هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ
اوست آن كسى كه آنچه در زمين است همه را براى شما آفريد سپس به [آفرينش] آسمان پرداخت و هفت آسمان را استوار كرد و او به هر چيزى داناست
- تفسیر و مفاهیم
- اعراب و موضوع آیات
- نکات تجویدی
موضوع: هدف از خلقت
عبارت « هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا » به چه مسئله مهمی اشاره دارد؟
پس از ذکر نعمت حیات و اشاره به مبدأ و معاد، به یکی دیگرازنعمتهای گسترده خداوند اشاره میکند: « هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا»
به این ترتیب ارزش وجودی انسان و سروری او را نسبت به موجودات دیگر مشخص میکند.
پس معلوم میشود خداوند انسان را برای امر بسیار مهمی آفریده است که همه موجودات رابرای او خلق کرده است.[1]
امروزه با پیشرفتهای علم، تأثیر همه پدیدههای کره زمین بر زندگی انسان تا حد زیادی شناسایی شده است.
دراین میان، انسان است که به عنوان موجود هوشمند میتواند در این ارتباطات تأثیر بگذارد و آنها را در جهت اهداف خود به کار بگیرد.[2]
اين موجود چند وجبى، علاوه بر اينكه با ساير موجودات طبيعى اختلاط و آميزش دارد، و چون آنها قرب و بعد، و اجتماع و افتراق دارد، و براى رسيدن به مقاصد ساده طبيعيش در آنها تصرفاتى ساده دارد، از آنجا كه مجهز به فكر و ادراك است، تصرفاتى عجيب نيز دارد، كه ساير موجودات آن گونه تصرفات را ندارند، آرى او ساير موجودات را تجزيه مىكند، و اجزائش را از هم جدا ميسازد، و از تركيب چند موجود طبيعى چيزها درست مىكند، موجود درستى را فاسد، و فاسد را درست مىكند، بطوريكه هيچ موجودى نيست مگر آن كه در تحت تصرف انسان قرار مىگيرد، زمانى آنچه طبيعت از ساختنش عاجز است، او براى خود ميسازد، و كار طبيعت را مىكند، و زمانى ديگر براى جلوگيرى از طبيعت به جنگ با آن برمىخيزد.
و كوتاه سخن آنكه: انسان براى هر غرضى كه دارد از هر چيزى استفاده مىكند، و آن را به خدمت خود مىگيرد.
گذشت زمان هم اين موجود عجيب را در تكثير تصرفات، و عميقتر ساختن نظريههايش تاييد مىكند، تا آنكه خداوند با كلمات خود حق را محقق سازد، و صدق كلام عزيزش را كه فرمود: «وَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً» نشان دهد.[3]
با توجه به مقام والای انسان علت غایی در آفرینش آسمانها و زمین چیست؟
علت غایی در آفرینش زمین و آسمانها بهرهوری علمی و عملی انسان از آنهاست و این علت غایی غرض فعل است، نه غرض فاعل. خدای سبحان از آن جهت که غنی محض است، کاری نمیکند، تا با آن کار به هدف خاصی برسد؛ چون در این صورت در ذات او نقص لازم میآید؛ اما از آن جهت که حکیم است کارهای او آمیخته با مصلحت و منفعت است. بنابراین، فعل الهی هدف دارد و اگر انسان ها از زمین و آسمانها استفاده درست نکنند، چنین نیست که خداوند به مقصد نرسیده باشد، بلکه انسان بهره صحیح نبرده است.[4]
مسخر شدن آسمانها و زمین برای انسان، ارزش وجودى انسانها و سرورى آنان را نسبت به همه موجودات زمینى مشخص مىکند، و درست از اینجا در مىیابیم که این انسان را خدا براى امر بسیار پر ارزش و عظیمى آفریده است، همه چیز را براى او آفریده اما او را براى چه چیز؟!
آرى او عالىترین موجود در این صحنه پهناور است و از تمامى آنها ارزشمندتر.
تنها این آیه نیست که مقام والاى انسان را یادآور مىشود، بلکه در قرآن آیات فراوانى مىیابیم که انسان را هدف نهائى آفرینش کل موجودات جهان معرفى مىکند، چنان که در آیه ۱۳ سوره جاثیه آمده است: «وَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الأَرْض؛ آنچه در آسمان ها و هر چه در زمین است مسخر شما قرار داد».[5]
مؤسسه نورالیقین
مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآنی
[1] . تفسیرنمونه، ج ۱، ص ۲۰۳
[2] . نسیم حیات، ج ۱، ص ۱۱۹و120
[3] . تفسیرالمیزان، ذیل آیه ۲۹ بقره
[4] . تفسیر تسنیم،ج ۲ ،ص ۶۲۰
[5] . تفسیر نمونه، ج۲، ص ۲۰۴
تجزیه
هُوَ : ضمیر منفصل مرفوعی، مفرد، مذکرغائب، مبنی، معرفه، جامد،غیرمتصرف
الَّذِي : اسم موصول خاص، مفرد مذکر، مبنی.معرفه، جامد، غیرمتصرف
خَلَقَ : فعل ماضی مفرد مذکر غائب، ثلاثی مجرد از ماده (خلق)صحیح، سالم، مبنی، متعدی، معلوم، متصرف
لَـ : حرف جر، مبنی، عامل، مختص اسم
كُمْ : ضمیرمتصل مجروری، جمع مذکرمخاطب، مبنی، معرفه، جامد، غیرمتصرف
مَا : موصول اسمی مشترک، مبنی، معرفه، جامد، غیرمتصرف
فِي : حرف جر، مبنی، عامل، مختص اسم
الْأَرْضِ : ال: حرف تعریف عهد خارجی یا استغراق جنس.مبنی،غیرعامل، مختص اسم.
ارض: اسم ثلاثی مجرد، مفرد، مونث مجازی، از ماده (ارض)ناسالم، مهموزالفاء، معرفه ال، معرب.جامد، منصرف، متصرف
جَمِيعًا : اسم ثلاثی مزید، مذکر، ازماده (جمع)، سالم.نکره، معرب، مشتق، صفت مشبهه منصرف، متصرف
ثُمَّ : حرف عطف برای ترافی و تانی، مبنی، غیرعامل، مختص اسم
اسْتَوَى : فعل ماضی.مفرد مذکرغائب، ثلاثی مزید بابت افتعال از ماده (سوی) معتل اجوف (واوی)، ناقص یایی، لفیف مقرون، مبنی، لازم، معلوم، متصرف { در اصل (استوی) بوده که حرف عله متحرک ماقبل مفتوح { قلب به (الف) می شود (استوی)
إِلَى : حرف جر، مبنی، عامل، مختص اسم
السَّمَاءِ : ال: حرف تعریف عهد ذهنی خارجی یا استغراق جنسی، مبنی،غیرعامل
سماء: اسم ثلاثی مزید، مفرد مذکرمونث از ماده (سمو) ناسالم، معتل/ناقص واوی، معرفه به ال، معرب، جامد، منصرف، متصرف
فَـ : حرف عطف، مبنی، غیرعامل
سَوَّی : فعل ماضی مفرد مذکر غائب، ثلاثی مزید باب تفعیل از ماده (سوی) معتل، لفیف مقرون، مبنی، متعدی، معلوم، متصرف
در اصل (سَوّیَ) بوده که حرف علیه متحرمپک ماقبل مفتوح قلب به الف شده(سَوّی)
هُنَّ : ضمیر متصل منصوبی، جمع مونث غائب، مبنی، معرفه، جامد، غیرمتصرف
سَبْعَ : اسم ثلاثی مجرد، اسماء عدد، مفرد مذکر از ماده (سبع) سالم، معرف به اضافه، معرب، جامد، منصرف، متصرف
سَمَاوَاتٍ : اسم ثلاثی مزید، جمع، مونث، ازماده (سمو) ناسالم، معتل، ناقص واوی، نکره، معرب، جامد، منصرف، متصرف
وَ: حرف عطف، مبنی بر فتح
هُوَ : ضمیر متصل مرفوعی، مفرد مذکر غائب، مبنی، معرفه، جامد، غیرمتصرف
بِـ : حرف جر، مبنی، عامل، مختص اسم
كُلِّ : اسم ثلاثی مجرد، اسم جمع.مذکر از ماده (کلّ) ناسالم، مضاعف برای استغراق و مشمول افراد نکره، معرب، جامد، منصرف، متصرف
شَيْءٍ : اسم ثلاثی مجرد، مفرد مذکر مجازی از ماده (شیء) ناسالم معتل، اجف یایی و مهموز اللام، نکره، معرب، جامد، منصرف، غیرمتصرف
عَلِيمٌ : اسم ثلاثی مزید، مفرد مذکر از ماده (علم)، سالم، نکره، معرب، مشتق، صفت مشبهه و صیغه مبالغه، منصرف، متصرف
ترکیب
هُوَ : ضمیر منفصل، مبنی بر فتح، محلاً مرفوع، مبتدا
الَّذِي : اسم موصول، مبنی بر سکون، محلاً مرفوع، خبر
خَلَقَ : فعل ماضی، مبنی بر فتح، ضمیر مستتر (هو) مبنی، محلاً مرفوع، فاعل
لَـ : حرف جرمبنی بر فتح، محلی از اعراب ندارد.
كُمْ : ضمیر متصل مبنی بر سکون محلاً مجرور به حرف جر
لَكُمْ: جار و مجرور، متعلق به (خَلَقَ)
مَا : اسم موصوع عام مبنی برسکون، محلاً منصوب، مفعول به برای (خلق)
فِي : حرف جر مبنی سکون، محلی از اعراب ندارد.
الْأَرْضِ :
فِیِ الْأَرْضِِ : جار و مجرور، متعلق به عامل مقدر،
جَمِيعًا : حال برای (ما) و منصوب،علامت نصب: فتحه ظاهری
ثُمَّ : حرف عطف، مبنی برفتح، محلی ازاعراب ندارد.
اسْتَوَى : فعل ماضی، مبنی بر فتحه مقدر، ضمیر مستتر (هو) مبنی، محلاً مرفوع فاعل
إِلَى : حرف جر، مبنی بر سکون، محالی از اعراب ندارد.
السَّمَاءِ : اسم مجرور به حرف جر(الی) علامت جر: کسره ظاهری
إِلَى السَّمَاءِ : جار و مجرور. متلق به (استوی) حرف عطف، مبنی برفتح، محلی از اعراب ندارد.
فَـ : حرف عطف، مبنی برفتح، محلی از اعراب ندارد.
سَوَّی : فعل ماضی، مبنی برفتحه مقدر، ضمیر مستتر(هو) مبنی.محلاً مرفوع، فاعل
هُنَّ : ضمیرمتصل، مبنی برفتح.محلاً منصوب، مفعول به(ا) برای سَوَّی
سَبْعَ : 1.مفعول به دوم برای سَوّیَ و منصوب، علامت نصب فتحه ظاهری
2. بدل از ضمیر(سوتهنَّ) و منصوب،علامت نصب فتحه ظاهری
3. حال برای (سَوَّیَ) و منصوب،علامت نصب فتحه ظاهری
سَمَاوَاتٍ : مضاف الیه و مجرور، علامت جر : کسره ظاهری
وَ : حرف استیناف یا عاطف یا حالیه، مبنی برفتح، محلی از اعراب ندارد.
هُوَ : ضمرمنفصل، مبنی برفتح، محلاً مرفوع، مبتدا
بِـ : حرف جر، مبنی بر کسر، محلی از اعراب ندارد.
كُلِّ :مجرور به حرف جر (بِ) علامت جر : کسره ظاهری
بِکُلِّ: جار و مجرور، متعلق به (علیمٌ)
شَيْءٍ : مضاف الیه برای (کلِّ) و مجرور، علامت جر کسره ظاهری
عَلِيمٌ : خبر برای مبتدا (هُوَ) و مرفوع، علامت رفع ضمه ظاهری
اعراب جملات آیه 29 بقره
- هوالذی خلق لکم … جمله اسمیه . مستنانفه و محلی از اعراب ندارد
- خلق لکم : جمله فعلیه . صله برای (الذی) و محلی از اعراب ندارد
- فی الارض: شبه جمله (جار و مجرور) با مپتعلق محذوف . صله برای (ما) و محلی از اعراب ندارد
- استوی: جمله فعلیه. عطف بر (خَلَقَ) و محلی از اعراب ندارد بنا بر تبعیت
- سَوّتهنَّ : جمله فعلیه . عطف بر (اسنوی) و محلی از اعراب ندارد بنا بر تبعیت
- هو بکل شی ءٍ علیم: جمله اسمیه 1. مستنفه و محلی از اعراب ندارد 2. حالیه و محلاً منصوب 3.عطف به مستانفه (هوالذی) و محلی از اعراب ندارد.
سؤال آیه 29 بقره
مرجع ضمیر (فَسَوِئهنَّ) چه کلمه ای می باشد. مرجعه ضمیر بی تردید (سماوات) است در اینجااین سوال پیش می آید که ضمیر لفظاً به اسم بعد از خود بر نمی گردد و ضمیر (هنَّ) برای عاقل به کار می رود در حالیکه (سموات) عقل ندارند بهتر بود می فرمود: (فَسواها) شیخ خلیل یاسین چنین پاسخ می دهد .
اولاً : بازگشت ضمر به اسم بعد از خود غیر از موارد نادری ممنوع نبوده و اشکالی ندارد.
ثانثاً : در اینجا ضمیر (هنُّ) غر عاقل را به منزله عاقل قرار داده است همانطوریکه در سوره یوسف می فرماید (والشمس و القمر رایتهم لی ساجدین)[1]
نکته بلاغی آیه 29 بقره
کلمه (علیم) صیغه مبالغه بوده و به معنای (واسع العلم) می باشد یعنی کسی که علمش به تمامی اشیاء احاطه دارد.
مشتقات و صیغه مبالغه و صفت مشبهه
اسم مبالغه اسمی است که بر انجام دهنده کاری یا دارنده حالتی در حد زیاد دلالت میکند که مهمترین اوزان آن عبارتاند از آل علام خیول قدوس در اسم مبالغه صیغه مذکر و مؤنث یکسان است گاهی در آخر آن آورده می شود که بر تاکید و کثرت مبالغه دلالت می کند مانند علامه که به زن یا مرد بسیار بسیار دانا اطلاق می شود صفت مشبهه یکی دیگر از انواع مشتقات است که که بر شخص یا چیز دارای صفت ثابت دلالت میکند که مهمترین آن ثقیل کریم علیم و فعل محسن نکته ازآنجاییکه اوزان اسم مبالغه و مشبهه در فعل فرمول فعل مشترکاً برای تشخیص آنها اگر از سه وزن مشترک اسم فاعل هممعنی با آن وجود داشته باشد داشته باشد آن وزن مشترک اسم مبالغه است مانند غدیر شکور غفور که به ترتیب با اسم فاعل قادر شاکر غافر هم معنی می باشند اما اگر از آن وزن مشترک مثل کریم عفیف شریف اسم فاعل کاربرد نداشته باشد یا اینکه اسم فاعل موجود هممعنی با آن نباشد مثل حاکم با حکیم یا صادق با صدیق در این حالت آن وزن مشترک صفت مشبهه است نکته چگونگی ساخت صفت مشبهه از فعل لازم بنا می شود صفت مشبهه معادل صفت ساده یا مطلق فارسی است.
[1] .اضواء علی متشابهات القران / ج 1 ص 40
مؤسسه نورالیقین
مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآنی
بدون دیدگاه