أَوْ كَصَيِّبٍ مِنَ السَّمَاءِ فِيهِ ظُلُمَاتٌ وَرَعْدٌ وَبَرْقٌ يَجْعَلُونَ أَصَابِعَهُمْ فِي آذَانِهِمْ مِنَ الصَّوَاعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَاللَّهُ مُحِيطٌ بِالْكَافِرِينَ

يا چون [كسانى كه در معرض] رگبارى از آسمان كه در آن تاريكيها و رعد و برقى است [قرار گرفته‏ اند] از [نهيب] آذرخش [و] بيم مرگ سر انگشتان خود را در گوشهايشان نهند ولى خدا بر كافران احاطه دارد

  • تفسیر و مفاهیم
  • اعراب و موضوع آیات
  • نکات تجویدی

تجزیه

أَوْ: حرف عطف، مبنی، غیرعامل

كَـ: حرف جر، مبنی، عامل، مختص اسم

صَيِّبٍ: اسم ثلاثی مزید، مفرد، مذکرمجازی، از مادّه (صوب)، ناسالم و معتل(اجوف واوی)، نکره، معرب، مشتق(صفت مشبهه)، منصرف، متصرف
[در اصل (صَیوِب) بوده که چون (واو) و (یاء) جمع شدند (واو) به (یاء) تبدیل شده (صَییِب) و دو (یاء) کنار هم اولی ساکن و دومی متحرک در هم ادغام می‌شوند (صَیِّب)]

مِنَ: حرف جر، مبنی، عامل، مختص اسم

السَّمَاءِ: ال: حرف تعریف عهد ذهنی، مبنی، غیرعامل، مختص اسم
سماء: اسم ثلاثی مزید، مفرد مذکر و مؤنث، از مادّه (سمو)، ناسالم و معتل(ناقص واوی)، معرفه به ال، معرب، جامد، منصرف، متصرف
[در اصل (سَماو) بوده که واو پس از الف به همزه تبدیل شده و به همین دلیل جمع آن سماوات است]

فِي: حرف جر، مبنی، عامل، مختص اسم

هِ: ضمیر متصل مجروری، مفرد مذکر غائب، مبنی، معرفه، جامد، غیرمتصرف

ظُلُمَاتٌ: اسم ثلاثی مزید، جمع، مؤنث از مادّه (ظلم)، سالم، نکره معرب، جامد، منصرف، متصرف

وَ: حرف عطف، مبنی، غیرعامل

رَعْدٌ: اسم ثلاثی مجرد، مصدر، مفرد، مذکر مجازی، از مادّه (رعد)، سالم، نکره، معرب، جامد، منصرف، غیرمتصرف

وَ: حرف عطف، مبنی، غیرعامل

بَرْقٌ: اسم ثلاثی مجرد، مصدر سماعی، مفرد، مذکر، از مادّه (برق)، سالم، نکره، معرب، جامد، منصرف، غیرمتصرف

يَجْعَلُونَ: فعل مضارع، جمع مذکر غائب، ثلاثی مجرد، از مادّه (جعل)، صحیح و سالم، معرب، متعدی، معلوم، متصرف

أَصَابِعَ: اسم ثلاثی مزید، جمع مکسر کثره (جمع اِصبَع)، مذکر یا جمع الجمع (جمع صابعه) مؤنث، از مادّه (صبع)، سالم، معرفه به اضافه، معرب، جامد، منصرف، متصرف

هُمْ: ضمیر متصل مجروری، جمع مذکر غائب، مبنی، معرفه، جامد، غیرمتصرف

فِي: حرف جر، مبنی، عامل، مختص اسم

آذَانِ: اسم ثلاثی مزید، جمع مکسر قلّه (جمع اُذُن یا اُذن)، مذکر، از مادّه (اُذن)، معرفه به اضافه، معرب، جامد، منصرف، متصرف
[در اصل (أَأذان) بوده که دو همزه کنار هم اوّلی متحرک و دومی ساکن قلب به الف می‌شود(آذانِ)]

هِمْ: ضمیر متصل مجروری، جمع مذکر غائب، مبنی، معرفه، جامد، غیرمتصرف

مِنَ: حرف جر، مبنی، عامل، مختص اسم

الصَّوَاعِقِ: ال: حرف تعریف برای جنس یا عهد ذهنی خارجی، مبنی، غیرعامل، مختص اسم
صَواعِق: اسم ثلاثی مزید، جمع مکسر (منتهی الجموع)، مذکر، از مادّ] (صعق)، سالم، معرفه به ال، معرب، جامد، غیرمنصرف ولی به علت داشتن (ال) منصرف شده، متصرف

حَذَرَ: اسم ثلاثی مجرد، مصدر سماعی، مفرد، مذکر از مادّه (حذر)، سالم، معرفه به اضافه، معرب، جامد، منصرف، غیرمتصرف

الْمَوْتِ: ال: حرف تعریف عهد ذهنی خارجی یا تعریف ماهیت، مبنی، غیرعامل، مختص اسم
مَوتِ: اسم ثلاثی مجرد، مصدر سماعی، مفرد، مذکر، از مادّه (موت)، ناسالم و معتل(اجوف واوی)، معرفه به ال، معرب، جامد، منصرف، غیرمتصرف

وَ: حرف استیناف، مبنی، غیرعامل

اللَّهُ: ال: زائده لازمه، مبنی، غیرعامل، مختص اسم
اللّهُ: اسم ثلاثی مجرد، مفرد، مذکر، ناسالم از مادّه وَلَه(معتل) و از مادّه ألَهَ (مهموزالفاء)، معرفه (اسم علم)، معرب، جامد، منصرف، متصرف

مُحِيطٌ: اسم ثلاثی مزید، مفرد، مذکر از مادّه (حوط)، ناسالم و معتل(اجوف واوی)، نکره، معرب، مشتق(اسم فاعل)، منصرف، متصرف
[در اصل (مُحوِط) بوده که حرف عله متحرک ماقبل صحیح و ساکن حرکتش را به ماقبل داده(مُحِوط) و (واو) ساکن ماقبل مکسور قلب به (یاء) می‌شود (مُحِیط)]

بِـ : حرف جر، مبنی، عامل، مختص اسم

الْكَافِرِينَ: ال: حرف تعربف برای جنس یا استغراق یا موصول اسمی، مبنی، غیرعامل، مختص اسم
کافرین: اسم ثلاثی مزید، جمع مذکر، از مادّه (کفر)، سالم، معرفه به ال، معرب، مشتق(اسم فاعل)، منصرف، متصرف

ترکیب

أَوْ: حرف عطف، مبنی بر سکون، محلی از اعراب ندارد.

كَـ: حرف جر، مبنی بر فتح، محلی از اعراب ندارد.

صَيِّبٍ: اسم مجرور به حرف جر(کَ)، علامت جر: کسره ظاهری
کَصَیِّبٍ: جار و مجرور، متعلق به عامل مقدّر، خبر برای مبتدای محذوف و محلاً مرفوع
تقدیر کلام: مَثَلُهُم کَاَصحَابِ صَیِّبٍ

مِنَ: حرف جر، مبنی بر سکون، محلی از اعراب ندارد.

السَّمَاءِ: اسم مجرور به حرف جر(مِن)، علامت جر: کسره ظاهری
من السّماء: جار و مجرور و متعلق به صَیّب یا عامل مقدّر

فِي: حرف جر، مبنی بر سکون، محلی از اعراب ندارد.

هِ: ضمیر متصل، مبنی بر کسر، محلاً مجرور به حرف جر(فی)
فِیهِ: جار و محلاً مجرور، متعلق به افعال عموم، محلاً مرفوع، خبر مقدم برای (ظُلُمات)

ظُلُمَاتٌ: مبتدای مؤخرو مرفوع، علامت رفع: ضمه ظاهری

وَ: حرف عطف، مبنی بر فتح، محلی از اعراب ندارد.

رَعْدٌ: عطف به (ظُلُمَات) و مرفوع بنابرتبعیت، علامت رفع: ضمه ظاهری

وَ: حرف عطف، مبنی بر فتح، محلی از اعراب ندارد.

بَرْقٌ: عطف به (ظُلُمَات) و مرفوع بنابرتبعیت، علامت رفع: ضمه ظاهری

يَجْعَلُونَ: فعل مضارع مرفوع، علامت رفع: ثبوت نون
ضمیر متصل(واو)، مبنی، محلاً مرفوع، فاعل

أَصَابِعَ: مفعول‌به برای (یَجعَلُون) و منصوب، علامت نصب: فتحه ظاهری

هُمْ: ضمیر متصل، مبنی بر سکون، محلاً مجرور، مضاف‌الیه برای (أصابِع)

فِي: حرف جر، مبنی بر سکون، محلی از اعراب ندارد.

آذَانِ: اسم مجرور به حرف جر(فی)، علامت جر: کسره ظاهری
فی آذانِ: جار و مجرور، متعلق به (یَجعَلُون)

هِمْ: ضمیر متصل، مبنی بر سکون، محلاً مجرور، مضاف‌الیه برای (آذانِ)

مِنَ: حرف جر، مبنی بر سکون، محلی از اعراب ندارد.

الصَّوَاعِقِ: اسم مجرور به حرف جر(من)، علامت جر: کسره ظاهری
مِنَ الصَواعِق: جار و مجرور، متعلق به (یَجعَلُون)

حَذَرَ: مفعول‌له برای (یَجعَلُون) و منصوب، علامت نصب: فتحه ظاهری

الْمَوْتِ: مضاف‌الیه برای (حَذَرَ) و مجرور، علامت جر: کسره ظاهری

وَ: حرف استیناف، مبنی بر فتح، محلی از اعراب ندارد.

اللَّهُ: لفظ جلاله، مبتدا و مرفوع، علامت رفع ضمه ظاهری

مُحِيطٌ: خبر برای (اللّه) و مرفوع، علامت رفع: ضمه ظاهری

بِـ: حرف جر، مبنی بر کسر، محلی از اعراب ندارد.

الْكَافِرِينَ: اسم مجرور به حرف جر (بِ)، علامت جر: یاء
بِالکَافِرِینَ: جار و مجرور و متعلق به (مُحیطُ)

اعراب جملات آیه «19»

1-  كَصَيِّبٍ : شبه جمله(جا ر و مجرور) با متعلق محذوف

                   الف) عطف بر (کَمَثَلِ) در آیه «17»  و محلاً مرفوع بنابرتبعیت.

                   ب) خبر برای مبتدای محذوف و محلاً مرفوع

2-  مِنَ السَّمَاءِ : شبه جمله (جار و مجرور)

الف) اگر متعلق به (صَیّبٍ) باشد محلاً منصوب، مفعول با واسطه برای (صَیّب)

ب) اگر متعلق به عامل مقدّر باشد نعت برای (صَیّبٍ) و محلاً مجرور بنابرتبعیت

3-  فِيهِ : شبه جمله (جار و مجرور) با متعلق محذوف، خبر مقدم برای ظلمات و محلاً مرفوع

4- فِیهِ  ظُلُمَاتٌ وَرَعْدٌ وَبَرْقٌ: جمله اسمیه، صفت دوم برای صَیّب و محلاً مجرور بنابرتبعیت

5-  يَجْعَلُونَ…. الْمَوْتِ: جمله فعلیه؛

 الف) صفت برای (اصحاب مقدِر) و محلاً مجرور بنابرتبعیت

ب) جمله مستأنفه و محلی از اعراب ندارد.

6-  اللَّهُ مُحِيطٌ بِالْكَافِرِينَ: جمله اسمیه، مستأنفه و محلی از اعراب ندارد.

سؤال: چرا با وجود اینکه همیشه از آسمان باران می‌بارد بر ذکر (مِنَ السّماء) تأکید شده است؟

زیرا، آسمان معرفه آمده است؛ لذا بر آن دلالت دارد که باران از این آسمانی که قابل مشاهده است، می‌بارد نه از آسمان و کرانه‌های دیگر؛ همان‌گونه که هر طبقه از طبقات آسمان نیز، آسمان نامیده می‌شوند.

نکته بلاغی

در عبارت «يَجْعَلُونَ أَصَابِعَهُمْ فِي آذَانِهِمْ» مجاز مرسل به‌کار رفته است؛ زیرا به جای اینکه گفته شود، منافقان سر انگشتانشان را در گوش خود قرار می‌دهند فرموده، انگشتانشان را در گوش خود می‌گذاشتند و این مجاز است و علاقه آن کلّی می‌باشد؛ چون کل ذکر شده و جزء اراده گردیده است و قرینه هم حالیه است؛ چون وارد کردن تمام انگشت در گوش امکان‌پذیر نبوده است.

موضوع: جمع الجمع

بعضی از جمع‌ها دو بار جمع سالم یا مکسر بسته می‌شوند.

مانند: بیت؛ بیوت/ بیوتات                               ید؛ اَیدِی/ اَیادِی

به چنین جمعی در اصطلاح جمع الجمع می‌گویند که حداقل از 9 نفر به بالا می‌باشد.

مؤسسه نورالیقین

مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآنی

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *