«إِذَا أَقْبَلَتِ‏ الدُّنْيَا عَلَى‏ أَحَدٍ أَعَارَتْهُ مَحَاسِنَ غَيْرِهِ وَ إِذَا أَدْبَرَتْ عَنْهُ سَلَبَتْهُ مَحَاسِنَ نَفْسِهِ؛ چون دنیا به کسی روی آورد، نیکی های دیگران را به او عاریت دهد، و چون از او روی برگرداند خوبی های او را نیز برباید».

ترجمه لغات

أَقْبَلَتِ: روی آورد.

أَدْبَرَتْ: پشت کرد.

شرح اجمالی

امیرمؤمنان ـ حضرت علی علیه السلام ـ در این حکمت اجتماعی ـ سیاسی پندآموز از پستی دنیا سخن گفته است تا همگان بدانند دنیا محل آرامش و اطمینان خاطر نبوده و به آن اعتباری نیست. پس هرگز نباید به دوستی وعطایش دل بست. دنیایی که با رسیدن انسان به مقام و منزلت و فراهم شدن امکانات مادی برای او، محاسن غیر حقیقی نیز به وی عاریت می دهد یا با با فراهم شدن زمینه فلاکتِ کسی و رانده شدن او از مقام و منزلت، نیکی های حقیقی اش را نیز می رباید. این حقیقت تلخ  اندوه بار می تواند حاکی از دو اصل باشد: یکی بی وفایی دنیا و و گذرا بودن فراز و نشیب های آن و دیگر این که دنیا محل اجرای کامل و حقیقی عدالت نیست، بعلاوه می توان از این پند مولا علیه السلام، چنین برداشت کرد که مردم کوته بین، مادی گرا و ضعیف کُش با اقبال دنیا به کسی، فضایلی به او نسبت می دهند که حقیقی نیست و اگر در گردش روزگار کسی به ظاهر پایین آمد، فضایل حقیقی او را انکار می کنند که این نوع نگرش نشأت گرفته از عدم معرفت به مقام و منزلت انسان و نداشتن تفکر عمیق نسبت به دنیا و جایگاه آن در کل زندگی است.

حقیقت دنیا

سخنورترین مردم پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله در بی همانند ترین سخنان بلیغ خود، دنیا را با جامع ترین و زیباترین تعابیر معرفی می کند، آنجا که باید، مدح آن می کند و در آنجا که لازم است، لایق ذم دانسته و از آن بر حذر می دارد. باید چگونگی نگاه به دنیا را ازعلی علیه السلام آموخت، تا با آن به آخرت رسید چنانچه می فرماید: «…وَ مَنْ أَبْصَرَ بِهَا بَصَّرَتْهُ، وَ مَنْ أَبْصَرَ إِلَیْهَا أَعْمَتْهُ؛ …آن کس که با دنيا بنگرد به او بصيرت و بينايى مى بخشد و آن کس که به دنيا بنگرد نابينايش مى کند.» (خطبه 82 نهج البلاغه) دنیا یعنی «مجموعه مواهب مادی» همچون خوشید عالم تاب است که اگر به آن نگاه کنی، نابینا می شوی و اگر با آن بنگری همه چیز را در پرتو نور آن، مشاهده خواهی کرد. (پیام امام، ذیل خطبه 82)

سوال1) چرا در قرآن و روایات گاهی در مدح و گاهی در مذمت دنیا سخن گفته شده است؟

مَثل دنیا، مَثل آتشی است که در عین زندگی بخشی می تواند نابود کننده باشد واین چگونگی استفاده و غافل نبودن ازآتش است که نتیجه ی کار با آن را رقم خواهد زد.

دنیای ممدوح دنیایی است که در آن به معاشی ساده و لذت های حلال مکفی قناعت شود. و انسان خود را مسافری بداند که در منزگاهی برای جمع آوری توشه و آزمونی بزرگ توقف کرده پس باید هر لحظه آماده فرمان کوچ باشد، بنابراین اسیر هیچ یک از جذابیت های آن اقامتگاه موقت نخواهد شد و از هدف اصلی غافل نمی شود. رسول اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:« الدُّنيا مَزرَعَةُ الآخِرَةِ؛ دنیا کشتزار آخرت است».( میزان الحکمة، ج4، ص67)

اما دنیایی که در آن خبری از تقوا و توشه نیست، از تعقل و عبرت اثری نیست. ساکنان آن گمان می برند جاودان در آن خواهند بود ، گویا مرگ، آنان را در کام خود فرو نخواهد برد و چنان شیفته مادیات و در خواب غفلت هستند که گویا رها شده اند و حسابی برایشان نخواهد بود اینان در دنیا زیانکار و در آخرت رو سیاه اند. این دنیای مذمومی است که رسول اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:« الدُّنْيَا مَزْرَعَةُ الشَّر؛ دنیا کشتزار شر و بدی است».( غرر الحکم، میزان الحکمة، ج4، ص79)

هم چنین در حدیث پر معنایی از آن حضرت می خوانیم:

« لَا تَسُبُّوا الدُّنْيَا فَنِعْمَتْ مَطِيَّةُ الْمُؤْمِنِ فَعَلَيْهَا يَبْلُغُ‏ الْخَيْرُ وَ بِهَا يَنْجُو مِنَ الشَّرِّ إِنَّهُ إِذَا قَالَ الْعَبْدُ لَعَنَ اللَّهُ الدُّنْيَا قَالَتِ الدُّنْيَا لَعَنَ اللَّهُ أَعْصَانَا لِرَبِّهِ؛ به دنیا ناسزا مگویید، که آن نیکو مرکبی است برای مؤمن؛ زیرا که به وسیله آن به خیر و خوبی می رسد و از شر و بدی می رهد، هرگاه بنده بگوید: لعنت بر دنیا، دنیا گوید: لعنت خدا بر نافرمانترین ما نسبت به پروردگارش».( بحار الانوار، ج74، ص178)

امام علی علیه السلام در هر مناسبتی از دنیا می گوید و او را می شناساند تا انسان ها به دنیا غرّه نشوند و آن را مقصد خود نخوانند و آن را در برابر قدرت و عظمت خود متاع و ثمنی به حساب نیاورند. تنها آن را منزلی بدانند و مزرعه ای که از آن خوشه بچینند و توشه بردارند، نه به آن مشغول شوند و نه به جمع آن بپردازند. (علی و جاری حکمت، ص66)

سوال 2) منظور از اقبال و ادبار دنیا چیست؟

امیر مؤمنان علیه السلام در این پند حکیمانه می فرمایند: «دنیا به افراد اقبالی دارد و ادباری، رو آوردنی و پشت کردنی». دنیا گاهی انسان را به خود می خواند و دعوت می کند و گاهی به سوی انسان می آید و انسان را بهره ای می دهد. اما این بهره از خود او نیست بلکه محاسن و خوبی هایی است که از دیگران سلب کرده و بر قامت تو می پوشاند هر چند که تو خود آگاهی به اینکه این لباس محاسن، نه از توست و نه زیبنده ی تو، هر چند که دیگران چنین توهّم کنند که از آن توست. و در مقاطعی همین دنیای اقبال کننده و رو آورده و عاریه دهنده، به تو پشت می کند و می رود و در این ادبار و پشت کردن، نه تنها آنچه را که دیگران گرفته و به تو عاریه داده، می گیرد که آنچه را که تو خود داری از تو با خفت و خواری و زور و قدرت می گیرد و می رباید و تویی که به این همه اقبال و محاسن، دل خوش بودی با سلب و قاپیدن همه، تو را تنها و غریب رها می کند. این است که تو باید به این اقبال ها و ادبارهای دنیا دل خوش نداری و بدانی که دنیا و امکانات و نعمت ها و جلوه ها از تو جدا می شود و رهایت می کند، این یک سنت است که علی علیه السلام در جای دیگر به آن اشاره دارد: «لکل مقبل ادبار و ما ادبر کان لم یکن؛ هر روی آورنده ای روزی پشت کند و آنچه پشت کرد، گویی هرگز نبوده است». (حکمت 152)

و حال که چنین است باید چون علی باشی و به او اقتدا کنی که می فرماید: « ما لعلّی و لنعیم یفنی و لذّه لا یبقی» (خطبه 224) اگر اقالیم هفت گانه را به علی بدهی که لحظه ای دل به آنها ببندد و از مورچه ای چیزی را بگیرد این کار را نخواهد کرد؛ چرا که علی قدر خود را شناخته و خود را با نعمت هایی که فنا می پذیرند و لذت هایی که بقایی ندارند بیگانه می یابد و به آنها تمایلی ندارد چون اقبال اینها مساوی با ادبارشان است و دنیا جز همین نعمت های فانی و لذت ها و عیش های آنی چیز دیگری نیست و این است که بهترین برخورد با این رفت و آمدها و بهترین موضع گیری و احسن الحال در این تحول ها و تقلب ها همان زهد و وارستگی است؛ زهدی که علی می گوید، نه زهدی که در کتاب های اخلاقی از آن گفتگو می شود؛ زهد، ژولیده بودن و پژمرده بودن و رها کردن و بی تفاوت بودن نیست، زهد به بیان علی علیه السلام، آزادی و وارستگی است از آنچه که با قدر، ارزش و اندازه های وجودی انسان برابری نمی کند. زهد، نداشتن نیست بلکه تعلق نداشتن است، زهد، ترک تنعم نیست بلکه ترک تعلق است. (علی و جاری حکمت، ص40)

رهبر معظم انقلاب نیز در شرح خطبه اول نهج البلاغه می فرمایند که زهد به معنای ترک فعالیت و بریدن از جامعه و مردم نیست بلکه زهد به معنای غرق نشدن در شهوت ها و هوس های دنیا، به معنای جدّی نگرفتن لذت های دنیوی و به معنای قربانی نکردن هدف های انقلابی و اصیل و سازنده اسلام در پیش پای قدرت طلبی ها و انگیزه ها و خودخواهی ها و دنیا طلبی هاست. (نبوت ها در نهج البلاغه، شرح خطبه اول، آیت الله العظمی خامنه ای، ص28)

رسول اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:« إِنَ‏ مَنْ‏ فِي‏ الدُّنْيَا ضَيْفٌ‏ وَ مَا فِي أَيْدِيهمْ عَارِيَّةٌ وَ إِنَّ الضَّيْفَ مُرْتَحِلٌ وَ الْعَارِيَّةَ مَرْدُودَةٌ؛ اهل دنیا مهمان اند و آنچه در دست آن هاست، عاریت است. مهمان می رود و عاریت بازگردانده می شود».( سفینة البحار، ج3، ص130)

سوال3) موضع گیری مردم در برابر کسانی که مورد اقبال و ادبار دنیا قرار می گیرند چگونه است؟

اسب دنیا هر دم به کسی سواری می دهد و آنی نمی گذرد سوارش را زمین می کوبد و دیگری را سوار می کند، ولی افسوس، بسیاری بدون عبرت از حال زمین خوردگان با حسرت، سوار را می نگرند، زبان به ستایشش می گشایند و آرزوی توجه و الطاف او را دارند، گاه هم در حین هواداری از قهرمان فعلی شان، زمین خورده را لگدمال می کنند و در حقش اجحاف می کنند.

امام على علیه السلام می فرماید: كسى كه عاشق چيزى شود، چشم خود را كور و قلب خود را بيمار كرده است. عاشق با چشمى نادرست مى‏بيند و با گوشى ناشنوا مى‏شنود، شهوات عقل او را از كار مى‏اندازد، و دنيا قلب او را مى‏كشد، و نفس او خواستار بى‏چون و چراى آن مى‏شود. عاشق دنيا بنده‏ دنيا مى‏شود، و بنده كسانى كه چيزى از دنيا در دست دارند، دنيا به هر طرف رود او نيز به همان طرف مى‏رود، و به هر جا رو كند به آنجا رو مى‏كند(الحیاة، ج1،ص299)

 ابن‏ أبی ‏الحدید در شرح نهج‌البلاغه، روایتی را از امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) نقل می‌کند: «الدَّهْرُ انْزَلَنِی ثُمَّ انْزَلَنِی، ثم انْزَلَنِی حَتَّى یُقال معاویة وَ عَلى؛ روزگار، مرتبه مرا پایین آورد، پایین آورد، پایین آورد به حدی که می‌گفتند: معاویه و على. (شرح ‏نهج ‏البلاغة ابن‏ أبی ‏الحدید، ج 20، ص 326 / حدیقة الشیعة مقدس اردبیلی، ج ‏1، ص 208 )

دوست اند آن که را که زمانه نواخت            دشمن اند آن که را که زمانه فکند

سوال4) بزرگنمایی و یا حق کشی که هنگام اقبال و ادبار دنیا روی می دهد چه عللی می تواند داشته باشد؟

هنگام اقبال و ادبار دنیا نسبت به کسی اطرافیان در حق وی دچار بزرگنمایی یا حق کشی می شوند، این عمل می تواند دلایلی داشته باشد که به برخی از آنها اشاره می شود:

1ـ علاقه و دلبستگی به دنیا

افرادی که مادیات برای آنها در اولویت است، برای کسب منفعت و دفع ضرر( که قاعده ای فطری است) از دروغ پردازی، پایمال کردن حق و عمل ناصواب پرهیز نمی کنند.

 ابن میثم بحرانی می گوید:« هرگاه دنیا برای فراهم آوردن وسایل خوشبختی دنیوی، با جاه و مال بر گروهی روآور شود، مردم به آنها توجه پیدا می کنند و به خاطر علاقه و دلبستگی به دنیا، با هر وسیله ممکن به ایشان نزدیک می شوند در نتیجه اوصاف خوب غیر حقیقی برای آنها به عاریه می گیرند، مثلاَ نادان را به داشتن علم و اسرافکار را به داشتن سخاوت و بی باک را به دلاوری می ستایند».( شرح ابن میثم، ج8، ص11)

2ـ جهل

 افراد نادانی که بدون آگاهی، چون پشه با هر بادی یک سو می روند، هر گاه روزگار بر وفق مراد کسی شد، مرید و هوادار او می شوند و هرگاه روزگار گرچه به ظاهرعلیه کسی شد، علیه او می شوند و جایگاه حقیقی اش را از یاد می برند؛ وقتى حسن بن على علیه السلام را مجروح كردند و مردم در باره او اختلاف نمودند. فرمانروائى را به معاويه واگذاشت. شيعيان وقتى به او سلام ميكردند ميگفتند:« السلام‏ عليك‏ يا مذل‏ المؤمنين‏؛ سلام بر تو اى خواركننده مؤمنين». او در جواب آنها مي فرمود: من خواركننده مؤمنان نيستم من عزيزكننده آنها هستم؛ وقتى ديدم توان مقابله با آنها را نداريد، مقام را به او واگذار كردم تا موجب بقاى خود و شما باشم، چنانچه خضر كشتى را معيوب كرد تا آن را براى صاحبان كشتى نگه دارد همين طور من نيز خود و شما را نگه داشتم تا ميان آنها بايستم و نابود نشويم.( مواعظ امامان عليهم السلام( ترجمه جلد 75 بحار الأنوار) ، مجلسى، ترجمه موسی خسروی، ص 253)‏

3ـ کوردلی

حب دنیا مانع از دیدن و فهمیدن حقایق و واقعیات است؛ در تاریخ فراوان هستند افرادی که بدون هراس از آخرت به حب دنیا و برای پایداری قدرتشان محاسن دیگران را به خود نسبت می دهند. امام علی علیه السلام می فرماید: إِنَّ الدُّنْيَا مُنْتَهَى‏ بَصَرِ الْأَعْمَى لَا يُبْصِرُ مِمَّا وَرَاءَهَا شَيْئا؛ دنیا نهایت دید کوردلان است، آنچه پشت آن است نمی بینند.

«امیرالمؤمنین» صفتی بود که جبرئیل امین آن را از جانب خداوند متعال مخصوص علی علیه السلام آورد ولی پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله هر صاحب مقام و قدرتی نظیر معاویه و یزید، امیرالمؤمنین نامیده شد، گرچه هرگز سزاوار آن نبودند.

4ـ سستی ایمان

افرادی که ادعای دینداری می کنند، هرگاه منافع خود را در خطر ببینند، از حق کُشی و انکار حقایق ابایی ندارند، نظیر مردم کوفه در واقعه کربلا که تا شرایط را علیه امام حسین علیه السلام دیدند، فضایل حقیقی اش از جمله اوصاف پیامبر صلی الله علیه و آله درباره ایشان و هدف مقدسش را انکار کردند و آن حضرت را به حب ریاست متهم کردند.  

امام حسین علیه السلام می فرماید:« النَّاسُ‏ عَبِيدُ الدُّنْيَا وَ الدِّينُ لَعِقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ يَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَايِشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّيَّانُونَ؛مردم بردگان دنیا هستند و دین لقلقه زبانشان است تا جایی از آن حمایت می کنند که وسایل زندگی را به سویشان سرازیر کند ولی آنگاه که در بوته آزمایش قرار گیرند، دین داران اندک خواهند بود».)بحار الانوار،ج44،ص383)

5ـ مستور بودن عیوب

  روی آوردن بخت و اقبال و امکانات مادی، شرایطی ایجاد می کند که عیوب ـ گرچه ظاهری و موقتی ـ از دیده ها پوشیده می شود و مردم شخص را در جایگاهی والاتر از ارزش حقیقی اش می نگرند. مرحوم مغنیه در شرح خود آورده« لازم نیست حتماً فضایل دیگران به شخص نسبت داده شود؛ همین که به کسی بیشتر از توان و استعدادش بها داده شود، مصداق این حکمت شریف است». (در سایه سار نهج البلاغه، محمد جواد مغنیه، ج حکمت ها، ص25)

اقبال چو با كسى مدد فرمايد                  عيبش همه در چشم، هنر بنمايد

و آن گاه كه روزگار ازو برگردد          هر حُسن که دارد به نظر عیب آید

6ـ قهرمان سازی

یکی ازصفاتی که در بسیاری از افراد به طور طبیعی دیده می شود قهرمان سازی است؛ سعی دارند کسانی را به عنوان قهرمان در فنون و علوم و مسائل مختلف به جهان عرضه کنند و همین امر سبب می شود که محاسن دیگران را به حساب آنان بگذارند.( پیام امام، آیة الله مکارم شیرازی، ج12، ص82)

مثلا با این که «عنترة بن شداد» در شجاعت بهره ها داشت ولی درباره آن اخباری ذکر می شود که حقیقت ندارد، نیز بخشندگی «حاتم» و «عبدالله بن جعفر» زبانزد بوده ولی مردم در این باره کارهایی به ایشان نسبت می دهند که واقعیت ندارد.( شرح ابن ابی الحدید، ج18، ص105)

نکات تربیتی

1ـ اوضاع دنیا قابل پیش بینی نیست و هر روز به کام کسی است؛ نباید فریب خورد یا غافل گیر شد.

از نسیمی دفتر ایام بر هم می خورد                   از ورق گردانی لیل و نهار اندیشه کن

2ـ انسان عاقل، نه از روی آوردن دنیا خوشحال می شود و نه از روی گرانی آن غمگین می شود. « لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ». ( حدید، 23)

3ـ ملاک ارزش، تقوا است نه مادیات و امکانات دنیوی« إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُم‏». (حجرات/13) ملاکِ سنجش، ارزش و داوری باید بر اساس حقیقت و انصاف باشد.

4ـ غلو و بزرگنمایی های بی اساس دیگران نباید موجب غرور و غفلت آدمی شود، نیز بدگویی و تحقیرشان نباید موجب دلسردی و عقب نشینی شود.

5- الدهرُ يَومانِ : فيَومٌ لَكَ و يَومٌ علَيكَ ، فإذا كانَ لكَ فلا تَبطَرْ ، و إذا كانَ عَليكَ فلا تَحزَنْ ، فَبِكِلَيهِما سَتُختَبَرُ؛  روزگار دو روز است ؛ روزى به كام تو و روزى به زيان تو . چون به كام تو بود، سرمست مشو و چون به زيان تو بود، غمناك مباش ؛ زيرا هر دو مايه آزمايش توست. (تحف العقول: 207)

6- فی تَقلُّبِ الأحْوالِ عُلِمَ جواهِرُ الرِّجالِ، و الأیّامُ تُوضِحُ لکَ السَّرائرَ الکامِنَةَ؛ در دگرگونی‌های احوال و زمانه است که گوهر مردان شناخته می‏‌شود و روزگار نیّت‏های پنهان را برای تو آشکار می ‌سازد. (بحارالأنوار: ج ۷۷، ص ۲۸۶، ح ۱)

                                                                                                            موسسه نور الیقین

                                                                                                مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآنی

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *