امام علی (علیه السلام) می فرماید: «البُخلُ عارٌ و الجُبنُ مُنقَصَةٌ و الفَقرُ یُخرِسُ الفَطِنَ عَن حُجَّتِهِ وَ المُقِلُّ غَریبٌ فی بَلدَتِه؛ بخل، ننگ است و ترس، مایه نقصان و فقر، شخص زیرک را از بیان دلیلش گنگ می سازد و آن کس که فقیر و تنگدست است، حتی در شهر خود غریب است».

موضوع: شناخت ضد ارزش ها

تفسیر اجماعی
امام در این حکمت والا به چهار نقطع ضعف اخلاقی و اجتماعی انسان اشاره می کند و آثار سوء هر یک را برمی شمارد تا همگان از آنها فاصله بگیرند.

مقدمه

سوال: نقاط ضعف انسان، به فرموده امیر مؤمنان حضرت علی (علیه السلام) چیست؟

جواب: حضرت، در حکمت سوم نهج البلاغه که شامل 4 بخش است، به 4 نقطه از ضعف اخلاقی ـ اجتماعی انسان (بخل، ترس، فقر، کمبود) اشاره کرده است و با برشمردن این صفات ناپسند، برکوس بیداری می دمد تا همگان هشیار شوند و از آن برحذر باشند.
امیرمؤمنان در این حکمت حکیمانه، از صفات نکوهیده ای چون بخل وترس و دو مورد از آثار دلخراش فقر و کمبود مالی سخن گفته است 0

نخست می فرماید: «البُخلُ عارٌ»  به واقع، بخل و خساست موجب ننگ و بی آبرویی بخیل در زندگی اجتماعی خواهد بود، مذمت بخل و تمجید و تحسین سخاوت، در آیات و روایات فراوانی به چشم می خورد که  یکی از دلایل این امر، آبرو و محبوبیت حاصل از بخشندگی و ننگ و بی آبرویی حاصل از بخل می باشد.

در بخش دوم می فرماید: «وَالجُبنُ مُنقَصَةٌ» این جمله، مشوق و عامل مهمی در مقابله با ترس منفی و بدون دلیل درون انسان می باشد. در این شکی نیست که ترس، کاهنده ارزش وجودی انسان است، زیرا موجب می شود او توانایی های خود را باور نداشته باشد و در مقابل دیگران احساس ضعف و زبونی کند.

سپس در بخش سوم می فرماید: «الفَقرُ یُخرِسُ الفَطِنَ عَن حُجَّتِهِ» که می توان این سخن را دلیلی برای تشجیع و تلاش بی وقفه همگانی در دوری گزیدن از بلای فقر دانست، زیرا فقر، موت الاکبر است و آثار مخرب و ناخوشایند فراوان دارد.

نهایتا در بخش آخر می فرماید: «المُقِلُّ غَریبٌ فی بَلدَته» این جمله، گویای آن است که مردم دنیا مدار که ظواهر را در اولویت می دانند، از افرادی که هرگونه کمبود دارند، دوری می کنند یا حتی مجالست با آنها را عیب و عار می دانند تا جایی که تهی دستان درشهر خود نیز احساس غربت می کنند.

بخش اول حکمت : 

«البُخلُ عارٌ؛ بخل ننگ است».

ترجمه لغات  

بخل: بخل، تنگ چشمی

عار: ننگ    

شرح بخل

در مفردات الفاظ قرآن برای تعریف بخل چنین آمده است: بخل امساک، نگهداشتن و حبس کردن اموالی است که حق نیست نگه داشته شود؛ نقطه مقابل این حالت، جود و بخشندگی است («امساک المقتنیات عمّا لا یحق حبسها عنه و یقابله الجود»).
 

بخل، امری ذاتی

بخل، در نگرش قرآنی، امری ذاتی و فطری است و اجتماع، تنها در مواردی نظیر بروز، تشدید و تضعیف آن نقش دارد؛ برای مثال قرآن کریم به این اصل اشاره می کند که بخلِ همراه با آزمندی (شُحَّ ) در وجود انسان بوده است و کسانی که با آن مبارزه کنند، به حقیقت رستگاران عالمند  (« وَمَن یُوقَ شُحَّ نَفسِه فَاُلءکَ هُمُ المُفلِحون»)(1).

بخل و صرفه جویی

برخی بخل خود را صرفه جویی می نامند و سعی در توجیه آن دارند؛ ولی باید گفت: صرفه جویی امری عاقلانه، پسندیده و در جهت زندگی بهتر است؛ اما بخل، کم خرج کردن و مال اندوزی در حد افراط می باشد که با عقل در تضاد است. همچنین هدف و نتیجه آن، زندگی بهتر و آبرومندانه نیست. برای مثال، در یک میهمانی نه باید اسراف شود، نه  بخل ورزیده شود، بلکه باید تا حد امکان از میهمان خوب پذیرایی کرد.

حکایت: آقای قرائتی می گوید که به میهمانی دعوت شدم، صاحب خانه نان وپنیر آورد و گفت: ما در مراسم عروسی هم با نان وماست پذیرایی می کنیم. گفتم: وقتی نوزاد به دنیا می آید، اسلام می گوید گوسفند عقیقه کن، حالا که بزرگ شده، باهنر شده، باسواد شده وازدواج کرده، باید بابرکت تر باشد(2).

به چه کسی بخیل می گویند؟
بخیل کسی است که حاضر نیست از نعمت های خدادادی که در اختیارش است، دیگران را بهره مند کند. غافل از اینکه هر آنچه بخشیده شود، باقی می ماند وعجیب تر اینکه افراد بخیل، گاهی نسبت به خود نیز بخل می ورزند.  امیر مؤمنان (علیه السلام) می فرماید: «ابخَلُ النّاسِ مَن بَخِلَ علی نَفسِهِ بمالِهِ وخَلّفَهُ لِوُرّاثِهِ؛ بخیل ترین مردم کسی است که مال خویش را از خود دریغ دارد و برای وارثانش بگذارد»(3).

اقسام بخل:

1ـ بخل در مال: این قسم از بخل، با اذهان مردم آشناتر می باشد و در زندگی روزمره بیشتر مشهود است و یادآور می شویم بخلی که مولا در این حکمت به آن اشاره دارد، همین نوع از بخل است.

2ـ بخل در وقت: برخی با داشتن اوقات فراغت، از خیررسانی و استفاده بهینه از وقت خویش بخل می ورزند.

3ـ بخل در اولاد: بسیار دیده می شود که افراد از فرستادن فرزندانشان برای خدمت به میهن، دین، مردم و دیگر امور خیر دریغ می کنند و بخل می ورزند؛ در حالی که مادران شهدای هشت سال دفاع مقدس، بدون ذره ای بخل، با سخاوت تمام جوانان خود را برای میهن اسلامی تقدیم کردند.

4ـ بخل در علم: متأسفانه بسیاری از علما، در آموزش دیگران بخل می ورزند و آنان را بهره مند نمی کنند؛ غافل از اینکه موظفند زکات علم خود را بپردازند.

آثار بخل

1 ـ ننگ و بی آبرویی:

 انسان بخیل همواره با وابستگی به اموال و خرج نکردن آن، آبروی خود را می ریزد. درروایتی می خوانیم: «البُخلُ یُمَزِّقُ العِرضَ؛ بخل آبرو را برباد می دهد»(4).
هرآن کو تنگ چشم است و بخیل است              به نزد خلق خواراست و ذلیل است
به چهرآبرویش گرد عار است                      زداغ ننگ چهرش داغدار است

2 ـ نفرت  مردم:

بخیل در برابر درد و رنج دیگران بی تفاوت است. درواقع کسی که به دردهای دیگران توجه نمی کند، از آنها نیست و از انسانیت بهره ای نبرده است(5). امیر مؤمنان در این باره می فرماید: «لیسَ لِبخیلٍ حبیبٌ؛ بخیل هیچ دوستی ندارد»(6).

3ـ بی توجهی و کوتاهی نسبت به واجبات:

رذیله بخل سبب می شود، بخیل نه تنها از مستحباتی نظیر صدقه، انفاق … خودداری کند، بلکه از پرداخت وجوهات واجب شرعی مانند خمس و زکات نیزامتناع می کند. («البُخلُ بِاخراجِ مَا افتَرَضَهُ اللَّه ُسُبحانَهُ مِنَ الاَموالِ اقبَحُ البُخلِ؛ بخل ورزيدن نسبت به پرداخت اموالى كه خداى سبحان بر انسان واجب كرده زشت‏ترين بخلهاست»)(7)

4 ـ عذاب های شدید اخروی: 

بر اساس روایات فراوان، بخل دارنده  تمام عیوب است، پس صاحبش را روانه آتش دوزخ خواهد کرد. خداوند در سوره آل عمران، آیه180 می فرماید:
«وَ لا یَحسَبَنَّ الَّذینَ یَبخَلُونَ بِما آتهُمُ اللهُ مِن فَضلِهِ هُوَ خَیراً لَهُم بَل هُوَ شَرٌّ لَهُم سَیُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِه یَومَ القِیامَةِ؛ کسانی که بخل می ورزند و آنچه را خدا از فضل خویش به آنان داده انفاق نمی کنند گمان نکنند این کار به سود آنهاست بلکه برای آنها شر است. به زودی در روز قیامت آنچه را نسبت به آن بخل ورزیدند همانند طوقی به گردنشان می افکنند».

حکایت: یحیی ابن زکریا علیه السلام ابلیس را به شکل واقعی اش دید وبه او گفت: ای ابلیس! به من خبر بده محبوب ترین و مبغوض ترین مردم در نظرت کیست؟ گفت: محبوب ترین در نزد من، مؤمن بخیل است و مبغوض ترین مردم در نزد من، فاسق بخشنده است(8).

راه های درمان بخل

1 ـ توجه به آثار و فضایل سخاوت و بخشندگی: سخاوت و بخشندگی جزو پسندیده ترین فضایل انسانی و سبب محبوبیت نزد مخلوق و خالق است. امیرمؤمنان (علیه السلام) می فرماید: «سَبَبُ المَحَبَّةِ السَّخَاءُ؛ سخاوت، سبب محبت است(9) وهم چنین می فرماید: «السَّخاءُ، سَترُ العُیُوبِ؛ سخاوت، عیب ها را می پوشاند»(10). انبیاء و اولیاء الهی همه مظهر جود و کرم اند؛ ولی در این میان، اوصاف بخشندگی و سخاوت امام حسن مجتبی و امام جواد (علیهما السلام) معروف تر است.

2 ـ توكل بر خدا و اطمينان به او: چنانچه آدمی پی به غنای ذاتی خداوند ببرد و به این باور برسد که تمام عالم هستی از آن خداست، خوی زشت بخل را از قلب خود ریشه کن می کند. در قرآن کریم می خوانیم: «وَمَن یَتَوَکَّل عَلَی اللّهِ فَهُوَ حَسبُهُ؛ هرکه بر خدا توکل کند خدا او را کفایت خواهد کرد»(11).

نکته
 همان گونه که بخل مذمت شده است، بخشش بی اندازه نیز ناپسند و نکوهش می شود و هرگز نباید در سخاوت افراط یا تفریط شود. چنانچه در قرآن آمده است: « وَلا تَجعَل یَدَکَ مَغلُولَةً اِلی عُنُقِکَ وَلا تَبسُطها کُلَّ البَسطِ فَتَقعُدَ مَلُوماً مَحسُوراً؛ هرگز دست خود را در احسان به خلق، محکم بسته قرار نده و بسیار باز و گشاده نکن که هر کدام را انجام دهی به نکوهش و حسرت خواهی نشست»(12).

بخش دوم:

«وَالجُبنُ مُنقَصَةٌ»

ترجمه لغات:

جُبن: ترسویی

مُنقَصَة:کاستی، نقص

شرح جُبن:

جبن، ترس و ضعف قلب و دل از چیزی است که بایستی بر آن تسلط داشت و نیرومند بود(«ضعف القلب عمّا یحق ان یقوی علیه»).

ترس چیست؟

ترس از حالت های درونی و واکنش های بدن است که از ابتدای زندگی همراه آنهاست. و می توان گفت که ترس انواع گوناگونی دارد، قسمی از آن ننگ وکاستی، برخی موجب ایمنی و نوعی نیز موجب رشد و تعالی می باشد. ولی از آنجایی که مولا علی (علیه السلام)، در این حکمت والا، ترس مذموم و ننگ آور را در نظر گرفته است، از توضیحات اضافه درباره دیگر انواع ترس خودداری می کنیم.

انواع ترس

1ـ ترس ممدوح:

همان گونه که اشاره کردیم، قسمی از ترس موجب سعادت آدمی و تقرب او به درگاه احدیت خواهد بود که آن، ترس از خداوند سبحان است. ائمه اطهار(علیهم السلام) نمونه بارز در این زمینه هستند که با داشتن  مقام عصمت، خوف و خشیت الهی را داشتند.

نکته
 ترس از خداوند از با  فضیلت ترین  و برترین  اعمال  است؛  ولی  چنانچه  در ترس از عذاب الهی افراط  شود،  موجب  ناامیدی  ( که پس از شرک، بالاترین گناه است)  و ما یه ضلالت  انسان  می شود. 

2ـ ترس مذموم: 
 

ترس منفی و نابجا، نامعقول است، چرا که در آن وَهم، جایگزین عقل است و این موجب نوعی خلأ روحی در انسان می شود و به دنبال آن مشکلات روانی بزرگتری برایش ایجاد می کند تا این که به تدریج شخص، کاملاً منزوی و درمانده می شود. هم چنین امروزه ترس نادرست، یکی از بیماری های روانی به حساب می آید و روانکاوان در صدد مقابله با آن هستند.

ترس و کاستی

ترس (جبن) خوی زشتی است که برخی گرفتار آن هستند. و شخصیت اینگونه افراد درست شکل نگرفته است و ناقص است، بدین سبب دچار مشکل و معضلات فراوانی می شوند0جبن توهمی از ترس در وجود انسان است؛ یعنی الم و دردی که هنوز به واقعیت نرسیده است(13). انسان ترسو به دلیل ترس از پیشامدهایی که احتمال وقوع آنها را می دهد، جرأت انجام کارهای مهم و حتی برخی واجبات  را ندارد و این، موجب عقب ماندگی او دردنیا و شقاوت او در آخرت خواهد بود. «این چنین ترس توانایی هایش را گرفته و او بدون اراده و شخصیت (ثابت) خواهد زیست»(14).
جنون را حال در گیتی تباه است                 زترسش چهره بختش سیاه است
به هرکاری زند دستی به تدبیر                 از آن کارش شود ترسش جلوگیر(15)

مفاسد و آثار ترس

1ـ نقص:

کارهای بزرگ و مهم اغلب با مشکلات و موانع بزرگی روبرو هستند و انجام آنها نیازمند عوامل متعددی از جمله جرأت، جسارت و اراده محکم است؛ ولی انسان ترسو از عوامل نامبرده بی بهره است، بنابراین «هرگز هیچ آدم ترسویی به مقامی نرسیده است»(16). «زیرا رسیدن به مقام، فرع بر شجاعت ودلاوری است»(17).
مولای متقیان علی (علیه السلام) می فرماید: «اِحذَرُوا الجُبنَ فَانَّهُ عارٌ وَ مُنقَصَةٌ؛ از ترس دوری کنید، چرا که آن ننگ و کاستی است»(18).

2 ـ ناکارآمدی:

از آنجایی که افراد ترسو توانایی انقلاب، مبارزه با ظلم یا حتی اصلاح و بهبود اوضاع را ندارند و به راه حلی جز تسلیم یا گریز نمی اندیشند، هرگز در اوامر مهم و حیاتی کارامد نیستند و هیچ کس روی کمک یا نظر آنها حساب نمیکند. امیرمومنان (علیه السلام) در نامه ای به مالک اشتر به مشورت نکردن با «جبان» امر کرده است و می فرماید: «وَلا تُدخِلَنَّ فِی مَشوِرَتِکَ….وَلا جَباناً»(19)، زیرا او با ایجاد ترس و یأس، مدیران و حاکمان را از کارهای بزرگ و متحول کننده بازمی دارد.

3 ـ ترک انفاق:

قبلاً نیز بیان کردیم که ترسو، از چیزی ترس دارد که هنوز رخ نداده است، ازاین رو بسیار مشاهده می شود که افراد از ترس تنگدستی انفاق نمی کنند، تنگدستی که هنوز اتفاق نیفتاده است، درواقع آنها وعده شیطان را پذیرفته اند. قرآن کریم در این باره می فرماید: «الشَّیطانُ یَعِدُکُم الفَقرَ؛ شیطان به شما وعده ی فقر می دهد»(20).

4. ترک جهاد: 
 

جهاد برای حفظ دین، خاک، ناموس و در کل، دفاع از حریم و جامعه ضروری است؛ ولی چون در این راه سختیها و خطرات مالی و جانی وجود دارد، افراد ترسو از جهاد ابا دارند و به جای اینکه در صف مجاهدان باشند، در صف قاعدان، بیماران، ازکار افتادگان و کودکان قرار می گیرند(21). امام علی (علیه السلام) می فرماید: «لا یَحِلُّ لِلجَبانِ ان یَغزوَ لانّهُ یَنهَزمُ سَریعاً؛ روا نیست که آدم ترسو به جنگ برود، زیرا که به سرعت فرار می کند»(22).
خداوند متعال درباره افرادی که به دلیل ترس ازکسادی اموال و دیگر عوامل ترک جهاد می کنند می فرماید: « ….وَ اَموالٌ اقتَرَفتُمُوها وَتِجارَةٌ تَخشَونَ کَسادَها….وَالّلهُ لا یَهدِی القَومَ الفاسِقینَ»(23).
برای مثال مردم کوفه، به دلیل ترس از جان  تهدیدهای عبید الله ابن زیاد، از یاری امام زمان خود امتناع ورزیدند و در تاریخ جهان ننگ آفرین شدند.

5 ـ ترک امر به معروف و نهی از منکر:

متأسفانه ترس، از موانع بزرگ بر سر راه این فریضه الهی است و بسیاری از ترس به خطر افتادن جان، مال، مقام و موقعیت خود آن را ترک می کنند در حالی که امیرمؤمنان (علیه السلام) می فرماید: «وَ انَّ الاَمرَ بِالمَعروفِ وَ النَّهیِ عَنِ المُنکَرِ لَخُلُقانِ مِن خُلُقِ الّلهِ وَ انَّهُما لا یُقَرِّبانِ مِن اجَلٍ وَ لا یَنقُصانِ مِن رِزقٍ؛ همانا امربه معروف ونهی از منکر دو صفت از اوصاف پروردگارند که نه اجل رانردیک می کند ونه روزی راکاهش می دهد»(24). امام حسین (علیه السلام) نمونه بارزی درعمل به امربه معروف و نهی ازمنکر است که بدون ذره ای ترس جان خود و یارانش را فدا کرد تا اسلام زنده بماند.

درمان ترس

علاوه بر آثار روحی ـ روانی، ترس آثار زیانبار جسمی نیز دارد پس باید در درمان آن کوشید. برای این منظور ابتدا باید ترس خود را پذیرفت، سپس عامل و علت های آن  را شناسایی کرد و نهایتاً با افزایش مهارت و آگاهی با آن مقابله کرد. برخی راه های درمان ترس عبارتند از:

1 ـ حسن ظن و توکل به قدرت مطلق :

کسی که همواره خدا را همراه، یاور وحامی خود بداند از چنان باور قلبی و یقینی برخوردار می شود که ترس برایش  مفهومی نخواهد داشت. چنانچه خداوند متعال می فرماید:«فَاذا عَزَمتَ فَتَوَکَّل عَلَی اللّهِ …اِن یَنصُرُکُمُ اللّهُ فَلا غالِبَ لَکُم؛ آنچه تصمیم گرفتی با توکل به خدا انجام ده …اگر شما را خدا یاری کند محال است کسی بر شما غالب آید»(25).

2 ـ فراهم بودن زمینه شجاعت:

شجاعت، نقطه مقابل ترس و از بارزترین فضایل و کمالات انسانی در نظر گرفته می شود. امیر مؤمنان (علیه السلام) می فرماید: «الشُّجَاعَتُ زَینٌ»(26). باید گفت: وراثت نیز در به وجود آمدن ترس و شجاعت سهم دارد، مثلاً یکی از علت های جاودانگی حضرت ابالفضل (علیه السلام)،  به عنوان مظهر شجاعت این بود که ایشان از طرف پدر و مادر، دلاوری را به ارث برده بودند.

3 ـ تمرین و تکرار:

وقتی ترس به گریبان آدمی چنگ اندازد،  درد و عذابی بسیار بزرگتر از خود ترس برایش خواهد داشت، ازاین رو توصیه می شود، همان عمل ترس آور بتدریج تکرار شود تا با افزایش مهارت و تجربه برای انسان عادی شود، یکی از فلسفه های انواع تمرین ها  و رزمایش های نظامی ، زدودن آثار ترس از جنگ، از دل های سربازان، افسران و فرماندهان است(27).

بخش سوم:

«وَالفَقرُ یُخرِسُ الفَطِنَ عَن حُجَّتِهِ؛ و تهیدستی، مردِ زیرک را در برهان کُند می کند».

ترجمه لغات:

فقر: الحاجة: نیازمندی(28)

یخرس: لال می کند

فطن: الفطنة: زیرک(29)

حجته: دلیلش

شرح فقر:

به گفته راغب، در مفردات «فقر» بر چهار وجه به کار می رود: اول، نیازی ضروری و لازم در انسان ها و تمام موجودات که تا وقتی در دار دنیا هستند، عمومیت دارد و فراگیر است. (نیازهای زایشی و رویشی موجودات)(30)

دوم، فقری که از عدم کسب کار ناشی می شود. لازم به یادآوری است که فقر  در این بخش، فقر مالی است و ما تنها به شرح این نوع از فقر می پردازیم.

سوم، فقر نفسانی و روحی که همان آزمندی است.

چهارم، فقر و نیاز به سوی خدای تعالی است که رسول خدا (صلی الله علیه وآله) در سخنی به آن اشاره کرده است و می فرماید: «اللّهمّ اغننی بِالاِفتِقارِ الیک و لا تُفقِرنِی بالاستِغناءِ عنک؛ الهی مرا با نیازمندی به سوی خودت غنی کن و  نیازم را سرشار، و نیز مرا در بی نیازی از خودت، فقیر مگردان که خود را از تو بی نیاز بدانم»(31).

شناخت بلای فقر:

فقر یکی از واقعیات زندگی است که اغلب انسانها ـ گرچه کوتاه مدت ـ  با آن مواجه شده اند؛ برخی به دست ظلم، برخی به دلیل اندیشه های غلط یا سهل انگاری، طعم فقر را چشیده اند که در فصل های بعد مختصر به شرح آنها می پردازیم.

علل فقر مالی:

فقر مالی می تواند  نشئت گرفته از عوامل متعددی باشد که ما به دو مورد از آنها اشاره می کنیم.

1- بخل اغنیا:

خداوند عزوجل همواره دراموال اغنیاء، حقی برای فقرا قرار داده است. چنانچه در قرآن آمده است: « وَفِی اموالِهِم حَقٌّ مَعلوم»(32). ولی مادامی که این حق درست و کامل پرداخت نشود شاهد دست وپا زدن فقرا درمنجلاب فقر خواهیم بود. امام علی (علیه السلام) می فرماید: «اٍنَّ اللّهَ سبحانه فَرَضَ فِي مالِ الاَغنِیاءَ اًقواتَ الفُقَراءِ، فَما جاعَ فَقیرٌ اِلاّ بِما مُتِّعَ بِهِ غَنِيٌّ وَاللّهُ تعالی ساعِلُهُم عَن ذلک؛ همانا خدای سبحان روزی فقرا را در اموال اغنیاء قرار داده است، پس فقیری گرسنه نمی ماند جز به کامیابی توانگران، و خداوند از آنان درباره گرسنگی گرسنگان خواهد پرسید»(33).

2ـ سستی و تنبلی:

گاه فقر به وجود آمده، حاصل اهمال و سستی می باشد؛ برای مثال برخی می گویند که خدا روزی دهنده است و روزی ها را تقسیم می کند، سهم ما نیز در هر حال می رسد و این گونه تنبلی خود را توجبه  می کنند؛ در پاسخ باید گفت که کار وتلاش برای کسب روزی حلال از برترین عبادات می باشد و روزی در گرو کسب وکار است. امام علی(علیه السلام) می فرماید: «إِنَّ الأَشیاء لمّا ازدوجت ازدوج الکسل و العَجز، فنتج منها الفقر؛ همانا همه چیز همسر شدند، تنبلی و درماندگی با هم همسر شدند و فقر از آنها زایید»(34). 

پیامدهای فقر مالی:

چنانچه افراد دارای روح و افق فکری بلند و عقیده های محکم  نباشند، فقر می تواند آثار منفی و مخرب فراوانی روی آنها داشته باشد. شخصیت های بزرگی  چون اباذر و ابیطالب را می توان نام برد که در عین فقر، چه شجاعت هایی نشان داده اند، چه سربلند زیستند و نام بلندشان شهره آفاق شد.

1 ـ ضایع شدن حقوق:

در جایی که ثروت و قدرت در اولویت باشد، مستضعفان بیشترین صدمات را می بینند. اینها  در برابر برخوردهای ناروای برخی ظالمان، محرومیت های سنگین وحق پایمال شده نصیبشان می شود.
اگر نادار باشد مرد زیرک            به نزد خلق هست قدر وی اندک
اگر بااوست حق هنگام صحبت       زفقر افتد زبان وی به لکنت(35)

2 ـ عدم رشد و شکوفایی:

انسان های فقیر با ضعف های جسمی ،  روحی و افکار مشوش، اولاً توانایی تفکر باز و اظهار کردن هوش و استعداد خود را ندارند، ثانیاً از شرایط  و امکانات مادی برای عملی کردن افکار بهره مند نیستند؛ ثالثاً کسی به آنها اهمیت نمی دهد و آنها را به رسمیت نمی شناسد. چنانچه امام علی(علیه السلام) می فرماید: «الفَقیرُ حَقیرٌ لا یُسمَعُ کَلامُهُ وَلا یُعرَفُ مقامُهُ؛ انسان فقیر حقیر است، سخنش خریدار ندارد و مقام و مرتبتش شناخته نمی شود»(36). در زمان کنونی نیز، عقب ماندگی کشورهای فقیر از هر نظر مشهود است و دیده می شود که هیچ عزت بین المللی ندارند.

فقر زدایی:

آثار شوم فقر چنان گسترده است که در تمام جهات زیانبار ومشکل آفرین می باشد؛ بنابراین  مسئله فقرزدایی دارای اهمیت زیادی برخوردار می باشد، بطوری که نه تنها اسلام، بلکه سایر ادیان الهی نیز به آن پرداخته اند. در ادامه به برخی از این موارد اشاره می کنیم.

الف) دولت: نظام حکومتی عادلانه، در چرخش صحیح چرخ اقتصاد کشورنقش مهمی دارد، برای مثال امیرمؤمنان علی (علیه السلام) در نامه ای به مالک اشتر یادآور می شود که آبادانی سرزمین ها در نتیجه نجات مردم از فقر به وسیله حکام و مسئولان می باشد و می فرماید: «وَانَّمَا یُوتَی خَرابُ الارضِ مِن اعوازِ اهلِها وَ انَّما یُعوِزُ اهلُها لِاشرافِ انفُسِ الوُلاةِ عَلَی الجَمعِ وَسُوعِ ظَنِّهِم بِالبَقاعِ؛ همانا ویرانی زمین به دلیل تنگدستی کشاورزان است و تنگدستی کشاورزان به دلیل غارت اموال از طرف زمامدارانی است که به آینده حکومتشان اعتماد ندارند»(37).

ب)زکات: زکات جزو حقوق مالی واجب و مؤثر در فقرزدایی بوده وآیات و اخبار بی پایان در مدح زکات دهنده و ذم تارک آن وارد شده است و حق (سبحانه وتعالی) در مواضع متعدد در قرآن، آن را قرین نماز ساخته است(38).
«وَاَقِیمُوا الصَّلَوةَ وَءَتُوا الزَّکَوةَ»(39).
امام جعفر صادق (علیه السلام) می فرماید: هیچ کس فقیر و محتاج نشد و گرسنه و برهنه نماند، مگر به علت گناه مال داران که زکات خود را ندادند(40).

بخش چهارم:

«وَالمُقِلُّ غَریبٌ فِي بَلدَتِهِ؛ آن کس که فقیر و تنگدست است، حتی در شهر خود غریب است»

ترجمه لغات:

مقل: بینوا و بی چیز

غریب: غریب، بیگانه

بلدته: شهرش، دیارش

شرح مقل:

سرمایه داران سخی، افراد سرشناس یا افرادی که از دانشی برخوردار هستند، قادرند مشکلات مختلف مردم را برطرف نمایند و آنها را خشنود کنند؛ همین امر سبب محبوبیت آنها و فراوان شدن دوستانشان می شود؛ ولی افرادی که  توان انجام چنین کارهایی را ندارند، کمتر یاد می شوند. «آفَةُ الجُودِ الفَقرُ؛ فقر آفت بخشندگی است»(41).
 همچنین می فرماید: «الفَقرُ یُنسی؛ فقر انسان را به فراموشی می سپارد»(42).

انواع کمبودها

1ـ کمبود مالی: این نوع از کمبود بسیار رایج می باشد و بسیاری بدان گرفتارند، به طوری که قادر به تأمین رفاه خود نیستند؛ از این رو مردم به رفت و آمد با آنها علاقه چندانی ندارند.

2ـ کمبود عاطفی: افرادی که به هر دلیل در زندگی دچار کمبود عاطفی هستند، اغلب منزوی و گوشه گیرند و تمایلی به جمع مردم ندارند. بچه های طلاق نمونه بارزی در این زمینه هستند.

3 ـ کمبود علمی: جوامعی که از سطح بالای علمی برخوردار نیستند و به آنها بها داده نمی شود؛ مانند کشورهای جهان سوم

4 ـ کمبود اعتقادی: برکسی پوشیده نیست که افراد دیندار و پرهیزکار، نزد مردم از محبوبیت خدادادی برخوردارند. این اصل در قرآن نیز آمده: «اِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ سَیَجعَلُ لَهُم الرَّحمنُ وُدّاً؛ همانا آنان که به خدا ایمان آوردند ونیکوکار شدند. خدای رحمان آنان را [در نظر خلق وحق] محبوب می سازد»(43). در حالی که افرادی که یاد خدا در زندگیشان پر رنگ نیست، تنها غریب ودرمانده اند.

5 ـ کمبود اخلاقی: اگر با دقت به وضعیت اسفناک و طرد شدن افرادی که گرفتار اعتیاد یا انواع جرم وجنایت می شوند بنگریم، اثر کمبود اخلاقی را در وضع رقت انگیز آنان خواهیم دید.

کمبود مالی  و غربت

وطن هر کس برایش عزیز است، چون در آنجا قوم وخویش وآشنا دارد و این موجب دلگرمی اوست، ولی زمانی که مال و ثروت در اولویت قرار گیرد، اقوام و دوستان از اطراف تهی دست متفرق می شوند و او احساس بودن در غربت می کند.
امیر مؤمنان (علیه السلام) می فرماید: «لَیسَ فِی الغُربَةِ عارٌ اِنَّمَا العَارُ فِی الوَطَنِ الافتِقَارُ؛ درغریبی ننگ وعاری نیست، بلکه عار و ننگ، نداری در وطن است»(44).

غریب اندر وطن مرد فقیر است               به چنگ فقر و بدبختی اسیر است
به هر کاری از او کس یاد نارد               نه کس مرهم به زخم وی گذارد
لذا از رنج و ناداری پریش است           غریب و خوار اندر شهر خویش است(45)   

آثار کمبود در زندگی:

انسان ها اغلب نگرشی منفی نسبت به کمبودها دارند، این گونه عوامل می تواند، آثار سوء و دلخراشی داشته باشد، از جمله:

الف) خجالت و عدم اعتماد به نفس: انسانهایی که از هر نظر کمبود دارند، اغلب دارای اعتماد به نفس پایینی هستند. مثلًا تنگدستی باعث احساس ذلت، گرفتگی و خجلت از دیگران در نفس انسانی می شود(46).

ب) فاصله مردم: هم چنین بسیار دیده می شود، أغنیاء جاهل و مغرور تمایلی به مجالست با افرادی که از تمکن مالی برخوردار نیستند، ندارند؛ از این رو آورده اند: مرگ بر آزاده، از زندگانی که به سبب ناداری، داغِ خواری بر آن دیده می شود،  بهتر است(47).

چگونگی رفع کمبودها:

1 ـ تلاش: هرکس باید تمام تلاش خود را در برای رفع کمبودهایش بکار گیرد تا از قدر و منزلت اجتماعی برخوردار شود، مثلاَ با افزایش سطح علمی، فرهنگی، اقتصادی سطح توانایی خود را ارتقاء دهد؛ برای مثال کشور ایران در سایه تلاش های بی وقفه و کمک الهی توانست به فناوری هسته ای دست یابد و در جهت رفع کمبودهای علمی فرهنگی اقتصادی و…، پیشرفت های چشمگیری بدست آورد.

2- انفاق: انفاق امری خداپسند و عمومی است و تنها  اموال را شامل نمی شود، بنابراین هرکس باید هر توانایی که دارد، از آن  در راه خدا انفاق کند و در جهت رفع کمبود هم نوعانش بکوشد.
 خداوند در قرآن کریم می فرماید: «لَن تَنالُوا البِرَّ حَتّی تُنفِقُوا مِمّا تُحِبّون؛ هرگز به نیکی نمی رسید، مگر آنکه انفاق کنید از آنچه که دوست دارید».


1. حشر، 9 و تغابن، 16.
2. خاطرات قرائتی ـ بهشتی، ج2، ص27.
3. منتخب میزان الحکمة، ترجمه حمیدرضا شیخی، ج 1، ص 122.
4. منتخب میزان الحکمه، ترجمه حمید رضا شیخی، ج1، ص122.
5. در سایه سار نهج البلاغه، شرح نهج البلاغه علامه محمدجواد مغنیه، ج 6، ص 13.
6. غررالحکم، حکمت 7818.
7. همان، ح2453.
8. راه روشن، ترجمه محجة البیضاء، ج 6، ص111.
9. غررالحکم، ح 4176.
10. همان، ح 4213.
11. طلاق،3.
12. اسراء، 29.
13. ر.ک معراج السعاده، ص 78.
14. شرح محمدجواد مغنیه، ص 16.
15. شرح منظوم نهج البلاغه،ج 9، ص 6.
16. پیام امام، ج 12، ص 39.
17. شرح نهج البلاغه، فیض الاسلام، ص 1089.
18. غررالحکم، ح 229.
19. نهج البلاغه، نامه 53.
20. بقره، 268.
21. پیام امام، ج 12، ص 39.
22. میزان الحکمه، ترجمه حمیدرضا شیخی، ج 2، ص177.
23. توبه، 24.
24. نهج البلاغه، خطبه 156.
25. (آل عمران، 159و160.
26. غررالحکم، ح 4339.
27. پیام امام، ناصر مکارم شیرازی، ج 13، ص 398.
28. العین، ج 5، ص 150.
29. لسان العرب، ج 13.
30. فاطر، 15.
31. مفردات الفاظ قرآن، راغب اصفهانی.
32. معارج، 24.
33. نهج البلاغه، ح 328.
34. تحف العقول، ص 222.
35. شرح نهج البلاغه منظوم، ج9، ص6.
36. بحار الانوار، ج 72، ص 47.
37. نهج البلاغه، نامه53.
38. معراج السعادة، ص 206.
39. بقره، 110.
40. معراج السعادة، ص 207.
41. غررالحکم، ح 19.
42. غررالحکم، ح 5780.
43. مریم، 96.
44. غررالحکم، ح 7801.
45. شرح نهج البلاغه منظوم، ج9، ص6.
46. شرح نهج البلاغه، ابن میثم بحرانی، ج 8، ص4.
47. شرح ابن ابی الحدید، تر جمه غلام رضا لایقی، ج 18، ص 86.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *