فهرست مطالب
••••••༻﷽༺••••••1
زمان و زمینه ایراد خطبه
مرحوم کلینی از امام صادق علیه السلام نقل میکند (کافی ج1، ص134.)که امیر مؤمنان علی علیه السلام مردم را برای بار دوم جهت جنگ با معاویه فراخواند، پس وقتی آنان گرد آمدند خطبهای ایراد فرمود که بخشی از آن را علامه شریف رضی آوردهاست، و این نکته جالبی است که نشان دهنده رابطه جهاد اسلامی با توحید و خداشناسی است، یعنی اگر مسلمانان اعتقاد به خدا و دین در وجودشان ریشه دوانده باشد به انگیزه دینی جهاد میکنند و در نتیجه دین و توحید حاکم میگردد. (.منشور جاودانه، ص20.)
موضوعات کلی خطبه معرفت الله از دیدگاه سیدرضی«ره»
این خطبه شامل یک دوره جهان بینی اسلامی است که از صفات کمال و جمال خداوند و دقایق عجیبی در این زمینه شروع میشود، سپس به مسأله آفرینش جهان به طور کلی و بعد از آن آفرینش آسمانها و زمین و آنگاه آفرینش فرشتگان، سپس آفرینش آدم علیه السلام و داستان سجود فرشتگان و مخالفت ابلیس و هبوط آدم علیه السلام به زمین میپردازد. در ادامه خطبه از بعثت پیامبران و فلسفه آن و سرانجام از بعثت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و عظمت قرآن مجید و اهمیّت سنّت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سخن میگوید و از میان دستورهای اسلامی و به اصطلاح فروع دین، روی مسأله حج به عنوان یک فریضه عظیم الهی و فلسفه و اسرار آن انگشت میگذارد، به طوری که توجّه دقیق اسلامی به ما بدهد و بسیاری از مشکلات و پیچیدگیهایی را که در این مسائل وجود دارد حل کند.
از یک نظر این خطبه به منزله فاتحه الکتاب در قرآن مجید است که فهرستی را از مجموعه مسائلی که در نهج البلاغه مطرح شده است به دست میدهد؛ چرا که محورهای اصلی مجموعه خطبهها و نامهها و کلمات قصار در این خطبه به گونه فشردهای آمده است.
ما این خطبه را به پانزده بخش تقسیم کردهایم و هر بخشی جداگاه مورد بررسی و تفسیر قرار گرفته، سپس در جمع بندی کلّی از مجموع آنها نتیجهگیری میکنیم.
بخش اول: بیکرانگی ذات و صفات الهی
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَا يَبْلُغُ مِدْحَتَهُ الْقَائِلُونَ وَ لَا يُحْصِي نَعْمَاءَهُ الْعَادُّونَ وَ لَا يُؤَدِّي حَقَّهُ الْمُجْتَهُونَ الَّذِي لَا يُدْرِكُهُ بُعْدُ الْهِمَمِ وَ لَا يَنَالُهُ غَوْصُ الْفِطَنِ الَّذِي لَيْسَ لِصِفَتِهِ حَدٌّ مَحْدُودٌ وَ لَا نَعْتٌ مَوْجُودٌ وَ لَا وَقْتٌ مَعْدُودٌ وَ لَا أَجَلٌ مَمْدُودٌ فَطَرَ الْخَلَائِقَ بِقُدْرَتِهِ وَ نَشَرَ الرِّيَاحَ بِرَحْمَتِهِ وَ وَتَّدَ بِالصُّخُورِ مَيَدَانَ أَرْضِهِ.
سپاس خداوندی را که سخنوران از ستودن او عاجزند و حسابگران از شمارش نعمتهای او ناتوان و تلاشگران از ادای حق او درماندهاند. خدایی که افکار ژرفاندیش، ذات او را درک نمیکنند و دست غواصان دریای علوم به او نخواهد رسید. پروردگاری که برای صفات او حدّ و مرزی وجود ندارد و تعریف کاملی نمیتوان یافت و برای خدا وقتی معیّن و سرآمدی مشخص نمیتوان تعیین کرد. مخلوقات را با قدرت خود آفرید، و با رحمت خود بادها را به حرکت درآورد و به وسیله کوهها اضطراب و لرزش زمین را به آرامش تبدیل کرد.
ترجمه لغات
مِدحَۀ: حالت ویژه مدح و ستایش
هِمَم: جمع «همَّه» هر امری که دارای اهمیت باشد یا فکر و هوش انسان را به خود مشغول سازد و مایه حرکت میباشد «همّ» و «همّت» اطلاق شده است. (پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج1، ص76.)
«بُعدُ الهِمَمْ» یعنی صاحبان اراده ها و قصدهای عالی
غَوص: در اصل به معنای فرو رفتن در آب است سپس به ورود در هر کار مهمی نیز اطلاق شده است.(همان)
الفِطَن: جمع «فِطنَه» به معنی تیزهوشی و زیرکی.
«غَوصُ الفِطَن» به معنای غرق شدن اندیشه در بحر معقولات است. ( ر.ک لسان العرب، ابن منظور، ج13، ص.323)
نَعت: توصیف چیزی با صفات نیک است. ( پیام امام،ج1، ص76)
اَجَل: سرآمد و سررسید هرچیزی، خواه در مورد انسان باشد یا اشیاء دیگر یا سررسید قراردادها و بدهیها. ( همان، ص77)
فَطَرَ: از ماده «فَطْر» (بر وزن سطر) به معنای شکافتن چیزی از طول است. (ترجمه مفردات الفاظ قرآن، راغب اصفهانی، ج4، ص71) و لذا خوردن روزه را افطار میگویند گویی حالت روزه با آن شکافته میشود. این واژه به معنای آفرینش و ایجاد و ابداع چیزی نیز آمده، گویی پرده عدم شکافته میشود و به عالم وجود گام مینهد. ( پیام امام،ج1، ص77)
وتَّد: محکم و ثابت کرد، از ریشه «وَتْد» یعنی میخ و مسمار. ( ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج4، ص: 415)
مَیَدان: رفت و آمد و لرزش. ( ر.ک لسان العرب، ج13، ص323)
شرح اجمالی:
امیرمؤمنان علی علیه السلام پس از ستایش خدای سبحان، ناتوانی های انسان از شناخت حق را یاد کرده و از صفات و تواناییهای خدا سخن میگوید و با بیان چگونگی شناخت حضرت حق، کلام خود را پی میگیرد. (.سلونی قبل ان تفقدونی، عبدالله جوادی آملی، ج1، ص74.)
موضوعات کلی بخش اول
· عجز انسان در برابر خداوند
- بیکرانگی صفات الهی
- قدرت و رحمت الهی در آفرینش
- امیر مؤمنان علی علیه السلام در آغاز خطبه معرفة الله به چه ابعادی از عجز انسان اشاره دارد؟
اول) عجز از ستایش کامل و جامع حضرت حق؛ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَا يَبْلُغُ مِدْحَتَهُ الْقَائِلُونَ
دوم) عجزاز شمارش نعمتهای بیپایان او؛ لَا يُحْصِي نَعْمَاءَهُ الْعَادُّون
سوم) عجز از ادای حق؛ لَا يُؤَدِّي حَقَّهُ الْمُجْتَهِدُونَ
چهارم) عجز از درک حقیقت ذات الهی؛ الَّذِي لَا يُدْرِكُهُ بُعْدُ الْهِمَمِ وَ لَا يَنَالُهُ غَوْصُ الْفِطَنِ
- اشراف بندگان نسبت به عجز خود چه نقش تربیتی در پی دارد؟
هدف از ابرازعجز، بیان ناتوانی انسان و قدرت خدا در برابر انسان است. تا هیچ ستایشگر نیایش کنندهای در گرداب غرور گرفتار نشود و از شکر نعمتهای بی پایان و بیشمار او غافل نماند و خود را مستغنی احساس نکند و بداند که هرچه عبادت و اطاعت کند هنوز حق بزرگ الهی را ادا نکرده و کوچکتر از آن است که حتی وظیفه عبودیت خود را انجام داده باشد. (منشور جاودانه، سیدجمالالدین دینپرور، ج1، ص21.)
و از طرفی احساس نیاز و فقر مطلق در برابر هستی مطلق و بینهایت، راه ویژه معرفت الهی است که نتیجهای جز اطاعت، عبادت و خدمت ندارد و انسان از طریق این افعال است که میتواند به مقام خلیفةاللّهی رسیده و به سایه قرب الهی نزدیک شود .
مورد اول: عجز از ستایش کامل و جامع حضرت حق
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَا يَبْلُغُ مِدْحَتَهُ الْقَائِلُون؛ سپاس خدایی که سخنوران از ستودن او عاجزند.
امیرمؤمنان علی علیه السلام با ستودن خدای منان به پیشواز سخن میرود و حمد را ویژه آفریدگار میخواند: «اَلحَمدُلِلّه» زیرا ستایش در برابر زیبایی و کمال است و خدای سبحان کانون همه کمالات و آفریننده سراسر عالم امکان است. (سلونی قبل ان تفقدونی، ج1، ص75.)
- انسان برپایه چه برهانی از حمد و ثنای شایسته حضرت حق ناتوان است؟
ستودن حقیقی درگرو شناخت عمیق و دقیقِ ولیّ نعمت و همه نعمتهای او و توان شمارش آنهاست، چنین شناختی برای غیر خدا شدنی نیست، بنابراین هیچ متنعّمی قادر بر ادای شکر و حمد خدا نخواهد بود و آنچه به صورت مدح متعارف از سوی ستایشگران انجام میشود، کمال ثنای الهی نیست و تنها حامد حقیقیِ خدای سبحان، خود آن ذات مقدس است. (ک، تسنیم،عبدالله جوادی آملی، ج1، ص358 )
لذا پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم نیز فرمود: «لاَ أُحْصِي ثَنَاءً عَلَيْكَ أَنْتَ كَمَا أَثْنَيْتَ عَلَى نَفْسِكَ؛ ستایش تو را نتوانم، تو همانی که خود را ستودهای». ( شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج1، ص 59.)
- امیر سخن علی علیه السلام به چه دلیل به جای واژه «مادحون» کلمه «قائلون» (گویندگان) را ذکر میفرماید؟
به جای واژه «مادحون» از کلمه « قائلون» استفاده میکند زیرا در پیراستن خدای سبحان، رساتر است پس هنگامی که گفته میشود «هیچ گوینده ای به ستایش آفریدگار دسترسی ندارد» همه ثناگویان را در برمیگیرد.( سلونی قبل ان تفقدون، ج1، ص81)
- بین واژههای مدح، شکر و حمد چه تفاوتهایی وجود دارد؟
واژه «حمد» در لغت به معنای ثنا و ستایش است. ( لسان العرب، ج3، ص 155.)
و در اصطلاح عبارت است از: ستایش بر کار شایسته و صفت پسندیدهای که به صورت اختیاری انجام میشود. ( تفسییر المیزان، ج1، ص19.)
این کلمه فقط در رابطه با خداوند به کار برده میشود. (اَلْحَمْدُ لله)
واژه «مدح» نیز، به معنای «ستایش» است. ( لسان العرب، ج2، ص589 .)
چه حق باشد و چه از روی چاپلوسی و ناحق باشد. مدح در برابر کار پسندیدهای که خارج از اختیار آدمی نیز است گفته میشود. (تفسیر المیزان، ج1، ص 19.)
تفاوت حمد و مدح:
الف) حمد، تنها دربرابر صاحب کمالی است که دارای عقل و اندیشه باشد ولی مدح درباره غیر عاقل نیز به کار میرود؛ مثلا درباره گوهری زیبا و ارزشمند میتوان گفت ممدوح است ولی نمیتوان گفت محمود است.
ب) حمد تنها در برابر کارهای اختیاری است اما مدح درباره امور خارج از اختیار نیز به کار میرود؛ مثلا بلندی قامت و زیبایی چهره با اینکه اختیاری نیست قابل مدح است ولی قابل حمد نیست.
ج) هر حمدی مدح است اما چنین نیست که هر مدحی حمد باشد. ( ر.ک تفسیر تسنیم؛ ج1، صص 327 و 328.)
واژه «شکر» به معنای یادآوری نعمت و اظهار و نشر آن است. (لسان العرب، ج4، ص423.) در فارسی به معنای «سپاس» نیز آمده است. ( التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج6، ص280.) شکر در برابر نعمت خاصّی با زبان، قلب و دیگر اعضای بدن انجام میگیرد. (الکشاف، زمخشری، ج1،ص8 و 9.)
تفاوت حمد و شکر:
الف) حمد، ستایش نیکو و زیبا به قصد تعظیم در برابر نعمت و غیر نعمت بوده، حال آن که شکر سپاسی است به قصد تعظیم در برابر نعمت. ( مجمع البحرین، ج3، ص39.)
ب) هر شکری، حمد است ولی چنین نیست که هر حمدی شکر باشد. ( تفسیر تسنیم، ج1، ص329.)
به بیانی دیگر: حمد برای ذات است. مدح برای صفت است و شکر برای فعل. گاهی انسان، گوهر ذات یک مبدئی را در اثر اینکه کمال محض است می ستاید؛ ذاتش را حمد می کند صفتش را مداحی می کند و کارش را شکرگزاری می کند چون شکر معمولا در برابر نعمت است و نعمت کار خداست اگر نعمتی به انسان نرسد، شکر نمی کند، بنابراین محدوده شکر بسته تر است برخلاف مدح که انسان صفتی را مدح می کند خواه چیزی به انسان برسد خواه نرسد. یا ذاتی را حمد می کند حتی اگر چیزی به انسان نرسد. ( برگرفته از سخنرانی آیت الله جوادی آملی.)
- علت بازگشت همه حمدها در عالم امکان به ذات اقدس اله چیست؟
علت ذکر حمد با «ال» در «الحمدللّه» استغراق (فراگیری همهجانبه) است، علامه طباطبایی «ره» این مطلب را چنین توضیح داده است: از آنجا که معلول، کمال خود را از علتش اخذ میکند، هرگونه حمدی که بدان نسبت داده شود، در واقع حمدِ علت آن است، بنابراین بازگشتِ هر حمد و ثنایی به ذات پروردگار است. ( منشور جاودانه، جمال الدین دین پرور،ج1 ص 24. )
به عبارت دیگر ستایش موجودات یا از آن جهت است که موجود، صفات پسندیدهای دارد که موجب ستایش او میشود و یا دارای آثاری است که این آثار پسندیده بوده و نتیجه صفات پسندیده آن موجود است، به هر صورتی که باشد آن ستایش به خداوند برمیگردد زیرا خداوند ایجاد کننده آن صفات و آثار است پس ستایش به خاطر آن موجود نیست، بنابراین در پایان ستایش به حق برمیگردد. به طور مثال عالِمی که با اختیار و تلاش خود کسب علم و فیوضات کرده، اگر مدح و ستایش شود این ستایش هم به خدا برمیگردد چرا که خداوند این اختیار و توفیق را به او عنایت کرده است.
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَلَهُ الْحَمْدُ فِي الْآخِرَةِ وَهُوَ الْحَكِيمُ الْخَبِيرُ
همه ستایش ها ویژه خداست که آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است در سیطره مالکیّت و فرمانروایی اوست، و همه ستایشها در آخرت مخصوص اوست، و او حکیم و آگاه است».(سبا/1)
- آیا انسان در درگاه الهی میتواند مراتب اعلای حمد را تجلی بخشد؟
تعریف و ستایش زمانی کامل است که حقیقت آن شناخته شده باشد، و گرنه چیزی که شناخته شده نیست چگونه امکان دارد به طور کامل مورد تمجید یا تعریف قرار گیرد .
امیرمؤمنان علی علیه السلام در خطبه 155می فرماید: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي انْحَسَرَتِ الْأَوْصَافُ عَنْ كُنْهِ مَعْرِفَتِهِ؛ ستایش خداوندی را سزاست که تمامی صفت ها از بیان حقیقتِ ذاتش درمانده اند».
آنچه انسانها و فرشتگان از حمد و مدح او گويند به مقدار معرفت و شناخت خودشان از اسماء و صفات حق است نه ذات باریتعالی. بنده خدا به هر مرتبهاى كه از مراتب مدح و ستايش دست يابد مراتبى برتر از آن ستايش و تعظيم وجود دارد.
در حدیثی از امام صادق علیه السلام مىخوانيم که: «خداوند به موسى علیه السلام وحى فرستاد: اى موسى! حقّ شکر مرا به جا آور. عرض کرد: پروردگارا! چگونه حقّ شکر تو را به جا آورم در حالى که هرگاه شکر تو را به جا آورم، اين خود نعمتى است که به من ارزانى فرمودى (و توفيق شکرگزارى دادى و به اين ترتيب مشمول نعمت تازه اى شدهام که شکر ديگرى بر آن لازم است)؟! فرمود: «يا مُوسى اَلآنَ شَکَرْتَنى حينَ عَلِمْتَ اَنَّ ذلِکَ مِنّى؛ اى موسى الآن شکر مرا به جا آوردی که دانستى اين هم از من است (و تو از اداى شکرش ناتوانى)». ( پیام امام، ص، 74)
- از دیدگاه امیرمؤمنان علی علیه السلام علل حمد و ستایش انسان در برابر خداوند چیست؟
ذهن محدود انسان نمیتواند ذات اقدس الهی را درک کند و حمد و ثنا و توصیفی لایق این مقام والا و عظیم ارائه دهد، هر آنچه که ذهن انسان پردازش میکند در حد افکار انسانی میباشد و شایسته ذات پروردگار نخواهد بود.
ولی با این حال، انسان به توصیه امیرمؤمنان علی علیه السلام به چند دلیل مهم و به اندازه معرفتش باید حمد الهی را به جا آورد:
مدح و ستایش برای جلب اتمام نعمت «أَحْمَدُهُ اسْتِتْمَاماً لِنِعْمَتِهِ؛ ستایش میکنم خداوند را ، برای تکمیل نعمتهای او».( نهج البلاغه دشتی، خطبه 2)
- اظهار تسلیم در برابر عزت خداوند «وَ اسْتِسْلَاماً لِعِزَّتِهِ؛ و تسلیم بودن در برابربزرگی او» (همان)
- تقاضای حفظ و نگهداری از معصیت «وَ اسْتِعْصَاماً مِنْ مَعْصِيَتِهِ؛ و ایمن ماندن از نافرمانی او»(همان)
- حمد الهی برترین گنج و ذخیرهای برای آخرت «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَ الْحَمْدَ مِفْتَاحاً لِذِكْرِهِ وَ سَبَباً لِلْمَزِيدِ مِنْ فَضْلِهِ وَ دَلِيلًا عَلَى آلَائِهِ وَ عَظَمَتِهِ؛ ستايش خداوندى را سزاست كه حمد را كليد ياد خويش، و سبب فزونى فضل و رحمت خود، و راهنماى نعمتها و عظمتش قرار داده است».(خطبه 157 نهج البلاغه)
مورد دوم : عجز از شمارش نعمتهای بی پایان
لَا يُحْصِي نَعْمَاءَهُ الْعَادُّون؛ حسابگران از شمارش نعمتهای او ناتوان اند.
- عجز انسان از شمارش نعمتهای الهی بر اساس ادله عقلی و نقلی چگونه استنباط میشود؟
این عبارت پر مغز ما را متوجه نعمتهای بیشمار پروردگار میکند که نسبت به آنها غافل هستیم که حتی اگر بخواهیم اندکی از آنها را شمارش کنیم و شکرش را به جا آوریم عاجز هستیم. در حقیقت دلیل ناتوانی ما از شمارش نعمت، کثرت و عدم آگاهی از جزئیات آن است. این موضوع به دلیل عقل و نقل ثابت شده است .
– دلیل نقلی: «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها؛ و اگر نعمتهای خدا را بشمارید هرگز نمیتوانید آنها را به محاسبه در آورید».( نحل/18)
– دلیل عقلی: با توجه به آیه «…أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ ظاهِرَةً وَ باطِنَة؛ و نعمتهای آشکار و نهانش را کامل و فراوان به شما عطا کرده». (لقمان/20)نعمتهای آفریدگار دو گونه است:
- نعمتهای آشکار؛ مانند آسمان و زمین، آفتاب و ماه، مال، فرزند، پدر و مادر و سلامتی جسم و جان و …که پروردگار آنها را بر بندگانش ارزانی داشته است و میتوانند ابزار خدمت به دین باشند، چنانکه میتوانند عامل انحراف از دین گردند.
نعمتهای باطنی و نهان، هرچند برخی از آثار آنها ظاهرند؛ همچون ایمان، عمل صالح و پیروزی بر کفر، نیز نبوت و امامت، به ویژه ولایت که دین را کامل و نعمت را تمام میکند. ( سلونی، ج1، ص82)
بنابراین اگر انسان تمام وقت خود را در اندیشه شمارش آثار رحمت خداوند در یکی از انواع این نعمتها به کار گیرد اندیشهاش به جایی نرسیده، درمانده میشود و از شمارش آنها باز میماند و انسان با این حال از شکر نعمتهای خداوند غافل و ازشناخت خداوند جاهل و بر معصیت او مصرّ میباشد. (ر. ک شرح ابن میثم صص 250.252.253)
مورد سوم: عجز از ادای حق
وَ لَا يُؤَدِّي حَقَّهُ الْمُجْتَهِدُونَ؛ تلاشگران از ادای حق او درماندهاند.
- ادای حق خداوند توسط انسان با چه محدودیتهایی مواجه است؟
به جای آوردن حق یک حقیقت با دو چیز انجام میگیرد:
- درک و دریافت و محاسبه کامل درباره آن حقیقت؛ چنانچه احاطه درک و دریافت و محاسبات انسان درباره مقام شامخ خداوند امکان پذیر نیست، لذا ادای حق معرفت او برای ما امکان نخواهد داشت. اینست معنای آن جمله که به پیامبر اکرم صلی الله علیه السلام نسبت داده شده است که: «مَا عَرَفْنَاكَ حَقَّ مَعْرِفَتِكَ؛ خداوندا، ما نمیتوانیم معرفتی شایسته مقام الهی تو به دست بیاوریم»
به جای آوردن حقّ یک حقیقت با نظر به رابطهای که میان انسان و آن حقیقت وجود دارد؛ بر این اساس چون عظمتهای الهی بینهایت است و رابطه انسان با خدا، رابطه مخلوق با خالقی است که دارای عظمتهای بینهایت میباشد و معنای ادای حق چنین خالقی نوعی احاطه بر او و بینیاز شدن از او را دربردارد، لذا ادای حق عملی و عبودیت نهایی درباره خدا امکانناپذیر میباشد. اینست معنای آن جمله که به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نسبت داده شده است که: «وَ مَا عَبَدْنَاكَ حَقَّ عِبَادَتِكَ؛ و ما نمیتوانیم عبادتی شایسته مقام تو به جای بیاوریم»( شرح نهج البلاغه علامه جعفری، صص 27 و 28. )
بر این اساس انسان ها در هر مرتبه که باشند قادر به ادای حق خداوند نیستند چنانچه اداى حق نعمت، احسانى است در مقابل نعمت و در جملات گذشته ثابت شد كه نعمتهاى خداوند سبحان قابل شمارش نيست، بنابراين انسانِ محدود، امکانِ مقابله به مثل ندارد.
و دیگر اینکه آنچه ما از امور اختيارى انجام مىدهيم در رابطه با اعضا و جوارح، قدرت و اراده و ديگر وسايلى كه در انجام كار لازم است، همه بخششهاى خدا و برگرفته از نعمتهاى اوست، همچنين آنچه كه از شكر و حمد و ساير عبادات از ما صادر مىشود نعمتى است از جانب خداوند، بنابراين نعمتى است در برابر نعمت (و نه احسانى در برابر نعمت) و به تعبير ديگر حقّ خداوند به اندازه عظمت ذات اوست و شکر و حمد ما به مقدار توان ناچيز ماست به همين دليل اين، جوابگوى آن نخواهد بود. در واقع انسان نه تنها در مقام عمل از مدح و ثنا و اداى حقّ او عاجز است که در مقام انديشه و تفکّر نيز از درک ذاتش ناتوان خواهد بود. ( برگرفته از سلونی قبل ان تفقدونی، ج1، ص83 .)
«فَلَيْسَ اَحَدٌ ـ وَ اِنِ اشْتَدَّ عَلى رِضَا اللّهِ حِرْصُهُ، ، وَ طالَ فِى الْعَمَلِ اجْتِهادُهُ ـ بِبالِغ حَقيقَةَ مَا اللّهُ اَهْلُهُ مِنَ الطّاعَةِ لَهُ…؛ هیچ کس نتواند حق طاعت خدا را چنانکه باید بگزارد، هر چند در به دست آوردن رضای او حریص باشد و در کار بندگی کوشش بسیار به عمل آورد….». ( نهج البلاغه، خطبه207.)
مورد چهارم : عجز انسان از درک حقیقت ذات الهی
الَّذِي لَا يُدْرِكُهُ بُعْدُ الْهِمَمِ وَ لَا يَنَالُهُ غَوْصُ الْفِطَنِ؛ خدایی که افکار ژرف اندیش، ذات او را درک نمیکنند و دست غواصان دریای علوم به او نخواهد رسید.
- چرا انسان با داشتن اندیشه بلند و هوش سرشار، از درک ذات خداوند عاجز است؟
امیرمؤمنان علی علیه السلام در این دو جمله تأکید میکند که هیچ اندیشه و فکری به شناخت کامل حق نخواهد رسید چرا که از یک سو باید از عقل و محسوسات، برای شناخت استفاده کرد و چون این وسایل انسانی محدود است توان فهم کنه ذات و صفات الهی را که وجودش نامحدود است هرگز نخواهد داشت. چنانچه در کلام زیبای امیر بیان علیه السلام آمده است: «وَ اِنَّما تَحُدُّ الاْدَواتُ اَنْفُسَها، وَ تُشيرُ الاْلاتُ اِلى نَظائِرِها؛ همانا ابزار و آلات، دلیل محدود بودن خویشند و به همانند خود اشاره میکنند» ( نهج البلاغه دشتی، خطبه186.)
«وَ لاتُدْرِكُهُ الْحَواسُّ فَتُحِسَّهُ؛ و حواس او را درک نکنند تا احساسش نمایند».( نهج البلاغه، خطبه 186.)
از طرف دیگر ذات باریتعالی از ترکیب دور است و آنچه که مرکب( مرکب شیئی است که دارای اجزاء باشد و میان اجزای آن رابطه علیت و احتیاج برقرار باشد.) نباشد قابل درک ما نیست بنابراین واجب الوجودی که مجرد(غیرمادی) و بسیط( بسیط یعنی چیزی که اصلا جزء نداشته باشد، نه جزء خارجی(ماده و صورت)، نه جزء عقلی(جنس و فصل)، نه جزء مقداری(یعنی به لحاظ کمی قابل تقسیم نباشد). است، از قوه درک انسان به دور است.
·بیکرانگی صفات الهی
الَّذِي لَيْسَ لِصِفَتِهِ حَدٌّ مَحْدُودٌ وَ لَا نَعْتٌ مَوْجُودٌ وَ لَا وَقْتٌ مَعْدُودٌ وَ لَا أَجَلٌ مَمْدود
پروردگاری که برای صفات( صفات جمال یا ثبوتی: صفاتی که بر وجود کمالی در خداوند دلالت میکنند مانند علم و عالم، قدرت و قادر) او حد و مرزی وجود ندارد و تعریف کاملی نمیتوان یافت و برای خدا وقتی معین و سرآمدی مشخص نمیتوان تعیین کرد.
- در کلام امیرمؤمنان علی علیه الس صفات الهی از چه محدودیتهایی مصون میباشد؟
در فراز دوم از این بخش چند نوع محدودیت از صفات الهی سلب شده است:
- نفی محدودیت در صفات الهی؛ لَيْسَ لِصِفَتِهِ حَدٌّ مَحْدُودٌ
- نفی وجود تعریفی کامل از اوصاف الهی؛ وَ لَا نَعْتٌ مَوْجُودٌ
- نفی محدودیت زمان؛ وَ لَا وَقْتٌ مَعْدُودٌ
- نفی اجل (پایان ناپذیری)؛ وَ لَا أَجَلٌ مَمْدود
1- نفی محدودیت در صفات الهی
الَّذِي لَيْسَ لِصِفَتِهِ حَدٌّ مَحْدُودٌ؛ پروردگاری که برای صفات او حدّ و مرزی وجود ندارد.
- منزه بودن صفات الهی از محدویت، دربردارنده چه نکاتی است؟
با توجه به جمله « لَيْسَ لِصِفَتِهِ حَدٌّ مَحْدُودٌ » ثابت میشود که خداوند دارای صفت است و صفت او منزه از محدودیت است؛ نه اینکه اصلاً صفتی نداشته باشد طبق روایت «ُانْظُرْ أَيُّهَا السَّائِلُ فَمَا دَلَّكَ الْقُرْآنُ عَلَيْهِ مِنْ صِفَتِهِ فَائْتَمَّ بِهِ وَ اسْتَضِئْ بِنُورِ هِدَايَتِه؛ ای پرسش کننده به دقت بنگر آنچه را که قرآن از صفات خدا بیان میدارد به آن اعتماد کن و از نور هدایتش بهره گیر».( نهج البلاغه ، خطبه 91.)
خدای سبحان در قرآن کریم خود را وصف کرده(آیات: سوره حشر: هُوَ اللَّهُ الَّذي لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ. هُوَ اللَّهُ الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى يُسَبِّحُ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيم
سوره حدید: هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَليم)
و چون انسان ها و زبان آنها محدود است از وصف حق تعالی عاجزند.
وصف خدا عین ذات اوست؛ چون صفت او منزّه از محدودیت است نمیتواند غیرذاتی باشد، زیرا اگر زائد بر ذات باشد، حتما محدود است. (ر.ک: سلونی، ج1، صص95 و 96.)
2- نفی وجود تعریفی کامل از اوصاف الهی
وَ لَا نعتٌ مَوجود؛ پروردگاری که برای اوصاف او تعریف کاملی نمیتوان یافت.
- آیا ارائه تعریف کاملی از اوصاف حق تعالی برای بندگان میسر است؟
زمانی میتوان حقیقتی را به تعریف و وصف در آورد که نخست آن را به ادراک آوریم و بازشناسیم، انسان محدود، و ذات باری تعالی لایتناهی است. موجود محدود را به حقیقت لا یتناهی و نا محدود راهی نیست صفات خداوند عین ذات او و در واقع یک حقیقت است. اوصاف ذاتی نیز مانند خود ذات بی پایان و نا محدود هستند. ( ر.ک سلونی قبل ان تفقدونی، ج1، ص94.) و انسانی که به وسیله صور و مفاهیم به حقایق راه پیدا میکند هرگز نمیتواند از خداوند مفهومی کامل در اندیشه داشته باشد زیرا خداوند هیچ حد و قیدی ندارد. (صحیفه سجادیه، ص28: و عَجَزَت عَن نَعتِهِ أوهَام الواصِفينَ؛ اندیشه ی وصف کنندگان از نعت او فروماند.)
معمولا ما صفات الهی را با صفات خود مقایسه و همانند میکنیم، در حالی که چنین کاری صحیح نیست و صفات الهی با صفات بندگان تفاوت اساسی دارند ، چون ثابت شده که صفات خدا عین ذات اوست ولی صفات ما زائد بر ذات ماست، ما در آغاز ولادت عالِم و قادر نبودیم و بعداً به تدریج صفت علم و قدرت یافتیم و با گذر زمان نیز این علم و قدرت دچار نسیان و نابودی خواهد شد، ولی صفات الهی در ذات باریتعالی بوده نه اینکه بعدا اضافه شده باشد .
- اوصاف الهی را چگونه باید به کار برد تا دچار محدودیت و تجزیه نشوند؟
تا زمانی که ما صفات الهی را نشناسیم و حداقل به طور اجمالی و در حد توان و ظرف وجودی خود آن را درک نکنیم، هیچ معرفتی پیدا نمیکنیم چون تعدد صفات خداوند برای تعرُّف است. مثلاً وقتی میگوییم خداوند علیم است مفهومی از علم را در ذهن خود میآوریم تا معنای علیم مشخص شود و به خدای تعالی معرفت پیدا کنیم اما برای اینکه مشکل محدودیت و توصیف و تجزیه حل شود بعد از تحمید خداوند باید خدا را تسبیح کنیم. خداوند عالم است؛ اما نه آن علمی که الآن در ذهن ما آمده است، بلکه عالم است علی الاطلاق و باید منزّه بدانیم خدا را از علمی که در تصور ما آمده است.
3- نفی محدودیت زمان
ولَا وَقت ٌمَعدُود؛ برای خدا وقتی معیّن نمیتوان تعیین کرد.
- نفی محدودیت زمان از ساحت مقدس خداوند متعال چگونه قابل اثبات است؟
برای شرح جمله «ولَا وَقت ٌمَعدُود» دو نکته بیان شده:
اول آنکه: زمان از لواحق(ضمایم، ملحقات.) حرکت (مثلا حرکت زمین به دور خود ایجاد روز و شب و حرکت آن به دور خورشید ایجاد سال می کند) و حرکت از لواحق جسم است چون ذات حق متعال از جسمیت مبری است محال است که در زمان قرار داشته باشد.
دوم آنکه: اگر خدای متعالی زمان را ایجاد کرده باشد و خود در آن قرار داشته باشد، لازمهاش این است که زمان بر ذات او مقدّم باشد که چنین فرضی محال است و چنانچه خدا زمان را ایجاد کرده باشد، بیآنکه خود در آن بوده و در وجود به آن نیازی داشته باشد، این فرض صحیح است و مقصود نیز همین است. ( سلونی، ج1، ص101.)
به بیانی دیگر؛ زمان که زاییده حرکت ماه و خورشید بوده و خود در محدودیت کامل نظامات دقیق آفرینش قرار گرفته است، گنجایش وصف ذات نا محدود آفریدگار را ندارد. روز و شب هر چه گسترده باشند باز هم در حصار محدودیتاند و هیچگاه زمان محدود،آینهدار جمال و جلال نامحدود الهی نخواهد بود و نامحدود از جمیع جهات در محدوده زمان نخواهد گنجید، همانطور که محدوده مکان تجلی گاه نامحدود نیست.
4- نفی اجل (پایان ناپذیری)
ولا أجَلٌ مَمدودٌ؛ برای خداوند سرآمدی مشخص نمیتوان تعیین کرد.
- آیا برای ذات و صفات الهی سرآمدی مشخص قابل تصور است؟
ذات و صفات خداوند را پایانی نیست، برخلاف مخلوقات و ممکنات که هر چه وسیع و گسترده باشند پایانی دارند. یعنی صفات الهی مثل علم، قدرت و حیات و … تمام شدنی نیست و رو به زوال نمیگراید و سرانجام به پایان نمیرسد .
به بیان دیگر جمله «ولا أجَلٌ مَمدودٌ» نفی آخریت میکند، در حالی که «وَ لَا وَقتٌ مَعدُود» نفی اوّلیّت می نماید، زیرا خداوند متعال فراتر از محدوده زمان قرار دارد . یعنی او بوده و سپس زمان را آفریده است، بنابراین زمان تحت امر الهی و در پرتو ذات او شکل میگیرد و خداوند خالق و حاکم برآن است و زمان، ظرفی است برای آفریدگان نه آفریدگار. پس از نظر اینکه خداوند واجب الوجود است و آغاز و پایانی ندارد، صفات او هم، چنین است. ( منشور جاودانه، ص30.)
·قدرت و رحمت الهی در آفرینش
فَطَرَ الْخَلَائِقَ بِقُدْرَتِهِ وَ نَشَرَ الرِّيَاحَ بِرَحْمَتِهِ وَ وَتَّدَ بِالصُّخُورِ مَيَدَانَ أَرْضِهِ؛ مخلوقات را با قدرت خود آفرید و با رحمت خود بادها را به حرکت در آورد و به وسیله کوهها اضطراب و لرزش زمین را به آرامش تبدیل کرد».
در فراز سوم از بخش اول، امیر مؤمنان علی علیه السلام خلقت آفریدگان را نماد قدرت، و پراکندن بادها و آرامش زمین را نشانه رحمت الهی میخواند.
اصل خلقت
فَطَرَ الخَلائِقَ بِقُدرَتِهِ؛ مخلوقات را با قدرت خود آفرید.
- استفاده از واژه «فَطَرَ» به چه نکته مهمی اشاره دارد؟
امیرمؤمنان علی علیه السلام آفرینش خلایق را به قدرت خدای سبحان نسبت میدهد. واژه «فَطَرَ» استعاره از خلق و مراد از آن، آفرینش ابتدایی شیء است که قبلا سابقه وجود نداشته است. ( سلونی، ج1، ص102.) آفرینش مخلوقات به شکل خاص، یعنی پدیدار شدن از نیستی، آن هم بدون سابقه و الگو، منحصر به ذات باریتعالی است. او ظلمت نیستی را یکباره شکافت و آفریدگان را به قدرت خویش آفرید. ( منشور جاودانه، ص30.) این عبارت برگرفته از ادبیات قرآنی است که خدای سبحان را نوآفرینِ انسان: «الَّذی فَطَرَکُم اَوَّلَ مَرَّه؛ همان کسی که نخستین بار شما را آفرید» ( اسراء/ 51.) و جهان میشناساند: «اَلحَمدُ لله فَاطِرَ السَّمواتِ وَ الارض؛ ستایش ویژه خدای آفریننده آسمانها و زمین است»( فاطر/ 1.)
جریان رحمت
وَ نَشَرَ الرِّیَاحَ بِرَحمَتِهِ؛ و با رحمت خود بادها را به حرکت در آورد.
- چرا برای وزش بادها صفت رحمت الهی بکار رفته است؟
«وَ نَشَرَ الرِّیَاحَ بِرَحمَتِهِ» انتشار و گسترش باد، مژده آورِ رحمت الهی است. تعبیر به رحمت، در مورد وزش بادها تعبیری است گیرا و جذاب که با لطافت نسیم و وزش باد و آثار مختلف آن مانند حرکت ابرها به سوی زمینِ تشنه، تلقیح و بارور ساختن گیاهان، تلطیف و جابهجایی هوا، حرکت کشتیها، تعدیل درجه گرما و سرمای هوا و برکات فراوان دیگر، بسیار سازگار است. ( پیام امام، ج1، ص79.)
شایان ذکر است که قرآن حکیم واژه «ریح» را برای عذاب: «وَ اَمَّا عَادَ فَاَهلِکُوا بِرِیحٍ صَرصَر عَاتِیَه؛ و اما قوم عاد با تندبادهای طغیانگر و سرد و پرسروصدا به هلاکت رسیدند».(حاقه/6) و کلمه «ریاح» را برای رحمت به کار برده است.
ثبات آفرینش
وَ وَتَّدَ بِالصُّخُورِ مَیَدانِ اَرضِهِ؛ و به وسیله کوهها اضطراب و لرزش زمین را به آرامش تبدیل کرد
- در بیان امیرمؤمنان علی علیه السلام آرامش زمین معلول چه علتی است؟
«وَ وَتَّدَ بِالصُّخُورِ مَیَدانِ اَرضِهِ»: امیرمؤمنان علی علیه السلام در این عبارت، نظام زمین را به قدرت خدای سبحان نسبت میدهد.
زمین با اینکه متحرک است ولی جایگاه زندگی و آرامش است و به فرمایش قرآن کریم : «خدایی که زمین را آسایشگاه شما قرار داد و در آن برای شما راهها پدید آورد».(طه/53)
این آرامش، معلول صخرهها و کوههایی است که زمین را چون میخ، محکم نگه میدارند و از اضطراب و لرزش حفظ میکنند.
«اَلَم نَجعَلِ الاَرضَ مِهَادَا وَالجِبَالَ اَوتَادَا؛ آیا زمین را محل آرامش (شما) قرار ندادیم؟! و کوه ها را میخهای زمین؟!»
برخی «صخور» را اشاره به انبیاء و اولیا و علما و «ارض» را اشاره به دنیا دانستهاند.
مراد از بیان این عبارات، آگاه ساختن بیخبران از گونههای نعمتهای الهی است تا شکرگزاریشان را دوام ببخشند و بر اطاعت خدا مواظبت کنند، همانگونه که خدای سبحان فرمود: «وَاذکُرُوا نِعمَتَ الله عَلَیکُم؛ نعمتهای الهی بر خود را به یاد آورید».(بقره / 231)
در نهاد آدمی نهاده شده که نیکی و نعمت را سپاس بگذارد و کرامت و لطف خداوند را همواره در نظر داشته و بر اساس آن، وظیفه بندگی خود را ادا نماید. اگر این ندای خرد و فطرت نادیده گرفته شود و روزمرهگی انسان، همچون چریدن حیوانات در مرتع و چراگاه پر آب و علف دنیا، به غفلت و بیخبری سپری گردد، این یعنی تنزل کردن از مقام انسانی و شباهت یافتن به چهارپایان و جنبندگان حیوانی و در واقع قرار گرفتن در مرتبه ای بسیار فروتر از آنان.
بنابراین، کمترین مرتبه شناخت آن است که مُنعِم متعال را به سلطه بر هستی و دهش بیدریغ تمام و کمال نعمتها بشناسیم و او را بر این لطف که سپاسگزاری را به ما آموخت و نپسندید که همچون حیوانات غافلانه روزگار بگذرانیم، حمد و ستایش بسیار بگوییم.
•••┈✾~✾┈•••
موسسه نورالیقین
مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآنی
بدون دیدگاه