قَالُوا سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ

گفتند منزهى تو ما را جز آنچه [خود] به ما آموخته‏ اى هيچ دانشى نيست تويى داناى حكيم

  • تفسیر و مفاهیم
  • اعراب و موضوع آیات
  • نکات تجویدی

موضوع: تنزیه فرشتگان

باتوجه به عبارت  سُبْحَانَكَ در«قَالُوا سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا » فرشتگان خداوند را ازچه نقصی منزه دانسته اند؟

 فرشتگان پس از استنباي خداوند و روشن شدن شايستگي آدم و عدم توان و استعدادشان، پي بردند كه عدم تعليم اسماء به آنان از باب منع فيض نبود، بلكه براي آن بود كه آنان توان چنين چيزي را نداشتند و مستعدّ براي شاگردي بي‌واسطه خداوند نبودند. « سُبْحَانَكَ » يعني تو از بخل ورزي و از عدم اعطاي خلافت يا علم در موردي كه توان و قابليت آن وجود دارد منزّهي.

 این احتمال نیز وجود داردکه عالم شدن فرشتگان به غيب «أَسْمَاءَ» بدون تعليم خداوند باشد؛ يعني از اين كه بدون تعليم تو، ما علم به اسماء پيدا كنيم منزهي. مؤيّد اين احتمال، جمله‌ي بعد است كه مي گويد: «ما تنها به چيزي علم داريم كه تو به ما تعليم كردي».

نيز، احتمال دارد كه «منزّه منه» كار بدون حكمت باشد؛ يعني پس از آن كه با استنباي خداوند به حكمت خداوند در جعل خلافت براي آدم، پي بردند عرض كردند: تو از عمل بي دليل و غير حكيمانه منزهي.

 مؤيّد اين احتمال نيز تعبير به « أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ » در ذيل آيه است.[1]

مؤسسه نورالیقین

مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآنی


[1] . تفسیر تسنیم، ج3 ، ص238

تجزیه

قَالُوا : فعل ماضی، جمع مذکر غائب، ثلاثی مجزد، از ماده قول، معتل (اجوف واوی) مبنی، متعدی، معلوم، متصرف، در اصل (قَوِلوا بوده، حرف عله متحرک ما قبل مفتوح، قلب به الف شده و در التقاءساکنین حذف شده)

سُبْحَانَ : اسم ثلاثی مزید، مصدر سماعی، از ماده سَبَّحَ، سالم، معرف به اضافه، معرب، جامد، منصرف، غیرمتصرف

كَ : ضمیر متصل مجروری، مفرد مذکر مخاطب، مبنی، معرفه، جامد، غیرمتصرف

لَا : حرف نفی جنس، مبنی، عامل

عِلْمَ : اسم ثلاثی مجرد، مفرد، مذکر، از ماده علم، سالم، نکره، معرب، جامد، منصرف، متصرف

لَـ : حرف جر، مبنی، مختص به اسم

نَا : ضمیر متصل مجروری، متکلم مع الغیر، معرفه، جامد، غیرمتصرف

إِلَّا : حرف استثناء، مبنی، عامل

مَا : اسم موصول مشترک، مبنی، معرفه، جامد، غیرمتصرف

عَلَّمْتَ : فعل ماضی، مفرد، مذکر، غائب، ثلاثی مزید، باب تفعیل، از ماده علم، صحیح، سالم، مبنی، متعدی، معلوم، متصرف

نَا :ضمیر متصل منصوبی، متکلم مع الغیر، مبنی، معرفه، جامد، غیر متصرف

إِنَّ : از حروف مشبهة بالفعل، مبنی، عامل (ناصب اسم و رافع خبر)

كَ : ضمیر متصل منصوبی، مفرد مذکر مخاطب، مبنی، معرفه، جامد، غیرمتصرف

أَنْتَ : ضمیر متصل مرفوعی، مفدر مذکر مخاطب، مبنی، معرفه، جامد، غیرمتصرف

الْعَلِيمُ : ال: حرف تعریف، مبنی، غیر عامل، مختص به اسم
علیم: اسم ثلاثی مزید، مفرد مذکر، از ماده علم، سالم، معرفه به (ال)، معرب، مشتق(صفت مشبهه)، منصرف، متصرف

الْحَكِيمُ : ال: حرف تعریف، مبنی، غیر عامل، مختص به اسم
حکیم: اسم ثلاثی مزید، مفرد مذکر، از ماده حکم، سالم، معرفه به (ال)، معرب، مشتق (صفت مشبهه)، منصرف، متصرف

ترکیب

قَالُوا : فعل ماضی، مبنی بر ضم
ضمیر متصل واو، مبنی محلاً مرفوع، فاعل

سُبْحَانَ : مفعول مطلق برای فعل مقدر (نٌسَبَّح) محذوف، علامت نصب فتحه ظاهری

كَ : ضمیر متصل، مبنی بر فتح، محلاً مجرور مضاف الیه برای سبحان

لَا : حرف نفی جنس، مبنی بر سکون، محلی از اعراب ندارد

عِلْمَ : اسم لای نفی جنس، مبنی بر فتح، محلاً منصوب

لَـ : حرف جر، مبنی بر فتح، محلی از عراب ندارد

نَا :ضمیر متصل به حرف جر (لِـ) منبی بر سکون محلاً مجرور

لَنَا : جار و مجرور متعلق به عامل مقدر، محلاً مرفوع، خبر برای (لای نفی جنس)

إِلَّا : حرف استثناء، مبنی بر سکون، محلی از اعراب ندارد.

مَا : اسم موصول، مبنی بر سکون، محلاً منصوب، مستثنی، محلاً مرفوع، بدل از علم (چون علم در اصل مبندا بوده و مرفوع)

عَلَّمْتَ : فعل ماضی، مبنی بر سکون، ضمیر متصل (تَ) مبنی بر فتح، محلاً مرفوع، فاعل

نَا : ضمیر متصل مبنی بر سکون، محلاً منصوب، مفعول به برای (عَلَّمْتَ)

إِنَّ : حروف مشبهة بالفعل، مبنی بر فتح، محلی از اعراب ندارد.

كَ : ضمیر متصل مبنی بر فتح، محلاً منصوب، اسم اِنَّ

أَنْتَ : 1. ضمیر متصل مبنی بر سکون، ضمیر فصل، محلی از اعراب ندارد

2. ضمیر متصل، مبنی بر سکون، محلاً مرفوع، مبتدا

    الْعَلِيمُ : خبر برای إنً و مرفوع، علامت رفع ضمه ظاهری، یا خبر اول برای (أنتَ) اگر مبتدا باشد.

    الْحَكِيمُ : خبر دوم برای إنً و مرفوع، علامت رفع ضمه ظاهری یا خبر دوم برای أنتَ (اگر مبتدا باشد)

    اعراب جملات آیه 32

    1. قالُوا : جمله فعلیه، مستأنفه، محلی از اعراب ندارد.
    2. نُسبِحکَ تسبیحا : جمله فعلیه، معترضه، محلی از اعراب ندارد.
    3. لا عِلْمَ لَنا: جمله اسمیه، مقول قول برای (قالوا) و محلاً منصوب.
    4. لَنا : شبه جمله، جار و مجرور، با متعلق محذوف، خبر برای (لای نفی جنس) و محلاً مرفوع.
    5. عَلَّمْتَنا: جمله فعلیه، صله برای (ما) و محلی از اعراب ندارد.
    6. إِنَّكَ … الْحَكيمُ: 1- جمله اسمیه، مستأنفه، محلی از اعراب ندارد. 2- یا جمله اسمیه (تعلیلیه) و محلی از اعراب ندارد.
    7. أَنْتَ الْعَليمُ الْحَكيمُ: جمله اسمیه، خبر برای (إنّ) و محلاً مرفوع.

    سؤال: اگر در جمله «إلّا مَا عَلّمتنا» کلمه (ما) مصدری باشد، تأویل به مصدر آن چیست؟

    تأویل به مصدر آن «إلّا تَلیمَکَ لَنَا»

    موضوع: جمله معترضه

    جمله معترضه بین دو لفظ مرتبط به هم قرار می گیرد و با آن دو لفظ بیگانه است و فقط برای تأکید بین آنها می آید وجمله ای زائد است.

    1. بین فعل و فاعل: جاء و اقول الحق المعلم
    2. بین مبتدا و خبر: زیدٌ علمتُ قائمٌ
    3. بین شرط و جواب آن: فان لم تفعلوا و لن تفعلوا فاتّقوا النّار     
    4. بین قسم و جواب قسم: لعمری و ما عمری علیّ بهیّن
    5. بین موصوف و صفت: إنّهُ لقسمٌ لو تعلمون عظیم
    6. بین موصول و صله: هذا الذی و الله ضربنی
    7. بین مضاف و مضاف الیه: هذا صوتُ و اللهِ المعلّمِ
    8. بین قول و مقول قول: قالوا سبحانک لا علم لنا
    9. بین موصوف و فعل مضارع: و ما ادری و سوف اخالُ ادری[1]

    [1] . موسوعه، ص 283.

    مؤسسه نورالیقین

    مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآنی

    بدون دیدگاه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *