«اعْجَبُوا لِهَذَا الْإِنْسَانِ يَنْظُرُ بِشَحْمٍ وَ يَتَكَلَّمُ بِلَحْمٍ وَ يَسْمَعُ بِعَظْمٍ وَ يَتَنَفَّسُ مِنْ خَرْمٍ؛ در شگفت باشيد از اين بشر كه بقطعه پيه اى بينا است، و بپاره گوشتى‏ سخنور و به تكه استخوانى شنوا، و از سوراخ بينى دم بر آرد.»

ترجمه لغات

شحم: چربی. «حَرَّمْنا عَلَيْهِمْ‏ شُحُومَهُما؛ پيه و چربى گاو و گوسفند را بر آنها حرام كرديم».

لَحْم:   گوشت

عَظْم: استخوان

خَرْم: شکاف

شرح اجمالی

مولا علی علیه السلام در این حکمت پزشکی در باره ی برخی شگفتیهای خلقت انسان( فیزیولوژی) سخن می گوید، شگفتی های بزرگی که با ابزار کوچک و ظاهراً ساده آفریده شده که هم اکنون نیز با پیشرفت فراوان علوم، همه کاربردها و ظرایف آنها آشکار نشده است.   و جالب اینکه حضرت در بیش از 1400 سال پیش با علم لدنی خود که از علم الهی سرچشمه می گیرد پرده از اسرار آن برداشته است. نخست می فرماید: اعجبوا لهذا الانسان که این جمله دعوت کننده به تفکر و عبرت است، آنگاه از راز بینایی  و در بخش دوم از تکلم او و در بخش سوم از چگونگی شنوا بودن و در پایان از تنفس انسان سخن می گوید. این نظم و پیچیدگی تن آدمی مخبر از خالقی است که یکی از نامهایش دلیل المتحیرین است که سبب شگفتی مخلوق شده ونام دیگرش احسن الخالقین است که خود ذات مقدسش پس از خلقت آدم فرمود: تبارک الله احسن الخالقین. پس سزاوار است انسان در خود بنگرد تا از خودشناسی به خداشناسی برسد؛ چرا که (مَنْ‏ عَرَفَ‏ نَفْسَهُ‏ فَقَدْ عَرَفَ‏ رَبَّهُ)‏.( عیون الحکم و المواعظ، علی ابن محمد لیثی واسطی، ص 430)

موضوع اول: بینایی (يَنْظُرُ بِشَحْمٍ)

 قوه ی بینایی در ادراک و آموزش و احساسات  نقش مهمی ایفا می کند و به منزله دیدبان بدن است که با آن اخبار مهمی از اطراف کسب می شود. مرحوم مغنیه در شرح نهج البلاغه خود آورده است که: «چشم دو کار مهم مى کند نخست اين که صحنه هاى خارج را به درون دل منتقل مى سازد و انسان را از آنچه در اطرافش مى گذرد آگاه مى کند و ديگر اين که آنچه در درون قلب است از محبت و عداوت و هوشيارى و بلاهت و خير و شر به چشم منتقل مى سازد و چشم مى تواند آيينه اسرار درون انسان باشد.»

 بینایی  بوسیله اجزای متعددی من جمله: چشم، عصبهای بینایی و مغز انجام می شود و البته کاری بسیار پیچیده و فوق العاده است که هنوز دانشمندان با وجود پیشرفت بالا در علوم نتوانسته اند به چگونگی عملکرد دقیق آن پی ببرند.

مى دانيم بافت هاى بدن انسان عمدتا از گوشت تشکيل شده؛ گوشتى که استخوان ها آن را برپا مى دارد؛ ولى چشم در واقع يک قطعه پيه شفاف است که ساختمان بسيار عجيب و دقيقى دارد؛ از هفت طبقه که روى هم قرار گرفته اند و سه ماده سيال و شفّاف که در ميان آنها قرار دارند تشکيل شده و يک دنيا نظم و حساب بر آن حاکم است. دقيق ترين وسايل فيلم بردارى هرگز قدرت چشم را ندارد، زيرا بدون اين که نياز به اين داشته باشد که فيلمى در آن بنهند گاه هفتاد يا هشتاد سال کار فيلم بردارى خود را انجام مى دهد و تمام فيلم هاى او سه بعدى است و در آن واحد مى تواند خود را بر دور و نزديک منطبق کند و در جهات چهارگانه با سرعت حرکت مى کند بى آنکه نياز به تنظيم کردن داشته باشد.

از شگفتى هاى ديگر اين که همه ذرات چشم موجود زنده اى هستند و بايد تغذيه شوند و تغذيه از طريق خون صورت مى گيرد و اگر خون به همان شکلى که وارد اعضا مى شود وارد چشم بشود همه جا در نظر ما تاريک مى گردد ولى آفريدگار جهان پيش از آنکه خون وارد ياخته هاى چشم شود آن را چنان تصفيه و زلال مى سازد که کمترين رنگى از خود نشان نمى دهد.

از ديگر عجايب چشم اين است که دائماً به وسيله چشمه هاى بسيار کوچک اشک و حرکت پلک ها نرم و مرطوب نگهدارى مى شود که اگر نباشد چشم مى خشکد و کارآيى خود را از دست مى دهد چشمه هاى اشک اين آب زلال را تدريجاً روى چشم مى فرستد و از مجراى ديگرى که به منزله فاضلاب است عبور مى کند و به داخل حلق مى ريزد و به هنگام گريه فعاليت اين چشمه ها به صورت خودکار فزونى مى يابد. اشک چشم از بيش از بيست ماده ترکيب شده که براى تغذيه چشم و شست و شو و ضد عفونى کردن آن کاملاً مؤثر است و اگر بشر بتواند ماده اى مانند اشک چشم بسازد به گفته بعضى يک غذاى کامل مقوى خواهد بود و اشک هاى مصنوعى که امروز ساخته اند هيچ کدام به پاى اشک چشم نمى رسند.

شگفتى هاى ساختمان چشم بيش از آن است که در يک کتاب بگنجد و از اينجا به عظمت کلام مولى مى توان پى برد که مى فرمايد: «انسان با يک قطعه چربى کوچک مى تواند اين همه صحنه ها را ببيند». (پیام امام، ج12)

سلامت چشم از نظر بهداشت و روان

خارج از وظایفی که از نظر بهداشتی در قبال چشمانمان بر عهده داریم و باید به خوبی از آنها محافظت کنیم تا آسیب نبینند. وظیفه سنگین تر، شکرگزاری از خالق آنها و چگونگی بهره گیری صحیح از آنهاست. خداوند در قرآن کریم می فرماید: «وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَة، قَلِيلًا مَا تَشْكُرُونَ؛  و شما را دارای گوش و چشمها و قلبها گردانید، باز بسیار اندک شکر و سپاسگزاری نعمتهای حق می‌کنید.» (سجده/9)

 نیز به فرمایش امام صادق علیه السلام چشم حقی بر انسان دارد،  فزكاة العين النّظر بالعبر، و الغضّ عن الشّهوات و ما يضاهيها؛ پس زكاة چشم، نظر كردن است بر مخلوقات، و عبرت گرفتن از آنها و فرو بستن او است از هر چه حرام است و از هر چه مورث شهوت نفس است. (شرح مصباح الشريعة، ترجمه عبد الرزاق گيلانى، ص160)

موضوع دوم: تکلم (يَتَكَلَّمُ بِلَحْمٍ)

«زبان از نعمتهاى بزرگ الهى، و از لطائف و شگفتيهاى صنعت اوست، جِرمش كوچك و طاعت و جُرمش بزرگ است، چرا كه كفر و ايمان با شهادت زبان شناخته مى شوند و اين دو نهايت طاعت و طغيان است؛ هيچ موجود و معدوم، و خالق و مخلوق، و امور پندارى و واقعى، و مظنون و موهوم نيست، مگر اين كه زبان درباره آن سخن مى گويد، و به اثبات و نفى درباره آن مى پردازد.

اين خاصيّتى است كه در هيچ يك از اعضاء وجود ندارد، چرا كه چشم غير از رنگها و صورتها را نمى بيند، و گوش جز صداها را نمى شنود، و دست تنها با اجسام سرو كار دارد؛ و به همين ترتيب ساير اعضاءِ بدن، در حالى كه ميدان زبان گسترده است و هيچ حدّ و مرزى ندارد، جولانگاه آن در نيكيها وسيع و در شرّ و بديها گسترده تر است، هر كس زبانش را رها كند و هيچ نظارتى بر آن نداشته باشد، شيطان او را در هر ميدانى وارد مى سازد و به لبه پرتگاه آتش مى راند». ( آفات زبان برگفته از محجة البیضاء، مولی محسن فیض کاشانی)

آیا تنها، زبان در تکلم نقش آفرین است؟

خیر، تنها زبان در تکلم نقش ندارد و اعضای بسیاری نظیر مغز، شش ها، نای، حنجره، لب و دندان در آن سهیم اند، مثلا در عرض حنجره، دو غشا وجود دارد که تارهای صوتی نامیده می شوند. صدا زمانی به وجود می آید که هوا از ریه ها خارج فرستاده شده و از بین تارهای صوتی عبور کند. این اصوات توسط لب ها و زبان شکل می گیردو به انسان قدرت صحبت کردن می دهد. (شگفتی های بدن، ریچارد واکر، ص 48)

 ولی این مهم بطور عامیانه به زبان نسبت داده می شود، زیرا حروف مختلف از برخورد زبان با قسمتهای مختلف داخل دهان تولید می شود.

امام صادق علیه السلام فرموده اند:گلوگاه چون نى است براى بر آمدن آواز و زبان و دو لب و دندانها براى ساختن حروف و آهنگ، نبينى كسى كه‏ دندانش افتد سين را درست نگويد و كسى كه لبش افتد فاء را درست نگويد و كسى كه زبانش سنگين است راء را شيوا نگويد.( آسمان و جهان (ترجمه كتاب السماء و العالم بحار الأنوارجلد 54)، ج‏5، ص: 310)

آفات و برکات زبان

در مورد آفات و و فواید و گناهان زبان بحث فراوان است که برای آگاهی می توانید به بخش سوم از حکمت دوم مراجعه نمایید، اما در مورد حق زبان در کلام امام صادق علیه السلام که تکمیل کننده سایر بخشهای این حکمت است آمده: و زكاة اللّسان النّصح للمسلمين، و التّيقّظ للغافلين، و كثرة التّسبيح و غيره‏؛ و زكات زبان، نصيحت كردن مسلمانان است و بيدار كردن و به راه آوردن غافلان و بسيار كردن تسبيح و ذكر الهى به دل و زبان.( شرح مصباح الشريعة، ترجمه عبد الرزاق گيلانى، ص160)

موضوع سوم: شنوایی (يَسْمَعُ بِعَظْمٍ)

گوش انسان قادر به شنیدن طیف خاصی از امواج صوتی است، این امواج از طریق هوا به گوش منتقل می شود جالب اینکه اگر در محیط خلا صوتی تولید شود ما قادر به شنیدن آن نخواهیم بود این حقیقتی است که قرن ها پیش امام صادق علیه السلام از آن آگاه بود و فرموده:  خداوند متعال براى هر حسى محسوسى ساخته( مثلا شنوایی، حس و صوت محسوس است) كه در آن كار كند و براى هر محسوسى حسّى تا دريابدش، و با اين همه ميان حس و محسوس ميانجى ساخته كه احساس به آن وابسته است چون روشنى و هواء كه اگر روشنى نبود ديده رنگ را درنمی یافت و اگر هواء نبود كه آواز را برساند گوش آن را درنمی يافت.( آسمان و جهان (ترجمه كتاب السماء و العالم بحار الأنوارجلد 54)، ج‏5، ص: 308)

ادراک صدا چگونه حاصل می شود؟

صدا در اثر ارتعاش سريع اجسام به وجود مى‏آيد. ارتعاش هر جسمى توليد امواج و نوساناتى مى‏كند كه اگر در فضا پراكنده شود، توسط هوا به گوش مى‏رسد.

سرعت انتشار امواج صوت در هوا 340 متر در ثانيه است. گوش انسان مى‏تواند صدايى را كه تعداد نوسانات آن 16 تا 000/ 20 در ثانيه است، بشنود. اگر تعداد نوسانات كمتر از 16 عدد در ثانيه باشد، پرده صماخ آن را مانند ضربه‏هاى جداگانه هوا حس می كند. ( شگفتيهاى پزشكى در قرآن، صص: 134و135)

حق گوش بر انسان چیست؟

و زكاة الاذن استماع العلم و الحكمة و القران، و فوائد الدّين من الموعظة و النّصيحة، و ما فيه نجاتك بالاعراض عمّا هو ضدّه من الكذب و الغيبة و اشباهها

يعنى: زكاة گوش، گوش كردن هر چيزى است كه فايده آخرت در شنيدن او باشد. مثل قرآن و حكمت و وعظ و نصيحت، و گوش نكردن هر چه نجات آخرت در گوش نكردن او باشد، مثل دروغ و بهتان و مثل اين‏ها. (شرح مصباح الشريعة / ترجمه عبد الرزاق گيلانى، ص: 160)

موضوع چهارم: تنفس (يَتَنَفَّسُ مِنْ خَرْمٍ)

  اعضای بدن انسان، برای انجام وظایف خود نیاز به سوخت دارند. این سوخت از طریق اکسیزن تازه که در هوای دم وجود دارد تأمین می شود و گازهای سمی بدن (دی اکسید کربن) از طریق بازدم خارج می شود. با این که از طریق دهان نیز امکان تنفس هست ولی بینی، مجرای اصلی و مناسب تر برای این کار است.

هم چنین شکاف (پره های) بینی، در هر شخص متناسب با دیگر اعضای دستگاه تنفسی آفریده شده است. برای اثبات این ادعا نگاهی بیفکنید به افراد بسیاری که پس از عمل زیبایی بینی و کوچک کردن سوراخهای بینی به مشکلات تنفسی برخورد کرده اند و گاه ناچارند مدام از دهان تنفس کنند که مشکلات خاص خود را دارد.

چرا بهتر است از بینی تنفس کنیم تا از دهان؟

1ـ درون بینی موهای ریز و مخاطی وجود دارد که گرد و غبار موجود در هوای دم را می گیرد تا هوای سالم تر وارد ریه شود.

2ـ تنفس از طریق دهان موجب خشکی لب و دهان و گلو می شود.

3ـ تنفس دهانی موجب عفونت دهان و دندان می شود.

دستگاه تنفسی از چه اعضایی تشکیل شده؟

هنگامی که هوا را تنفس می کنید، هوا از طریق راههای هوایی یعنی بینی، دهان،حلق، حنجره و نای به سمت ریه های شما جریان پیدا می کند. نای در انتهای پایینی اش به دو شاخه به نام نایژه تقسیم می شود. هر نایژه به یکی از ریه ها وارد شده و در آنجا چندین شاخه می گردد. اکسیژن در عمق درون ریه ها وارد جریان خون می شود.(شگفتی های بدن، ص 48)

تنفس امری حیاتی

تنفس مانند ضربان قلب امری حیاتی است و اگرحتی  مدت کمی از کار بیفتد یا راه تنفسی به هر دلیل بسته شود منجر به مرگ می شود امام صادق علیه السلام می فرماید: «ناى» مسير جريان مداوم هوا و وسيله خنك‏كننده قلب است. اگر اين‏ جريان اندكى قطع گردد چه بسا آدمى در هلاكت افتد. (شگفتيهاى آفرينش (ترجمه توحيد مفضل، ص،60 )

امام صادق خطاب به مفضل می فرماید: چه کسی براى ناى طبقى ساخته تا بازدارد خوردنى را از آنكه به شش رسد و آدمى را بكشد. چه كسى شش را بادبزن دل ساخته كه بازنايستد و خلل نگيرد تا مبادا گرمى در دل جا گيرد( منظور دی اکسید کربن است) و به نيستى كشاند. ( آسمان و جهان ،ترجمه كتاب السماء و العالم بحار الأنوارجلد 54)، ج‏5، ص: 312)

به حيرت، بر اين آدمى، بنگريد            شگفتى و عبرت، به دل، پروري

نظر می کند بر زمین و زمان                كه با پيهى و چربى ديدگان‏        

و با پاره‏اى، لحم نرم و زبان            سخن گويد و مى‏نمايد بيان

صدا را نمايد شكار و بدام‏             و با استخوانى، نيوشد، كلام‏

ز چاک و شكافى، نفس مى‏كشد            هوا را، به بند و قفس مى‏كشد

حکایت

  ابن أبى ليلى نقل می کند كه نزد امام ششم عليه السّلام رفتم و نعمان (أبو حنيفه) با من بود، امام فرمود: كيست اينكه با تو است؟

گفتم: قربانت مردى از اهل كوفه كه صاحب نظر است و رأى نافذ دارد و نعمانش گويند،

امام خطاب به نعمان فرمود: ميدانى شورى در دو چشم و تلخى در دو گوش و سردى در دو سوراخ بينى، و شيرينى در دو لب چه باشند؟

گفت: نه.

ابن أبى ليلى گفت: قربانت آنچه فرمودى براى ما تفسير كن فرمود: پدرم از پدرانم از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله به من بازگفت كه خدا تبارک و تعالى دو چشم آدميزاده را از دو پيه آفريده و در آنها شورى نهاده و اگر نبود البته آب مي شدند، شورى هر خاشاک كه در چشم ها افتد دور اندازد. تلخى در دو گوش نهاد كه پرده مغز باشد و هيچ جانور در گوش نيفتد جز بيرون آمدن جويد و اگر چنين نبود به مغز مي رسيد.  شيرينى دو لب منتى است كه خدا به آدميزاده نهاده تا آب دهان و مزه خوراك و نوشابه‏اش شيرين باشد و دو سوراخ بينى را خنک ساخته تا هر چه در سر باشد بكشد بيرون.( آسمان و جهان (ترجمه كتاب السماء و العالم بحار الأنوارجلد 54)، ج‏5، ص،300)

سخن آخر

هدف خلقت تنها دیدن وشنیدن و خوردن و خوابیدن و لذات مادی نیست بلکه مقصود از خلقت وغایت نهایی، کمال حقیقی ورسیدن به معشوق حقیقی است. چشم و گوش و بینی و زبان  ازابزار این هدف والاست و باید بطور شایسته و در مسیر نیل به مقصد به کار گرفته شوند. ناگفته نماند این اعمال تنها در سایه عقل و خرد و بهره از آن میسر می شود و از تمام آنها سوال خواهد شد: «وَ… إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً؛ و (ای انسان) هرگز آنچه را که بدان علم و اطمینان نداری دنبال مکن که چشم و گوش و دل همه مسئولند.» ( اسراء/ 36)

خداوند متعال انسان را شنوا، بینا، ناطق و صاحب عقل آفرید تا نعمتهای الهی را بنگرد، سرنوشت پیشینیان را بشنود وعبرت گیرد تا دچار خطاهای آنها نشود، همواره ذکر الهی و سخن حق گوید و درهر چیز تفکر و تأمل نماید.در قرآن تاکید شده که هر صاحب چشم و گوشی، بینا و شنوا نیست و هر انسانی را که نفس می کشد نمی توان زنده نامید؛ چون آن ها که اندیشه نمی کنند دل هایشان مرده و مرگ قلب بدتر از مرگ تن است. «… لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ؛ … چه آنکه آنها را دلهایی است بی‌ادراک و معرفت و دیده‌هایی بی‌نور و بصیرت، و گوشهایی ناشنوای حقیقت، آنها مانند چهارپایانند بلکه بسی گمراه‌ترند، آنها همان مردمی هستند که غافل‌اند.» (اعراف، 179)

  وخلاصه کلام این که فراموش نکنیم هر عضو در دادگاه عدل الهی به سخن آمده و گواهی می دهد. «وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ؛ و آنها به اعضاء بدن گویند: چرا بر اعمال ما شهادت دادید؟ آن اعضاء جواب گویند: خدایی که همه موجودات را به نطق آورد ما را نیز گویا گردانید.» (فصلت، 21)


موسسه نورالیقین

 مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآنی

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *