أَزْرَى بِنَفْسِهِ مَنِ اسْتَشْعَرَ الطَّمَعَ، وَ رَضِيَ بِالذُّلِّ مَنْ كَشَفَ عَنْ ضُرِّهِ، وَ هَانَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ مَنْ أَمَّرَ عَلَيْهَا لِسَانَه.

و درود خدا بر او، فرمود: آن كه جان را با طمع ورزى بپوشاند خود را پست كرده، و آن كه راز سختى هاى خود را آشكار سازد خود را خوار كرده، و آن كه زبان را بر خود حاكم كند خود را بى ارزش كرده است.

ترجمه لغات                                      

أزری: کوچک وخوار کرد.

اِستَشعَرَ:(لازم خود)کرد، در باطن(خوی و روش خود) قرار داد.

ترجمه اصطلاحی:

اسْتَشْعَرَ، از ریشه شعر است همانگونه که شعار نیز از همین ریشه و اصل است؛ که در فارسی به آن شُعار می‌گوییم و در عربی هم شِعار به همین معنا و مفهوم آمده و از همین ریشه است.

بنا بر این شعر همان مویی است که به بدن انسان چسبیده و همراه انسان است، به لباس زیر انسان هم شعار می‌گویند، یعنی آن چیزی که به انسان چسبیده و همیشه ملازم انسان است.

امروزه هم که دولت‌ها، احزاب و گروه‌ها برای رویکرد خودشان شعاری را انتخاب می‌کنند، یعنی اینکه می‌گویند: ما در دوره‌ی مسؤلیت مان ملازم و همراه با این عنوان و رویکرد حرکت خواهیم کرد و به آن رویکرد ملتزم خواهیم بود و از آن جدا نمی‌شویم.

بنا بر این شعار باید هرگز از شعار دهنده جدا نشود و همیشه ملازم با آن باشد، و الا از شعار بودن خواهد افتاد.

لذا حضرت فرمود: «أَزْرَى بِنَفْسِهِ مَنِ اسْتَشْعَرَ الطَّمَعَ»، کسی که به طمع بچسبد، کسی که ملتزم به طمع بشود، یعنی همیشه طمع ورز باشد، طمع را شعار خودش قرار دهد، به آن بچسبد و ملتزم به آن شود؛ و به تعبیر علما دَیْدَن خود قرار بدهد سیره‌ی خودش قرار بدهد، این شخص خودش را حقیر کرده و کوچک شمرده است.

اَلطَمَع: تمایل نفس به چیزی از روی آروزی شدید و آزمندی (ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن و تفسیر ادبی قرآن، ج2، ص 500)

رَضِیَ: تن داد، خشنود شد.

بِالذُّلِّ: به ذلّت و خواری

ضُرِّه: گرفتاری و پریشانی اش

هانَت: خوار شد،سبک شد

أمَّرَ: حکمران قرار داد، امیر کرد.

شرح اجمالی:

امیرمؤمنان علی A در این گفتار حکیمانه سه رذیله اخلاقی (طمع، کم ظرفیتی و پرحرفی) و عواقب سوء مرتبط با هر یک را بیان می فرماید. ابتدا از طمع و اثر منفی آن سخن به میان آمده و فرموده هر کس طمع را خوی خود قرار دهد خواری را به جان خریده است. (أَزْرَى بِنَفْسِهِ مَنِ اسْتَشْعَرَ الطَّمَعَ) سپس در صدد بیان اثر شوم کم ظرفیتی و شکوه از مشکلات زندگی برآمده و می فرماید هر کس بیهوده سفره دل نزد دیگران باز کند بدون اینکه دردی از دردهایش دوا شود جز ذلت بهره ای نبرده است. (وَ رَضِيَ بِالذُّلِّ مَنْ كَشَفَ عَنْ ضُرِّهِ) در نهایت  پستی و حقارت را  نتیجه پرحرفی و یاوه گویی معرفی می کند. این جمله بازدارنده انسان از پرحرفی بدون تفکر است. (وَ هَانَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ مَنْ أَمَّرَ عَلَيْهَا لِسَانَه) و اینگونه با بیان ضدارزش ها در صدد شکوفایی آداب نفسانی و جلوه گر نمودن کمالات روحانی جامعه بشری است.

هر سه صفت نام برده با ارزش های اخلاقی وکرامات انسانی در تضاد است. زیرا اخلاق بر مبنای کرامت نفس یعنی پاسداری از گوهر وجودی، پرهیز از تن دادن به حقارت و پستی و دور بودن از نابسامانی های اخلاقی و انحرافات رفتاری. انسانهای طماع، کم ظرفیت و یاوه گو همگی گوهر نفس خود را زیر پا گذاشته اند و همواره در دنیا وآخرت ذلیل خواهند بود.

از نشانه های برتری انسان بر سایر مخلوقات و تمایز از آنها، قدرت تعقل واندیشه است ولی سه گروه نامبرده هر یک به نحوی ملکات مهلکه ای چون طمع و کم ظرفیتی و پرگویی را به جای قوه عاقله خود برگزیده اند که به ذلت وحقارت راضی شده اند.

موضوع بخش اول: طمع

أَزری بِنَفسِهِ مَن اِستَشعَرَ الطَمَع؛ هر کس طمع راپیشه کند خود را حقیر ساخته است.

 شناخت درد طمع

طمع از جمله خصایصی است که با توجه به متعلّق آن حکم به نیکو یا مذموم بودن آن می شود؛ طوریکه اگر طمع ورزی در امور خیری نظیر طمع در غفران الهی باشد نه تنها ناپسند نیست بلکه موجب ارتقاء انسان خواهد بود «وَالَّذِي أَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ لِي خَطِيئَتِي يَوْمَ الدِّينِ؛ و همان خدایی که چشم امید دارم که روز جزا گناهم را بیامرزد.»( شعراء/82)

ولی اگر طمع در چیزهایی نظیر دارایی های مردم باشد موجب ذلت و عذاب الهی خواهد بود. از آنجا که روی سخن امام با قسم منفی آن که ریشه بسیاری از معاصی دیگر است، مباحث پیش رو درباره طمع منفی است.

از علل مهم گرفتاری در دام طمع می توان به نداشتن عزت نفس، عدم خودکفایی و فقدان استقلال شخصیتی اشاره کرد. مهم تر اینکه طمعکار به خداوند عزّ و جل بدگمان بوده و به جای امید به او حقیرانه چشم به خلق او دوخته است.

« فَاِنَ البُخلَ وَ الجُبنَ وَ الحِرصَ غَرائِزُ شَتّی یَجمَعُها سوءُ الظَنَّ بِاللّهِ؛ همانا بخل و ترس وحرص غرایز گوناگونی هستند که ریشه ی آنها بد گمانی به خدای بزرگ است.» (نامه 53 نهج البلاغه)

طمع ناپسند

سوال 1) طمع ناپسند چیست و شامل چه اموری می شود؟

حرص و طمع در جای نادرست منجر به سقوط انسان از کمال به قعر دره ضلالت می شود مثلا طمع در اموال و کمک های دیگران؛ طوری که انسان بخواهد بدون تلاش، از دیگران بهره مند شود. طمع در مال دنیا، طمع در شهرت و مقام و طمع در شهوت از نمونه های بارز طمع ناپسند به شمار می رود.

1.     طمع در مال دنیا

فرصت زندگی دنیا محدود است لذا علیرغم بهره مندی از لذت های حلال باید پلی برای رسیدن به آخرت باشد. نه اینکه دنیا به دغدغه اصلی انسان تبدیل شود تا برای داشتن زندگی مرفه تر گرفتار طمع شده و چشم نیاز به دست مخلوق بدوزد. همچنین برخی افراد غنی با وجود برخورداری از زینت های دنیوی و نعمت های فراوان به جای بهره مندی از آنان برای آبادانی آخرت، در غفلتند و طمع در فزونی اموال دارند. خداوند در نکوهش چنین افرادی می فرماید: «ذَرنِی وَ مَن خَلَقتُ وَحِیداً وَ جَعَلتُ لَهُ مَالاً مَّمدُوداً و بَنینَ شُهوداً وَ مَهَّدتُّ لَهُ تَمهیداً ثُمَّ یَطمَعُ أَن أزیدَ؛ ای رسول به من واگذار کار آن کس که او را تنها آفریدم و به او مال وثروت فراوان بذل کردم و پسران حاضر به خدمت نصیب گردانیدم و اقتدار و عزت ومکنت دادم و باز هم از من طمع افزونی دارد.» (مدثر/ 11 تا 15)

2.    طمع در شهرت و مقام

طمع می تواند در وجود هر کسی رخنه کند، اما علما و صاحب منصبان  باید بیشتر در پرهیز از این رذیله اهتمام ورزند زیرا بسیارند کسانی که به طمع مال، مقام و … به طور شایسته عمل به وظیفه نکرده و در حق خود و دیگران ظلم می کنند و در دنیا و آخرت روسیاه می شوند. پیامبر اکرم J می فرماید: «اِنَّ الصَّفا اَلزلزال الَّذی لا تَثبَت علیه اِقدام العُلماء [h1] الطمع؛ همانا صخره لغزانی که پاهای دانشمندان بر آن ثابت نمی ماند طمع است.» (تنبیه الخواطر، ورّان بن ابی فراس حلّی، ج1، ص49)

همچنین امام علی A   می فرماید: وَلا تُشرِفُ نَفسُهُ علی طَمَعٍ؛ شخصی برای قضاوت مناسب است که طمع را از دل ریشه کن کند.(نهج البلاغه، نامه 53)

3- طمع در شهوت

غریزه جنسی از قویترین غرایز انسانی به شمار می رود پس هرگز نباید با عملی زمینه طمع در شهوت رانی را برای خود و دیگران فراهم نمود. خداوند در قرآن کریم خطاب به زنان پیامبر می فرماید: «… فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذي في‏ قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً؛ به نرمی سخن نگویید تا مردی که در قلب او مرضی است به طمع افتد، وسخن پسندیده بگویید». (احزاب/ 32)

سوال2) طمع ورزی چه تبعات منفی به دنبال دارد؟

هر عملی برای انسان پیامدی دارد که دیر یا زود با همه یا بخشی از آن روبرو خواهد شد. رذیله طمع نیز از این قاعده مستثنا نبوده و اغلب عواقب جبران ناپذیری به دنبال دارد؛ حتی طمع می تواندعلاوه بر قربانی کردن روح  به قیمت جان انسان نیز تمام شود. زیرا «أَکثَرُ المَصارِعِ العُقولِ تَحتَ بُروقِ المَطامِعِ»؛قربانگاه اندیشه ها، زیر برق طمع هاست.» (حکمت 219 نهج البلاغه) تاریخ مملو از داستانهایی است که نابخردان سست ایمان به طمع دنیا، ثروت و … خلق کرده اند و عبرت دیگران شده اند. عواقب و آثار زیانبار طمع فراوان است که به مواردی از آنها اشاره می شود.

  1. بی پروایی در گناه

طمع از علل مهم بی پروایی در گناه محسوب می شود؛ زیرا اصول و قواعد دینی برای طمعکار مفهومی ندارد. و روح طمع ورزی از هیچ جهتی با دین باوری و ایمان الهی سازگار نیست. شخص طمّاع برای اهداف پلیدش از هیچ عمل قبیحی مثل کتمان حقایق الهی و جسارت در معصیت و جمع آوری مال حرام فروگذار نمی کند؛ عادت چنین شخصی بی مبالاتی در قبال احکام الهی است حتی اگر به خروج از ولایت الهی و بودن زیر لوای شیطان منجر شود.

از امام صادق علیه السلام سوال شد: «[ما] الَّذی یُثَبِّتُ الایمان فی العَبد؟ قال الوَرَعِ و الَّذی یَخرُجُهُ منه؟ قال الطَّمَع؛ چه چیزی ایمان را در بنده ثابت می کند؟ فرمود ورع و چه چیزی آن را از او خارج می کند؟ فرمود طمع.» (خصال، شیخ صدوق، ج1، ص9)

خداوند پس از خلقت انسان از روح خود در او دمید و او را گرامی داشت. کرامت نفس هدیه ای است که خداوند آن را در وجود انسان به ودیعه نهاده، اما انسان طمع کار این موهبت الهی را به راحتی از دست می دهد. امام علی A می فرماید:« ثَمَرةُ الطَّمعَ ذلُّ الدُّنیا و الآخِرَة؛ ثمره میوه طمع ذلت دنیا و آخرت است». غرر الحکم و دررالکلم، ج1، ص396.)

انسان طمعکار فکر می کند با طمع ورزی می تواند غنی و بی نیاز از مال دنیا گردد ولی غافل از اینکه فریب خورده و با این عمل رقّت انگیز همواره حقیر و نیازمند بوده و هرگز طعم شیرین عزّت و بی نیازی از مردم را نخواهد چشید زیرا طمع داشتن به مال دیگران، باعث نیازمندی به ایشان و کرنش در برابر آنهاست که سبب از بین رفتن شخصیت خواهد بود.

  • بردگی دائم

بردگان هیچ آزادی از خود ندارند و باید مطیع اوامر اربابشان باشند، انسان طماع نیز دیو طمع را به عنوان ارباب خود برگزیده و طوق بردگی بر گردن خویش نهاده و هرگز رنگ آزادی نخواهد دید زیرا کرامت نفس که با احساس آزادی همراه است در خویش نابود کرده است. امام علی A می فرماید:« الطَّمَعُ رقٌّ مُوبَّدٌ؛ طمع بردگی همیشگی است». (نهج البلاغه، حکمت 180)

  • رسوایی

افراط در طمع ورزی سبب رسوایی و انگشت نما شدن طمعکار خواهد بود. درباره طمّاع معروف عرب به نام (اشعب) نقل شده که بسیاری از اوقات هنگامی که راه می رفت دامن خود را بدست می گرفت و آن را در برابر آسمان باز نگه می داشت و می گفت: شنیده ام بعضی از پرندگان در حال پرواز تخم می گذارند شاید تخم آن پرنده در دامن من بیفتد. و یا نقل می کنند هنگامی که گروهی از کودکان او را در کوچه و بازار آزار می دادند برای پراکنده ساختن آنها گفت: در فلان خانه شیرینی و حلوا پخش می کنند، بچه ها هم به سوی آن خانه دویدند، ناگهان دیدند که خود اشعب هم به سوی آن خانه می دود. گفتند: تو چرا می دوی؟ گفت: شاید حرفی که زدم درست باشد. (منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه (خوئی)، ج21، ص10)  [h3] خلاصه کلام اینکه اگر انسان به عواقب شوم طمع ورزی و مشقت هایی که باید در این راه متحمل شود بیندیشد این رذیله را در جان خود می کشد و با امید و یقین به باری تعالی و بی نیازی از مردم به زندگی مسالمت آمیز می پردازد.

درمان طمع

سوال 3) چه راهکارهایی در درمان رذیله طمع کارساز است؟

در مقابل هر رذیله، حسنه ای قرار دارد که با پروراندن آن در جان، به تدریج رذیله زدوده شده و جای خود را به حسنه می دهد تا موجبات سعادت آدمی فراهم آید از آنجا که صفت رذیله طمع، امید به دیگران، به جای امید به ایزد منان است، دو عامل زیر می تواند در درمان آن مثمر الثمر واقع شود.

  1. کسب ورع و تقوا

 پارسایان هنگام نیاز، فقط سر بر آستان درگاه ربوبیّت می سایند وتنها به او چشم امید دارند. در انسانهای عادی نیز هر چه معرفت بالاتر رود بیش از پیش نیاز به خالق هستی احساس می شود تا جایی که طمع وچشم داشت به دیگران بی معنی شده واحساس فقر و تواضع در برابر دهنده بی منّت سر تا پای وجود را می گیرد، فقر الی الله، هر چه بیشتر شود و انسان خود را در برابر خدا فقیرتر بداند زمینه بی نیازی از غیر حاصل میشود.

امام علی A می فرماید:« ضادّوالطّمَعَ بِالوَرَعٍ؛ با پارسایی به جنگ طمع بروید.» (تصنیف غررالحکم، حکمت 5956)

  • تدبر در فواید استغنا

طمع نوعی احساس نیاز و در مقابل استغنا به معنی بی نیازی از مردم می باشد که بسیار ممدوح وپسندیده به شمار می رود. باید در نظر داشت طمع منحصر به اموال مردم نیست، بلکه برخی در بسیاری موارد من جمله پست ومقام، صنعت، هنر و… به دیگران چشم طمع می دوزند که کار درستی نیست.اگر آدمی به شرف وآبرویی که با قناعت وابراز بی نیازی از مردم کسب خواهد کرد،بیندیشد بی شک از طمع ورزی اجتناب می کند تا همواره بین مردم با عزت وسربلندی زندگی کند.امام علی A می فرماید: «الغَنیُ الاَکبَرُالیَأسُ عَمّا فی اَیدیِ النّاس؛ بالاترین بی نیازی مأیوس بودن از آن چیزی است که در دست مردم است.» (نهج البلاغه، حکمت 342) واین معیار وملاک استغنا است، نا امیدی از مردم معنایش قطع ارتباط با مردم نیست بلکه منظور این است که در عین روابط سالم با دیگران آنچنان به امکانات انها امید نبندیم که داشته های خود را کم دانسته و قانع نشویم.

  • امید و اتصال به منبع اصلی خیرات

هر کس چشم امید به مردم داشته باشد در قبال ذلت وشقاوت فراوان شاید موفق به بهره مندی اندک وموقتی از آنها گردد، در حالی که با امید به خداوند رحمان، تلاش مثبت وبی نیازی از مردم به درجات بالایی ازکمال  وتمام خیر ونیکی دست خواهد یافت. به تعبیر امام سجاد A :« رَأَیتُ الخَیرَکُلَّهُ قَدِ اجتَمَعَ فی قَطعِ الطَّمَعِ عَمّا فی اَیدیِ الناس؛ تمام خیر را دیدم که فراهم آمده بود وجمع شده بود در قطع طمع از آنچه که در دست مردم است.» (کافی، ج 2، ص320)

  • کوتاهی آرزوها

انسانهای پرهیزگار در برابر محرومیت های مادی بی تاب نمی شوند وهرگز آرزوهایشان را دراز نمی کنند تا ناچار باشند برای رسیدن به آنها دست نیاز نزد مردم دراز کنند. امام علی A می فرماید: «أشرَفُ الغِنی تَرکُ المُنی؛ عالی ترین غنا و بی نیازی این است که انسان دست از آرزوهایش بردارد». (نهج البلاغه، حکمت 34)

موضوع بخش دوم: عواقب افشای مشقات زندگی

« وَ رَضِیَ بِالذُّلِّ مَن کَشَفَ عَن ضُرِّهِ؛ وکسی که ناراحتی هایش را (نزد این وآن بدون هیچ فایده) فاش کند به ذلت خویش راضی شده».

شناخت درد کم ظرفیتی

کم ظرفیتی یکی از رذیله های اخلاقی و مشکلات روانشناسی در برخی افراد می باشد. فرد مبتلا به آن با هر گونه پیشامد ناگواری بی تاب می شود و جزع کنان لب به شکوه و گلایه گشوده همگان را از احوال خود باخبر می سازد. چنین شخصی به فرمایش مولا A راضی به ذلت شده و خود را نزد مردم حقیر و ناتوان جلوه داده است. مردم از این قبیل افراد گریزانند؛ زیرا اغلب حوصله نشستن پای درد و دل بی مورد ایشان را ندارند و از طرفی معتقدند سخن آنان موجی از انرژی منفی و ناامیدی دارد و می تواند در مخاطب تأثیر منفی ایجاد کند. بنابراین این عمل، هم در نزد مردم و هم در نزد خداوند کاری زشت و ننگ آور است.

البته هرگاه انسان نزد طبیب درد خود را بگوید و از وی راه درمان بطلبد یا پیش قاضی ظلمی که بر او رفته بیان سازد و از او احقاق حق بخواهد یا نزد دوستش از گرفتاری خود برای گرفتن وام سخن بگوید کار خلافی نکرده؛ اما طرح مشکلات نزد کسانی که هیچ گونه توانایی برای حل آن ندارند اثری جز سرافکندگی نخواهد داشت. (پیام امام، ج 12، ص32)

امام رضاA  می فرماید: «مؤمن، مؤمن حقیقی نباشد مگر زمانی که سه خصلت و روش در او باشد، روشی از پروردگارش، روشی از پیامبرش وروشی از ولی وامامش اما روش پروردگارش نگهداری راز خود است، اما روش پیغمبرش خوشرفتاری با مردم و روش امامش صبر کردن در زمان تنگدستی و پریشانحالی است.» (تحف العقول، ابن شعبه حرّانی، ص 442)

  علل کم ظرفیتی

سوال 4) کم ظرفیتی ریشه در چه عواملی دارد؟

عوامل متعددی در کم ظرفیتی شخص سهیم هستند که مهمترین آنها عبارتند از:

  1. نداشتن یقین به خدا

علم  آدمی محدود است و حکمت بسیاری از رویدادها بر او پوشیده است اما ادب بندگی حکم می کند به پروردگار علیم و حیکم ایمان داشته باشد و رخدادهای خارج از اختیار را حکیمانه بداند و تسلیم حق تعالی باشد.

بنده ای که به خالقش اطمینان و اعتماد تام دارد و معتقد است خدا نسبت به بندگان دلسوز و مهربان است، هرگز از مقدرات الهی ناراضی نمی شود.

امام سجاد A می فرماید: «راضی بودن به قضای ناخوشایند (خدا) از بالاترین درجات یقین است». (تحف العقول، ص 448)

  • ضعف شخصیتی

انسانی که خودباور است، در کنترل خویشتن و تسلط بر احساسات درونی توانایی دارد همچون کوه در برابر مشکلات و مصائب ایستادگی می کند و با استعانت از صبر و استقامت، در آزمون میادین سخت سربلند بیرون می آید و تن به پستی و حقارت نمی دهد، بالعکس افراد ضعیف النفس با کوچکترین ناگواری، به طرز اغراق آمیز و بیش از حد گرفتاری خود شکایت می کند. خداوند در قرآن می فرماید: «فَأَمَّا الْإِنْسَانُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ* وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهَانَنِ؛ اما انسان (کم ظرفیت، ضعیف، بی صبر) چون خدا او را برای آزمایش و امتحان کرامت و نعمتی بخشید در آن حال (مغرور ناز و نعمت شود و) گوید: خدا مرا عزیز و گرامی داشت و چون او را باز برای آزمودن تنگ روزی کند (دلتنگ و غمین شود و) گوید: خدا مرا خوار گردانید.» (فجر/15 و 16)

تبعات آشکار سازی رنج های پنهان

سوال5)  شکوه از سختی ها چه عواقبی را به دنبال دارد؟ 

انسان کم تحمل و بی ظرفیت علاوه بر ضعف نفسی که دارد آداب بندگی نیاموخته که اظهار نارضایتی از مقدرات الهی می نماید، این عمل مذموم عواقب بسیاری دارد که ما به دو مورد اشاره می کنیم:

الف. تنزل مقام

شکوه به خلق در واقع شکوه از خالق است، انسانی که به خداوند رحمان امید و اعتقاد ندارد و به او گمان بد برده به هنگام سختی، بی تابی نشان داده و به طور اغراق آمیزی داستان سختی هایش را برای هر کسی نقل می کند و خود را حقیر و حقیرتر می سازد و مهم تر اینکه نزد ایزد منان شرمنده و روسیاه می شود. رسول خدا a می فرماید:« مَن اَصبَحَ یَشکُو مُصیبَةً نَزَلَت بِه فَاِنَّما یشکو رَبّه؛ هرکه از مصیبت وارده بنالد از خدایش نالیده است.» (قسمتی از حکمت 228 نهج البلاغه)

خداوند همواره انسان را به انواع برکات و بلاها می آزماید تا خالص آن از ناخالص شناخته شود این وعده خدا در قرآن است. مرویست به موسی بن عمران وحی رسید که چون من بنده ای از بندگانم را دوست بدارم او را مبتلا می سازم به بلایی که کوه ها توانایی آن را نداشته باشند تا ببینیم که در دعوی بندگی و محبت صادق است یا نه؟ اگر او را صادق و صابر یافتیم او را ولی و حبیب خود قرار می دهیم و اگر او را بی صبر و جزعناک دیدیم که به هرجا زبان شکوه می گشاید او را مخذول و منکوب می نماییم.

ب) ملامت و سرزنش

زندگی همواره با سختی ها و فراز و نشیب هایی همراه است، نیازهای مالی، مشکلات خانوادگی، بیماری، مصیبت و … نمونه هایی از آن است، در واقع در همین سختی ها انسان شناخته می شود.

باید در نظر داشت گاه انسان خود مسبب بروز مشکل در زندگی است و آنجا ست که نباید جز خود را مقصر بداند وبالاخص باید به حفظ اسرار آن اهتمام ورزد تا سختی ها را پشت سر بگذارد. ملا احمد نراقی در کتاب معراج السعادة آورده اسراری که مخبر از نکبت و شقاوت وناکامی است باید کتمان شود چون بروز آن سبب شماتت دشمنان واندوه دوستان و خفت در نظر ظاهر بینان می گردد. در هر حال انسان نباید مردم راازسختیهای خود باخبر کند به تعبیر امام علی A : «سِرُّکَ اسیرُکَ فَاِذا اَفشَیتَهُ صِرتَ اسیرَهُ[h4] ؛ راز تو اسیر توست، اگر آشکارش ساختی تو اسیر آن شده ای.» (غرر الحکم، ج1، ص437)

درمان کم ظرفیتی[h5] 

کم ظرفیتی وناتوانی یکی از ضعفهای درونی به شمار می رود. هنگام گرفتاری باید کوشید وبجای بی تابی و جزع راه حل مناسبی یافت که این کار بدون تفکر صحیح، صبر و استقامت و توکل امکان پذیر نیست، اکنون نیز به چند مورد که می تواند در مقابله با کم ظرفیتی مؤثر باشد می پردازیم.

سوال6) درمان کم ظرفیتی با چه اموری میسر می شود؟

  1. توجه به اثرتربیتی بلایا و شدائد

سختی و گرفتاری، هم تربیت کننده فرد و هم بیدار کننده ملتهاست. سختی، بیدارسازنده و هوشیارکننده انسانهای خفته و تحریک کننده عزمها و اراده هاست. شدائد همچون صیقلی که به آهن و فولاد می دهند، هرچه بیشتر با روان آدمی تماس گیرد او را مصمم تر و فعال تر و برنده تر می کند؛ زیرا خاصیت حیات این است که در برابر سختی مقاومت کند و بطور خودآگاه و یا ناخودآگاه آماده مقابله با آن گردد. سختی همچون کیمیا، جان و روان آدمی را عوض می کند. اکسیر حیات بخش دو چیز است: عشق و آن دیگری بلاء. این دو، نبوغ می آفرینند و از موادّ افسرده و بی فروغ، گوهرهایی تابناک و درخشان به وجود می آورند.

ملتهایی که در دامان سختی ها و شدائد بسر می برند نیرومند و با اراده می گردند. مردمِ راحت طلبِ نازپرورده، محکوم و بدبختند. (مجموعه آثار استاد مطهری، ج1، ص 180)

  •  صبر جمیل

صبر بر بلا و سختیها زمانی با ارزش است که با رضایت کامل در مقابل خواست الهی باشد؛ نه صبری توأم با ناراحتی و شکایت و سکوتی که از روی ناچاری باشد. امیرمؤمنان علی A فرمودند: «حَسبُ المَرءِ … مِن صَبرِهِ قِلَّةُ شَكواهُ فرمود: در شكيبايى آدمى … همين بس كه كمتر شكايت كند.» (بحارالانوار، ج75، ص80)

همچنین مرویست: «أوحَی اللَّهُ ِتَعاَلَی اِلَی دَاوُدَ یَا دَاوُودُ تُرِیدُ وَ اُرِیدُوَلَا یَکُونُ اِلَّا مَا اُرِیدُ فَاِنْ أسْلَمْتَ لِمَا اُرِیدُ أَعطَیْتُکَ مَا تُرِیدُ وَ اِنْ لَمْ تُسْلِمْ لِمَا أُرِیدُ أَتْعَبْتُکَ فِیمَا تُرِیدُ ثُمَّ لَا یَکُونُ اِلَّا مَا اُرِیدُ؛ خداوند متعال به داوودA  وحی فرمود: ای داوود! تو می خواهی و من می خواهم؛ ولی فقط آن چیزی واقع می شود که من می خواهم. پس، اگر تسلیم خواست من شوی، خواست تو را هم تامین می کنم؛ اما اگر تسلیم خواست من نشوی، تورا در راه خواسته ات به رنج و زحمت می افکنم و آنگاه همان می شود که من می خواهم.»(بحارالانوار، ج5، ص104)

  • تفکر پیرامون فلسفه خویشتن داری ومزایای آن

نقطه مقابل کم ظرفیتی بردباری و خویشتن داری است که جزو صفات حسنه وممدوح بشمار می رود. اگر به تاریخ زندگی بزرگان وپارسایان دقت کنیم، آنها را در خویشتن داری شهره می یابیم، در واقع عقل و همت والای آنها مانع از این شده که سفره دل پیش هر کس باز کنند، در ضمن آنها می دانند اولا خلاف رسم بندگی است که آنچه از خالق رسیده را ناخوش پندارند و ثانیا سختی ها می گذرد ولی در صورت ابراز آنها  در اذهان مردم ثبت می شود وهرگز از خاطرشان نمی رود. با خویشتن داری فواید بسیاری حاصل می شود که رحمت الهی و منزلت اجتماعی از آن جمله هستند.

  • رحمت الهی

هر گونه بلا ومصیبتی که در زندگی پدیدار می شود یا آزمون الهی است یا کفاره گناهان که در صورت تحمل آن بطور نیکو در مورد اول درجات انسان بالا می رود ودر مورد دوم جبران سیئات وکسب حسنات خواهد بود. امام علی A می فرماید:« مصائِبُ مفتاح الاجر، مشکلات و سختی ها، کلید پاداش است.» (غرر الحکم و درر الکلم، ج1، 127)

در هر حال آنچه از قضا بر سر انسان آید از مقدرات الهی بوده و بر صبر و عدم افشای آن تأکید شده تا بتوان جزء مقربان و مشمول رحمت الهی گشت. امام صادقA می فرماید:«کسی که شبی را به مرض بگذراند وقبول کند آنرا وشکر خدا را ادا کند مانند کسی است که شصت سال عبادت کند. شخصی عرض کرد: قبول آن چگونه است؟ فرمود: برآن صبر می کند و خبر نمی دهد از آنچه بر او گذشت». (معراج السعاده، ملااحمد نراقی، باب چهارم)

  • منزلت اجتماعی

اعمال و گفتار افراد خویشتن دار مبتنی بر عقل و اندیشه است و در برخورد با شدائد زندگی سریعاً دچار غلبه احساسات نشده و مرتکب عملی نمی شوند که وجهه و منزلت اجتماعی آنان نزد دیگران پائین آید لذا همواره  توانا، باوقار و فهمیده جلوه می کنند و مردم از ایشان الگو می گیرند. حضرت علی A  فرمود: «…و لا عز کالحلم…؛ هیچ عزتی چون حلم نیست یعنی حلم و خویشتن داری مایه عزت و سربلندی در پیشگاه خدا و مردم می گردد.» (قسمتی از حکمت 113 نهج البلاغه)

مولای متقیان در حکمتی هجده صفت مؤمنین را بر می شمرد و در اولین صفت می فرماید: «المؤمن بشره فی وجهه و حزنه فی قلبه؛ شادی مؤمن در چهره او واندوه او در دلش پنهان است». (قسمتی از حکمت 333 نهج البلاغه)

که این امر جاذبه فوق العاده ای به او میدهد چرا که همیشه او را شاد و خندان می بینند و او هرگز نزد کسی زبان به شکوه نمی گشاید.

  • مشورت با افراد کاردان ودلسوز

باید سعی نمود تا سرحد امکان، مشکلات را با توکل بر خدا  و تکیه بر توانایی های شخصی رفع کرد واسرار و نیازهای خود را نزد کسی مطرح ننمود اما گاهی مشکلات واقعا از حد توان وتحمل افراد فراتر می رود و با احساس نیاز به مشاوری امین، شخص ناچار به بازگو نمودن مشکلات ودر خواست کمک می گردد، در اینگونه موارد باید دقت کرد نیاز خود را با افرادی توانمند که سریع و بی دریغ کمک خواهند نمود، در میان گذاشت. امام علی A  در این باره می فرماید:مَن شَکَا الحاجَةَ إِلی مُؤمِنٍ،فَکَأَنَّهُ شَکاها إِلَی اللهِ،وَ مَن شَکاها إِلَی کافِرٍ، فَکَأَنَّما شَکا اللهَ؛ کسی که نیاز و مشکل خود را نزد مؤمنی بازگو کند گویا نزد خدا باز گو کرده و کسی که آن را نزد کافری باز گو کند گویی از خدا شکایت کرده است.» (حکمت 427) 

 موضوع  بخش سوم: پرگویی

«وَ هانَت عَلَیهِ نَفسُهُ مَن أَمَّرَعَلَیها لِسانَهُ؛ و آن کس که زبانش را بر خود امیر کند شخصیتش را حقیر خواهد کرد». 

شناخت درد پرگویی

هر کس نا به هنگام وبیش از حد ضرورت سخن گوید، حرّاف و پر گو نامیده می شود که علاوه بر پایین آوردن منزلت وارزش خود نزد مردم، از نعمتی الهی در راه نادرست استفاده کرده وخطاکار است.مهم تر این که شخص یاوه گو اغلب متوجه مشکل وعمل مذموم خود نیست واین عمل دامنه مفاسد زبان را گسترده تر خواهد کرد.

  1. زبان شاهکار خلقت

قدرت تکلم از بزرگترین نعمت های الهی ومهم ترین دلایل برتری انسان بر سایر موجودات قلمداد می شود. در جایی خداوند نیروی سخن و هنر گویا بودن زبان را به عنوان قدرت نمایی در خلقت، همسان با خلقت انسان ذکر نموده و فرموده است: «خَلَقَ الإِنسان، عَلَّمَهُ البَیان»

در اینجا نکته ای است که جمله«عَلَّمَهُ البَیان»بدون واو در حقیقت تفسیر«خَلَقَ الاِنسان» واقع شده و اشاره به این است که خلقت به خاطر بیان انجام گرفته است.

2. زبان، ابزار سعادت یا شقاوت

در استفادازاین نعمت بزرگ باید اهتمام ورزید تا بدرستی مورداستفاده قرار گیردونباید با آن جز رضایت خدا و خدمت به خلق طلبید چون اگر زبان در راستای نادرست بکار گرفته شود از برنده ترین ومؤثر ترین ابزار شیطان خواهد بود. رسول خداa می فرماید: «إِنَّ اَکثَرَ خَطایاابن آدم فی لسانه؛ بیشتر لغزشهای انسان از زبان اوست». (مشکاة الانوار، ج1، ص355)آری زبان از مهمترین عوامل سعادت وضلالت بشر است پس بنگریم این موهبت الهی را در چه راهی بکار می گیریم.

          ریشه پرگویی

پر گویی علل وعوامل متعددی دارد که اغلب به شخصیت انسان بستگی دارد افرادی که از ثبات شخصیت و فزونی خرد محروم هستند، اغلب پر حرف دیده می شوند.

عواقب آزادی بی قید و بند زبان

سوال7) چگونه زبان، آدمی را به ورطه هلاکت می کشاند؟

رهایی زبان می تواند عواقب شوم و هلاکت بار فراوانی داشته باشد تا جایی که سخنان نابجا موجب پشیمانی، فتنه و حتی مرگ آدمی شده است. در ذیل به شرح مختصر دو مورد از عواقب آزادی زبان می پردازیم

  1. عذاب الهی

نعمت ها هرچه بزرگتر باشند چنانچه از آن به طور ناشایست استفاده شود خطراتش عظیم تر است. خداوند، افراد بد عمل را به تناسب گناه به درجات مختلفی از عذاب، گرفتار می کند. طبق روایات عذاب های مخصوص زبان از سایر جوارح دردناک تر است. زیرا زبان می تواند با آزادی بی اندازه براحتی انسان را آلوده کرده و او را روانه آتش جهنم کند. رسول خداaمی فرماید: «یُعَذب الله اللسانَ بِعذابٍ لا یُعَذَّبُ به شیئاً مِنَ الجوارحِ. فیقولُ أَی ربِّ عَذَّبتَنی بعذابٍ لم تُعَذِّب بِه شیئاً. فَیُقالُ لَه: خَرَجَت مِنکَ کَلِمَةٌ فَبَلَغَت مشارقِ الارضِ ومَغارِبها فَسُفِکَ بهاالدَّمُ الحرام وَانتُهِبَ بِها المالُ الحرامُ وانتُهِکَبِها الفَرَجُ الحرامُ؛ خداوند زبان را عذابی دهد که هیچ یک از اعضای دیگر را چنان عذابی ندهد. پس، زبان گوید: ای پروردگار! مرا عذابی دادی که هیچ چیز را چنان عذابی ندادی؟ در پاسخ او گفته شود: سخنی از تو بیرون آمد و به شرق و غرب زمین رسید و به واسطه آن خونی به ناحق ریخته شد و مالی به غارت رفت و ناموسی هتک شد.» (کافی، ج2، ص115)

  • خطاهای مکرر

پر گویی باعث افول شخصیت و درجات انسان می شود. 1هر انسانی که برای زبان خود حدود و مرزی قائل نباشد هر چه بر سر زبانش آید بیان می کند  و از آنجا که این کار را بدون تفکر وتأمل انجام می دهد اغلب دچار خطای بسیار می شود. به تعبیر امام علیA: «مَن کَثُرَ کَلامُهُ کَثُرَ خَطَؤُهُ؛ کسی که زیاد سخن می گوید زیاد هم اشتباه دارد.» (حکمت 349) بنابر این همواره مورد ملامت و سرزنش قرار می گیرد و موجبات حقارت و ذلت خود را فراهم می کند.

  • حقارت و ذلت

مردم از انسان پرحرف و یاوه گو بیزارند واغلب او را در مجالس ومشورت های مهم سهیم نخواهند کرد. امام علیA می فرماید:«الْإِکْثَارُ يُزِلُ الْحَکِيمَ وَيَمَلُ الْحَلِيمَ فَلَا تُکْثِرْ فَتُضْجِرْ وَلَا تُفَرِّطْ فَتُهَن؛پرگویی دانشمند را می لغزاند و بردبار را خسته می کند پس پرحرفی نکن که دلتنگ کنی و کوتاهی مکن که خوار گردی». (غررالحکم، ترجمه انصاری، ج1، ص88) چه بسا مردم از انسان حرّاف با عنوان سفیه یا احمق یاد می کنند. و در جای دیگر می فرماید:« لِسانُ العاقِلِ وَراءَ قَلبِهِ، وَ قَلبُ الاحمَقِ وَراءَ لِسانِهِ؛ زبان عاقل در پشت قلب اوست وقلب احمق در پشت زبانش قرار دارد.» (حکمت 40)

درمان درد پر گویی

سوال8) چه عوامل و ابزارهایی در ممانعت از پرگویی مؤثر است؟

استفاده از زبان راحت و بی هزینه است ، بدین سبب بسیاری توان کنترل زبان خود را ندارند که این موجب ملال آور بودن انسان است برای جلوگیری از این عمل لازم است دقت و تمرین در کنترل زبان بالا رود. مواردی از جمله اعمال زیر می تواند مانع از یاوه گویی شود.

  1. توجه به آیات و روایات مربوطه:

آیات و روایات تکان دهنده ای در رابطه با فواید سکوت و مفاسد پر حرفی وارد شده که با تدّبر در آنها زمینه کنترل زبان فراهم می آید.

  • اهمیت حفظ زبان

 در اکثر کتب اخلاقی بخشی مربوط به حفظ زبان دیده می شود که این امر حاکی از اهمیت بالای آن می باشد به عنوان مثال امام علی A می فرماید:« نجاة المؤمن فی حفظ لسانه؛ نجات و رستگاری مؤمن در کنترل زبان اوست ». (بحارالانوار، ج 36، ص 283 حکمت 71) ودر جایی دیگر می فرماید:«الْكـَلاَمُ فِي وَثَاقِكَ مَا لَـمْ تَتَكَلَّمْ بِهِ؛ فَإِذَا تَكَـلَّمْتَ بِهِ، صِرْتَ وَثَاقِهِ؛ فَاخْزُنْ لِسَانَكَ، كَمَا تَخْزُنُ ذَهَبَكَ وَ وَرِقَكَ؛ فَرُبَّ كَلِمَة سَلَبَتْ نِعْمَةً وَ جَلَبَتْ نِقْمَةً؛ و درود خدا بر او، فرمود: سخن در بند توست، تا آن را نگفته باشى، و چون گفتى، تو در بند آنى. پس زبانت را نگهدار چنانكه طلا و نقره خود را نگه مى ‏دارى، زيرا چه بسا سخنى كه نعمتى را طرد يا نعمتى را جلب كرد.» (حکمت 381)

  • توجه به ثبت اعمال و گفتار

شخصی که بداند رها شده نیست و کسی دائم مراقب اعمال اوست در مراقبت از رفتار و گفتار خویش اهتمام می ورزد تا مورد مؤاخذه واقع نشود، خداوند در رابطه با ثبت سخنان به انسانها هشدار داده می فرماید: «ما يَلْفِظُ مِنْ‏ قَوْلٍ‏ إِلَّا لَدَيْهِ‏ رَقِيبٌ‏ عَتِيدٌ؛ آدمى بيرون نمى‏افكند از دهان خود هيچ سخنى را، و به چيزى متكلّم نمى‏شود، مگر آنكه در نزد او با آن سخن نگهبانى است مهيّا و آماده» (ق/18)

  • شناخت جایگاه سکوت و سخن

انسان باید قبل از سخن گفتن به خوبی بیاندیشد، اگر سخنش جهت رضای خدا باشد به زبان آورد اگر نه لب فرو بندد وخاموش باشد. رسول خداa می فرماید:« مَن کانَ یُؤمِنُ بِاللهِ وَ الیَومَ الآخَر فَلیَقُل خَیراً اولیصمت؛ هر کس به خدا وروز قیامت ایمان دارد باید سخن درست گوید یا باید سکوت کند». (مکارم الاخلاق، ج1، ص135)

اگر این اصل عملی گردد بسیاری سخنان لغو و بیهوده بر زبان جاری نمی شود. انسانهای مؤمن را جز در یاد خدا وخدمت به خلق اغلب خاموش می بینیم چنانچه خداوند در قرآن کریم در میان صفاتی از صفات مؤمنین به این امر اشاره نموده است و می فرماید: «وَ الَّذينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُون‏؛آنان که از لغو وسخن باطل اعراض و احتراز می کنند.» (مومنون/3)

  • آگاهی از فضایل سکوت

سکوت نقطه مقابل آزادی بی قید و بند زبان است، سخن در باب فلسفه وفضیلت سکوت بسیار است که مجال آوردن همه آنها نیست. در ادامه شرح مختصری از برخی آنها را می آوریم.

  • سکوت، آرامش روح

از آنجایی که هر کس سخنی می گوید باید تمام مسئولیت ها وعواقب ناشی از آن را نیز بپذیرد با سکوت می توان آرامش را برای روح به ارمغان آورد. به تعبیر امام علیA :« إِسمَع تَعلَم وَاصمُت تَسلَم؛ بشنو آگاه شوی وخاموش باش بیاسایی». (غررالحکم و دررالکلم، ج1، 78)

  • سکوت کلید گنجینه تفکر

سکوت وتفکر رابطه متقابل دارند، تفکر عمیق همواره نیازمند سکوت است وهمچنین سکوتی که در پس آن تفکر نباشد از فضیلت چندانی برخوردار نیست. سکوت وتفکر ظرفیت افراد را برای پذیرش فیض و انوار الهی بالا می برد چنانچه رسول خداa قبل از نزول وحی به غار حرا می رفت و دور از مردم به تفکر و عبادت می پرداخت. امام علیA می فرماید:« إِلزَمِ الصُّمت یَستَنِر فِکرُکَ؛خموشی را پیشه ساز اندیشه ات روشن شود». (غررالحکم، 2271)

سخن آخر

با کمی دقت متوجه می شویم  سه جمله مذکور در حکمت علاوه بر ارتباط باهم، دارای مشترکاتی هستند.

رابطه [h6] طمع ورزی،کم ظرفیتی،امیری زبان

انسانی که طمع ورزی را عادت خود قرار داده، همواره برای تحریک احساس ترحم دیگران و بهره مندی از آنان مشکلات وسختی های خود را به شکل اغراق آمیزی مطرح می کند و برای انجام این عمل قبیح باید زبان را به جای عقل بر خود حاکم کند زیرا عقل مانعی است برای انسان که نزد هم نوع، خود را حقیر سازد.

نکات تربیتی

1. هر سه صفت نام برده با ارزش های اخلاقی وکرامات انسانی در تضاد است. زیرا اخلاق بر مبنای کرامت نفس یعنی پاسداری از گوهر وجودی، پرهیز از تن دادن به حقارت و پستی و دور بودن از نابسامانی های اخلاقی و انحرافات رفتاری. انسانهای طماع، کم ظرفیت و یاوه گو همگی گوهر نفس خود را زیر پا گذاشته اند و همواره در دنیا وآخرت ذلیل خواهند بود.

2. از نشانه های برتری انسان بر سایر مخلوقات و تمایز از آنها، قدرت تعقل واندیشه است ولی سه گروه نامبرده هر یک به نحوی ملکات مهلکه ای چون طمع و کم ظرفیتی و پرگویی را به جای قوه عاقله خود برگزیده اند که به ذلت وحقارت راضی شده اند و روایات بسیاری مؤیّد این مطلب می باشند. انسان های عاقل:

 طمع را پیشه خود نمی کنند زیرا: «اَکْثَرُ مَصَارِعِ الْعُقُولِ تَحْتَ بُرُوقِ الْمَطَامِع‌؛ بیشتر لغزشگاه‌های عقل‌ها، زیر درخشش حرص و آزها است.» (حکمت 219 نهج البلاغه)

در برخورد با سختی های زندگی احساسی عمل نکرده و بی مورد زبان به شکوه نمی گشایند چرا که: «لِسانُ العاقِلِ وَراءَ قَلبِهِ، وَ قَلبُ الاحمَقِ وَراءَ لِسانِهِ؛ زبان عاقل در پشت قلب اوست وقلب احمق در پشت زبانش قرار دارد.» (حکمت 40نهج البلاغه)

و به جای عقل، زبان را امیر خود نمی کنند زیرا: «إِذ تَمَّ العَقلُ نَقَصَ الکَلامُ؛ هنگامی که عقل کامل گردد سخن کم می شود». (حکمت 71، نهج البلاغه)

سند حکمت دوم نهج البلاغه:

این جمله به اضافه چهار جمله بعد از آن همگی در وصیتی که امام A به مالک اشتر فرموده اند دیده می شود و مرحوم صاحب کتاب تحف العقول که قبل از سیدرضی می زیسته در شرح کلمات قصار علی A تمام آن را با تفاوت هایی آورده است. (مصادر نهج البلاغه، ج4، ص9)

موسسه نورالیقین

مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآنی


 

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *