وَإِذْ فَرَقْنَا بِكُمُ الْبَحْرَ فَأَنْجَيْنَاكُمْ وَأَغْرَقْنَا آلَ فِرْعَوْنَ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ

و [یاد کنید] هنگامی که دریا را برای شما شکافتیم، پس شما را نجات دادیم و فرعونیان را در حالی که می دیدید، غرق کردیم.

  • تفسیر و مفاهیم
  • اعراب و موضوع آیات
  • نکات تجویدی

موضوع: نجات از چنگال فرعونیان

هدف خدای متعال از بیان جریان غرق شدن فرعونیان چه بود؟

موسى(علیه السلام) پس از تبلیغ فراوان و دعوت فرعون و فرعونیان، و ارائه معجزات گوناگون و عدم پذیرش آنها، مأمور مى شود نیمه شب با بنى اسرائیل از مصر کوچ کند.

اما هنگامى که به نزدیک دریا (شط عظیم نیل) مى رسد، ناگاه متوجه مى شوند فرعون و لشگرش آنها را از پشت سر تعقیب مى کنند، اضطراب و وحشت سراسر وجود بنى اسرائیل را فرا مى گیرد.

از پیش رو دریا و از پشت سر، لشگر نیرومند فرعون که تاب مقاومت با آن را ندارند، در اینجا است که موسى(علیه السلام) مأموریت پیدا مى کند  عصا  را به دریا بزند، راه هاى متعددى از دل دریا گشوده مى شود، و جمعیت بنى اسرائیل به سلامت از دریا مى گذرند، از آن طرف لشگر مخالف که همچنان آنها را تعقیب مى کردند همه به وسط دریا مى رسند، آب ها به هم مى پیوندند، و همگى هلاک مى شوند.

جسدهاى مرده لشکریان فرعون، روى آب ها قرار مى گیرند، و جمعیت بنى اسرائیل با چشم خویش مى بینند دشمن به چه روزى افتاده است؟.

این حالت اضطراب و وحشت، و آن نجات، هر دو درخور دقت است، که آنها را با هم مقایسه کنند و خدا را شکر گویند.

قرآن، مى خواهد به یهودیان بگوید: من که نسبت به شما این مقدار لطف کردم و شما را از آن وحشت و اضطراب رهائى بخشیدم، چرا با پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)(فرستاده من) و دستورات او مخالفت مىورزید؟

در ضمن این آیه، درسى است براى انسان ها که اگر در زندگى به خدا تکیه کنند، به آن نیروى بى زوال، اعتماد داشته باشند، و در مسیر صحیح از هیچ گونه کوشش و تلاش باز نایستند، در سخت ترین دقائق، خداوند یار و مدد کار آنها است[1].

مؤسسه نورالیقین

مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآنی


[1] . تفسیرنمونه، ج۱، صص ۳۰۱-۳۰۲

تجزیه

وَ: حرف عطف، مبنی، غیرعامل

إِذْ : اسم زمان (دو حرفی)، مبنی، معرفه، غیرمتصرف

فَرَقْنَا : فعل ماضی، متکلم مع الغیر، ثلاثی مجرد، از ماده (فرق) صحیح، سالم، مبنی، متعدی، معلوم، متصرف

بِـ : حرف جر، مبنی، عامل، مختص به اسم (به معنی: مصابحت، به سببیت) ملابسه

كُمُ : ضمیر متصل مجروری، جمع مذکر مخاطب، مبنی، معر فه، جامد، غیرمتصرف

الْبَحْرَ : ال تعر یف عهد ذهنی خارجی، مبنی، غیرعامل، مختص اسم ، اسم ثلاثی مجرد، مفرد مذکر، از ماده (بحر) سالم، معرفه به (ال) معرب، جامد، منصرف، متصرف

فَـ : حرف عطف، مبنی، غیرعامل

أَنْجَيْنَا : فعل ماضی، متکلم مع الغیر، ثلاثی مزید، باب افعال، از ماده (نجی) معتل (ناقص یائی)مبنی، متعدی، معلوم، متصرف

كُمْ : ضمیر متصل مجروری، جمع مذکر مخاطب، مبنی، معر فه، جامد، غیرمتصرف

وَ: حرف عطف، مبنی، غیرعامل

أَغْرَقْنَا : فعل ماضی، متکلم مع الغیر، ثلاثی مزید، باب افعال، از ماده(غرق) صحیح، سالم، مبنی، متعدی، معلوم، متصرف

آلَ : اسم ثلاثی مجرد، اسم جمع مذکر، ازماده (اَوْل) ناسالم، معتل،(مهموز الفاء، اجوف واوی) معرفه به اضافه، معرب، جامد، منصرف، متصرف

فِرْعَوْنَ : اسم ثلاثی مزید، مفرد مذکر، معرفه(علم) معرب، جامد، غیرمنصرف (عملیّت+ عجمیّت) متصرف

وَ : واو حالیه، مبنی، غیرعامل

أَنْتُمْ : ضمیر متصل مرفوعی، جمع مذکر مخاطب، مبنی، معرفه، جامد، غیرمتصرف

تَنْظُرُونَ : فعل مضارع، جمع مذکر مخاطب، ثلاثی مجرد، از ماده(نظر) صحیح، سالم، معرب، متعدی، معلوم، متصرف

ترکیب

وَ:حرف عطف، مبنی بر فتح، محلی از اعراب ندارد

إِذْ:اسم زمان مبنی برسکون، محلاً منصوب، مفعولٌ به برای فعل مقدور اذکرو

فَرَقْنَا:فعل ماضی مبنی بر سکون، ضمیر بارز و متصل (نا) مبنی محلاً مرفوع، فاعل

بِ:حرف جر، مبنی برکسر، محل از اعراب ندارد(باء ملابسه)

كُمُ:ضمیر متصل مبنی بر سکونم، محلاً مجرور به حرف جر (بِ)

بِكُمْ:جارو و مجرور، متعلق به فرقنا

الْبَحْرَ: مفعولٌ به و منصوب ، علامت نصب: فتحه ظاهری

فَ:حرف عطف، مبنی بر فتح، محل از اعراب ندارد

أَنْجَيْنَا :فعل ماضی مبنی بر سکون، ضمیر بارز و متصل (نا) مبنی، محلاً مرفوع، فاعل:

كُمْ :ضمیر متصل مبنی بر سکون، محلاً منصوب، مفعولً‌به

وَ:حرف عطف، مبنی بر فتح، محلی از اعراب ندارد

أَغْرَقْنَا:فعل ماضی مبنی بر سکون، ضمیر بارز و متصل (نا) مبنی ، محلاً مرفوع، فاعل

آلَ: مفعولٌ‌به و منصوب، علامت نصب، فتحه ظاهری

فِرْعَوْنَ:مضاف الیه و مجرور، علامت جر: فتحه بدل از کسره

وَ:واو حالیه، مبنی بر فتح، محلی از اعراب ندارد

أَنْتُمْ: ضمیر منفصل مبنی بر سکون، محلاً مرفوع، مبتدا

تَنْظُرُونَ: فعل مضارع مرفوع، علامت رفع: ثبوت نون، ضمیر بارز متصل (واو) مبنی، محلاً مرفوع، فاعل

اعراب جملات

وَإِذْ فَرَقْنَا بِكُمْ الْبَحْرَ: عطف به ماسبق (جواب ندا) محلی از اعراب ندارد

فَرَقْنَا بِكُمْ الْبَحْرَ: جمله فعلیه، مضاف الیه برای اذا و محلاً مجرور

أَنْجَيْنَاكُمْ: جمله فعلیه عطف به فرقنا و محلاً مجرور بنا بر تبعیت

⦁ أَغْرَقْنَا آلَ فِرْعَوْنَ : جمله فعلیه عطف به فرقنا و محلاً مجرور بنا بر تبعیت

اَنْتُمْ تَنظُرُونَ : جمله اسمیه حالیه و محلاً منصوب (حال برای مفعول انجینا)

⦁ تَنظُرُونَ : جمله فعلیه خیر برای انتم و محلاً مرفوع

نکته بلاغی

حرف (باء) گاهی در کلام برای مصاحبت است و گاهی برای ملابسه هرگاه در کلام دو جور معنا شود و نداخل در معنا بوجود آید (باء) ملابسه است. گاهی حرف باء از(مع) نیابت می کند و مفید معنای مصاحبت است که در این صورت،( باء) مصاحبت، معیت و یا ملابسه نامیده می‌شود
فعل های (فرقنا، اَنجینا، اَغرقنا) که با ضمیر متکلم مع الغیر (نا) در این آیه آمده است برای تعظیم خداوند است نه اینکه کسی با اور شریک باشد.

موضوع : انواع (باء)

باء جاره: حرف جر مبنی بر کسر، که اسم ظاهر و ضمیر را جر می‌دهی ( مانند: آمنوا بالله، آمنّا بِهِ) که دارای 14 معنی است.
استعانت: هنگامیه بر وسیله انجام فعل وارد می‌شود که واسطه بین فعالی و مفعول است قرار می‌گیرد (کتب بالقلم: بوسیله قلم نوشتم).
⦁ تعدیه:فعل یا شبه فعل را متعدی می‌کند(ذهب الله بنورهم: می‌برد خدا نورشان را)
⦁ تعویض یا مقابله: بدین گونه که فعل قبل در مقابل و عوض از شی ء ما بعد است (اشتریت الکتاب بخمس لیرات)
الصاق: الصاق و اتصال دو شیء به یکدیگر که دو گونه است. 1_ الصاق حقیقی، که فعل متصلاً بر مجرور واقع می‌شود مانند: اَمسکتُ بیدِالمریض این کلام هنگامی بیان می‌شود که بر چیزی از جسم مثل دست یا چیزی که او را دربرگفته باشد، چنگ انداخته شود.2- الصاق مجازی : فعل متصلاً بر خود مجرور واقع نمی‌شودمانند: مررت بالمدرسه

⦁ تبعیض:مقصود نویسنده یا گوینده بعضی از افراد آن است مانند: (وامسحوا برؤسِکم)
مصاحبه:از (مع) نیابت می‌کند و مفید معنای مصاحبت است که در این صورت، معیت یا ملابسه نامیده می‌شود.
سببیّت: که بر علت و سبب فعل وارد می‌شود مانند: (فَبما نقضهم میثاقهم لعنَّاهُم)
استعلاء: به معنای (عَلی) مانند: ومِن اهل الکتابِ مَن اِن تأمنهُ بقنطارٍ یُوَدِّه الیک)
به معنی (اِلی) مانند:( وَ قَد اَحسَنَ بی اذ اَخرجنی مِن السِّجن)

⦁ به معنی (عن) مانند: (فاساُل بِهِ خبیراً) سوال کرد از آن
قسم: متکلم به مجرور(باء) قسم مِخورد، حروف قسم عبارتند از (باء، واو،تاء) (مانند: اُقسمُ بالله)
⦁ به معنی (مِن) مانند: (عینا یشرب بها عباد الله) یعنی : منها
تفدیه: مانند (بابی انت) پدرم فدای تو باد.
ظرفیت:که مترادف با حرف (فی) ظرفیه است مانند (نجیناهم بِسَحَر)

مؤسسه نورالیقین

مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآنی

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *