اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ (6)

ما را به راه راست هدايت فرما

  • تفسیر و مفاهیم
  • اعراب و موضوع آیات
  • نکات تجویدی

مراد از صراط مستقیم در قرآن چیست؟

صراط مستقیم، همان دین و آئین الهى در جنبه هاى عقیدتى و عملى است.
جنبه عقیدتی: آن گونه که از بررسى آیات قرآن مجید برمى‌آید صراط مستقیم همان آئین خداپرستى، دین حق و پایبند بودن به دستورات خدا است، چنان که در سوره انعام آیه ۱۶۱ مى خوانیم: «قُلْ إِنَّنِى هَدانِى رَبِّی إِلى صِراط مُسْتَقیم دیناً قِیَماً مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکین؛ بگو خداوند مرا به صراط مستقیم هدایت کرده؛ به دین استوار، آئین ابراهیم که هرگز به خدا شرک نورزید».
در اینجا دین ثابت و پا بر جا و آئین توحیدى ابراهیم و نفى هر گونه شرک به عنوان صراط مستقیم معرفى شده که این جنبه عقیدتى را مشخص مى کند.
جنبه عملی: اما در سوره یس آیات ۶٠ و ۶۱ چنین مى خوانیم: «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنی آدَمَ أَنْ لاتَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ * وَ أَنِ اعْبُدُونی هذا صِراطٌ مُسْتَقیمٌ؛ اى فرزندان آدم مگر با شما پیمان نبستم که شیطان را پرستش نکنید (به دستورات او عمل ننمائید) * و مرا پرستش کنید این همان صراط مستقیم است.
در اینجا به جنبه هاى عملى آئین حق، اشاره شده که نفى هر گونه کار شیطانى و عمل انحرافى است.
و به گفته قرآن در سوره آل عمران آیه ۱٠۱ راه رسیدن به صراط مستقیم پیوند و ارتباط با خدا است «وَ مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلى صِراط مُسْتَقیم».
ذکر این نکته نیز لازم به نظر مى رسد که؛ راه مستقیم همیشه یک راه بیشتر نیست، زیرا میان دو نقطه تنها یک خط مستقیم وجود دارد که نزدیک ترین راه را تشکیل مى دهد.
بنابراین اگر قرآن مى‌گوید: صراط مستقیم، همان دین و آئین الهى در جنبه هاى عقیدتى و عملى است به این دلیل است که نزدیک ترین راه ارتباط با خدا همان است.
و نیز به همین دلیل است که دین واقعى یک دین بیشتر نیست.«إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللّهِ الإِسْلامُ؛ دین در نزد خدا اسلام است».[تفسیر نمونه، ج1، صص 75 و 76]

وصول به راه مستقیم چگونه حاصل می شود؟

در سوره مبارکه مائده آیه 16 «يَهْدِي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلَامِ وَيُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَيَهْدِيهِمْ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ» مراحل رسیدن به صراط مستقیم این گونه تبیین شده است:
1- هدایت به سبل سلام
کسانی که در صدد تحصیل رضای خداوند هستند ابتدا به راههای سلامت هدایت می‌شوند.
[باید توجه کرد که سبیل غیر از صراط مسقتیم است چون سبیل متعدد است و به اختلاف احوال رهروان راه عبادت مختلف می‌شود، مثلا سبیل مومنین، سبیل منیبین و … به خلاف صراط مستقیم که یکی است. در واقع صراط مستقیم مثل بزرگراهی است که همه راههای فرعی به آن منتهی می شود. [تفسیر المیزان،چ1، ص52]
از جمله «سبل سلام» راههای جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، تحصیل علم و … می باشد و مسلما شرط رسیدن به صراط مستقیم این است که مومن در طی مسیر با وجود سختیها و مشقات، ثابت قدم باقی بماند.
2- اخراج از تاریکیها به سمت نور
با ورود به سبل سلام خدای تعالی دلهای مؤمنین را نورانی کرده و تاریکی را از قلب آنها می‌زداید . البته لازمه خروج از تاریکی به سمت نور، علاوه بر حرکت در مسیر سبل سلام، قرار گرفتن تحت ولایت الهی نیز می‌باشد. «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ»
3- هدایت به صراط مستقیم
اگر کسی دو مرحله قبل را به سلامت پشت سر گذاشت ، یعنی وارد سبل سلام شد و تحت ولایت الهی قرار گرفت، به صراط مستقیم هدایت می شود. همان صراطی که بدون هیچ قید و شرطی رهرو خود را به سوی خدا هدایت می کند.

مؤسسه نورالیقین

مرکز تخصصی تسیر و علوم قرآنی

تجزیه

اهْدِ : فعل امر حاضر، مفرد مذکر مخاطب، ثلاثی مجرد، از ماده «هدی» معتل (ناقص یایی) مبنی، متعدی، معلوم، متصرف
نَا : ضمیر متصل منصوبی، متکلم مع الغیر، مبنی، معرفه، جامد، متصرف
ال : (ال) تعریف، مبنی، غیرعامل، مختص اسم
صِرَاطَ : اسم ثلاثی مزید، مفرد، مذکر، سالم، از ماده «صرط» معرب، معرفه به (ال) منصرف، غیرمتصرف
الْ : (ال) حرف تعریف، مبنی، غیرعامل، مختص اسم
مُسْتَقِيمَ : اسم ثلاثی مزید، مفرد، مذکر، ناسالم (اجوف واوی) از ماده «قَوَم»، معرب، معرفه به (ال)، مشتق (اسم فاعل) منصرف، متصرف
در اصل قوم بوده با باب استفعال رفته و اسم فاعل آن «مُستَقوِم» شده کسره به علت ثقیل بودن بر واو به ما قبل داده شده و «واو» به جهت تناسب حرکت ما قبل قلب به «یاء» شده «مستقیم»

ترکیب

اِهدِ: فعل امر حاضر و مجزوم ، ریشه «ه‌دی» ، از افعال قلوب ، علامت جزم حذف حرف علّه

نا: ضمیر متصل، مبنی بر سکون، محلاً منصوب، مفعولٌ‌بِه اول برای «اِهدِ»

ٱلصِّراطَ: مفعولٌ‌بِه دوم برای «اِهدِ» و منصوب، علامت نصب فتحه ظاهری

ٱلمُستقیمَ: نعت برای «ٱلصّراطَ» ومنصوب بنابر تبعیت

اعراب جملات

اِهدِنَا الصِّراطَ المُستَقیمَ: جمله فعلیه، مستانفه، محلی از اعراب ندارد.

موضوعات آیه

موضوع :افعال دو مفعولي

این افعال دو دسته اند:

1- افعالي كه دو مفعول آن ها در اصل مبتدا و خبر بوده‌اند ؛

كه در اصطلاح «افعال قلوب» نامیده می‌شوند وبر سه دسته اند:

الف) افعال يقين: افعالی که بر یقین کردن دلالت می کنند. مانند: رَأَيَ، عَلِمَ، وَجَدَ، تَعَلَّمَ…

مثال: وَ وَجَدَکَ ضالّاً فَهَدیٰ .{ضحی/۷}
و تو را گمشده یافت و هدایت کرد.

ضمیر خطاب «کَ» و «ضالاً »، دو مفعول فعل « وَجَدَ» می باشند.

نکته :افعال یقین، به شرط داشتن معنای یقین ، در شمار این افعال قرار می گیرند.

به عنوان مثال ، فعل «رَأَیٰ» در صورتی که به معنای «اَیقَنَ» باشد، از افعال قلوب است اما اگر به معنای دیدن با چشم سر باشد و نه رؤیت قلبی، دیگر دو مفعولی نیست.

مثال: فَلَمّا رَأَی الشَّمسَ بازِغَةً. {انعام/۷۸}
وقتی خورشید را در حال طلوع دید…

«رَأَیٰ» فعل قلبی نیست و فقط به یک مفعول( الشمس) اکتفا کرده است.چون دیدن باچشم سر است و «بازغةً»، حال برای «الشمس» است.

ب) افعال ظنّ و گمان: مفید بخش رُجحان و برتری هستند؛ مانند: ظَنَّ، خالَ، حَسِبَ، زَعَمَ، جَعَلَ، عَدَّ …

مثال: وَ جَعَلوا ٱلمَلائِکَهَ ٱلّذینَ هُم عِبادُ ٱلرَّحمَنِ اِناثاً. {زخرف/ ۱۹}
آنها فرشتگان را که بندگان خداوند رحمانند مؤنّث پنداشتند.

«الملائکهَ» و «اِناثاً» دو مفعول برای فعل «جَعَلوا» می‌باشند.

نکته :افعال رُجحان نیز به شرط داشتن معنای گمان، جزء افعال قلوب به شمار می روند.

مثال: یَظُنّونَ بِاللهِ غَیرَالحَقِّ. {آل‌عمران/۱۵۴}
بر خداوند، گمان ناروا بردند.

«یَظُنّونَ»، فعل قلبی نیست وبه یک مفعول( غَیرَ) اکتفا کرده است، چون به معنی اتهام زدن است.

ج)افعال تحويل وتصییر: افعالی که بر تحویل و تبدیل موصوف از حالت و شکلی به حالت و شکل دیگر دلالت می کنند و عبارتند از: صيَّرَ، ردَّ، تَرَكَ، غادَرَ، وَهَبَ(به معنای صیَّر: تبدیل کرد)، تَخذ، إتَّخَذَ، جَعَلَ

مثال:اَتَّخذنَاهُم سِخرِیًّا أم زاغَتْ عنهُمُ اَلاَبصارُ. {ص/۶۳}
آیا ما آنها را به ناحق به مسخره گرفتیم (واکنون دربهشتند) یا (در دوزخند و) دیدگان ما به آنها نمی‌اُفتد؟

ضمیر متصل «هُم» و «سِخریاً» دو مفعول برای« اَتَّخَذنا» می باشند.

نکته :در واقع دسته ی سوم، افعال ملحق به قلوب می‌باشند.

علت نامگذاری افعال قلوب:
اغلب این افعال بر شکّ و یقین- که متعلق به قلب است- دلالت دارند.

2- افعالي كه دو مفعول آنها در اصل مبتدا و خبر نمی‌باشد ؛
که غالباً معناي عطا و بخشش، دارند.

اين افعال بسيارند و مهم ترين آن ها عبارتند از: كَسا، رَزَقَ، أطعَمَ، سَقَي، زَوَّدَ، أسكَنَ، أعطَي

مثال: اِنّا اَعطَیناکَ الکَوثَرَ. {کوثر/۱}
بی تردید ما به تو خیر فراوان عطا کردیم.

ضمیر خطاب «کَ» و «الکَوثرَ» دو مفعول برای فعل «اَعطَینا» می باشد.

با توجه به توضیحات، در آيه ۶ سوره حمد :

ٱهدِ: فعل امر حاضر و از افعال دو مفعولی است که معنای عطا و بخشش می‌دهد.

نٰا: ضمیر متصل، مبنی. مفعولٌ‌بِه اول و محلاً منصوب

الصِراطَ: مفعولٌ‌بِه دوم و منصوب. علامت نصب: فتحه ظاهری


مؤسسه نورالیقین

مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآنی

الصِّرَاطَ: «ص» دارای صفت استعلاء و صفیر، «ر» تفخیم، «ط» دارای صفت استعلاء و اطباق

موسسه نورالیقین

مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآنی

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *