وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَبِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ

و آنان كه بدانچه به سوى تو فرود آمده و به آنچه پيش از تو نازل شده است ايمان مى آورند و آنانند كه به آخرت يقين دارند

  • تفسیر و مفاهیم
  • اعراب و موضوع آیات
  • نکات تجویدی

موضوع 1: ایمان به «غیب» ویقین به «قیامت»

چرا در مسئله معاد در آیه« الذین یومنون …» بجای ایمان سخن از یقین به میان آمده است؟

به این سوال چندپاسخ می‌توان داد:

  1. قرآن از متقی خواسته است که سقف باورش را از مراحل ابتدایی ایمان تامرحله یقین بالا ببرد.وقتی انتظار قرآن درمورد معاد حد یقین است، تحقیق وتفکر در مورد معاد از اهمیت بیشتری برخورداراست. زیرا ایمان به معاد، اثرمستقیم درترک معاصی و عمل به تکلیف دارد.
  2. به تجربه ثابت شده است که انسان درلحظه ارتکاب گناه، باورش به معاد رنگ باخته یا دچارغفلت شده است.به همین دلیل درایام خاص مانند ماه رمضان یا محرم ویا در مکانهای خاص مذهبی مانند حرمها و مساجد حاضر نیست مرتکب گناه شود. زیراآن زمان ایمان درانسان شفاف‌ترمی‌شود و مانع معصیت می‌گردد.
  3. درجه یقین،هدایت ثانویه است که خداوند آن را به عنوان پاداش عطا فرموده، زیرا او به فرمان قرآن ورسول واوصیاء او عمل کرده است(هدایت اولیه)[1]
  4.  متقین یقین دارندکه انسان، مهمل وبی‌هدف آفریده نشده است و زندگی او با مرگ پایان نمی‌پذیرد، چرا که اگراینگونه بود،این همه غوغا برای چند روز زندگی، بیهوده بود.

اوبه عدالت مطلق خداوند ایمان دارد و می‌داندکه اعمال او در این جهان بدون حساب وپاداش نمی‌ماند.[2]

موضوع 2: غیب

غیب در مفهوم کلی از چه اقسامی برخوردار است؟

غیب: چیزی است که با هیچ یک از حواس عادی یا حواس مسلح قابل درک نباشد و در مقابل حضور و شهادت است و غیب در اصطلاح: چیزی است که شناخت آن به کمک اسباب عادی تحقق نمی‌پذیرد.

اقسام غیب:

امور غیبی بر دو نوع است:

قسم اول آنچه که با تعلیم و فکر و ریاضت نفس آشکار می‌شود.

آنچه دست یافتن به آن، تنها با اذن خداوند ممکن است و اوست که هر کسی را صلاح بداند از آن آگاه می‌کند.

قسم دوم، خود بر دو نوع است:

الف) آنچه آشکار نمودنش برای پیامبران و فرستادگان الهی لازم است. معجزات و ادیان و سایر اخبار غیبی از این دسته‌اند.

ب) آنچه مخصوص خداوند است و او هیچ کسی را از آن آگاه نمی‌کند.[۴] این دسته از اموری غیبی برای غیر خدا قابل مشاهده با حواس ظاهری و یا احاطه فکری و قلبی نیست؛ مانند ذات خداوند.[۵]

در تقسیم بندی دیگری غیب  به دو نوع تقسیم شده: یک «غیب مطلق» و یک «غیب نسبی و قیاسی»؛

 «غیب مطلق» آن است که برای همگان غیب است و در همه مقاطعِ وجودی غیب است؛ مثل ذات اقدس الهی که نسبت به همه غیب است و در همه مقاطع وجودی غیب است؛ یعنی چه در دنیا، چه در برزخ، چه در قیامت؛

بعضی از امور «غیب نسبی» است؛ مثل جریان قیامت که اگر برای عدّه‌ای در دنیا غیب است، برای همین عدّه بعد از موت شهادت است.[3]

مؤسسه نورالیقین

مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآنی


[1] . برگرفته نسیم حیات ج ۱ ،ص ۶۵

[2] . برگرفته تفسیرنمونه، ج ۱،ص ۱۰۸

[3] . سایت ویکی شیعه دانشنامه مجازی

تجزیه

وَ: حرف عطف، مبنی، غیرعامل

الَّذِینَ: اسم موصول خاص، جمع مذکر، معرفه، مبنی، جامد، غیرمتصرف.

یُؤمِنُونَ: فعل مضارع، جمع مذکر غایب، ثلاثی مزید (افعال)، از مادۀ «أمن»، صحیح ناسالم (مهموز الفاء)، معرب، متعدی، معلوم، متصرف.

بِـ: حرف جرّ، مبنی، عامل، مختص اسم.

مَا: موصول اسمی (غیرعاقل)، مشترک مبنی، جامد، معرفه، غیرمتصرف.

اُنزِلَ: فعل ماضی، مفرد مذکر غایب، ثلاثی مزید(افعال) از ماده «نزل»، صحیح سالم، مبنی، متعدی، مجهول، متصرف.

اِلَی: حرف جرّ، مبنی، عامل، مختص اسم

کَ: ضمیر متصل (به هر سه قسم کلمه)، مفرد مذکر مخاطب، مبنی، معرفه، جامد، غیرمتصرف.

وَ: حرف عطف، مبنی، غیرعامل

مَا: موصول اسمی (غیرعاقل)، مشترک مبنی، جامد، معرفه، غیرمتصرف.

اُنزِلَ: فعل ماضی، مفرد مذکر غایب، ثلاثی مزید (افعال) از ماده «نزل»، صحیح سالم، مبنی، متعدی، مجهول، متصرف.

مِنْ: حرف جرّ، مبنی، عامل، مختص اسم.

قَبلِ: اسم(ظرف زمان)، ثلاثی مجرد، سالم، از مادۀ «قبل»، معرفه به اضافه، معرب، جامد، منصرف، متصرف.

کَ: ضمیر متصل (به هر سه قسم کلمه)، مفرد مذکر مخاطب، مبنی، معرفه، جامد، غیرمتصرف.

وَ: حرف عطف، مبنی، غیرعامل

بِ: حرف جرّ، مبنی، عامل، مختص اسم.

الأخِرَةِ: ال: حرف تعریف عهد ذهنی یا موصول اسمی، مبنی، غیرعامل، مختص اسم.
ءَاخِرَۀِ: اسم، ثلاثی مزید، مفرد، مؤنث مجازی، ناسالم(مهموزالفاء)، از مادۀ «أخر»، نکره، معرب، جامد یا مشتق (اسم فاعل)، منصرف، متصرف.

هُمْ: ضمیر منفصل، جمع مذکر غایب، مبنی، معرفه، جامد، غیرمتصرف.

یُوقِنُونَ: فعل مضارع، جمع مذکر غایب، ثلاثی مزید(افعال)، از مادۀ «یقین»، معتل (مثال یایی)، معرب، متعدی، معلوم، متصرف.
[در اصل «یُیقِنُونَ» بوده، «یاء» ساکن ماقبل مضموم، قلب به «واو» می‌شود، «یُوقِنُونَ»]

ترکیب

وَ: حرف عطف، مبنی بر فتح، محلّی از اعراب ندارد.

الَّذِینَ: اسم موصول، مبنی بر فتح، معطوف به الَّذینَ آیۀ قبل و محلاً مجرور بنابرتبعیت.

یُؤمِنُونَ: فعل مضارع و مرفوع، علامت رفع: ثبوت نون
ضمیر بارز و متصل «واو»، مبنی، محلاً مرفوع، فاعل.

بِ: حرف جرّ، مبنی بر کسر، محلّی از اعراب ندارد.

مَا: اسم موصول، مبنی بر سکون، محلاً مجرور به حرف جرّ«بِ».

بِمَا: جار و مجرور، متعلَّق: یُؤمِنُونَ

اُنزِلَ: فعل ماضی مجهول، مبنی بر فتح.
ضمیر مستتر«هُوَ»، مبنی، محلاً مرفوع، نایب فاعل.

اِلَی: حرف جرّ، مبنی بر سکون، محلّی از اعراب ندارد.

کَ: ضمیر متصل مجروری، مبنی بر فتح، محلاً مجرور به حرف جر «اِلی».

اِلَیکَ: جار و مجرور، متعلّق: اُنزِلَ

وَ: حرف عطف، مبنی بر فتح، محلّی از اعراب ندارد.

مَا: اسم موصول، مبنی بر سکون، محلاً مجرور به حرف جرّ«بِ».

اُنزِلَ: فعل ماضی مجهول، مبنی بر فتح.
ضمیر مستتر«هُوَ»، مبنی، محلاً مرفوع، نایب فاعل.

مِنْ: حرف جرّ، مبنی بر سکون، محلّی از اعراب ندارد.

قَبلِ: اسم مجرور به حرف جر«مِن»، علامت جرّ: کسره ظاهری

مِن قَبلِ: 1. جارومجرور، متعلّق: اُنزِلَ، مفعولٌ به باواسطه برای اُنزِلَ.

2. جار و مجرور، متعلّق: عامل مقدّر[1]، حال برای فاعل اُنرِلَ، محلاً منصوب

کَ: ضمیر متصل مجروری، مبنی بر فتح، محلاً مجرور، مضاف الیه برای «قَبل»

وَ: حرف عطف، مبنی بر فتح، محلّی از اعراب ندارد.

بِ: حرف جرّ، مبنی بر کسر، محلّی از اعراب ندارد.

الأخِرَةِ: اسم مجرور به حرف جرّ«بِ»، علامت جر: کسره ظاهری

بِالأخِرَةِ: جار و مجرور، متعلَّق: یُوقِنُونَ

هُمْ: ضمیر منفصل مرفوعی، مبنی بر سکون، محلاً مرفوع، مبتدا.

یُوقِنُونَ: فعل مضارع و مرفوع، علامت رفع: ثبوت نون.
ضمیر بارز و متصل «واو»، مبنی، محلاً مرفوع، فاعل
(جملۀ فعلیه، خبر برای «هُم»، محلاً مرفوع

اعراب جملات آیه «4»

1- یَؤمِنُونَ…. مِن قَبلِکَ: جملۀ فعلیه، صله برای «الَّذِین»، محلّی از اعراب ندارد.

2- اُنزِلَ اِلَیکَ: جملۀ فعلیه، صله برای «ما» موصوله، محلّی از اعراب ندارد.

3- اُنزِلَ مِن قَبلِکَ: جملۀ فعلیه، صله برای «ما» موصوله دوم، محلّی از اعراب ندارد.

4- مِن قَبلِکَ: شبه جمله، جارومجرور با متعلقش، حال برای فاعل اُنزِلَ، محلاً منصوب.

5- بِالأخِرَۀِ هُم یُوقِنُونَ: جمله اسمیه، معطوف به «یُؤمِنُونَ»، محلّی از اعراب ندارد.

6- یُوقِنُونَ: جملۀ فعلیه، خبر برای «هُم»، محلاً مرفوع.

سؤال: «قَبل» معرب است یا مبنی؟

  • «قَبل» ظرف زمان یا مکان، بر سبقت داشتن چیزی از چیز دیگری در زمان یا مکان دلالت می‌کند.
  • «قَبل» در بعضی مواقع معرب است:

1- هرگاه مضاف‌الیه «قَبل» ذکر شده باشد؛

مانند: وَ سَبِّح بِحَمدِ رَبِّکَ قَبلَ طُلوعِ الشَّمسِ و قَبلَ غُرُوبِهَا. (طه/ 130)

«قَبلَ» ظرف زمان، مفعولٌ فیه و منصوب، متعلّق به فعل «سَبِّح».

2- هرگاه «قَبل» با حرف جرّ مجرور شده باشد؛

مانند: وَصِلتُ اِلَی المَدرسَۀِ مِن قَبلِ اَن یَحضَرَ المُعَلّم»

«قَبل» اسم مجرور به حرف جر «مِن».

3- هرگاه مضاف الیه «قَبل» حذف شده باشد و لفظش در نیت باشد؛

مانند: سَأَکافِئُکَ و اَکافئ زیداً و لکِن سَأَکافِئُکَ قَبلَ.

یعنی «قَبلَ مکافاۀِ زید»

«قَبل» ظرف زمان منصوب به فتحه ظاهری، متعلّق به فعل سَأَکافِئُکَ.

  • «قَبل» مبنی بر ضمّ و محلاً منصوب است: هرگاه مضاف الیه «قَبل» حذف شده باشد و معنایش در نیت باشد؛

مانند: لِلّهِ الاَمرُ مِن قبلُ و مِن بَعدُ.

نکته بلاغی

1- تکرار «یُؤمِنُون بِالغَیبِ» در آیه (3) و «یُؤمِنُونَ بِمَا اُنزِلَ اِلَیکَ…» با وجود اینکه موصوف آنها یکی بوده، اسم موصول تکرار شده است، تکرار لفظی است نه معنوی و فایده آن رسوخ و نفوذ در ذهن مخاطب و تأثیر در عاطفه است.

2- نسبت ما بین «عِلم» و «یقین»، عام و خاص مطلق است زیرا «یقین» عادتاً بعد از شک می‌آید و «علم» برعکس آن است.

به عبارت دیگر: هر «یقین» علم است ولی هر علمی «یقین» نیست و نیز «یقین» از نتایج و صفات «علم» بوده ولی «علم» علّت و زمینه «یقین» است.

موضوع: اقسام متعلّق جارومجرور

  • تعریف: جارومجرور، مُتَعلِّق و وابسته به فعل یا شبه فعل است که به آن «متعلّق» می‌گویند.

به عبارت دیگر جارومجرور از نظر معنا ضعیف می‌باشد و نیاز به یک تکیه‌گاه دارد تا معنا را با آن کاهل کند و تعیین متعلّق برحسب معنا می‌باشد.

انواع متعلّق

1- متعلّق موجود[2]

2- متعلّق محذوف

انواع متعلّق موجود

1- فعل: بر وقوع عملی یا تحقق حالتی در زمان مشخص دلالت می‌کند و بر سه نوع است:

الف) فعل ماضی؛    مانند: «صِراطَ الَّذِینَ اَنعَمتَ عَلَیهم.»

ب) فعل مضارع؛     مانند: «قُل اَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ.»

ج) فعل امر؛      مانند: «تَعَاوَنوا عَلَی البرِّ و التَّقوی.»

2– شبه فعل؛ مقصود اسم‌هایی هستند که در دلالت بر حَدَث (رویداد)، شبیه فعل‌ها می‌باشند؛ یعنی شبیه فعل عمل می‌کنند.

(شامل: مصدر، مشتقات، اسم جامد مؤوّل به مشتق، اسم فعل)

الف) مصدر (ثلاثی مجرد و ثلاثی مزید

مانند: «اِن تَرَکَ خَیراً الوَصیَّۀُ لِلوالِدَینِ»

لِلوَالِدَینِ: جارومجرور، متعلّق: الوَصِیَّۀُ (مصدر ثلاثی مجرد)

مانند: «فَرَضَ اللّهُ الایمانَ تَطهیراً مِنَ الشِّرک»

مِنَ الشِّرک: جارومجرور، متعلّق: تطهیراً (مصدر ثلاثی مزید)

ب) مشتقات (اسم فاعل، اسم مفعول، صفت مشبهه، صیغه مبالغه، اسم تفضیل، اسم مکان، اسم زمان)؛

مانند: «اِنِّی جاعِلٌ فِی الاَرضِ خلیفۀً»

فی الارضِ: جارومجرور، متعلّق: جاعلٌ (اسم فاعل)

مانند: «اِلاّ عِبَادُکَ مِنهُمُ المُخلَصینَ»

مِنهُم: جارومجرور، متعلّق: المُخلَصینَ (اسم مفعول)

مانند: «اِنّ النَّفسَ لَاَمّارَۀٌ بِالسُّوءِ»

بِالسُّوءِ: جارومجرور، متعلّق: امّارۀٌ (صیغه مبالغه)

مانند: «اَنتَ اَکرَمُ مِن اَخیکَ»

مِن اَخیکَ: جارومجرور، متعلّق: اَکرَمُ (اسم تفضیل)

ج) اسم جامد مُؤوّل به مشتق: اسم جامدی که معنای مشتق می‌دهد.

مانند: «رَأَیتُ اَسَداً فِی الحَربِ»

فِی الحَربِ: جارومجرور، متعلّق: اَسَداً (اَسد به معنای شجاع به کار رفته که صفت مشبهه است)

د) اسم فعل؛ عبارت است از لفظی که از نظر معنا و عامل، جانشین فعل می‌شود و عوامل در آن تأثیری ندارند.

مقصود از قرار دادن و وضع اسم فعل مبالغه است.

اسم فعل از جهت معنا دارای سه قسم است:

1. دارای معنای ماضی

مثل:    هَیهَاتَ (بَعُدَ = دور شد)                       شَتَّانِ (شَتّ = جدا شد)

                           سَرعَانِ (اَسرَعَ = شتاب کرد)

مانند: «هَیهَاتَ هَیهَاتَ لِمَا تُوعَدونَ»               لِمَا: جارومجرور، متعلّق: هَیهَاتَ

2. دارای معنای مضارع

مثل:   آه (اَتَوجَعُ = درد می‌کشم)              اُفِّ (اتضَجَّرُ = بیزاری و نفرت و نارضایتی دارم)

مانند: «آه مِن قِلَّۀِ الزّادِ وَ طُولِ الطّریقِ»

مِن قِلَّۀِ: جارومجرور، متعلّق: آه.

3. دارای معنای امر

مثل: اِلَیکَ (اَبعَد = دور شو)                      عَلیکَ (اِلزَم = همراه باش)

                      آمّینَ (اِستَجِب = اجابت فرما)

مانند: «یا دُنیَا إلَیکَ عَنّی»

عَنِّی: جارومجرور، متعلّق: اِلَیکَ.


[1] . اعرابُ القرآن الکریم، ج 1، ص 39 .

[2] . در این آیه به توضیح انواع متعلّق موجود می‌پردازیم.

مؤسسه نورالیقین

مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآنی

الَّذِينَ: حرف «ذ» نوک زبانی ادا می‌شود دارای صفت استفال و رخوه است.

أُنْزِلَ: حرف «ن» ساکن در کنار حرف «ز» اخفاء می‌شود همراه با دو حرکت کشش و غنه.

بِالْآخِرَةِ : حرف «ر» زنشی است همراه با تفخیم و درشتی ادا می‌شود.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *