بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند بخشنده مهربان
- تفسیر و مفاهیم
- اعراب و موضوع آیات
- نکات تجویدی
ادب الهی در شروع کار:
آغاز کار با نام خدا، نشانه رعایت ادب در اعمال و گفتار فرد است و آن عمل، خدایی میشود؛ همچنین نشان میدهد که مقصود اصلی اعمال، خدا و رضاى اوست، در نتیجه عمل، باطل و ناتمام نیست، چون با نام خدائى است که هلاک و بطلان در او راه ندارد. پس هر کاری که با نام خدا و برای رضای او انجام شود تا ابد باقی میماند، چون خود خداوند باقی و فناناپذیر است.
ذکر «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ» در شروع کار، سبب نورانیت ذهن و قلب انسان می شود، لذا شایسته است مسلمان پیش از هر عمل و تصمیمی و هر کلامی «بسم الله الرحمن الرحیم» بگوید و به آن مداومت داشته باشد تا سبب برکت آن شود. حضرت رسول9 میفرمایند: «کُل اَمرِ ذِی بَالِ لَم یُذکَر فِیهِ بِسمِ الله فَهُوَ ابتَر؛ هر امری که بدون بسم الله آغاز شود ابتر و ناقص است»[1].
با توجه به اینکه غرض از سوره حمد این است که خدای تعالی میخواهد ﺍﺩﺏ ﺩﺭ ﻣﻘﺎم ﺍﻇﻬﺎﺭ ﻋﺒﻮﺩﻳﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﻨﺪﮔﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺑﻴﺎﻣﻮﺯﺩ، لذا اظهار عبوديت از بنده خدا همان عملى است كه انجام میدهد و قبل از انجامش “بِسمِ الله” مى گويد و امر ذى بال و مهم همين كارى است كه اقدام بر آن كرده، پس ابتدا به نام خداى سبحان هم راجع به آن است و معنايش اين است: «خدايا من به نام تو عبوديت را براى تو آغاز مى كنم»[2].
غرض «بسم الله» درسوره حمد
اﻏﺮﺍﺽ ﻭ ﻣﻘﺎﺻﺪﻱ ﻛﻪ ﺍﺯ ﻫﺮ ﺳﻮﺭﻩ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻣﻲ ﺁﻳﺪ، ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻫﺮ ﺳﻮﺭﻩﺍﻱ ﻏﺮﺿﻲ ﺧﺎﺹ ﻭ ﻣﻌﻨﺎﻱ ﻣﺨﺼﻮﺻﻲ ﺭﺍ ﺍﻳﻔﺎء ﻣﻲﻛﻨﺪ، ﻏﺮﺿﻲ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺗﺎ ﺳﻮﺭﻩ ﺗﻤﺎم ﻧﺸﻮﺩ، ﺁﻥ ﻏﺮﺽ ﻧﻴﺰ ﺗﻤﺎم ﻧﻤﻲﺷﻮﺩ، ﻭ ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﻳﻦ ﺟﻤﻠﻪ (ﺑِﺴﻢِ ﺍﻟﻠَّﻪ) ﺩﺭ ﻫﺮ ﻳﻚ ﺍﺯ ﺳﻮﺭﻩﻫﺎ ﺭﺍﺟﻊ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻏﺮﺽ ﻭﺍﺣﺪﻱ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺧﺼﻮﺹ ﺁﻥ ﺳﻮﺭﻩ ﺗﻌﻘﻴﺐ ﺷﺪﻩ ﺍست، ﭘﺲ ﺑﺴﻢ ﺍﻟﻠَّﻪ ﺩﺭ ﺳﻮﺭﻩ ﺣﻤﺪ ﺭﺍﺟﻊ ﺑﻪ ﻏﺮﺿﻲ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺧﺼﻮﺹ ﺍﻳﻦ ﺳﻮﺭﻩ ﻫﺴﺖ ﻭ ﺁﻥ ﻣﻌﻨﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺧﺼﻮﺹ ﺍﻳﻦ ﺳﻮﺭﻩ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻣﻲ ﺁﻳﺪ، ﺣﻤﺪ ﺧﺪﺍ ﺍﺳﺖ[3].
«باء» بسم الله
هنگام قرائت “بسم الله الرحمن الرحیم” ضروری است به تلفظ صحیح «باء» بسم الله دقت شود، (برخی «باء» بسم الله را خیلی واضح ادا نمیکنند، در حالیکه) تلفظ صحیح «باء» بسم الله، مهم بوده و دارای معنای خاصی است.
نظرات مفسران درباره «باء» بِسمِ الله و متعلق آن:
در نظر اول، حرف باء، یک حرف کوچک به نظر میآید، در حالیکه قرآن با همین حرف آغاز شده است.
امیرالمومنین علی علیه السلام میفرماید: همه علوم قرآن در سوره حمد و همه آن در “بسم الله الرحمن الرحیم” و همه آن در «بأ» “بسم الله” است و من نقطه زیر «بأ» هستم. (ینابیع الموده، سلیمان بن ابراهیم قندوزی، ج 1، ص 68، نشر اسوه)
«باء» در «بِسمِ الله الرحمن الرحیم» از حروف جرّ است (و به معنای الصاق و چسبیدن میباشد) بنابراین “باء” به همراه مجرورش باید متعلقی هم داشته باشد که در این عبارت، محذوف است و نظرات درباره متعلق آن متفاوت است.
(نکته: از جمله ظرائف زبانی موجود در مصحف شریف و کارکردهای بلاغی آن، اسلوب «حذف» است. یکی از نشانه های بلاغت کلام، کوتاهی مطلب همراه با مفاهیم بلند است).
1. باء ابتدا: اگر متعلق باء، “أبتَدِءُ” باشد، یعنی کار خودم را با بسم الله الرحمن الرحیم شروع میکنم«أبتَدِءُ بِاِسم الله» و به غیر از خدا به چیزی دل نمی بندم و این را در قلب و روح خودم تثبیت می کنم تا با تمام وجود آن را درک کنم و عملم خالص برای خدا باشد (اخلاص در مقام عبودیت)
2. باء استعانت: اگر متعلق باء “أستعینوا” باشد، یعنی کمک میگیرم و استعانت میجویم به اسم الله «أستعینُ بِاسم الله»
و لكن معنى ابتداء مناسبتر است ، براى اينكه در خود سوره، مسئله استعانت صريحا آمده ، و فرمود: (اياك نستعين)، ديگر حاجت به آن نبود كه در بِسمّ الله نيز آن را بياورد[4].
لفظ جلاله « الله»
لفظ جلاله” الله” چگونه بر سایر اسماء وصفات الهی دلالت دارد؟
«الله»، عَلَم و اسم خاص خدا و جامعترین ﻧﺎمهای ﺧﺪﺍ ﺍﺳﺖ، ﺯﻳﺮﺍ ﺑﺮﺭﺳﻰ ﻧﺎمهای ﺧﺪﺍ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻗﺮﺁﻥ ﻣﺠﻴﺪ ﻭ ﻳﺎ ﺳﺎﻳﺮ ﻣﻨﺎﺑﻊ ﺍﺳﻠﺎﻣﻰ ﺁﻣﺪﻩ، ﻧﺸﺎﻥ ﻣﻰ ﺩﻫﺪ ﻛﻪ ﻫﺮ ﻛﺪﺍم ﺍﺯ ﺁﻥ ﻳﻚ ﺑﺨﺶ ﺧﺎﺹ ﺍﺯ ﺻﻔﺎﺕ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﻣﻨﻌﻜﺲ ﻣﻰ ﺳﺎﺯﺩ، ﺗﻨﻬﺎ ﻧﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺗﻤﺎم ﺻﻔﺎﺕ ﻭ ﻛﻤﺎﻟﺎﺕ ﺍﻟﻬﻰ ﻳﺎ ﺑﻪ ﺗﻌﺒﻴﺮ ﺩﻳﮕﺮ، ﺟﺎﻣﻊ ﺻﻔﺎﺕ ﺟﻠﺎﻝ ﻭ ﺟﻤﺎﻝ ﺍﺳﺖ ﻫﻤﺎﻥ” ﺍﻟﻠَّﻪ” میﺑﺎﺷﺪ. ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺩﻟﻴﻞ ﺍﺳﻤﺎء ﺩﻳﮕﺮ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ، ﻏﺎﻟﺒﺎً ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﺻﻔﺖ ﺑﺮﺍﻯ ﻛﻠﻤﻪ” ﺍﻟﻠَّﻪ” ﮔﻔﺘﻪ ﻣﻰﺷﻮﺩ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﻧﻤﻮﻧﻪ: «ﻏﻔﻮﺭ» ﻭ «ﺭﺣﻴﻢ» ﻛﻪ ﺑﻪ ﺟﻨﺒﻪ ﺁﻣﺮﺯﺵ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻣﻰﻛﻨﺪ (ﻓَﺈِﻥَّ ﺍﻟﻠَّﻪَ ﻏَﻔُﻮﺭٌ ﺭَﺣِﻴﻢٌ) ﺑﻘﺮﻩ،192
یکی ﺍﺯ ﺷﻮﺍﻫﺪ ﺭﻭشن ﺟﺎﻣﻌﻴﺖ ﺍﻳﻦ ﻧﺎم ﺁن است ﻛﻪ ﺍﺑﺮﺍﺯ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﻭ ﺗﻮﺣﻴﺪ، ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺎ ﺟﻤﻠﻪ «ﻟﺎ ﺍﻟﻪ ﺍﻟﺎ ﺍﻟﻠَّﻪ» ﻣﻰ ﺗﻮﺍﻥ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺟﻤﻠﻪ «ﻟﺎ ﺍﻟﻪ ﺍﻟّﺎ ﺍﻟﻌﻠﻴﻢ، ﺍﻟّﺎ ﺍﻟﺨﺎﻟﻖ، ﺍﻟّﺎ ﺍﻟﺮّﺍﺯﻕ» ﻭ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺁﻥ ﺑﻪ ﺗﻨﻬﺎﻳﻰ ﺩﻟﻴﻞ ﺑﺮ ﺗﻮﺣﻴﺪ ﻭ ﺍﺳﻠﺎم ﻧﻴﺴﺖ ﻭ ﻧﻴﺰ ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺟﻬﺖ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻣﺬﺍﻫﺐ ﺩﻳﮕﺮ، ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﻣﻰﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺑﻪ ﻣﻌﺒﻮﺩ ﻣﺴﻠﻤﻴﻦ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻛﻨﻨﺪ “ﺍﻟﻠَّﻪ” ﺭﺍ ﺫﻛﺮ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ، ﺯﻳﺮﺍ ﺗﻮﺻﻴﻒ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﻪ «ﺍﻟﻠَّﻪ» ﻣﺨﺼﻮﺹ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﺍﺳﺖ[5].
معنای واژه «رحمن»
به نظر آقای بهرام پور نویسنده کتاب «نسیم حیات»، در فارسی برای رحمن، معادل فارسی وجود ندارد و غالباً مترجمان سعی کردهاند به صورتی خود را به ترجمه دقیق تر آن نزدیک سازند لذا آن را به بخشنده، بخشایشگر و رحمتگر و غیره ترجمه نمودهاند، ولی ایشان رحمن را به «هستی بخش» ترجمه کرده اند (به نام خداوند هستی بخش مهربان) و برای اثبات نظر خود دلایل زیر را بیان نمودند:
1. میدانیم کمال اول برای هر موجودی اعم از انسان و حیوان و جماد همان وجود است که خدا عطا می کند و کمال ثانی چیزهایی است که هر موجودی را از دیگری جدا می کند در نتیجه یکی نوعی انسان می شود و دیگری نبات یا جماد می گردد[6]. خدا رحمن است یعنی همه این کمالها را به موجودات بخشیده است. در واقع این ترجمه دقیق، پاسخ از این سوال است که وقتی می گوییم «خداوند بخشنده است»، او بخشنده چه چیزی است؟ پاسخ این است که انسان و سایر موجودات از اصل وجود گرفته تا همه شاخه های هستی، خدا بخشنده و عطاکننده آن است.
2. معنی دیگر «رحمن» یعنی خدا عطاکننده نعمت عمومی به جمیع موجودات است. رحمت خدا همان فیض اوست که دائم به خلق می رسد: «أَعطَی کُلَّ شَیءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَی» (طه، ۵۰)
دراین آیه ذات اقدس الهی به عطای دو گونه نعمت کمال، اشاره کرده است:
کمال اول: همان وجود و خلقت است که خدا به هر موجودی، عطا کرده است (أَعطی کُلَّ شَیءٍ خَلْقَهُ)
کمال ثانی: آنچه که هر موجودی را از دیگری جدا می سازد. مربوط به مشخصات نوعی، اختصاصی و لوازم هستی آن است. (ثُمَّ هَدی)
پس اصل وجود، کمال اول و لوازم وجود، کمال دوم است.
3 : خدا به مقتضای رحمت عامه خود هر چیزی را که آماده پذیرش «وجود» باشد، وجود میبخشد. پس فیض منبسط او برای همه کائنات را «رحمت رحمانی» گویند. (در مجمع البیان آمده است؛ رحمان یعنی خداوند به جمیع خلق عالم، وجود و حیات و روزی داده است).
4: ابن عربی در کتاب فصوص الحکم[7] گفته است: رحمان، همان کسی است که بخشنده فیض وجود و کمال به همه موجودات بر اساس حکمت و ظرفیت و قابلیت آن موجود است.
لذاجامع ترین ترجمه «رحمن»،«هستی بخش» است[8].
موضوع: رحمت عام و خاص
با توجه به معانی «رحمن» و «رحیم» آیا رحمت خدای متعال در گروه خاصی منحصر می شود؟
مشهور در ميان گروهى از مفسران اين است كه صفت رحمان، اشاره به رحمت عام خدا است كه شامل دوست و دشمن، مؤ من و كافر و نيكوكار و بدكار مى باشد ولى (رحيم) اشاره به رحمت خاص پروردگار است كه ويژه بندگان مطيع و صالح و فرمانبردار است، زيرا آنها به حكم ايمان و عمل صالح، شايستگى اين را يافته اند كه از رحمت و بخشش و احسان خاصى كه آلودگان و تبهكاران از آن سهمى ندارند، بهره مند گردند.
دلایلی که به این نظر اشاره دارد:
1. رحمان در همه جا در قرآن به صورت مطلق آمده است كه نشانه عموميت آن است، در حالى كه رحيم گاهى به صورت مقيد ذكر شده كه دليل بر خصوصيت آن است مانند «كانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيماً؛ خداوند نسبت به مؤ منان رحيم است (احزاب، 43) و گاه به صورت مطلق مانند سوره حمد.
2. از سوئى ديگر (رحمان) را صيغه مبالغه دانسته اند كه خود دليل ديگرى بر عموميت رحمت او است ، و رحيم را صفت مشبهه كه نشانه ثبات و دوام است و اين ويژه مؤ منان مى باشد.
3. رحمان از اسماء مختص خداوند است و در مورد غير او به كار نمى رود، در حالى كه رحيم صفتى است كه هم در مورد خدا و هم در مورد بندگان استعمال مى شود، چنانكه درباره پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم) در قرآن مى خوانيم: «عَزِيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ؛ ناراحتيهاى شما بر پيامبر گران است و نسبت به هدايت شما سخت علاقهمند است، و نسبت به مؤمنان مهربان و رحيم مى باشد. (توبه، 128)
لذا در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام) نقل شده : «اَلرَّحْمَنُ اِسْمٌ خَاصُّ بِصِفَةٍ عَامَّةٍ وَ اَلرَّحِيمُ اِسْمٌ عَامٌّ بِصِفَةٍ خَاصَّةٍ؛ 0«رحمان» اسم خاص است، اما صفت عام دارد، نامى است مخصوص خدا، ولى مفهوم رحمتش همگان را دربرمى گيرد، ولى «رحيم» اسم عام است به صفت خاص (نامى است كه ب ر خدا و خلق هر دو گفته مى شود، اما اشاره به رحمت ويژه مؤمنان دارد).
نکته: با اين همه گاه مى بينيم كه رحيم نيز به صورت يك وصف عام استعمال مى شود البته هيچ مانعى ندارد كه تفاوتى كه گفته شد در ريشه اين دو لغت باشد، اما استثناهائى نيز در آن راه يابد.
در دعاى بسيار ارزنده و معروف امام حسين (عليه السلام) بنام دعاى عرفه مى خوانيم : يا رحمان الدنيا و الاخرة و رحيمهما: (اى خدائى كه رحمان دنيا و آخرت توئى و رحيم دنيا و آخرت نيز توئى)[9]
وصف «رحمن ورحیم» متجلی از صفت فعل خدا یا صفت ذات باریتعالی است؟
رحمت رحمانیه ذات اقدس الهی، همان رحمت فراگیر و مطلقی است که همه چیز را زیر پوشش دارد: دنیا و آخرت، مومن و کافر و رحمتی است نامتناهی. بنابراین مقابل چنین رحمت فراگیری (عدم) است، و خداوند هیچ گاه به این صفت متصف نمیشود. بر این اساس میتوانییم بگوییم رحمت رحمانیه صفت ذات است.
اما رحمت رحیمیه: به نظر میرسد از صفات فعل است به این معنا که خداوند متعال به وصف کمالی مقابل هم متصف میشود مثلاً مقابل رحیم، غضب است، اگر ما خداوند را متصف به وصف غضب میدانیم، این غضب به عنوان یک وصف کمالی در مقابل رحیم است، «یعذب من یشاء و یرحم من یشاء»، این همان معنای رحیم و رحمت خاص است.[10]
همچنین چون رحمت رحیمیه خداوند برای تربیت نوع انسان است، پس صفت فعل خدا محسوب میشود. هدف پرودگار از آفرینش انسان، این است که او را با تربیت صحیح به سمت سعادت و رستگاری سوق دهد. خداوند انسان را برای این دنیای فانی که در مقابل آخرت قطره ای بیش نیست، خلق نکرده، بلکه هدف از خلقت وی رسیدن به بهشت جاودان و قرب الهی بوده است.
توفیق یاری دین و فراگیری معارف الهی، انجام دادن عمل صالح در دنیا و رسیدن به بهشت و رضوان الهی در آخرت، از مظاهر بارز رحمت رحیمیه است. چون توفيقِ ياري دين از بهترين مظاهر رحمت خاص الهي است وگروهي بر اثر ناشايستگي از آن محرومند، خداي سبحان با خطابي عتاب آميز به آنان مي گويد: بنشينيد (كه دين خود را به دست ديگران ياري مي كنم): ولكن كره الله انبعاثهم فثبّطهم وقيل اقعدوا مع القاعدين (سورهي توبه، آيهي 46).(برگرفته از تفاسیر تسنیم، نسیم حیات)
برخی دلایل دیگر که صفت ذات بودن رحمان را اثبات میکند عبارت است از:
۱. کلمه رحمن اسم ذات و مرادف الله است؛ زیرا در قرآن هم در مقابل اظهار غضب به کار رفته مانند انی اخاف ان یمسک عذاب من الرحمن)(مریم/۴۵)و هم در مورد قدرت استعمال شده است مانند(و خشعت الاصوات للرحمن)طه/۱٠۸))
۲.رحمن اسم خاص خدا است، و غیر او با آن نامیده نمیشود.
۳. دلیل ادبی مرادف بودن «رحمن» با اسم «الله» این است که اگر ما در آیاتی که رحمن به کار رفته به جای آن کلمه الله بگذاریم مفهوم آیه تغییر نمیکند مانند «عباد الرحمن» و «عبادالله» اما اگر به جای «رحیم» اسم «الله» گذاشته شود، مفهوم جمله از بین میرود. مانند «غفور رحیم-غفور الله»
۴. رحمن در قرآن به عنوان اسمی، معادل الله به کار رفته است.
«قل ادعوا الله اَوِ ادعوا الرحمن ایا ما تدعوا فله الاسماء الحسنی»(اسراء/۱٠۹) یعنی بگو الله را بخوانید یا رحمن را، هر کدام را بخوانید تفاوتی نمیکند. برای اوست بهترین اسمها. بنابراین جمع اسمهای حسنی و صفات عالیه الهی در حیطه این دو اسم الله و رحمن واقع شده است.( نسیم حیات،ج 1، ص 24)
صفات ذات و فعل
صفاتى كه به خداى متعال، نسبت داده مىشود دو دسته است:
دسته اول: صفات ذات
دسته دوم: صفات فعل
۱. صفات ذات، صفاتی هستند که عین ذات بوده و نامحدود هستند و در مقابل آنها هیچ صفت کمالی دیگری قرار ندارد و خداوند به مقابل و ضد آنها وصف نمیشود، زیرا مقابل آنها نقص وجودی است. مثل علم، حیات، قدرت، که از صفات ذات هستند و خداوند هیچگاه نمیتواند به صفت مقابل علم که جهل است یا صفت مقابل حیات که مرگ است، متصف شود و اتصاف خداوند به آنها اساساً ممتنع است.
۲.صفت فعل: صفاتی هستند که از مقام فعل خداوند و رابطه خدا با مخلوقات انتزاع میشوند همچون خالقیت و رازقیت که در برخی موارد مقابل دارند و خداوند به وصف مقابل آنها هم متصف میشود، مثلاً احیاء در مقابل إماته است “إحیاء” فعل خداوند است ولی خداوند به صفت إماته هم متصف میشود.
از سویی اگر مفهوم صفات فعلیه را بگونهای در نظر بگیریم که مستلزم وجود خارجی متعلق آنها نباشد بازگشت به صفات ذاتیه میکند :
برای روشنتر شدن این موضوع دانشمندی را در نظر بگیرید که با دو نظر متفاوت از او نام ببریم یک بار میگوییم :”این شخص عالِم است”. در اینجا به جنبه علمی و به ذات او توجه کرده ایم وبا این تعبیر گفته ایم جان او سرشار از علم و حکمت است در تعبیر دیگر میگوییم :”این شخص معلم است”. این تعبیر ناظر به این است که او از علمش دیگران را بهرهمند میسازد. بنابراین “عالِم” صفت ذات و “معلم “صفت فعل در نظر گرفته شده است یعنی اگر کسی بخواهد به دیگران افاضه علم کند باید در وجودش علم سرشاری بوده باشد.
ازجمله اوصافی که در قران کریم برخدای سبحان اطلاق شده دو صفت سمیع و بصیربه معنی شنواوبیناست که این دو وصف از صفات ذاتیه محسوب میشوند انگونه که در پایان برخی ایات امده است: «….سمیع بصیر»
شنیدن به معنای ترتیب اثر دادن در مقام فعل نیز برای خدای سبحان، ثابت است
چنانچه ابراهيم عليهالسلام فرمود: «إنّ ربّي لسميع الدّعاء» به راستي پروردگار من شنونده دعاست. يعني به خواسته داعي ترتيب اثر مي دهد.
بنابراین اگر انسان با این عقیده که خداي متعالي به طور قطع به همه هستي بينا و شنواست، در استجابت دعای خود راضی به حکمت و مصلحت پروردگارش می شود.
مؤسسه نورالیقین
مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآنی
[1] . بحارلانوار، ج76، ص305
[2] . ر.ک. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ترجمه: موسوی همدانی، سید محمد باقر، ج1، ص 25 ـ 26
[3]. همان
[4] . ر.ک. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ترجمه: موسوی همدانی، سید محمد باقر، ج1، ص 27
[5] . ر.ک. مکارم شیرازی، ناصر، نمونه، ج1، ص 45
[6] . وجود هر موجود، مراتبی دارد. انسان به عنوان اشرف مخلوقات، موجودی است که از نظر آفرینش با سایر موجودات عالم هستی متفاوت میباشد.
انسان از دو مبدأ، آفریده شده است؛ مبدأ مادّی و جسم انسان از خاک یا گِل و گاهی حماءِ مَسنون و صَلصَال است و مبدأ ماورای طبیعی و روح انسان، که همان روح الهی است. «وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّی خَالِقٌ بَشَرًا مِّن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ * فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِینَ: و (به خاطر بیاور) هنگامى را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: من بشرى را از گِل خشکیدهاى که از گِل بدبویى گرفته شده، مىآفرینم. پس هنگامى که کار آن را به پایان رساندم و در او از روح خود (یک روح شایسته و بزرگ) دمیدم، همگى براى او سجده کنید» (الحجر/29 و 28).
انسان دارای فطرتی حقیقتطلب است که او را به رشد و کمال الهی، رهنمون شده و عدم حرکت بر اساس این فطرت الهی، سبب آلودگی ها و انحرافات انسان می شود. تعلیم معارف قرآن و علم نافعی که از تعالیم وحیانی سرچشمه گرفته، همراه ایمانی مستحکم، سبب اعتقاد و یقین قلبی می شود. اگر تمام اعمال و رفتار انسان، هدفمند و بر مبنای معارف قرآن باشد، ایمان و علم، دو بال پرواز او جهت دستیابی به مقام صالحین می گردد.
خداوند متعال همه جهان را برای انسان و در خدمت او آفریده و انسان را برای نیل به کمال (مقام والای عبودیت) خلق نموده است. دنیا وسیله ای برای کسب معنویت و معرفت الهی است، لذا باید از همه نعم الهی برای رسیدن به این هدف والا و سعادت روز حساب تلاش کرد. مومن می تواند با آموختن علم قرآن و سیره اهل بیت علیهم السلام و عمل به آن، در راستای تربیت خانواده و جامعه قدم بردارد. آیه آیه وَ ما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا إِلّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ ؛ این زندگی دنیا چیزی جز لهو و بازی نیست و بدرستی که حیات حقیقی همان سرای آخرت است اگر بفهمند. ( سوره عنکبوت/64)
[7] . اِبْنِ عَرَبی، ابوعبدالله محییالدین محمد بن علی بن محمد بن العربی الحاتمی (۵۶۰-۶۳۸ق/۱۱۶۵-۱۲۴۰م)، معروف به شیخ اکبر، اندیشمند، عارف و صوفی بزرگ جهان اسلام است. تولد و بخشی از زندگی ابن عربی در اندلس بوده، (قرن هفتم هجری) و کتابهای زیادی دارد از جمله کتاب «فصوص الحکم»، (فُصوص جمع واژه «فَص» است و یکی از معانی آن نگین است). یکی از علمای تشیع به نام شیخ عبدالرزاق کاشانی، در کتابی به نام «اصطلاحات صوفیه» کتاب فصوص الحکم ابن عربی را شرح داد. این کتاب یک منبع مهم در شرح اصطلاحات عرفانی و ارتباط آنها با مکتب ابن عربی است.
[8]. بهرام پور، ابوالفضل، نسیم حیات، چاپ 1384، انتشارات هجرت، ج1، ص19 ـ 21
[9] . ناصر، مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، چ 55، 1387، ج 1، ص 46 و 47
[10] . پایگاه اطلاع رسانی سید مجتبی نورمفیدی
تجزیه:
بِ : حرف جرّ، مبنی، عامل، مختص اسم
اِسمِ : اسم، ثلاثی مجرد، مفرد، مذکر، ناسالم(معتل)، از ماده «سُمُو» (ناقص واوی) یا از ماده «وَسم» (مثال واوی)، معرب، معرفه (به اضافه)، جامد، منصرف، متصرف
ال: حرف زائده لازمه، مبنی، غیرعامل، مختص اسم.
اللّه: اسم، ثلاثی مجرد، مفرد، مذکر، ناسالم، ازماده «وَلَهَ» (معتل مثال واوی) یا از ماده «اَلَهَ» (مهموز الفاء)، معرفه(علم)، معرب، جامد، منصرف، متصرف.
ال : 1- حرف تعریف (اگر «رحمان» عَلَم برای ذات حق تعالی باشد)، مبنی، غیرعامل، مختص اسم. 2- موصول اسمی(اگر «رحمان» صفت مشبهه یا صیغه مبالغه باشد)، مبنی، غیرعامل، مختص اسم.
رَحمَن: اسم، ثلاثی مزید، مفرد، مذکر، سالم، از ماده «رحم»، معرفه به علم یا معرفه به ال،مشتق(صفت مشبهه یا صیغه مبالغه)، معرب، منصرف، متصرف.
ال : حرف تعریف، مبنی، غیرعامل، مختص اسم.
رَحِیم: اسم، ثلاثی مجرد، مفرد، مذکر، سالم، از ماده «رحم»، معرفه به ال، معرب، مشتق (صفت مشبهه یا صیغه مبالغه)، متصرف، منصرف
ترکیب:
بـِ : حرف جرّ، مبنی بر کسر ، عامل
ٱسْمِ : اسم مجرور به حرف جرّ، علامت جرّ کسره ظاهری
بِسْمِ :جارومجرور،متعلق به عامل مقدر(أبتَدِأُ یا أستَعینُ)
ٱلله : اسم جلاله،مضاف الیه،مجرور،علامت جرّ کسره ظاهری
ٱلرَّحمٰنِ :اگرعَلَم باشد بدل ازالله.
اگرصیغه مبالغه باشد نعت برای الله.
ٱلرَّحیمِ:اگرالرحمن صفت باشد نعت برای الله.
اگرالرحمن،علم باشد نعت برای الرحمن
اعراب جملات
بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرّحیم: جمله ابتداییه، محلی از اعراب ندارد.
موضوعات آیه:
انواع الف و لام
الف و لام (ال) بر سه قسم است:
الف)حرف تعریف
ب) حرف زائد
ج) حرف موصول
1- الف و لام تعریف، خود بر دو گونه است:
– الف و لام عهد
عهد حضوری: این «ال» بر اسمی که مقصود گوینده است وهنگام سخن گفتن حضور دارد وارد میشود.
مانند :« ال » «ٱلیوم» در آیه مبارکه { ٱلیومَ أکمَلْتُ لَکُم دینَکُم… } امروز دینتان را برشما تکمیل کردم…
عهد ذهنی: این «ال» بر اسمی وارد میشود که مخاطب پیشینه ذهنی مشخصی از آن درذهن دارد.
مانند:« ال» الکتاب در آیه{ ما یَوّدُ الذینَ کَفروا مِن أهلِ الکتابِ و لا المُشرِکینَ } که اشاره به تورات و انجیل دارد و عهد ذهنی است.
عهد ذکری : این «ال» بر اسمی وارد میشود که آن اسم در قسمت قبلی جمله یک بار بصورت نکره ذکر شده و اکنون برای دومین بار از آن یاد میشود.
مانند:« ال» الرسول در آیه{ کَما أرسَلنا إلیٰ فِرعَونَ رَسولاََ فَعصَی فِرعَونَ ٱلرِّسولَ}
– الف ولام جنس
بر اسم مفرد وارد میشود بر دو قسم است:
استغراق : این نوع «ال» همه افراد جنس خود را شامل میشود به گونه ای که میتوان بجای آن از کلمه کُلّ استفاده نمود.
مانند: «ال» الانسان در { إنَّ ٱلإنسانَ لَفی خُسر*إلّا ٱلّذینَ آمَنوا و عَمِلُوا ٱلصّالحاتِ }
بیان حقیقت: این نوع «ال» حقیقت و ماهیت جنس را روشن میکند ولی همه افراد جنس خودرا دربر نمیگیرد.
مانند:« ال» در الرجل و المرأة درعبارت { ٱلرَّجلُ أصبرُ مِن ٱلمَراة}
مرد صبورتر از زن هست .
ویا «ال» در الجن در{ ٱلشّیطانُ کانَ مِنَ ٱلجِنِّ}که به ماهیت و حقیقت شیطان اشاره می کند.
3- الف و لام زائده
زائده لازمه : همچون «ال» درآغاز برخی از اسمهای موصول که اساساً جز با الف ولام استعمال نمیشوند.
مانند: ٱلّذی، ٱلّذین و…
زائده غیرلازمه :
همچون «ال» درآغاز برخی از اسمهای عَلَم که گویای معنای واژگانی آنهاست و نقشی در معرفه بودن آنها ندارد.
مانند: ٱلحَسن و ٱلحُسین
3- الف و لام موصول
این الف و لام درواقع حرف نیست بلکه اسمِ موصول است که به معنای «ٱلّذی» و همخانوادههای آن به کار میرود و براسمهای فاعل و مفعول وارد میشود.
مانند: «ال» در واژه ٱلمُسلمین و ٱلمُسلمات در آیه مبارک {إنَّ ٱلمُسلمینَ وٱلمُسلماتِ }که بدین معناست {إنَّ ٱلَّذینَ أسلَمُوا وأسلَمنَ}
با توجه به توضیحات مذکور در آیه اول سوره مبارکه حمد:
ال در الله : ال زائده لازمه
ال در ٱلرّحمٰن: به کلمه ی (رحمن) بستگی دارد:
– اگر رحمن، عَلَم باشد «ال» آن حرف تعریف، عهد ذهنی است.
– اگررحمن، صفت مشبهه یا اسم مبالغه باشد «ال» آن موصول است.
ال در ٱلرَّحیم : حرف تعریف،عهد ذهنی
موسسه نورالیقین
مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآنی
Add your content here…
بدون دیدگاه