وَبَشِّرِ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ كُلَّمَا رُزِقُوا مِنْهَا مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقًا قَالُوا هَذَا الَّذِي رُزِقْنَا مِنْ قَبْلُ وَأُتُوا بِهِ مُتَشَابِهًا وَلَهُمْ فِيهَا أَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ وَهُمْ فِيهَا خَالِدُونَ

و كسانى را كه ايمان آورده‏ اند و كارهاى شايسته انجام داده‏ اند مژده ده كه ايشان را باغهايى خواهد بود كه از زير [درختان] آنها جويها روان است هر گاه ميوه‏ اى از آن روزى ايشان شود مى‏ گويند اين همان است كه پيش از اين [نيز] روزى ما بوده و مانند آن [نعمتها] به ايشان داده شود و در آنجا همسرانى پاكيزه خواهند داشت و در آنجا جاودانه بمانند

  • تفسیر و مفاهیم
  • اعراب و موضوع آیات
  • نکات تجویدی

موضوع1: بشارت همراه با هشدار، یکی از اصول تربیت

آیات ۲۴ و ۲۵ چه رابطه‌ای با سوره آیات ابتدایی سوره بقره دارد و بر چه مفاهیم بلندی دلالت دارد‌؟

رابطه مفاهیم دو معجزه قرآن را بیان می‌کند و قرآن كريم در اين آيه اعجاز خود را با اعجاز ديگري تضمين كرده است. جمله «فَإِنْ تَفْعَلُوا» به منزله نتيجه قياس و جواب شرطي آیه گذشته است و دلالت دارد بر این که توانایی هم‌آوردی قرآن را ندارند.

جمله «وَلَنْ تَفْعَلُوا» گزارشي غيبي و خود معجزه ديگري است.

*مراد از ناس، در جمله «وَقُودُهَا النَّاسُ» مقابل جن و شيطان نيست، بلكه مقابل «حجارة» است. بنابراين، اطلاق آيات ديگر، مانند: «إِنَّكُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ» [1]

و «وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبًا»[2]همچنان محفوظ است؛ زيرا خود ابليس گذشته از آن كه هيزم دوزخ است مي‌تواند آتش‌گيره بلكه آتش‌زنه جهنم نيز باشد.

راز تقدم «ناس» بر «حجاره»

مراد از «حجاره» اصنام و بت‌ها است و راز تقدیم «ناس» بر آن این است که زماني بر اثر جهل علمي يا جهالت عملي خود عابد مورد پرستش جاهلانه او قرار مي‌گيرد؛ مانند اصنامْ و اوثانِ معهود. در اين حال عابد بدتر از معبود بوده و بيشتر از او عذاب مي‌بيند. از اين رو در آيه محل بحث «ناس» بر «حجارة» مقدم شد.

اعدت: از اين كه «أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ» با فعل ماضي بيان شده معلوم مي‌شود جهنّم هم اكنون موجود است؛ چنانكه بهشت نيز هم اكنون موجود است و قرآن درباره بهشت نيز مي‌فرمايد: «أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ». [3]

«لام» در لِلْكَافِرِينَ: با توجه به اختصاص نداشتن جهنّم به كافران، «لام» در «لِلْكَافِرِينَ» به معناي ارتباط است؛ يعني، هر عملي با عامل خود ارتباط دارد.

جمله «أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ» دلالت ندارد كه جهنّم براي غيركافر نيست. به اصطلاح اصوليين اين آيه گرچه اطلاقي ندارد تا شامل فاسقان هم بشود، ليكن مقيّد به عدم فسق مؤمن هم نيست تا ورود به جهنّم را منحصر به كافران كند. بنابراين، اگر آيه ديگري بگويد جهنّم براي مؤمنان گناهكار مهيّا شده اين دو آيه با هم تعارض ندارد؛ زيرا هر دو اثباتي است. در نتيجه آياتي مانند «وَمَن يَعصِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ فَإِنَّ لَهُۥ نَارَ جَهَنَّمَ»

و «وَمَن يَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُّتَعَمِّدًا فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِيهَا»

كه آتش جهنّم را مختصّ به كافران نمي‌داند، مقيِّد آيه محل بحث نيست و بنابراين، جهنّمْ مؤمن فاسق را نيز دربر مي‌گيرد.

موضوع2: خلود

با توجه به محدودیت زمان گناه، آیا خلود گنهکاران در آتش عادلانه است؟

اثبات خلود براي بهشتيان چندان دشوار نيست؛ چنانكه اثبات آن براي دوزخيان چندان آسان نيست. از اين رو درباره خلود دوزخيان اختلاف است.

پاسخ اين است كه گرچه دوزخيان به دليل عمر محدود خود مدّت كوتاهي معصيت كرده‌اند و به همين دليل گناهان آنها نيز محدود است، ليكن نيّت آنها اين بوده كه اگر هميشه در دنيا باشند نيز، از عصيان دست برندارند.

و مراد از نيّت در مبحث خلود، قصد و اراده نيست تا اشكال شود كه خداوند به مجرّد نيتِ گناه كسي را عذاب نمي‌كند، بلكه اين نيّت به معناي اعتقاد و شاكله‌اي است كه انسان براساسِ آنْ عمل مي‌كند: «قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَى شَاكِلَتِهِ». [4]  

پس محور كيفر يا پاداش ابدي، عقيده و جهان بيني انسان است، نه عمل اعضا و جوارح او و چون عقيده راسخ، موجودي است مجرد و ثابت، ثمره آن نیز دايمي است.«اِنَّ السَّمعَ والبَصَرَ والفُؤادَ کُلُّ اولئِکَ کانَ عَنهُ مَسئولاً»[5]

بنابراين، براي كافر بر اثر كفر كه از بزرگترين گناهان كبيره است، پيوسته گناه ثبت مي‌شود و گناه عملي كافر هم به گناهان اعتقادي او افزوده مي‌شود. در مقابل، براي مؤمن بر اثر عقيده توحيديش دائماً ثواب نوشته مي‌شود و اعمال نيك او بر آن ثوابها افزوده مي‌شود وگرنه براي گناهان عملي خود مجازات مي‌شود و سپس به بهشت مي‌رود.

 كسي كه بر اثر بينش انحرافي به پيامبر خدا مي‌گويد: «سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُنْ مِنَ الْوَاعِظِينَ»[6]

اگر تا ابد هم در دنيا باشد با اين عقيده و جهان بيني شنيع زندگي خواهد كرد؛ تا آن جا كه خداوند مي‌فرمايد: كفر چنان در قلب آنان رسوخ كرده كه با ديدن خطرهاي مرگ و فشار قبر و برزخ و سقوط در آتش جهنّم، اگر باز هم به دنيا برگردند معصيت مي‌كنند «وَلَوْ تَرَى إِذْ وُقِفُوا عَلَى النَّارِ فَقَالُوا يَا لَيْتَنَا نُرَدُّ وَلَا نُكَذِّبَ بِآيَاتِ رَبِّنَا وَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ  بَلْ بَدَا لَهُمْ مَا كَانُوا يُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ وَلَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ».[7]

همان‌طور كه قبلاً اشاره شد، جان كافرانْ مجرّد و زوال ناپذير است و كفر نيز وصف قلبي و زوال ناپذير است و به همين دليل تا ابد در جهنّم مي‌سوزند؛ هم قلبشان گرفتار «نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ »[8] و هم بدنشان گرفتار «کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَهَا»[9]خواهد شد. حاصل اين كه، خلود براي آن امر جاودانه و مخلّد است، نه براي عمل محدود جوارح. از اين رو با اين دليل مي‌توان خلود بهشتيان را نيز اثبات كرد.[10]

مؤسسه نورالیقین

مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآنی


[1] . ۹۸ انبیا

[2] . ۱۵ جن

[3] . آل عمران، ۱۳۳

[4] . اسراء  ۸۴

[5] . اسراء  ۳۶

[6] . شعراء  ۱۳۶

[7] . انعام  ۲۷ و ۲۸

[8] . همزه  ۶

[9] . نساء  ۵۶

[10] . تفسیرتسنيم، جلد 2، صفحه ۴۸۲ و ۴۸۳ و ۴۸۴

تچزیه

وَ:حرف استیناف یا عطف، مبنی – غیرعامل

بَشِّرِ:فعل امر مفرد مذکر مخاطب . ثلاثی مزید باب تفعیل از ماده (بشر) صحیح . سالم . مبنی . متعددی. معلوم . متصرف

الَّذِينَ :اسم موصول خاص . جمع مذکر . معرفه. مبنی . جامد . غیرمتصرف

آمَنُوا : فعل ماضی جمع مذکر غائب، ثلاثی مزید باب افعال، ازماده (امن) ناسالم ( مهموز الفاء) مبنی، متعدی، معلوم، متصرف
در اصل اامنوابوده که دو همزه کنار هم اولین متحرک و دومی ساکن تخفیف قبلی همزه صورت می گیرد و به الف مدی تبدیل می‌شود(امنوا)

وَ:حرف عطف، مبنی، غیرعامل

عَمِلُوا:فعل ماضی جمع مذکر غائب، ثلاثی مجرد، از ماده (عمل) صحیح و سالم، مبنی، متعدی، معلوم، متصرف

الصَّالِحَاتِ :ال : موصوع اسمی، مبنی، غیر عامل، مختص اسم
صالحات: اسم ثلاثی مزید، جمع، مونث، از ماده (صلح) سالم، معرف به ال، معرب . مشتق، اسم فاعل، منصرف، متصرف
معنای صفت مشهبه

أَنَّ:از حروف مشبهه بالفعل و مصدری، مبنی، عامل

لَـ:حرف جر، مبنی، عامل

هُمْ :ضمیر متصل مجروری . جمع مذکر غائب . مبنی . معرفه. جامد . غیر متصرف

جَنَّاتٍ :اسم ثلاثی مزید. جمع، مونث، از ماده (جن) ناسالم، مضاعف نکره، معرب، جامد، منصرف، متصرف

تَجْرِي :فعل مضارع مفرد مونث غائب، ثلاثی مجرد از ماده (جری)ناسالم معتل، ناقص یایی، معرف، لازم، منصرف، متصرف در اصل (تجری) بوده که (یاء) مضموم ماقبل مکسور اگر در آن فعل مضارع قرار گیرد ضمه آن حذف می شود . (تجری)

مِنْ : حرف جر . مبنی . عامل . مختص اسم

تَحْتِ:اسم ثلاثی مجرد، ظرف مکان . از ماده (تحت) سالم، معرف به اضافه معرب، جامد، متصرف

هَا:ضمیر متصل مجروری، مفرد مونث غائب، مبنی، معرفه، جامد، غیرمتصرف

الْأَنْهَارُ:ضمیر متصل مجروری، مفرد مونث غائب، مبنی، معرفه، جامد، غیرمتصرف

كُلَّمَا :: اسم ثلاثی مجرد، از ماده کل : ناسالم، مضاعف، برای استغراق یا شمول افراد نکره، معرب، جامد، منصرف، غیر متصرف (دائم الاضافه)
ما : مصدریه، توفیقیه،شرطیه، مبنی
کلما : ادات شرط غیر جازم، مبنی، غیرعامل

رُزِقُو: فعل ماضی جمع مذکر غائب، ثلاثی مجرد، از ماده (رزق) صحیح / سالم و مبنی، متعدی، مجهول، متصرف

مِنْ : حرف جر، مبنی، عامل مختص اسم

هَا : ضمیر متصل مجروری، مفرد مونث غائب، مبنی، معرف جامد، غیرمتصرف

مِنْ : حرف جر، مبنی، عامل، مختص اسم

ثَمَرَةٍ : اسم ثلاثی مزید، مفرد، مونث لفظی، از ماده (ثمر) سالم . نکره . معرب . جامد . منصرف . متصرف

رِزْقًا : اسم ثلاثی مجرد. مصدر، مفرد، مذکر، از ماده (رزق)سالم : نکره، معرف، جامد منصرف، غیرمتصرف

قَالُوا : فعل ماضی جمع مذکر، ثلاثی مجرد، از ماده (قول) معتل( اجوف واوی) مبنی ، متعدی، معلوم، متصرف
در اصل(قولوا )بوده که حرف عله متحرک ماقبل مفتوح قلب به الف شده (قالوا)

هَذَا : اسم اشاره به نزدیک، مفرد، مذکر، معرفه، مبنی، جامد، غیرمتصرف

الَّذِي : اسم موصول خاص، مفرد، مذکر، مبنی، معرفه، جامد، غیر متصرف

رُزِقْنَا : فعل ماضی متکلم مع الغیر، ثلاثی مجرد از ماده (رزق) صحیح، سالم، مبنی، متعدی، مجهول، متصرف

مِنْ : حرف جر، مبنی، عامل، مختص اسم

قَبْلُ :

اسم ثلاثی مجرد، ظرف زمان از ماده (قبل) سالم، نکره .مبنی، * جامد، منصرف . متصرف

وَ: حرف عطف مبنی غیرعامل

أُتُوا : فعل ماضی، جمع مذکر غائب، ثلاثی مجرد از ماده (اتی) ناسالم، مهموز الفاء، معتل ، ناقص یایی، مبنی، متعدی، مجهول، متصرف
در اصل (اتیوا) بوده و چون ضمه در (یاء) ثقیل بوده حرکت اشیاء به ماقبل می دهد (اتیوا) و در التقاء ساکنین حرف (یاء)حذف می شود.

بِـ : حرف جر، مبنی، عامل، مختص اسم

هِ : ضمیر متصل مجروری . مفرد. مذکر غائب . مبنی . معرفه .جامد.غیرمتصرف

مُتَشَابِهًا : اسم ثلاثی مزید، مفرد، مذکر از ماده (شبه) سالم، نکره، معرب، مشتق، اسم فاعل، متصرف، منصرف

وَ : حرف عطف مبنی غیرعامل

لَـ:حرف جر، مبنی، عامل

هُمْ :ضمیر متصل مجروری . جمع مذکر غائب . مبنی . معرفه. جامد، غیر متصرف

فِي : حرف جرمبنی، عامل . مختص اسم

هَا : ضمیر متصل مجروری مفرد مونث غائب مبنی، معرفه، جامد، غیرمتصرف

أَزْوَاجٌ : اسم ثلاثی مزید، جمع مکسر قله، مونث از ماده (زوج)ناسالم، معتل (اجوف واوی) نکره، معرف، جامد، منصرف، غیرمتصرف

مُطَهَّرَةٌ : اسم ثلاثی مزید، مفرد مونث از ماده (طهر) سالم نکره، معرف، مشتق، اسم مفعول، منصرف، متصرف

وَ : حرف عطف یا حالیه، مبنی، غیرعامل

هُمْ : ضمیر منفصل مرفوعی، جمع مذکر غائب، مبنی، معرفه، جامد، غیرمتصرف

فِي : حرف جر مبنی، عامل، مختص اسم

هَا : ضمیر متصل مجروری، مفرد مونث غائب، مبنی، معرفه، جامد، غیرمتصرف

خَالِدُونَ : اسم ثلاثی مزید، جمع مذکراز ماده (خلد)سالم، نکره، معرب، مشتق (اسم فاعل) منصرف، متصرف

ترکیب

وَ : حرف استیناف یا عطف، مبنی بر فتح، محلی از اعراب ندارد

بَشِّرِ : فعل امر حاضر مبنی بر سکون، ضمیر مستتر(انت) مبنی، محلاً مرفوع، فاعل

الَّذينَ : اسم موصول مبنی بر فتح، محلاً منصوب، مفعول به برای (بشر)

آمَنُوا : فعل ماضی، مبنی بر ضم، ضمیر متصل (و) مبنی محلاً مرفوع، فاعل

وَ : حرف عطف، مبنی بر فتح، محلی از اعراب ندارد.

عَمِلُوا : فعل ماضی، مبنی بر ضم، ضمیر متصل (واو)، مبنی محلاً مرفوع، فاعل

الصَّالِحاتِ : مفعول به برای عملوا و منصوب، علامت نصب،کسره به نیابت از فتح

أَنَّ : از حروف مشبهه بالفعل، مبنی بر فتح، محلی از اعراب ندارد.

لَـ : حرف جر، مبنی بر فتح، محلی از اعراب ندارد.

هُمْ : ضمیر متصل، مبنی برسکون، محلاً مجرور به حرف جر (ل)
خبر مقدم برای (ان) و محلا مرفوع

لَهُمْ : جار و مجرور. متعلق به عامل مقدم

جَنَّاتٍ : اسم (ان)و منصوب، علامت نصب : کسره به نیابت از فتحه
ان با اسم و خبرش به تاویل مصدر و دو مفعول به با واسطه می شود برای (بشر) و تقدیر کلام چنین است.

تَجْري : فعل مضارع مرفوع، علامت رفع : ضمه مقدر

مِنْ : حرف جر، مبنی بر سکون، محلی از اعراب ندارد.

تَحْتِ : اسم مجرور به حرف جر (من) علامت جر : کسره ظاهری

مِنْ تَحْتِ : جار و مجرور متعلق به تجری

هَا : ضمیر متصل، مبنی بر سکون، محلا مجرور، مضاف الیه برای (تحت)

الْأَنْهارُ : فاعل برای (تجری) و مرفوع، علامت رفع : ضمه ظاهری

كُلَّما : مفعول فیه مقدم برای (رزقوا) و محلاً منصوب

رُزِقُوا : فعل ماضی مجهول، مبنی بر ضم، ضمیر متصل (واو) مبنی محلاً مرفوع، نائب فاعل

مِنْ : حرف جر مبنی بر سکون، محلی از اعراب ندارد.

ها : ضمیر متصل مبنی بر سکون محلاً مجرور به حرف جر( من)

مِنْهَا : جار و مجرور . متعلق به (رزقوا)

مِنْ : حرف جر، مبنی بر سکون، محلی از اعراب ندارد.

ثَمَرَةٍ : اسم مجرور به حرف جر (من) علامت جر: کسره ظاهری
1 – حال برای (رزقا) و محلا منصوب
2 – متعلق به (رزقوا)بدل از (منها)

مِنْ ثَمَرَةٍ : جار و مجرور، متعلق به عامل مقدر

رِزْقاً : مفعول به دوم برای (رزقوا) و منصوب، علامت نصب : فتحه ظاهری

قالُوا : فعل ماضی مبنی بر ضم، ضمیر متصل (واو) مبنی محلاً مرفوع . فاعل

هذَا : اسم اشاره، مبنی برسکون، محلاً مرفوع، مبتدا

الَّذي : اسم اشاره مبنی بر سکون، محلاً مرفوع، خبر برای (هذا) و تقدیر کلام چنین است (هذا مثل االذی)

رُزِقْنا : فعل ماضی مجهول، ضمیر متصل (نا) مبنی محلاً مرفوع، نائب فاعل

مِنْ : حرف جرمبنی بر سکون، محلی از اعراب ندارد.

قَبْلُ : مبنی بر ضم و محلاً مجرور به حرف جر (من)

مِنْ قَبْلُ: جارو مجرور، متعلق به (رزقنا) و محلاً منصوب

وَ : حرف عطف مبنی بر فتح، محلی از اعراب ندارد.

أُتُوا : فعل ماضی مجهول. مبنی بر ضم، ضمیر بارز و متصل (واو)مبنی محلا مرفوع، نائب فاعل

بِـ : حرف جر مبنی بر کسر، محلی از اعراب ندارد.

هِ : ضمیر متصل مبنی بر کسر. محلا” مجروربه حرف جر (ب)

بِهِ : جارو مجرور . متعقل به (اتوا)

مُتَشابِهاً : حال برای ضمیردر (به) و منصوب، علامت نصب فتحه ظاهری

وَ : حرف جر مبنی بر فتح محلی از اعراب ندارد.

لَـ : ضمیر متصل مبنی بر سکون محلاً مجرور به حرف جر(ل)

هُمْ : خبر مقدم برای (ازواج) و محلاً مرفوع

لَهُمْ : جار و مجرور متعقل به عامل مقدر

في : حرف جر مبنی بر سکون محلی از اعراب ندارد

ها : ضمیر متصل مبنی بر سکون. محلاً مجروربه حرف جر (فی)

فِیهَا: جارومجرور، متعلق به عامل مقدر، حال برای ضمیر در (لهم)

أَزْواجٌ : مبتدای مؤخرو مرفوع علامت رفع : ضمه ظاهری

مُطَهَّرَةٌ : نعت برای ازواج و مرفوع بنابر تبعیت
علامت رفع : ضمه ظاهری

وَ : حرف عطف یا حالیه مبنی بر فتح محلی از اعراب ندارد.

هُمْ : ضمیر منفصل مبنی بر سکون محلاً مرفوع، مبتدا

في : حرف جر مبنی بر سکون محلی از اعراب ندارد

ها : ضمیر متصل مبنی بر سکون. محلاً مجروربه حرف جر (فی)

فِیهَا: جارومجرور، متعلق به (خالدون)

خالِدُونَ : خبر برای (هم) و مرفوع، علامت رفع: (واو)

اعراب جملات آیه 25 بقره

  1. بشر الذین أمنوا… جمله فعلیه . مستانفه و محلی از اعراب ندارد
  2. امنوا … جمله فعلیه . صله برای الذین و محلی از اعراب ندارد.
  3. عملوالصالحات : جمله فعلیه عطف به صله و محلی از اعراب ندارد بنا بر تبعیت
  4. لهم جنات . شبه جمله (جارومجرور)با متعلق محذوف . خبر مقدم برای (اَنَّ) و محلاً مرفوع
  5. تجری : جمله فعلیه . نعت اول برای جنات و محلا منصوب بنا بر تبعیت
  6. کلما رزقوا منها… من قبل جمله فعلیه  شرط و جواب شرط کلما.نعت دوم برای جنات و محلاً منصوب
  7. من ثمره … شبه جمله (جارو مجرور) متعلق محذوف . حال برای (رزقا)و محلا” منصوب بنابر قولی
  8. قالوا هذا الذی … جمله فعلیه . جواب شرط کلما و محلی از اعراب ندارد
  9. هذا الذی رزقنا من قبل جمله اسمیه مقول به قول و محلاً منصوب
  10. رزقنا … جمله فعلیه . صله برای(الذی) و محلی از اعراب ندارد
  11. من قبل . شبه جمله (جارومجرور)با متعلق محذوف . حال برای (رزقنا) و محلا منصوب
  12. اوتوا به متشابها جمله فعلیه نعت سوم برای جنات و محلاً منصوب بنا بر تبعیت
  13. لهم … شبه جمله (جارومجرور) با متعلق محذوف . خبر مقدم برای (ازواج) و محلا مرفوع
  14. فیها ازواج مطهره … جمله اسمیه نعت چهارم برای جنات و محلاً منصوب
  15. هم فیها خالدون … جمله اسمیه 1- نعت پنجم و محلاً منصوب یا حال برای «هُم» و محلاً منصوب

سؤال آیه 25 بقره

آیا فعل (اتی) لازم است یا متعدی؟

فعل (اتی) از فصیح ترین کلماتی است که در قرآن مجید هم به صورت لازم استعمال گردیده مانند (اتی امرالله)[1] و هم به صورت متعدی و با حرف جر و بدون آن بکار رفته است مانند (انا اتیک به )[2] و فعل (اتی) چه به باب افعال رفته باشد و چه ثلاثی مجرد باشد هر دو به معنای آوردن است .[3]

نکته بلاغی آیه 25 بقره

درآیه شریفه از فنون بلاغت فن مجاز مرسل بکار رفته است . اطلاق (نهر)که بستر رودخانه می باشد به خود رودخانه به لحاظ علاقه حال و محل مجاز مرسل است مانند اسناد خارج کردن بارهای سنگین به زمین در آیه (و اخرجت الارض اثقالها)[4] و یا از باب اختصاراست مانند (واسئل القریه)[5]

موضوع آیه 25 بقره

نزغ خافض

گاهی حرف جر بعد از فعل متعدی به حرف جر ساقط شده و اسم مجرور بعد از آن منصوب می شود مانند آیه (و اختار موسی قومه سعبین رجلا)[6] و اسم مجرور بعد از آن منصوب می شود یعنی (من قومه) و یا در مثال (توجهت مکه) یعنی (توجهت الی مکه) که در این مورد نصب سماعی است نه قیاسی

نکته : حرف جر، هر گاه از     و اشتباه ایمن باشد قبل از حروف مصدری (ان – ان – کی ) به صورت قیاسی حذف می شود (شهدالله انه لا اله الا هو) [7]

و اگر از اشتباه در امان نباشد جایز نیست حرف جر حذف شود بنابراین جایز نیست گفته شود: (رغبت ان افعل) زیرا نمی توان تشخیص داد به فعل رغبت دارد یا ندارد اما اگر بخواهیم ابهام ایجاد کنیم جایز است. [8]


* قَبل ناقص التعریب م باشد و هرگاه مضاف واقع شود معرف و در غیر این صورت مبنی بر ضم خواهد بود.

[1] . نحل، 1.

[2] . نحل، 39.

[3] .1/البیان، ج 1، ص 519. 

[4] . زلزال، 2.

[5] . یوسف، 82.

[6] . 155/ اعراف

[7] .17/ آل عمران

[8] .موسوعه ص 589

مؤسسه نورالیقین

مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآنی

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *