرف

كُمْ : ضمیر متصل مجروری، جمع مذکر مخاطب، مبنی، معرفه، جامد، غیر متصرف

فَ : حرف عطف، مبنی، غیر عامل

تَابَ : فعل ماضی، مفرد مذکر غائب، ثلاثی مجرد، ریشه توب، معتل، ناسالم، اجوف واوی، مبنی، لازم، معلوم، متصرف

عَلَيْ : حرف جر، مبنی برعامل بر اسم

كُمْ : ضمیر متصل مجروری، جمع مذکر مخاطب، مبنی، معرفه، جامد، غیر متصرف

إِنَّ : از حروف مشبهه بالفعل، مبنی، عامل

هُ : ضمیر متصل منصوبی، مفرد مذکر غائب، مبنی، معرفه، جامد، غیر متصرف

هُوَ : ضمیر منفصل مرفوعی، مفرد مذکر غائب، مبنی؛ معرفه، جامد، غیر متصرف

التَّوَّابُ : ال موصول اسمی، مبنی، غیر عامل، مختص اسم
تواب: اسم ثلاثی مزید، مفرد مذکر، ریشه توب، ناسالم، معتل (اجوف واوی) معرفه به ال، معرب، مشتق،(صیغه مبالغه) منصرف، متصرف

الرَّحِيمُ : ال: تعریف ذهنی، مبنی، غیر عامل، مختص اسم
رحیم: اسم ثلاثی مزید، مفرد مذکر، ریشه (رحم)سالم، معرفه به اضافه، مشتق(صفت مشبهه) منصرف، متصرف

ترکیب

وَ: حرف عطف، مبنی بر فتح، محلی از اعراب ندارد

إِذْ : مفعول به و محلا منصوب برای فعل أذکروا مقدر

قَالَ : فعل ماضی، مبنی بر فتح، مضاف الیه برای إذ م محلا مجرور

مُوسَى : فاعل و مرفوع، علامت فتح ضمه مقدر

لِ : حرف جر، مبنی بر کسر، محلی از اعراب ندارد

قَوْمِ : اسم مجرور به حرف جر، علامت جر کسره ظاهری

لِقَوْمِ : جار و مجرور، متعلق به قال

هِ : مضاف الیه برای قوم و محلاً مجرور

يَا : حرف ندا، مبنی بر سکون، محلی از اعراب ندارد

قَوْمِ : منادی مضاف و منصوب به فتحه مقدر

إِنَّ : از حروف مشبهه بالفعل، مبنی بر فتح، محلی از اعراب ندارد

كُمْ :اسم إنَّ و محلا منصوب

ظَلَمْتُمْ : فعل ماضی، مبنی بر سکون، ضمیر متصل و بارز (تُم)

أَنْفُسَ : مفعول به و منصوب به فتحه ظاهری

كُمْ : مضاف الیه و محلا مجرور

بِ : حرف جر، مبنی بر کسر، محلی از اعراب

اتِّخَاذِ : اسم مجرور به حرف جر «باء»، علامت جر: کسره ظاهری

بِاتِّخَاذِ : جارو مجرور متعلق به ظَلَمتُم

كُمُ : ضمیر متصل، مبنی بر سکون محلا مجرور، مضاف الیه

الْعِجْلَ : مفعول به اول و منصوب، علامت نصب فتحه ظاهری، الهاً (محذوف) مفعول به دوم و منصوب

فَ : حرف ربط در جواب شرط مقدر، مبنی بر فتح محلی از اعراب ندارد

تُوبُوا : فعل امر، مبنی بر حذف نون، ضمیر متصل واو، مبنی، محلا مرفوع فاعل

إِلَى : حرف جر، مبنی بر سکون، محلیاز اعراب ندارد

بَارِئِ : اسم مجرور به حرف جر، علامت جر کسره ظاهری

كُمْ :غیر متصل کُمْ، مبنی بر سکون، محلا مجرور، مضاف الیه

إِلَى بَارِئِ : جارو مجرور متعلق به توبوا

فَ : فاء عطف، مبنی بر فتح، محلی از اعراب ندارد

اقْتُلُوا : فعل امر حاضر، مبنی به حذف نون، ضمیر متصل(واو)
مبنی، محلا مرفوع، فاعل

أَنْفُسَ : مفعول به و منصوب، علامت نصب فتحه ظاهری

كُمْ : مبنی بر سکون، محلا مجرور، مضاف الیه

ذَلِكُمْ : مبتدا و محلاً مرفوع

خَيْرٌ : خبر و مرفوع، علامت رفع ضمه

لَ : حرف جر، مبنی بر فتح، محلی از اعراب ندارد

كُمْ :غیر متصل، مبنی بر سکون، محلا مجرور به حرف جر

عِنْدَ : مفعول و فیه و منصوب، متعلق به خیر

بَارِئِكُمْ : بارئ: مضاف الیه و مجرور، علامت جر کسره ظاهری

فَ : حرف عطف، مبنی برفتح، محلی از اعراب ندارد

تَابَ : فعل ماضی، مبنی بر فتح، ضمیر مستتر هو، مبنی، محلا مرفوع، فاعل

عَلَيْ : حرف جر مبنی بر سکون، محلی از اعراب ندارد

كُمْ : ضمیر متصل، مبنی برسکون، محلاً مجرور

عَلَيْكُمْ : جارو جرور متعلق به تاب

إِنَّ : از حروف مشبه بالفعل، مبنی بر فتح

هُ : ضمیر متصل هاء، مبنی و محلا منصوب، اسم إنَّ

هُوَ : ضمیر منفصل و محلا مرفوع، مبتدا ـ ضمیر فصل و عماد، محلی از اعراب ندارد.

التَّوَّابُ : خبر اول برای هو ـ خبر اول إنَّ و مرفوع

الرَّحِيمُ : رَحِمَ: خبر دوم مرفوع به ضمه
هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ: خبر إنَّ و محلا مرفوع

اعراب آیه

  1. إِذْ قَالَ مُوسَى : عطف به آیات قبل و محلی از اعراب ندارد
  2. قَالَ مُوسَى : جمله فعلیه، مضاف الیه و محلا مجرور
  3. يَا قَوْمِ : جمله اسمیه، معقول القول و محلا منصوب، مفعول به
  4. إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ : جمله اسمیه، جواب ندا، محلی از اعراب ندارد
  5. ظَلَمْتُمْ: جمله فعلیه، بر إنَّ و محلا مرفوع
  6. فَتُوبُوا إِلَى بَارِئِكُمْ: جمله فعلیه، جواب شرط مقدر و محلا مجزوم( إن اَرَدتُم أَن ینفرالله لَکم فتوإلی)
  7. اقْتُلُوا أَنفُسَكُمْ : جمله فعلیه، عطف به توبوا و محلا مجزوم بنابر تبعیت
  8. ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ: جمله اسمیه، مستأنفه و محلی از اعراب ندارد
  9. تَابَ عَلَيْكُمْ: جمله فعلیه و معطوف، مستأنفه و محلی از اعراب ندارد
  10. إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ: جمله اسمیه، مستأنفه و محلی از اعراب ندارد
  11. هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ: جمله اسمیه، خبریه و محلا مرفوع، خبر إنَّ

نکته:

در عبارت «فاقْتُلُوا أَنفُسَكُمْ» فنون بلاغت و فن مجاز مرسل وجود دارد که به سبب تاویل در آن است، تاویل این چنین بوده (إسلموها لِلقتل تطهیراًلها) یعنی تسلیم کنید خود را برای کشتن تا تطهیر شوید، چون نتیجه تسلیم شدن به مرگ، کشته شدن است.[1]

سوال:

1-آیا هدف ندای(یا) عامل است یا غیر عامل؟

چون قابل حذف است گاهی حرف ندا حذف شده و منادی وجود دارد که اعراب آن به خاطر منادی شدن است نه ندا. مانند

(یوسف أعرض؛ در اصل یا یوسف بوده یا کلمه «اللهم» که «یا الله» بوده)[2]

2-در چند مورد از آیه شریفه ایاز حذف بکار رفته است؟

الف) معبوداً یا الهاً در «بِاتِّخَاذِكُمْ الْعِجْلَ»

ب) لما قال لهم در«فَتُوبُوا إِلَى بَارِئِكُمْ » قالوا کیف قال در « فاقْتُلُوا أَنفُسَكُمْ»

ج) «ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ عِنْدَ بَارِئِكُمْ» فَنَعلَنتُم ما أمَرتُم بِه « فَتَابَ عَلَيْكُمْ»[3]


[1] .البیان،ص706.

[2] البیان، ص

[3] .البیان، ص706.

مؤسسه نورالیقین

مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآنی

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *