الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِرَاشًا وَالسَّمَاءَ بِنَاءً وَأَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقًا لَكُمْ فَلَا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْدَادًا وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ

همان [خدايى] كه زمين را براى شما فرشى [گسترده] و آسمان را بنايى [افراشته] قرار داد و از آسمان آبى فرود آورد و بدان از ميوه ‏ها رزقى براى شما بيرون آورد پس براى خدا همتايانى قرار ندهيد در حالى كه خود میدانید

  • تفسیر و مفاهیم
  • اعراب و موضوع آیات
  • نکات تجویدی

موضوع: آفت زدايي از توحيد عبادي

قرآن کریم پس ازاثبات توحیدعبادی آفت آن راچگونه رابیان فرموده است؟

قرآن کریم پس از تبيين بُعد اثباتي توحيد عبادي با «اعبدوا»، بُعد سلبي آن رابا جمله«فلا تجعلوا لله أنداداً» بيان مي كند.

علت تقدّم بُعد اثباتي بر بُعد سلبي آن است كه در فطرت آدمي اصل بر توحيد است و شركْ امري تحميلي بر فطرت انسان است. از اين رو انسان بايد در مرحله اول توحيد فطري ثابت شده خود را پايگاه فكري قرار داده، سپس به بركت آن، هر گونه شرك و طاغوت را نفي كند. 

مادّه جعل در اين بخش از آيه شريفه به معناي قرارداد دروغين است؛ يعني، عمل مشركان كه براي خداوند مِثْل و شريك قرار مي دهند كاري دروغين و باطل است.

سرّ اين كه از بتها به عنوان« انداد» ياد شده، اين است كه گرچه مشركان اعتقاد داشتند خداوند در ذات خود و نيز در مقام خالقيت مثل ندارد، ولي در مرتبه ربوبيّت اعتقاد به ربوبيّت بتها داشته، محبّت و عبادت آنها را لازم مي دانستند. مشركان كاري را كه بايد به خدا اسناد دهند به ديگري نسبت مي دادند و چيزي را كه بايد از خدا بخواهند از ديگري مي‌خواستند و اين همان قرار دادن «ندّ» و مثل است.

پس آنان بتها را اَنْدادِ[1] خدا قرار داده بودند خداي سبحان مي فرمايد: اينان كه امروز اين آثار را به بتها نسبت ميدهند، سرانجام مي فهمند همه اين نيروها از خداست و قهراً سراسر عالم،آيات و جنود الهي است و چيزي از خود قدرتِ مستقلّ ندارد تا كاري انجام دهد و بر اثر آن معبود شود.[2]

در اینجا توجه به این حقیقت لازم است که قرار دادن شریک براى خدا تنها، منحصر به ساختن بت هاى سنگى و چوبى و یا از آن فراتر، انسانى همچون مسیح علیه السلام را یکى از خدایان سه گانه دانستن، نیست، بلکه معنى وسیعى دارد، صورت هاى مخفى تر و پنهان تر را نیز شامل مى شود، به طور کلى هر چه را در ردیف خدا در زندگى مؤثر دانستن یک نوع شرک است.

در حدیثى مى خوانیم: مردى در برابر پیامبر صلى الله علیه وآله همین جمله را گفت: ما شاءَ اللّهُ وَ شِئْتَ:  هر چه خدا بخواهد و تو بخواهى .

پیامبر فرمود: أَ جَعَلْتَنِى لِلّهِ نِدّاً: مرا شریک خدا و هم ردیف او قرار دادى؟!

در تعبیرات عامیانه روزمره، نیز بسیار مى گویند: اول خدا، دوم تو ! باید قبول کرد که این گونه تعبیرات نیز مناسب یک انسان موحّد کامل نیست[3].

مؤسسه نورالیقین

مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآنی


[1] . انداد جمع ندّ بروزن ضدّبه معنی شریک وشبیه است.

[2] . تفسیرتسنیم، ج۲، ص۳۹۸و۳۹۹

[3] . تفسیرنمونه، ج۱، ص۱۵۹

تجزیه

الَّذي: اسم موصول خاص، مفرد مذکر، مبنی، معرفه، جامد، غیرمتصرف

جَعَلَ: فعل ماضی، مفرد مذکر غائب، ثلاثی مجرد، از ماده (جَعَلَ) صحیح و سالم، مبنی، متعدی، معلوم، متصرف

لَـ: حضمیر متصل مجروری، جمع مذکر، مخاطب، مبنی، معرفه، جامد، غیرمتصرفرف جر، عامل، مختص اسم

كُمُ ضمیر متصل مجروری، جمع مذکر، مخاطب، مبنی، معرفه، جامد، غیرمتصرف

الْأَرْضَ: ال: حرف تعریف، عهد خارجی یا استغراق، مبنی، غیر عامل، مختص اسم، ارض: اسم ثلاثی مجرد، مفرد، مؤنث مجازی، از ماده (ارض) ناسالم، مهموز الفاء، معرف به (ال) معرب، جامد، منصرف متصرف

فِراشاً : اسم ثلاثی مزید، مصدرسماعی، مفرد، مذکر، از ماده (فرش) سالم، نکره، معرب، جامد، منصرف، متصرف

وَ: حرف عطف، مبنی، غیرعامل

السَّماءَ :ال: حرف تعریف عهد ذهنی، مبنی، غیرعامل، مختص اسم
سماء: اسم ثلاثی مزید، مفرد، مذکر، از ماده (سمو) ناسالم، معتل ناقص واوی، معرفه به «ال»، جامد، منصرف، متصرف

بِناءً: اسم ثلاثی مزید، مصدر، مفرد، مذکر، از ماده (بنی) ناسالم، معتل و ناقص یایی، نکره، معرب، جامد، منصرف، غیرمتصرف

وَ : حرف عطف، مبنی، غیرعامل

أَنْزَلَ : فعل ماضی، مفرد مذکر غائب، ثلاثی مزید باب افعال، از ماده (نزل) صحیح و سالم، مبنی، متعدی، معلوم، متصرف

مِنَ : حرف جر، مبنی ، عامل، مختص اسم

السَّماءِ : ال: حرف تعریف عهد ذهنی، مبنی، غیرعامل، مختص اسم
سماء: اسم ثلاثی مزید، مفرد، مذکر، از ماده (سمو) ناسالم، معتل ناقص واوی، معرفه به «ال»، جامد، منصرف، متصرف

ماءً : اسم ثلاثی مجرد، اسم ذات، مفرد، مذکر، از ماده (موهٌ) ناسالم، معتل اجوف واوی، نکره، معرب، جامد، منصرف، متصرف
در اصل (مَوَهٌ) بوده حرف عله متحرک ماقبل مفتوح قلب به الف شده (ماهٌ) و هاء به همزه تبدیل شده (ماءٌ)

فَـ : حرف عطف، مبنی، غیرعامل

أَخْرَجَ : فعل ماضی، مفرد مذکر غائب، ثلاثی مزید باب افعال از ماده (خرج) صحیح و سالم، مبنی، متعدی، معلوم، متصرف

بِـ : حرف جر مبنی، عامل، مختص اسم

هِ : ضمیر متصل مجروری، مفرد مذکر غائب، مبنی، معرفه، جامد، غیر متصرف

مِنَ : حرف جر، مبنی، عامل، مختص اسم

الثَّمَراتِ : ال: تعریف یا استغراق جنس، مبنی، غیرعامل، مختص اسم
ثمرات: اسم ثلاثی مزید، جمع مؤنث، از ماده (ثمر)، سالم، معرفه به (ال)، معرب، جامد، منصرف، متصرف

رِزْقاً : اسم ثلاثی مجرد، مصدر، مفرد مذکر، از ماده (رزق) سالم، نکره، معرب، جامد، منصرف، متصرف

لَـ : حرف جر، مبنی، عامل، مختص اسم

كُمْ : ضمیر متصل مجروری، جمع مذکر مخاطب، مبنی، معرفه، جامد، غیر متصرف

فَـ : 1. حرف واقع در جواب شرط مقدر، مبنی، غیرعامل 2. حرف تعلیل، مبنی، غیرعامل

لا : حرف جزم (نهی)، مبنی، عامل، مختص اسم

تَجْعَلُوا : فعل مضارع جمع، مذکر مخاطب، ثلاثی مجرد، از ماده (جعل)، صحیح و سالم، معرب، متعدی، معلوم، متصرف

لِـ : حرف جز، مبنی، عامل، مختص اسم

لِلَّهِ : ال: زائده لازمه، مبنی، غیرعامل، مختص اسم
الله: اسم ثلاثی مجرد، مفرد، مذکر، از ماده (اَلَهَ) ناسالم مهموز الفاء، یا (وَلَهَ) ناسالم، معتل، مثال واوی، معرفه، اسم علم، معرب، جامد، منصرف، متصرف

أَنْداداً : اسم ثلاثی مزید، جمع مکسر (؟)مذکر، از ماده (ند) ناسالم مضاعف، نکره، معرب، مشتق، صفت مشبهه، منصرف، متصرف

وَ : واو حالیه، مبنی، غیرعامل

أَنْتُمْ : ضمیر منفصل مرفوعی، جمع مذکر مخاطب، مبنی، معرفه، جامد، غیرمتصرف

تَعْلَمُونَ: فعل مضارع مذکر مخاطب، ثلاثی مجرد، از ماده (علم) صحیح و سالم، معرب، معلوم، منصرف

ترکیب

الَّذي:1. اسم موصول، مبنی برسکون، محلاً مرفوع، خبر برای مبتدای محذوف (هو) 2. اسم موصول، مبنی بر سکون، محلاً منصوب بنابر تبعیت بدل از (ربّ) در آیه قبل 3. اسم موصول، مبنی بر سکون بنابر تبعیت نعت دوم برای (ربّ)

جَعَلَ: فعل ماضی، مبنی بر فتح، از افعال دو مفعولی، ضمیر مستتر «هوَ» مبنی، محلاً مرفوع، فاعل

لَـ : حرف جر، مبنی بر فتح، محلی از اعراب ندارد.

كُمُ : ضمیر متصل مبنی بر سکون، محلاً مجرور به حرف جر(لـَ)

الْأَرْضَ : مفعول به اول برای (جعل) و منصوب، علامت نصب فتحه ظاهری

فِراشاً : مفعول به دوم برای (جعل) و منصوب، علامت نصب فتحه ظاهری

وَ : حرف عطف، مبنی بر فتح، محلی از اعراب ندارد

السَّماءَ : معطوف به (ارض) و منصوب، بنابر تبعیت، علامت نصب فتحه ظاهری

بِناءً : 1. عطف به (فراشاً) و منصوب بنابر تبعیت، علامت نصب فتحه ظاهری 2. حال برای (السماء) و منصوب، علامت نصب فتحه ظاهری

وَ : حرف عطف، مبنی بر فتح، محلی از اعراب ندارد.

أَنْزَلَ : فعل ماضی، مبنی بر فتح، ضمیر مستتر (هو) مبنی، محلاً مرفوع، فاعل

مِنَ: حرف جر، مبنی بر سکون، محلی از اعراب ندارد

السَّماءِ : اسم مجرور به حرف جر (من) علامت جر کسره ظاهری

مِنَ السَّماءَ: جار و مجرور و متعلق به (انزل)

ماءً : مفعول به برای (انزل) و منصوب، علامت نصب فتحه ظاهری

فَـ : حرف عطف، مبنی بر فتح، محلی از اعراب ندارد.

أَخْرَجَ : فعل ماضی، مبنی بر فتح، ضمیر مستتر (هو) مبنی، محلاً مرفوع، فاعل

بِـ : حرف جر، مبنی بر کسر، محلی از اعراب ندارد

هِ : ضمیر متصل مبنی بر کسر، محلاً مجرور به حرف جر (بِـ)
بِهِ: جار و مجرور متعلق به (اخرج)
حرف جر، مبنی بر سکون، محلی از اعراب ندارد.

مِنَ : حرف جر، مبنی بر سکون، محلی از اعراب ندارد.

الثَّمَراتِ : اسم مجرور به حرف جر (من) علامت جر کسره ظاهری

مِنَ الثَّمَراتِ: جار و مجرور متعلق به (اخرج) یا متعلق به عامل مقدر صفت مقدم برای (رزقاً)

رِزْقاً : مفعول به برای (اخرج) و منصوب، علامت نصب فتحه ظاهری

لَـ: حرف جر، مبنی بر فتح، محلی از اعراب ندارد.

كُمْ : ضمیر متصل، مبنی بر سکون، محلاً مجرور به حرف جر (لَـ)

لَكُمْ : جار و مجرور، متعلق به عامل مقدر نعت برای (رزقاً)

فَـ: حرف واقع در جواب شرط مقدر، مبنی بر فتح، محلی از اعراب ندارد.

لا : حرف جزم، مبنی برسکون، محلی از اعراب ندارد

تَجْعَلُوا : فعل مضارع مجزوم، علامت جزم: حذف نون ضمیر متصل واوی، مبنی، محلاً مرفوع، فاعل

لِـ :حرف جر، مبنی بر کسر، محلی از اعراب ندارد

لِلَّهِ : اسم مجرور به حرف جر (لِـ) علامت جر کسره ظاهری
لله: جار و مجرور، متعلق به عامل مقدر، مفعول به دوم برای (لاتجعلوا)

أَنْداداً : مفعول به اول برای (لاتجعلوا) و منصوب، علامت نصب فتحه ظاهری

وَ : واو حالیه، مبنی بر فتح، محلی از اعراب ندارد.

أَنْتُمْ : ضمیر منفصل مبنی برسکون، محلاً مرفوع، مبتدا

تَعْلَمُونَ : فعل مضارع مرفوع، علامت رفع ثبوت نون، ضمیر متصل (واو)، مبنی، محلاً مرفوع، فاعل
خبر برای مبتدا و محلاً مرفوع

اعراب جملات آیه 22 بقره

  1. اگر «الذی» خبر برای مبتدای محذوف (هو) باشد از هو الذی…….. بناء جمله اسمیه مستأنفه و محلی از اعراب ندارد.
  2. جعل لکم: جمله فعلیه (صله) برای الذی و محلی از اعراب ندارد.
  3. لکم: (شبه جمله) جار و مجرور با متعلق محذوف نعت مقدم برای (فراشاً) و محلاً منصوب
  4. انزل: جمله فعلیه، عطف بر «جَعَلَ» و محلی از اعراب ندارد. بنابر تبعیت
  5. اخرج: جمله فعلیه، عطف به «جَعَلَ» و محلی از اعراب ندارد بنابر تبعیت
  6. من الثمرات: شبه جمله (جار و مجرور) با متعلق محذوف نعت برا ی(رزقاً) و محلاً منصوب بنابر تبعیت
  7. لکم: شبه جمله (جار و مجرور) با متعلق محذوف نعت برای (رزقاً) و محلاً منصوب بنابر تبعیت
  8. لاتجعلوا: جمله فعلیه جواب شرط جازم و محلاً مجزوم (اگر ادات شرط جازم در تقدیر بگیریم) و اگر ادات شرط غیرجازم در تقدیر بگیریم: محلی از اعراب ندارد.
  9. لله: شبه جمله (جار و مجرور) با متعلق محذوف مفعول به دوم برای (لاتجعلوا)
  10. انتم تعلمون: جمله اسمیه حال برای فاعل (لاتجعلوا) و محلاً منصوب
  11. تعلمون: جمله فعلیه خبر برای مبتدا و محلاً مرفوع

سؤال آیه 22 بقره

فرق (نِدّ) و (مثل) در چیست؟ (نِدّ) مشارکت یک چیز با چیز دیگر در تمام خصوصیات است ولی (مثل) مشارکت در ذات است و (مثال) مشارکت در بعضی از خصوصیات است.[1]

نکته بلاغی آیه 22 بقره

در این آیه شریفه استعاره وجود دارد؛ زیرا زمین را نظریه پهنایی و گستردن به فراش و رختخواب و آسمان را از نظر بلندی و ارتفاع به سازمان و عمارت تشبیه کرده است.[2]


[1] . البیان، ج 1، ص 491.

[2] . همان.

مؤسسه نورالیقین

مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآنی

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *