وَإِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ

و اگر در آنچه بر بنده خود نازل كرده‏ ايم شك داريد پس اگر راست مى‏ گوييد سوره‏ اى مانند آن بياوريد و گواهان خود را غير خدا فرا خوانيد

  • تفسیر و مفاهیم
  • اعراب و موضوع آیات
  • نکات تجویدی

موضوع: گستره تحدی قرآن

گستره تحدی قرآن چگونه اثبات کننده اعجازآن است؟

۱- گستره تحدي قرآن بايد هماهنگ با قلمرو دعوت آن باشد و چون قلمرو دعوت قرآن همه انسانها در سراسر تاريخ است، ميدان تحدي آن نيز همگاني و هميشگي است. همان گونه كه دعوت قرآن منحصر به صدر اسلام يا قوم عرب نبود تحدي آن نيز منحصر به عصر پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم يا عرب زبانان نيست. از اين رو مي‌فرمايد: «قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لَا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا؛ اگر همه جن و انس اجتماع كنند و در اين كار به يكديگر كمك كنند، از آوردن مثل قرآن عاجزند».[1] 

۲- از نظر کیفیت تحدی، نیز می‌توان عمومیت داد و تنها محور تحدي رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم فصاحت و بلاغت قرآن نيست؛ زيرا كسي كه نه زبان عربي را مي‌فهمد و نه با آن مي‌تواند سخن بگويد براي او تحدي به فصاحت و بلاغت روا نيست. از اين رو در تبيين تحدي قرآن بايد گفت: هر کس در علوم مختلف هر چه می‌داند قرآن بهتر از آن را عرضه کرده است.

۳-  در كنار تحدّي به خود قرآن، تحدي به آورنده آن نيز مطرح  است .

 ۴- احتمال دارد درکنار تحدي به آورنده قرآن، عنصر محوري تحدي در آيه مورد بحث همان فصاحت و بلاغت  باشد زیرا  مدعيان مبارزه با قرآن، می‌فهمند انسانها در يك ركن از اركان سه گانه فصاحت و بلاغت سهيم‌اند، يعني فقط مي‌دانند الفاظ دارای چه معاني هستند، اما به آن معاني بلند احاطه ندارند و كيفيت تعبير از معاني بلند را با الفاظ  رسا در اختيار ندارند، بنابراين، ممكن است مواد خام و سرمايه‌هاي اوليه (الفاظ دالّ بر معاني) داشته باشند، اما توانايي ساختن كلامي فصيح و بليغ نظير قرآن كريم ندارند.  در حقيقت  خداوند با این تحدی بیان می‌کند که  قرآن مثل عادي ندارد تا اين كه بخواهند مثل آن را بياورند و امر به آوردن مثل آن، امر تعجيزي است.[2]

تحدی قرآن درآیه«وَادعوا شُهَداءَکُم مِن دونِ اللهِ…» برچه اساسی است؟

تحدی در لغت:یعنی مبارزه طلبی/ پیش خواندن خصم برای مبارزه

در اصطلاح: به معنای پیشنهاد خداوند به منکران وحی و رسالت حضرت محمد صلی الله علیه واله برای آوردن نظیر قرآن/ به معنای هماورد خواستن، که  از ارکان معجزه است بدین معنا که در اثبات اعجاز، مردم به هماوردی معجزه دعوت می‌شوند به عبارت دیگر معجزه امر خارق‌العاده‌ای است که برای اثبات نبوت به اذن خدای متعال و از سوی نبی صلی الله علیه و آله صادر می‌شود و دیگران از انجام آن عاجزند لذا از آنجا که نفاق و کفر، گاهی از عدم درک نبوت و اعجاز پیامبر صلی الله علیه واله، سرچشمه می‌گیرد، دراین آیه خداوند انگشت روی معجزه قرآن می گذارد تا هر گونه شک و تردید را نسبت به رسالت پیامبر صلی الله علیه واله صلی الله علیه واله از میان ببرد.

قرآن، همه منکران را دعوت به مبارزه با قرآن و آوردن یک سوره مثل آن می‌کند تا عجز آنان دلیلی بر اصالت این وحی آسمانی و تأیید آورنده آن باشد.[3]

از آنجا که در واقعیات خارج از ذهن انسان، ریب و تردیدی وجود ندارد، واشتباه از ذهن انسان است، درابتدای سوره فرمود: «فی رَیبَ » یعنی در قرآن تردیدی وجود ندارد. اگر شما مردد هستید، سوره‌ای مثل آن بیاورید وشاهدان خود را -غیر از خدا- فراخوانید؛ زیرا:

الف) خدا همیشه و همه جا شاهد است و نیازی به دعوت ندارد.

ب)شاهدانی که می‌خواهند اظهار نظر کنند، نباید ذی نفع باشند. پس شاهدانی غیر از خدای متعال که صاحب کلام نیستند، باید دعوت شوند.[4]

مؤسسه نورالیقین

مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآنی


[1] . سوره اسراء، آيه 88

[2] .  تفسیرتسنیم،ج‌۲، ص‌ ۴۳۴

[3] . برگرفته تفسیرنمونه، ج ۱، ص۱۶۱-۱۶۳

[4] . نسیم حیات، ج ۱، ص ۱۰۳ -۱۰۴


تجزیه

وَ: حرف عطف یا استیناف، مبنی، غیرعامل

إِنْ : حرف شرط جازم، مبنی، عامل، مختص فعل

كُنْتُمْ : فعل ماضی ناقصه، جمع مذکر مخاطب، ثلاثی مجرد، از ماده (کون)، معتل اجوف واوی، مبنی، لازم، معلوم، متصرف
در اصل (کَوَنتم) بوده که حرف علّه متحرک ماقبل مفتوح قلب با الف شده (کانتم) در التقاءساکنین حرف عله حذف می‌شود (کنتم) و چون مضارع آن بر وزن (یَفعِلُ) می‌باشد فاءالفعل آن مضموم می‌شود.

فِي : حرف جر، مبنی، عامل، مختص اسم

رَيْبٍ : اسم ثلاثی مجرد، مصدر، مفرد، مذکر، از ماده (ریب) ناسالم، معتل، اجوف یایی، نکره، معرب، جامد، منصرف، غیر متصرف

مِمَّا : مِنْ: حرف جر، مبنی، عامل، مختص اسم
ما: اسم موصول عام، مبنی، معرفه، جامد، غیرمتصرف

نَزَّلْنَا : فعل ماضی، متکلم مع الغیر، ثلاثی مزید باب تفعیل، از ماده (نزل) صحیح سالم، مبنی، متعدی، معلوم، متصرف

عَلَى : حرف جر، مبنی، عامل، مختص اسم

عَبْدِ : اسم ثلاثی مجرد، مفرد، مذکر، از ماده (عبد) سالم، معرفه به اضافه، معرب، جامد، منصرف، متصرف

نَا: ضمیر متصل مجروری، متکلم مع الغیر، مبنی، معرفه، جامد، غیرمتصرف

فَـ : حرف ربط واقع در جواب شرط، مبنی، غیرعامل

أْتُوا : فعل امر، جمع مذکر مخاطب، ثلاثی مجرد، از ماده (اتی) ناسالم، مهموزالفاء و معتل ناقص یایی، مبنی، متعدی، معلوم، متصرف
در اصل (ائتِیوُا) بوده ضمه بر (یاء) ثقیل بوده حرکتش را به ماقبل می‌دهد (ائَتُیوا) در اثر التقاءساکنین حرف عله حذف می‌شود (اِئتُوا) و چون حرف (فاء) بر سرش آمده همزه وصل حذف شده است (فاتوا)

بِـ : حرف جر، مبنی، عامل، مختص اسم

سُورَةٍ : اسم ثلاثی مزید (بعضی مجرد نیز گفته اند) مفرد، مؤنث لفظی، از ماده (سور) ناسالم، معتل (اجوف واوی)، نکره، معرب، جامد، منصرف، متصرف

مِنْ : حرف جر، مبنی، عامل، مختص اسم

مِثْلِ : اسم ثلاثی مجرد، مفرد، برای مذکر و مؤنث، از ماده (مثل) سالم، معرفه به اضافه، معرب، جامد، منصرف، متصرف

هِ : ضمیر متصل مجروری، مفرد، مذکر غائب، مبنی، معرفه، جامد، غیر متصرف

وَ: حرف عطف، مبنی، غیرعامل

ادْعُوا : فعل امر جمع، مذکر مخاطب، ثلاثی مجرد، از ماده (دعو) معتل، ناقص واوی، مبنی، متعدی، معلوم، متصرف،
در اصل (تدعوون) بوده

شُهَدَاءَ : اسم ثلاثی مزید، جمع مکسر؟؟؟؟، مذکر، از ماده (شهد) سالم، معرفه به اضافه، معرب، جامد، منصرف، متصرف

كُمْ : ضمیر متصل مجروری، جمع مذکر مخاطب، مبنی، معرفه، جامد، غیرمتصرف

مِنْ : حرف جر، مبنی، عامل، مختص اسم

دُونِ : اسم ثلاثی مجرد، مفرد، مذکر از ماده (دون( ناسالم، معتل، اجوف واوی، معرفه به اضافه، معرب، جامد، منصرف، غیرمتصرف

اللَّهِ : اسم ثلاثی مجرد، مفرد، مذکر، از ماده (اَلَهَ) ناسالم مهموز الفاء، یا (وَلَهَ) ناسالم، معتل، مثال واوی، معرفه، اسم علم، معرب، جامد، منصرف، متصرف

إِنْ : از ادات شرط جازم، مبنی، عامل، مختص اسم

كُنْتُمْ : فعل ماضی ناقصه، جمع مذکر مخاطب، ثلاثی مجرد، از ماده (کون)، معتل اجوف واوی، مبنی، لازم، معلوم، متصرف
در اصل (کَوَنتم) بوده که حرف علّه متحرک ماقبل مفتوح قلب با الف شده (کانتم) در التقاءساکنین حرف عله حذف می‌شود (کنتم) و چون مضارع آن بر وزن (یَفعِلُ) می‌باشد فاءالفعل آن مضموم می‌شود.

صَادِقِينَ: اسم ثلاثی مزید، جمع مذکر از ماده (صدق) سالم، نکره، معرب، مشتق، اسم فاعل، منصرف، متصرف

ترکیب

وَ: حرف عطف یا استیناف، مبنی بر فتح، محلی از اعراب ندارد

إِنْ : حرف شرط جازم، مبنی بر سکون، محلی از اعراب ندارد.

كُنْتُمْ : فعل ماضی از افعال ناقصه، مبنی بر سکون، ضمیر متصل (تم) مبنی، محلاً مرفوع اسم (کنتم)

فِي : حرف جر مبنی بر سکون، محلی از اعراب ندارد.

رَيْبٍ : مجرور به حرف جر «فی» علامت جر: کسره ظاهری، خبر «کنتم» و محلاً منصوب

في‏ رَيْبٍ: جار و مجرور، متعلق به عامل مقدر

مِمَّا : من: حرف جر مبنی بر سکون، محلی از اعراب ندارد.
ما: اسم موصول مبنی بر سکون، محلاً مجرور به حرف جر «من»، نعت برای ریب

مِمَّا: جار و مجرور متعلق به «ریب» با متعلق به افعال عموم مقدر

نَزَّلْنَا : فعل ماضی مبنی بر سکون، ضمیر متصل (نا) مبنی محلاً مرفوع، فاعل

عَلَى : حرف جر مبنی بر سکون، محلی از اعراب ندارد.

عَبْدِ : اسم مجرور به حرف جر (علی) علامت جر: کسره ظاهری

عَلی عَبْدِ : جار و مجرور، متعلق به (نزلنا)

نَا : ضمیر متصل مبنی بر سکون، محلاً مجرور، مضاف الیه

فَـ : حرف ربط مبنی بر فتح، محلی از اعراب ندارد.

أْتُوا : فعل امر مبین بر حذف نون
ضمیر متصل (واو) مبنی، محلاً مرفوع، فاعل

بِـ : حرف جر مبنی بر کسر، محلی از اعراب ندارد.

سُورَةٍ : اسم مجرور به حرف جر (بِـ) علامت جر کسره ظاهری

بِسُورَةٍ : جار و مجرور متعلق به (فاتوا)

مِنْ : حرف جر مبنی بر سکون، محلی از اعراب ندارد

مِثْلِ : اسم مجرور به حرف جر (من) علامت جر: کسره ظاهری، نعت برای (سورةٍ) و محلاً مجرور ضمیر متصل، مبنی بر کسر، محلاً مجرور،

مِنْ مِثْلِ : جار و مجرور، متعلق به عامل مقدر

هِ : ضمیر متصل، مبنی بر کسر، محلاً مجرور، مضاف الیه برای (مثل)

وَ: حرف عطف مبنی بر فتح، محلی از اعراب ندارد

ادْعُوا : فعل امر مبنی بر حذف نون، ضمیر متصل (واو) مبنی، محلاً مرفوع، فاعل

شُهَدَاءَ : مفعول به برای (ادعوا) و منصوب، علامت نصب فتحه ظاهری

كُمْ : ضمیر متصل، مبنی برسکون، محلاً مجرور، مضاف الیه برای (شهداء)

مِنْ : حرف جر مبنی بر سکون، محلی از اعراب ندارد.

دُونِ : اسم مجرور به حرف جر (من) علامت جر» کسره ظاهری، حال برای (شهداءکم) و محلاً منصوب

مِنْ دُونِ: جار و مجرور متعلق به (ادعوا) یا متعلق به افعال عموم مقدر

اللَّهِ : مضاف الیه برای (دون) و مجرور علامت جر: کسره ظاهری

إِنْ : از ادات شرط جازم، مبنی بر سکون، محلی از اعراب ندارد.

كُنْتُمْ : فعل ماضی از افعال ناقصه، مبنی بر سکون، ضمیر متصل (تم) مبنی، محلاً مرفوع، اسم (کنتم)

صَادِقِينَ: خبر (کنتم) و منصوب علامت نصب (یا)

اعراب جملات آیه 23 بقره

  1. ان کنتم……..من مثله: جمله اسمیه، مستأنفه و محلی از اعراب ندارد.
  2. فی ریب: شبه جمله (جار و مجرور) با متعلق محذوف خبر برای کنتم و محلاً منصوب
  3. مما: شبه جمله (جار و مجرور) متعلق محذوف نعت برای (ریب) و محلاً مجرور بنابر تبعیت
  4. نزلنا: جمله فعلیه، صله برای (ما) و محلی از اعراب ندارد.
  5. ایتوا بسوره: جمله فعلیه، جواب شرط جازم و محلاً مجزوم
  6. من مثله: شبه جمله (جار و مجرور) با متعلق محذوف نعت برای (سوره) و محلاً مجرور بنابر تبعیت
  7. ادعوا: جمله فعلیه عطف به (ایتوا) و محلاً مجزوم بنابر تبعیت
  8. من دون: شبه جمله (جار و مجرور) با متعلق محذوف حال برای (شهداءکم) و محلاً منصوب
  9. ان کنتم صادقین: جمله فعلیه با جواب شرط مقدر (فاتوا بسوره) جمله مستأنفه و محلی از اعراب ندارد.
  10. ایتوا بسوره(محذوف): جمله فعلیه، جواب شرط جازم (ان) و محلاً مجزوم

سؤال آیه 23 بقره

اختلاف نظر علما در متعلق (من مثله) چه می‌باشد؟

اگر ضمیر (ها) در مثله به قرآن برگردد صفت برای (سوره) و متعلق به عامل مقدر ولی اگر به کلمه (عبد) برگردد متعلق به (ایتوا) می‌باشد.

نکته بلاغی آیه 23 بقره

در آیه مورد بحث، مجاز و امر تعجیزی به کار رفته است، زیرا فعل امر (انشاء) برای مطلب انجام کار از کسی می‌باشد اما فعل امر در (فاتوا) حقیقتاً برای طلب آوردن سوره‌ای توسط کافران و منکران نیست بلکه منظور نشان دادن ناتوانی کافران در آوردن سوره‌ای مشابه سوره‌های قرآنی است تا ثابت کند قرآن کریم از طرف خداوند احدیت نازل شده و ساخته شخص رسول خدا صلی الله علیه و آله نیست و همچنین نکره آوردن (سوره) به منظور عموم و شمول است.[1]

موضوع آیه 23 بقره

پس در واقع باید هر دو شرط محقق شده باشد تا فعل شرط محلاً مجزوم شود هم ادات شرط جازم و هم (فاء) یا إذای فجائیه بر سر جواب قرار بگیرد.[2]


[1] . البیان، ج 1، ص 501.

[2] . مبادی العربیه، ج 4، ص 477.

مؤسسه نورالیقین

مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآنی

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *