فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَلَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ

پس اگر نكرديد و هرگز نمى‏ توانيد كرد از آن آتشى كه سوختش مردمان و سنگها هستند و براى كافران آماده شده بپرهيزيد

  • تفسیر و مفاهیم
  • اعراب و موضوع آیات
  • نکات تجویدی

موضوع1: بشارت همراه با هشدار، یکی از اصول تربیت

آیات ۲۴ و ۲۵ چه رابطه‌ای با سوره آیات ابتدایی سوره بقره دارد و بر چه مفاهیم بلندی دلالت دارد‌؟

رابطه مفاهیم دو معجزه قرآن را بیان می‌کند و قرآن كريم در اين آيه اعجاز خود را با اعجاز ديگري تضمين كرده است. جمله «فَإِنْ تَفْعَلُوا» به منزله نتيجه قياس و جواب شرطي آیه گذشته است و دلالت دارد بر این که توانایی هم‌آوردی قرآن را ندارند.

جمله «وَلَنْ تَفْعَلُوا» گزارشي غيبي و خود معجزه ديگري است.

*مراد از ناس، در جمله «وَقُودُهَا النَّاسُ» مقابل جن و شيطان نيست، بلكه مقابل «حجارة» است. بنابراين، اطلاق آيات ديگر، مانند: «إِنَّكُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ» [1]

و «وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبًا»[2]همچنان محفوظ است؛ زيرا خود ابليس گذشته از آن كه هيزم دوزخ است مي‌تواند آتش‌گيره بلكه آتش‌زنه جهنم نيز باشد.

راز تقدم «ناس» بر «حجاره»

مراد از «حجاره» اصنام و بت‌ها است و راز تقدیم «ناس» بر آن این است که زماني بر اثر جهل علمي يا جهالت عملي خود عابد مورد پرستش جاهلانه او قرار مي‌گيرد؛ مانند اصنامْ و اوثانِ معهود. در اين حال عابد بدتر از معبود بوده و بيشتر از او عذاب مي‌بيند. از اين رو در آيه محل بحث «ناس» بر «حجارة» مقدم شد.

اعدت: از اين كه «أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ» با فعل ماضي بيان شده معلوم مي‌شود جهنّم هم اكنون موجود است؛ چنانكه بهشت نيز هم اكنون موجود است و قرآن درباره بهشت نيز مي‌فرمايد: «أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ». [3]

«لام» در لِلْكَافِرِينَ: با توجه به اختصاص نداشتن جهنّم به كافران، «لام» در «لِلْكَافِرِينَ» به معناي ارتباط است؛ يعني، هر عملي با عامل خود ارتباط دارد.

جمله «أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ» دلالت ندارد كه جهنّم براي غيركافر نيست. به اصطلاح اصوليين اين آيه گرچه اطلاقي ندارد تا شامل فاسقان هم بشود، ليكن مقيّد به عدم فسق مؤمن هم نيست تا ورود به جهنّم را منحصر به كافران كند. بنابراين، اگر آيه ديگري بگويد جهنّم براي مؤمنان گناهكار مهيّا شده اين دو آيه با هم تعارض ندارد؛ زيرا هر دو اثباتي است. در نتيجه آياتي مانند «وَمَن يَعصِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ فَإِنَّ لَهُۥ نَارَ جَهَنَّمَ»

و «وَمَن يَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُّتَعَمِّدًا فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِيهَا»

كه آتش جهنّم را مختصّ به كافران نمي‌داند، مقيِّد آيه محل بحث نيست و بنابراين، جهنّمْ مؤمن فاسق را نيز دربر مي‌گيرد.

موضوع2: خلود

با توجه به محدودیت زمان گناه، آیا خلود گنهکاران در آتش عادلانه است؟

اثبات خلود براي بهشتيان چندان دشوار نيست؛ چنانكه اثبات آن براي دوزخيان چندان آسان نيست. از اين رو درباره خلود دوزخيان اختلاف است.

پاسخ اين است كه گرچه دوزخيان به دليل عمر محدود خود مدّت كوتاهي معصيت كرده‌اند و به همين دليل گناهان آنها نيز محدود است، ليكن نيّت آنها اين بوده كه اگر هميشه در دنيا باشند نيز، از عصيان دست برندارند.

و مراد از نيّت در مبحث خلود، قصد و اراده نيست تا اشكال شود كه خداوند به مجرّد نيتِ گناه كسي را عذاب نمي‌كند، بلكه اين نيّت به معناي اعتقاد و شاكله‌اي است كه انسان براساسِ آنْ عمل مي‌كند: «قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَى شَاكِلَتِهِ». [4]  

پس محور كيفر يا پاداش ابدي، عقيده و جهان بيني انسان است، نه عمل اعضا و جوارح او و چون عقيده راسخ، موجودي است مجرد و ثابت، ثمره آن نیز دايمي است.«اِنَّ السَّمعَ والبَصَرَ والفُؤادَ کُلُّ اولئِکَ کانَ عَنهُ مَسئولاً»[5]

بنابراين، براي كافر بر اثر كفر كه از بزرگترين گناهان كبيره است، پيوسته گناه ثبت مي‌شود و گناه عملي كافر هم به گناهان اعتقادي او افزوده مي‌شود. در مقابل، براي مؤمن بر اثر عقيده توحيديش دائماً ثواب نوشته مي‌شود و اعمال نيك او بر آن ثوابها افزوده مي‌شود وگرنه براي گناهان عملي خود مجازات مي‌شود و سپس به بهشت مي‌رود.

 كسي كه بر اثر بينش انحرافي به پيامبر خدا مي‌گويد: «سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُنْ مِنَ الْوَاعِظِينَ»[6]

اگر تا ابد هم در دنيا باشد با اين عقيده و جهان بيني شنيع زندگي خواهد كرد؛ تا آن جا كه خداوند مي‌فرمايد: كفر چنان در قلب آنان رسوخ كرده كه با ديدن خطرهاي مرگ و فشار قبر و برزخ و سقوط در آتش جهنّم، اگر باز هم به دنيا برگردند معصيت مي‌كنند «وَلَوْ تَرَى إِذْ وُقِفُوا عَلَى النَّارِ فَقَالُوا يَا لَيْتَنَا نُرَدُّ وَلَا نُكَذِّبَ بِآيَاتِ رَبِّنَا وَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ  بَلْ بَدَا لَهُمْ مَا كَانُوا يُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ وَلَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ».[7]

همان‌طور كه قبلاً اشاره شد، جان كافرانْ مجرّد و زوال ناپذير است و كفر نيز وصف قلبي و زوال ناپذير است و به همين دليل تا ابد در جهنّم مي‌سوزند؛ هم قلبشان گرفتار «نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ »[8] و هم بدنشان گرفتار «کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَهَا»[9]خواهد شد. حاصل اين كه، خلود براي آن امر جاودانه و مخلّد است، نه براي عمل محدود جوارح. از اين رو با اين دليل مي‌توان خلود بهشتيان را نيز اثبات كرد.[10]

مؤسسه نورالیقین

مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآنی


[1] . ۹۸ انبیا

[2] . ۱۵ جن

[3] . آل عمران، ۱۳۳

[4] . اسراء  ۸۴

[5] . اسراء  ۳۶

[6] . شعراء  ۱۳۶

[7] . انعام  ۲۷ و ۲۸

[8] . همزه  ۶

[9] . نساء  ۵۶

[10] . تفسیرتسنيم، جلد 2، صفحه ۴۸۲ و ۴۸۳ و ۴۸۴

تجزیه

فَـ :حرف عطف، مبنی، غیرعامل

إِنْ : حرف شرط جازم، مبنی، عامل، مختص فعل

لَمْ : حرف نفی و قلب و جزم، مبنی، عامل، مختص فعلی

تَفْعَلُوا : فعل مضارع جمع مذکر مخاطب، ثلاثی مجرد از ماده (فعل صحیح سالم، معرب، متعدی، معلوم، متصرف

وَ: حرف عطف. مبنی بر، غیرعامل

لَنْ : حرف نفی و نصب و استقبال، مبنی، عامل، مختص فعل

تَفْعَلُوا : فعل مضارع جمع مذکر مخاطب، ثلاثی مجرد از ماده (فعل صحیح سالم، معرب، متعدی، معلوم، متصرف

فَـ : حرف ربط، واقع در جواب شرط، مبنی، غیرعامل

اتَّقُوا : فعل امر جمع مذکر مخاطب، ثلاثی مزید باب افتعال، از ماده دوقی) ناسالم، معتل، لفیف مفروق، مبنی، متعدی، معلوم، متصرف
(در اصل (اوتقیلوا) بوده که (واو) در باب افتعال به (تاء)تبدیل شده و در تاء دوم ادغام گردیده است (اتقیوا) و چون ضمه بر (یاء)ثقیل بوده حرکتش را به ما قبل می دهد (اتقیوا) و در التقاء ساکنین حرف عله حذف می شود (اتقوا)

النَّارَ : ال : حرف تعریف عهد ذهنی یا ماهیت مبنی، غیرعامل، مختص اسم
نار: اسم ثلاثی مجرد، مفرد، مونث مجازی، از ماده (نور)ناسالم معتل / اجوف واوی، معرفه به ال، معرب، جامد، منصرف، متصرف
در اصل (نور) بوده که حرف عله متحرک ماقبل مفتوح قلب به الف شده (نار)

الَّتِي : اسم موصول خاص، مفرد مونث، مبنی، معرفه، جامد، غیرمتصرف

وَقُودُ : اسم ثلاثی مزید، مفرد، مذکر، از ماده (وقو)ناسالم، معتل، مثال واوی معرف به اضافه {جامد : اگر مصدر باشد، مشتق : معنای اسم آلت}منصرف، متصرف

هَا : ضمیر متصل مجروری، مفردمونث غائب، مبنی، معرفه، جامد، غیر متصرف

النَّاسُ : ال : تعریف عهد خارجی یا استغراق جنس، مبنی، غیرعامل، مختص اسم
ناس : اسم ثلاثی مجرد، اسم جمع، مذکر از ماده (نوس یا اناس) ناسالم، معتل، اجوف واوی، معرفه به ال، معرب، جامد، منصرف غیر متصرف

وَ: حرف عطف، مبنی، غیرعامل

الْحِجَارَةُ : ال : تعریف ماهیت یا عهد ذهنی، مبنی، غیرعامل، مختص اسم حجارهه: اسم ثلاثی مزید، جمع مکسر، مونث مجازی، ازماده (حجر) سالم، معرفه به ال، معرب، جامد، متصرف، متصرف

أُعِدَّتْ : فعل ماضی، مفرد مونث غائب، ثلاثی مزید باب افعال، از ماده (عد) ناسالم، مضاعف، مبنی، متعدی، مجهول، متصرف

لِـ : حرف جر، مبنی، غیرعامل، مختص اسم

لْكَافِرِينَ : ال : موصول اسمی، مبنی، غیرعامل مختص اسم
کافرین : اسم ثلاثی مزید، جمع، مذکر از ماده (کفر) صحیح، سالم، معرفه به ال، معرب، مشتق، اسم فاعل، منصرف، متصرف

ترکیب

فَـ : حرف عطف، مبنی بر فتح، محلی از اعراب ندارد

إِنْ : حرف شرط جازم، مبنی بر سکون، محلی از اعراب ندارد.

لَمْ : حرف نفی و جزم و قلب، مبنی بر سکون، محلی از اعراب ندارد.

تَفْعَلُوا : فعل مضارع مجزوم به (لم) علامت جزم : حذف نون، ضمیر متصل (واو)، مبنی، محلاً مرفوع، فاعل

وَ : حرف عطف، مبنی بر فتح، محلی از اعراب ندارد

لَنْ :حرف عطف، مبنی بر فتح، محلی از اعراب ندارد

تَفْعَلُوا :فعل مضارع منصوب، علامت نصب : حذف نون ضمیر متصل (واو)، مبنی، محلاً مرفوع، فاعل

اتَّقُوا :حرف ربط واقع در جواب شرط، مبنی بر فتح، محلی از اعراب ندارد

النَّارَ :مفعول به برای (اتقوا) و منصوب، علامت نصب : فتحه ظاهری

الَّتي‏ :اسم موصول، مبنی بر سکون، محلاً منصوب بنابر تبعیت یا 1- بدل از النار و یا 2 – معرب صفت برای النار

وَقُودُ:مبتدا و رمفوع، علامت رفع : ضمه ظاهری

هَا :ضمیر متصل، مبنی بر سکون، محلاً مجرور، مضاف الیه

النَّاسُ :خبر برای مبتدا و مرفوع، علامت رفع : ضمه ظاهری

وَ :حرف عطف مبنی بر فتح، محلی از اعراب ندارد

الْحِجارَةُ :عطف به الناس و مرفوع، علامت رفع ضمه ظاهربنا بر تبعیت

أُعِدَّتْ :فعل ماض مجهول، مبنی بر فتح، ضمیر مستتر(هی) مبنی، محلاً مرفوع، نائب فاعل،

لِـ :حرف جر، مبنی بر کسر، محلی از اعراب ندارد

لْكافِرينَ :اسم مجرور به حرف جر (ل) علامت جر : (یا)

لِلْكافِرينَ :جارومجرور متعلق به (اعدت)

اعراب جملات آیه 24 بقره

  1. ان لم تفعلو ا…. النار جمله فعلیه.عطف به مستانفه و محلی از اعراب ندارد.
  2. لم تَفعلوا… جمله فعلیه.جمله شرط و محلی از اعراب ندارد*
  3. لن تَفعلوا… جمله فعلیه.معترضه و محلی از اعراب ندارد
  4. اتقوا لنار التی … جمله فعلیه.جواب شرط جازم و محلاً مجزوم
  5. وقودها الناس … جمله اسمیه.صله برای (التی) و محلی از اعراب ندارد.
  6. اُعِدَّت للکافرین…. جمله فعلیه.محلاً منصوب.حال برای (النار)

سؤال آیه 24 بقره

چرا با وجودی که دو حرف (لن) و(لا) در نفی مستقبل برابر هستند چرا در آیه فوق باری‌تعالی(لن) را اختیار فرموده است؟

 علمای ادب و نحویون معتقدند که در (لن) تاکید و تشدیدی وجود دارد که در (لا) موجود نیست.*[1]

نکته بلاغی آیه 24 بقره

 آوردن جمله معترضه (لن تفعلوا) برای تأکید مضمون پیش از آن و همچنین ضرورت عمل به نتایج آن می باشد که معجزه ای است روشن و از اخبار غیبی که مخصوص خداوند احدیت بوده و تاریخ هم به صحت آن گواهی می دهد.[2]

موضوع: فعل مجهول

فعل مجهول فعلی است که فاعل آن حذف شده و (مفعول به) قائم‌مقام آن شده است این فعل مختص به فعل متعدی است حال چه متعدی به نفسه باشد (ضُرِبَ زیدٌ)چه متعدی به حرف جر (و جی یومئذٍ بجهنم )جی ء فعل متعدی به حرف جر و به جهنم نائب فاعل به مفعول به ، پس فعل مجهول فقط از فعل متعدی گرفته می شود.


* بعضی از علما جمله شرط جازم را محلاً مجزوم می دانند.

[1] ضواء علی متشابهات القرآن ج 1 ص 32 و تفسیر ج 1 ص 83

 .البیان ج1 ص 510[2]

مؤسسه نورالیقین

مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآنی

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *