فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ

سپس آدم از پروردگارش كلماتى را دريافت نمود و [خدا] بر او ببخشود آرى او[ست كه] توبه‏ پذير مهربان است

  • تفسیر و مفاهیم
  • اعراب و موضوع آیات
  • نکات تجویدی

موضوع1: القاء کلمات الهی

طبق نظر مفسرین مراد از کلماتى که خدای تعالی بر آدم القاء کرد چه بود؟

در این که کلمات و سخنانى را که خدا براى توبه به آدم تعلیم داد چه سخنانى بوده است در میان مفسران گفتگو است.

۱. همان جملات سوره اعراف آیه ۲۳ مى‌باشد:«قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرین؛  گفتند: خداوندا ما بر خود ستم کردیم، اگر تو ما را نبخشى و بر ما رحم نکنى از زیانکاران خواهیم بود».

۲. منظور از «کلمات»، این دعا و نیایش بوده است:

أَللّهُمَّ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ سُبْحانَکَ وَ بِحَمْدِکَ رَبِّ إِنِّى ظَلَمْتُ نَفْسِى فَاغْفِرْ لِى إِنَّکَ خَیْرُ الْغافِرِیْنَ.

أَللّهُمَّ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ سُبْحانَکَ وَ بِحَمْدِکَ رَبِّ إِنِّى ظَلَمْتُ نَفْسِى فَارْحَمْنِى إِنَّکَ خَیْرُ الرّاحِمِیْنَ.

أَللّهُمَّ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ سُبْحانَکَ وَ بِحَمْدِکَ رَبِّ إِنِّى ظَلَمْتُ نَفْسِى فَتُبْ عَلَىَّ إِنَّکَ أَنْتَ التَّوّابُ الرَّحِیْمِ.

 پروردگارا! معبودى جز تو نیست، پاک و منزهى، تو را ستایش مى کنم، من به خود ستم کردم مرا ببخش که بهترین بخشندگانى.

خداوندا! معبودى جز تو نیست، پاک و منزهى، تو را ستایش مى‌کنم، من به خود ستم کردم بر من رحم کن که بهترین رحم کنندگانى.

بار الها! معبودى جز تو نیست، پاک و منزهى، تو را حمد مى‌گویم، من به خویش ستم کردم، رحمتت را شامل حال من کن و توبه‌ام را بپذیر که تو تواب و رحیمى .

این دعا و کلمات در روایتى از امام باقرعلیه السلام نقل شده است.

نظیر همین تعبیرات در آیات دیگر قرآن در مورد یونس علیه السلام و موسى علیه السلام مى‌خوانیم، یونس به هنگام در خواست بخشش از خدا مى‌گوید: «سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظّالِمین؛ خداوندا منزهى من از کسانى هستم که به خود ستم کرده‌ام» .

درباره حضرت موسى علیه السلام مى‌خوانیم « قالَ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسی فَاغْفِرْ لی فَغَفَرَ لَهُ؛ گفت: پروردگارا من به خود ستم کردم مرا ببخش و خدا او را بخشید» .

۳. در روایات متعددى که از طرق اهل بیت علیهم السلام وارد شده است مى خوانیم: مقصود از «کلمات» تعلیم اسماء بهترین مخلوق خدا یعنى محمّد و على و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام بوده است، و آدم با توسل به این کلمات از درگاه خداوند تقاضاى بخشش نمود و خدا او را بخشید.

این تفسیرهاى سه‌گانه هیچ گونه منافاتى با هم ندارد، چرا که ممکن است مجموع این کلمات به آدم، تعلیم شده باشد تا با توجه به حقیقت و عمق باطن آنها انقلاب روحى تمام عیار، براى او حاصل گردیده و خدا او را مشمول لطف و هدایتش قرار دهد.[1]

موضوع2: توبه خداوند و عبد

توبه چگونه بر رجوع رحمت حق و عنایت و فضل الهی بر بنده دلالت دارد؟

هرگاه توبه با حرف “علی” آمد منظور از آن توبه خداست زیرا حرف “علی” به معنی استعلاء و احاطه است لذا تاب الله علیه را معنی می کنیم: خدا توبه اش را پذیرفت, خدا به او توجه نمود و اگر با حرف “الی” آمد منظور از آن توبه بنده است یعنی حرکت انسان از گناه به سوی خداوند است و حرف “الی” اشعار بر مفهوم فاصله دارد چون عبد با گناه از خدا دور افتاده و با توبه این فاصله را از میان می برد لذا توبه یک حرکت تحولی است

شكي نيست كه توبه‌ي عبد به معناي بازگشت او به سوي خداوند از طريق تضرّع و اظهار اطاعت و انقياد، پس از ارتكاب گناه است، ليكن توبه‌ي خداوند كه به معناي لطف و عنايت و توجّه او به بنده‌ي عاصي است به دو صورت تحقق مي يابد: نخست از طريق الهامِ توبه به عبد و ديگر از طريق قبول توبه‌ي عبد. حاصل اين كه، براي خداوند دو توبه وجود دارد كه توبه‌ي عبد در ميان آن دو توبه قرار دارد و محصور و محفوف به آن دو فيض است و آنچه در سوره‌ي «توبه» آمده كه خداوند توبه را به بندگانش الهام كرد تا آنان توبه كنند و برگردند: (ثمّ تاب عليهم ليتوبوا[2]) اشاره به توبه‌ي اوّل خداوند و آنچه در آيه‌ي محل بحث وارد شده:

(فتاب عليه) و در ذيل آن نيز به عنوان «توّاب» و «رحيم» تعليل گرديده، اشاره به توبه‌ي دوم خداوند است.

 توبه‌ي اول خداوند كه همان رحمت و لطف مخصوص الهي در حقّ بنده‌ي گناه كار است، وقتي به سوي بنده اش منعطف مي شود، او را بيدار مي كند و به حركت و انابه‌ي به سوي خدا وا مي دارد؛ يعني تا خدا عنايت نكند بنده توفيق توبه نمي يابد و چنين نعمتي شامل حال او نمي شود. پس هر جا تبه كاري تائب شد و نعمت بازگشت به مبدأ هستي بهره‌ي او شد بايد بداند كه حتماً لطف الهي شامل حال او شده است؛ زيرا همه‌ي نعمت ها از خداست: (وما بكم من نعمة فمن الله[3]) و تا نفحه‌ي رحماني و نسيم قدسي از جانب او نوزد انسان تبه كار از خواب غفلت بيدار نمي شود.

اگر انسان خفته اي كه در بيان مبارك اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) به او خطاب شده است: «يا أيّها الإنسانُ… أم ليس من نومتك يَقَظهٌ»[4] بخواهد بيدار شود و مشمول اين گونه نفحات گردد، بايد مطابق آنچه از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل شده: «إنّ لربّكم فى أيام دهركم نفحات ألا فتعرّضوا لها ولا تعرضوا عنها»[5]

خود را در معرض اين نفحات قرار داده، از آن روي برنگرداند؛ زيرا اين بيان نشان مي دهد كه ممكن است خداوند نسبت به كسي توبه را الهام كند و نفحه و نسيم رحماني خود را بوزاند و در عين حال انسان گنه كارِ آزاد و مختار، آن را نپذيرد و از آن روي گردان شود. به قول خواجه عبدالله انصاری: «توبه از فضل خدااست نه استحقاق انسان‏»[6]

مؤسسه نورالیقین

مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآنی


[1] . تفسیر نمونه، ج۱،ص ۲۴۰

[2] . سوره توبه ایه ۱۱۸

[3] . نحل،آیه ۵۳

[4] . نهج البلاغه، خطبه ۲۲۳

[5] . بحار، ج ۶۸ ،ص۲۲۱

[6] . تفسیر تسنیم،ج3، ص۴۴۴

تجزیه

فَـ:حرف عطف، مبنی، غیر عامل

تَلَقَّى :فعل ماضی، مفرد مذکر غائب،ثلاثی مزید،باب (تفعّل) از ماده (لقی) معتل ناقص یابی، مبنی، متعدی، معلوم، متصرف

آدَمُ :اسم ثلاثی مزید، مفرد، مذکر، معرفه، معرب، جامد،
غیر منصرف (علمیت+عجمیت)متصرف

مِنْ :حرف جر، مبنی، عامل، مختص اسم

رَبِّ :اسم، ثلاثی مجرد،مفرد، مذکر، ناسالم(مضاعف) از ماده (ربّ) معرفه به اضافه، جامد (اگر مصدر باشد) یا مشتق(اگر صفت مشبهه باشد) منصرف

هِ :ضمیر متصل مجروری، مفرد مذکر غائب، مبنی، معرفه، جامد، غیر متصرف

كَلِمَاتٍ :اسم ثلاثی مزید،جمع مونث، از ماده(کلم)، سالم، نکره،معرب، جامد، منصرف، متصرف

فَ :حرف عطف، مبنی، غیر عامل

تَابَ :فعل ماضی،مفرد مذکر غائب،ثلاثی مجرد،از ماده (توب) معتل (اجوف واوی) مبنی، لازم، معلوم، متصرف

عَلَيْ :حرف جر، مبنی، عامل، مختص اسم

هِ :ضمیر متصل مجروری، مفرد مذکر غائب، مبنی، معرفه، جامد، غیر متصرف

إِنَّ :حروف مشبهه بالفعل، مبنی، عامل، مختص به اسم

هُ :حروف مشبهه بالفعل، مبنی، عامل، مختص به اسم

هُوَ :ضمیر متصل منصوبی،مفرد مذکر غائب، مبنی، معرفه، جامد، غیر متصرف

التَّوَّابُ :ال:موصول اسمی، مبنی، غیر عامل، مختص به اسم، تواب اسم ثلاثی مزید،مفرد مذکر، اگر از ماده (توب) ناسالم،معقل(اجوف واوی) معرفه به (ال) معرب،مشتق، (صیغه مبالغه) منصرف، متصرف

الرَّحِيمُ :ال: حرف تعریف مبنی، غیر عامل، مختص اسم
رحیم: اسم ثلاثی مجرد، مفرد، مذکر، از ماده (رحم)سالم، معرفه به (ال)معرب، مشتق( صفت مشبهه یا صیغه مبالغه) منصرف، متصرف

ترکیب

فَ :حرف عطف، مبنی برافتح، محلی از اعراب ندارد

تَلَقَّى :فعل ماضی مبنی بر فتحه مقدر

آدَمُ :فاعل و مرفوع علامت رفع فتحه ظاهری

مِنْ :حرف جر، مبنی بر سکون، محل از اعراب ندارد

رَبِّ :اسم مجرور به حرف جر(مِن)علامت جر: کسره ظاهری

مِنْ رَبِّ :جارو مجرور، (متعلق به تلقی)

هِ :ضمیر متصل، مبنی برکسره محلاً مجرور، مضاف الیه برای (رب)

كَلِمَاتٍ :مفعول به و منصوبعلامت نصب: کسره بدل از فتحه

فَ :حرف عطف، مبنی رب فتح، محلی از اعراب ندارد

تَابَ :فعل ماضی، مبنی بر فتح، ضمیر مستتر (هو) مبنی، محلاً مرفوع فاعل

عَلَيْ :حرف جر، مبنی بر سکون، محلی از اعراب ندارد

هِ :ضمیر متصل، مبنی بر ضم، محلاً منصوب، اسم إنَّ

عَلَيْهِ:جارو مجرور، متعلق به تاب

إِنَّ :از حروف مشبهه بالفعل، مبنی بر فتح

هُ :ضمیر متصل، مبنی بر ضم، محلاً منصوب، اسم إنَّ

هُوَ :ضمیر منفصل 1.ضمیر فصل و محلی از اعراب ندارد
2.مبنی بر فتح، محلا مرفوع، مبتداء

التَّوَّابُ :خبر اول برای إنَّ و مرفوع، علامت رفع، ضمه ظاهری اگر(هو)محلی از اعراب نداشته باشد.
اگر(هو) محلی از اعراب داشته باشد خبر اول (هو)

الرَّحِيمُ :خبر دوم برای(إنَّ) و مرفوع،علامت رفع:ضمه ظاهری، اگر (هو) محلی از اعراب نداشته باشد.
اگر (هو) محلی از اعراب داشته باشد خبر دوم برای (هو)

موضوع: انواع فاء

  • فاء به صورت7 می‌آید: 1. حروف عطف 2.استیناف 3.حرف ربط «جواب شرط» 4.سببیه
    5.حرف تعلیل 6.حرف زائد برای تحسین و زیبائی لفظ 7.فعل امر
  1. حرف عطف: مبنی بر فتح، محلی از اعراب ندارد و اسم را بر اسم معطوف می‌کند و جمله را بر جمله.
  2. حرف استینا فیه: مبنی بر فتح، محلی از اعراب ندارد، مابعدش را در کلام بدون هیچ رابطه‌ای با کلام سابق آغازمی‌کند.
  3. فاء جزاء یا رابط جزاء شرط: در جواب شرط واقع می‌شود و جمله پس از آن، هر گاه ادات شرط جازم باشد، محلا مجزوم جواب شرط خواهد بود، هرگاه ادات شرط غیر جازم باشد، محلی از اعراب ندارد.
  4. فاء سببیّه: حرف عطفی که معنی ترتیب و تعقیب را با دلالت بر سییّت جواب می‌دهد ولی بعد از آن فعل مضارع و منصوب به (اَن) وجوبا می آید و نیز به شرط اینکه ماقبلش سبب برای ما بعدش باشد.
  5. فاء تعلیل: حرف به معنی (به خاطر) مبنی بر فتح، محلی از اعراب ندارد.
  6. فاء زائد برای تحسین تزئین لفظ: مبنی بر فتح، محلی از اعراب ندارد،به بعضی از الفاظ مانند: قط، حسبُ… متصل می‌شود.
  7. فاء الفعلی: فاء مکسور(فِ)فعل امر از فعل«وَفی، یَفی» (فِ) فعل امر مبنی بر حذف حرف عله از آخرش

اعراب جملات آیه 27

  1. تَلَقَّى:جمله فعلیه، عطف، جمله مستأ نفه در آیه قبل، محلی از اعراب ندارد.
  2. تَابَ عَلَيْهِ: جمله فعلیه، عطف بر جمله (تَلَقَّى) محلی از اعراب ندارد.
  3. إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ: جمله اسمیه، مستأنفه، محلی از اعراب ندارد
  4. هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ: جمله اسمیه، مستأنفه، خبر براین (إنَّ) و محلا مرفوع

سؤال: با توجه به اینکه حضرت حوا با حضرت آدم در آن خطاب شریک بوده، چرا در آیه از لفظ (فَتابَ عَلَیه)استفاده کرده نه (فَتابَ عَلَیها)؟
حضرت آدم(ع) پیامبر بوده و معصوم، و حوا نیز همسر وی به تبع آن نیز به بهشت راه یافته بود و در غیر این صورت نمی‌توانست در آن محل اسکان یابد، و به تبع آدم نیز از آنجا رانده شد؛ فلذا به محض قبول شدن توبه آدم، حوا نیز بخشیده میشد و نیازی به جمله(فَتابَ عَلَیها) نبود.


سؤال: تفاوت معنای (فعل تاب) با حروف«علی» و «إلی» در چیست؟

هرگاه فعل(تاب)یا (إلی) بیاید به معنای توبه بنده به درگاه خداست و هرگاه فعل تاب با(علی) بیاید به معنای پذیرش توبه یا توفیق توبه از طرف پروردگار است.

قُلْنَا

اهْبِطُوا

مِنْ

هَا

جَمِيعًا

فَ

إِمَّا

يَأْتِيَنَّ

كُمْ

مِن

نی :

ي هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ (بقره، 38)

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *