مدرس : استاد آل مرتضی

گروه‌بندی مردم از نظر اعتقاد به خدا:

آیات ۳،۸ ، ۱۱سوره مبارکه حج اشاره به سه گروه مختلف دارد:
۱- گروه تابعان گمراه : و مِن َ النّاسِ مَن یُجادِلُ فِی اللهِ بِغَیر علمٍ وَ یتبِع کل شیطانٍ مَرید. (3/حج)
گروهی که گرفتار تعصبات قوم و قبیلگی شده و از روی تقلید و تعصب و هواپرستی به مجادله درباره خدا پرداختند و از شیطان مرید پیروی کردند. امروزه نیز گاه فرزند و اموال و … بسان بت سنگی انسان را از صراط مستقیم دور می کند ، چنین کسی هوای نفس را خدای خویش قرار میدهد و درزمره (من اتخذ الهه هواه) قرار می گیرد.
۲- گروه متبوعان :
وَمِنَ النَّاسِ مَن يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَلَا هُدًى وَلَا كِتَابٍ مُّنِيرٍ،(۸/حج)

رهبران گمراه کننده ای که گرفتار هوای نفس شدند و مردم را به گمراهی می کشانند. (لیُضِلَّ عن سبیل الله)
تاکید به علم در این دو آیه بیانگر این مطلب است که:
انسان باید عالمانه و محققانه زندگی کند. به گونه ای که هم پیروی‌اش از دیگران برهانی و بر اساس آموزه‌های هدایتی و معارف قرآن کریم باشد و هم دعوت او از دیگران در جهت پیری از وی، از روی برهان و علم باشد.
۳- افراد ضعیف الایمان (و مِن الناس مَن یَعبُدُ اللهَ علی حرفٌ…..) (۱۱/ حج)
نکته :
گاه تکرار آیات در قرآن به جهت تأکید مضمون آیه است. مانند آیه (فَبِأیِّ آلاءِ رَبِّکُما تکَذِّبان) تکرار این آیه در سوره به این دلیل است که با بیان نعمتهای خداوند، عظمت خدای تعالی را تکذیب نکنند.
گاه این تکرار برای تقسیم بندی گروه خاصی است. مانند آیات ۳،۸،۱۱ سوره مبارکه حج.
شرح آیه ۱۱حج:
وَمِنَ النَّاسِ مَن يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَىٰ حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انقَلَبَ عَلَىٰ وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةَ ذَٰلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِين
این آیه وصف گروهی است که خدا را تنها با زبان می پرستند، اما ایمان قلبی‌شان بسیار سطحی و ضعیف است. (وَ مِنَ النّاسِ یَعبُدُ اللهَ عَلی حَرفٍ)

تعبیر«عَلی حَرفٍ» به دو معنا اشاره دارد:
۱- ممکن است اشاره به این باشد که: ایمان آنها بیشتر بر زبانشان جاری است، و در قلبشان جز نور بسیار کمرنگی از ایمان نتابیده است.
ایمان تنها لقلقه زبانشان است و عبادتشان تنها ظاهری است نه حقیقی و باطنی.
امام حسین علیه السلام : النَّاسُ عَبِيدُ الدُّنْيَا ، وَ الدِّينُ لَعِقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ ، يَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَايِشُهُمْ ، فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّيَّانُون
«مردم بنده دنیایند و دین بر زبانشان می‌چرخد و تا وقتی زندگی‌هاشان بر محور دین بگردد، در پی آنند، امّا وقتی به وسیلۀ «بلا» آزموده شوند، دینداران اندک می‌شوند.
دیّان: صیغه مبالغه است و اشاره به انسانهای قوی الایمان و ثابت القدمی دارد که مشکلات و بلاها آنها را دچار تزلزل نمی کند، و در راه یاری دین خدا نه متوقف شده و نه به عقب برمی‌گردند.
یکی از علائم مؤمنان واقعی اصطناع معروف است. یعنی خود به دنبال حل مشکلات بندگان خدا می روند و مانند طبیب دواری هستند که به دنبال بیماران می رود.
رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله : مَن رَأى مِنكُم مُنكَرا فَلْيُغَيِّرْهُ بِيَدِهِ ، فإن لَم يَستَطِعْ فبِلِسانِهِ ، فإن لَم يَستَطِعْ فبِقَلبِهِ و ذلكَ أضعَفُ الإيمانِ؛ هر يك از شما منكرى را ديد بايد با دست خود آن را تغيير دهد. اگر نتوانست، با زبانش تغيير دهد (اعتراض كند) و باز اگر نتوانست، در قلبش آن را انكار كند و اين ضعيف ترين مرحله ايمان است.
امام علی علیه السلام : «الناس ثلاثة فعالم ربانی و متعلم علی سبیل نجاة و همج رعاع» مردم سه دسته اند: یک دسته علمای ربانی، دسته دوم متعلمان هستند، دسته سوم همج رعاع: از نور علم پرتوی نگرفته اند (جاهل) و به پایگاه محکمی هم تکیه ندارند، انسانهاى سرگردان، بى‏ارزش، کسانی که با مختصر وزش بادی تکان می خورند، از هر شایعه و سخن نابجایى متابعت مى کنند.
در واقع یکی از ویژگیهای منتظران واقعی این است که فعالانه عمل کنند نه منفعلانه . باید حرکت جهادی داشته باشند ، و تنها به اشک و روضه برای ائمه بسنده نکند. بلکه ظرفیت وجودی خویش را با ابتلائاتی که در مسیر زندگی‌شان قرار می گیرند بالا برده و لحظه ای از حرکت نایستند.

امام حسین علیه السلام در خطبه حط الموت عشق و علاقه به مرگ در راه خدا را اینگونه تشبیه کردند:
«خُطَّ الْمَوْتُ عَلى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقَلادَةِ عَلى جیدِ الْفَتاةِ
قلاّده مرگ بر گردن آدمیزاد، همانند گردنبندى است بر گردن دختران جوان (مرگ همیشه همراه آدمى است).
معنای دوم : ممکن است اشاره به این باشد که آنها در متن ایمان و اسلام قرار ندارند، بلکه در کنار و لبه آنند، زیرا یکی از معانی «حرف» لبه کوه و کناره اشیاء است. کسانی که در لبه چیزی قرار گرفته اند مستقر
نیستند و با تکان مختصری از مسیر خارج می شوند. افراد ضعیف الایمان نیز با کوچکترین چیزی ایمانشن بر باد می رود.
رسول الله صلی الله علیه و سلم: «إنَّ الحَلاَل بَیّنٌ و إنَّ الحَرامَ بَیّنٌ و بَینَهُما أُمُورُ مُشْتَبِهاتٌ لا یَعلَمُهُنَّ کَثِیرٌ مِنَ النّاسِ فَمَنِ اتَّقَی الشُّبَهاتِ فَقَدِ استَبرَأَ لِدینِه وَ عِرضِهِ وَ مَن وَقَعَ فی الشُّبَهاتِ وَقَعَ فی الحرامِ کَالرّاعی یَرعَی حَولَ الحِمی یُوشِکُ أن یَرتَعَ فیهِ. ألا و إنَّ لِکُلّ مَلِکٍ حِمیً أَلا وَ إِنَّ حِمَی اللهِ مَحارِمُهُ. أَلا وَ إِنَّ فی الجَسَدِ مُضغَةٌ إذا صَلَحَت صَلَحَ الجَسَدُ کُلُّهُ و إذا فَسَدَت فَسَدَ الجَسَدُ کُلُّهُ ألا وَ هِیَ القَلبُ «حلال و حرام، مشخص و معلوم هستند و امّا در بین حلال و حرام، اموری مشتبه وجود دارند که اکثر مردم به آنها آگاه نیستند. لذا هر کس از این شبهات پرهیز نماید، دین و آبروی خویش را حفظ می کند و هر کس در این شبهات بیفتد، در حرام خواهد افتاد. همانند چوپانی که گله اش را در اطراف یک مرتع قُرُق شده می چراند و احتمال این می رود که گله اش داخل آن شوند و در آنجا بچرند. بدانید که هر پادشاهی برای خود یک قلمرو معیّن دارد و بدانید که قلمرو معیّن خدا نیز چیزهایی است که حرام فرموده است. بدانید که در بدن، پاره گوشتی وجود دارد که اگر صالح گردد، تمام بدن به صلاح می گراید و اگر این پاره گوشت فاسد گردد، تمام بدن دچار فساد می شود، بدانید که این پاره گوشت، قلب است
محارم خدا مرزهای الهی و مناطق ممنوعه (قرق گاه) است که نباید به آنها نزدیک شد.
مناطق ممنوعه مانند: خلوت زن و مرد، مکانهایی که اسباب لهو لعب وجود دارد، حضور در اماکنی که نتوان دین را حفظ کرد.
متقین نه تنها نزدیک مناطق ممنونه(محارم الهی) نمیشوند بلکه تا حد امکان و در حد ضرورت از مباحات استفاده می کنند، از مباحات لذت نمی برند و بر خود سخت می گیرند.
امام علی در حکمت ۲۸۹ نهج البلاغه در توصیف کسی که او را “اخ / برادر” خطاب می کند و گفته شده که این شخص ابوذر غفاری یا عثمان بن مظعون بوده می فرماید: كان اذا بدهه امران ينظر ايهما اقرب الى الهوى فيخالفه. هرگاه دو کار برایش پیش می آمد- در یک دوراهی قرار می گرفت – می دید کدام یک از آن ها به هوای نفس نزدیک تر است پس با آن مخالفت می کرد.
قرآن در تشریح تزلزل این افراد ضعیف الایمان در ادامه آیه می فرماید: فَاِن اَصابَهُ خَیرٌ اطمَأَنَّ بِهِ و اِن أَصابَتهُ فِتنَةٌ انقَلَبَ عَلی وَجهه
تا زمانی که دنیا به آنها رو کند و نفعی به آنان برساند، حالت اطمینان پیدا می کنند، اما اگر به وسیله گرفتاریها و سلب نعمت مورد آزمایش قرار بگیرند، دگرگون شده و به کفر رو می آورند.
جمله «انقَلَبَ عَلی وَجهِهِ» با توجه به این که «انقَلَبَ» در اینجا به معنی بازگشت کردن است، ممکن است اشاره به این باشد که او به کلی به ایمان پشت می کند، گویی همیشه از ایمان بیگانه بوده است.این عبارت شبیه عبارت «انقلب علی عَقِبَیه» است یعنی متمایل به برگشت شده و به دین جاهلیت خود رجوع می کند.چون در پذیرش فرمان خدا مردد است از ایمان برمی‌گردد و به کفر رو ‌می‌کند.
نکته : قرﺁﻥ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺭﻭﻯ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﺩﻧﻴﺎ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺍﺷﺨﺎﺹ ﺗﻌﺒﻴﺮ ﺑﻪ ﺧﻴﺮ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ، ﻭ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﭘﺸﺖ ﻛﺮﺩﻥ ﺩﻧﻴﺎ ﺗﻌﺒﻴﺮ ﺑﻪ” ﻓﺘﻨﻪ” (ﻭﺳﻴﻠﻪ ﺁﺯﻣﺎﻳﺶ) ﻧﻪ” ﺷﺮ” ﺍﺷﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺍﻳﻦ ﺣﻮﺍﺩﺙ ﻧﺎﮔﻮﺍﺭ ﺷﺮ ﻭ ﺑﺪﻯ ﻧﻴﺴﺖ، ﺑﻠﻜﻪ ﻭﺳﻴﻠه‌ﺍﻯ ﺍﺳﺖ ﺑﺮﺍﻯ ﺁﺯﻣﺎﻳﺶ.
در پایان آیه می فرماید: او در دنیا و آخرت دچار خسرانی آشکار شدند زیرا هم دینش بر باد رفته و هم دنیایش. (وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةَ ذَلِكَ هُوَ
الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ)

ﺑﻌﻀﻰ ﺍﺯ ﻣﻔﺴﺮﺍﻥ آیه ۱۱ ﺭﺍ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﻣﻨﺎﻓﻘﺎﻥ ﺩﺍﻧﺴﺘﻪ ﺍﻧﺪ، ﺍﮔﺮ ﻣﻨﻈﻮﺭ ﻣﻨﺎﻓﻘﻰ ﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻫﻴﭻ ﻭﺟﻪ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺩﺭ ﺩﻝ ﺍﻭ ﻧﻴﺴﺖ ﺍﻳﻦ ﺑﺮ ﺧﻠﺎﻑ ﻇﺎﻫﺮ ﺁﻳﻪ ﺍﺳﺖ، ﺯﻳﺮﺍ ﺟﻤﻠﻪ” ﻳَﻌْﺒُﺪُ ﺍﻟﻠَّﻪَ” ﻭ ﻫﻤﭽﻨﻴﻦ” ﺍﻃﻤﺄﻥ ﺑﻪ” ﻭ ﺟﻤﻠﻪ” ﺍﻧْﻘَﻠَﺐَ ﻋَﻠﻰ ﻭَﺟْﻬِﻪِ” ﻧﺸﺎﻥ ﻣﻰ ﺩﻫﺪ ﻗﺒﻠﺎ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺿﻌﻴﻔﻰ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﮔﺮ ﻣﻨﻈﻮﺭ ﻣﻨﺎﻓﻘﺎﻧﻰ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻬﺮﻩ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻛﻤﻰ ﺍﺯ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﺑﺎ ﺁﻧﭽﻪ ﮔﻔﺘﻴﻢ ﻣﻨﺎﻓﺎﺗﻰ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻭ ﻗﺎﺑﻞ قبول است.

آیه 12: يَدْعُو مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُ وَمَا لَا يَنفَعُهُ ذَٰلِكَ هُوَ الضَّلَالُ الْبَعِيدُ.
این آیه ﺑﻪ ﻋﻘﻴﺪﻩ ﺷﺮﻙ ﺁﻟﻮﺩ ﮔﺮﻭﻩ ضعیف‌الایمان ﻣﺨﺼﻮﺻﺎ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﻧﺤﺮﺍﻑ ﺍﺯ ﺗﻮﺣﻴﺪ ﻭ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻛﺮﺩﻩ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﺪ:” ﺍﻭ ﺟﺰ ﺧﺪﺍ ﻛﺴﻰ ﺭﺍ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻧﺪ ﻛﻪ ﻧﻪ ﺯﻳﺎﻧﻰ ﻣﻰ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺮﺳﺎﻧﺪ ﻭ ﻧﻪ ﺳﻮﺩﻯ” (ﻳَﺪْﻋُﻮﺍ ﻣِﻦْ ﺩُﻭﻥِ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﻣﺎ ﻟﺎ ﻳَﻀُﺮُّﻩُ ﻭَ ﻣﺎ ﻟﺎ ﻳَﻨْﻔَﻌُﻪُ) ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺭﺍﺳﺘﻰ ﺍﻭ ﺧﻮﺍﻫﺎﻥ ﻣﻨﺎﻓﻊ ﻣﺎﺩﻯ ﻭ ﮔﺮﻳﺰﺍﻥ ﺍﺯ ﺯﻳﺎﻥ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺩﻟﻴﻞ ﻣﻌﻴﺎﺭ ﺣﻘﺎﻧﻴﺖ ﺩﻳﻦ ﺭﺍ ﺍﻗﺒﺎﻝ ﻭ ﺍﺩﺑﺎﺭ ﺩﻧﻴﺎ ﻣﻰ ﮔﻴﺮﺩ، ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻍ ﺑﺘﻬﺎﻳﻰ ﻣﻰ ﺭﻭﺩ ﻛﻪ ﻧﻪ ﺍﻣﻴﺪﻯ ﺑﻪ ﻧﻔﻌﺸﺎﻥ ﺍﺳﺖ، ﻧﻪ ﺗﺮﺳﻰ ﺍﺯ ﺯﻳﺎﻧﺸﺎﻥ، ﻣﻮﺟﻮﺩﺍﺗﻰ ﺑﻰ ﺧﺎﺻﻴﺖ ﻭ ﻓﺎﻗﺪ ﻫﺮ ﮔﻮﻧﻪ ﺍﺛﺮ ﺩﺭ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ؟! ﺁﺭﻯ” ﺍﻳﻦ ﮔﻤﺮﺍﻫﻰ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻋﻤﻴﻘﻰ ﺍﺳﺖ” (ﺫﻟِﻚَ ﻫُﻮَ ﺍﻟﻀَّﻠﺎﻝُ ﺍﻟْﺒَﻌِﻴﺪُ)

آیه 13: يَدْعُو مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُ وَمَا لَا يَنفَعُهُ ذَٰلِكَ هُوَ الضَّلَالُ الْبَعِيد
ﺍﻭ ﻛﺴﻰ ﺭﺍ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻧﺪ ﻛﻪ ﺯﻳﺎﻧﺶ ﺍﺯ ﻧﻔﻌﺶ ﻧﺰﺩﻳﻜﺘﺮ ﺍﺳﺖ”! (ﻳَﺪْﻋُﻮﺍ ﻟَﻤَﻦْ ﺿَﺮُّﻩُ ﺃَﻗْﺮَﺏُ ﻣِﻦْ ﻧَﻔْﻌِﻪِ)
ﭼﺮﺍ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﻣﻌﺒﻮﺩﻫﺎﻯ ﺳﺎﺧﺘﮕﻰ ﺩﺭ ﺩﻧﻴﺎ ﻓﻜﺮ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻧﺤﻄﺎﻁ ﻭ ﭘﺴﺘﻰ ﻭ ﺧﺮﺍﻓﺎﺕ ﺳﻮﻕ ﻣﻰ ﺩﻫﻨﺪ، ﻭ ﺩﺭ ﺁﺧﺮﺕ ﺁﺗﺶ ﺳﻮﺯﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻯ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﺍﺭﻣﻐﺎﻥ ﻣﻰ ﺁﻭﺭﻧﺪ ﺑﻠﻜﻪ ﺁﻥ ﮔﻮﻧﻪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻳﻪ 98 ﺳﻮﺭﻩ ﺍﻧﺒﻴﺎء ﺧﻮﺍﻧﺪﻳﻢ” ﺍﻳﻦ ﺑﺘﻬﺎ ﺧﻮﺩ ﺁﺗﺸﮕﻴﺮﻩ ﻫﺎ ﻭ ﻫﻴﺰم ﺟﻬﻨﻤﻨﺪ”! (ﺇِﻧَّﻜُﻢْ ﻭَ ﻣﺎ ﺗَﻌْﺒُﺪُﻭﻥَ ﻣِﻦْ ﺩُﻭﻥِ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﺣَﺼَﺐُ ﺟَﻬَﻨَّﻢَ)
ﻭ ﺩﺭ ﭘﺎﻳﺎﻥ ﺁﻳﻪ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ” ﭼﻪ ﺑﺪ ﻣﻮﻟﺎ ﻭ ﻳﺎﻭﺭﻯ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺍﻳﻦ ﺑﺘﻬﺎ، ﻭ ﭼﻪ ﺑﺪ ﻣﻮﻧﺲ ﻭ ﻣﻌﺎﺷﺮﻯ” (ﻟَﺒِﺌْﺲَ ﺍﻟْﻤَﻮْﻟﻰ ﻭَ ﻟَﺒِﺌْﺲَ ﺍﻟْﻌَﺸِﻴﺮُ).
ﺩﺭ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﺍﻳﻦ ﺳﺆﺍﻝ ﭘﻴﺶ ﻣﻰ ﺁﻳﺪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻳﻪ ﻗﺒﻞ ﻫﺮ ﮔﻮﻧﻪ ﺳﻮﺩ ﻭ ﺯﻳﺎﻥ ﺑﺘﻬﺎ ﺭﺍ ﻧﻔﻰ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺁﻳﻪ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﺪ ﺯﻳﺎﻧﺶ ﺍﺯ ﻧﻔﻌﺶ ﻧﺰﺩﻳﻜﺘﺮ ﺍﺳﺖ ﺁﻳﺎ ﺍﻳﻦ ﺩﻭ ﺑﺎ ﻳﻜﺪﻳﮕﺮ ﺳﺎﺯﮔﺎﺭ ﺍﺳﺖ؟
ﺩﺭ ﭘﺎﺳﺦ ﺑﺎﻳﺪ ﮔﻔﺖ:
۱- ﺍﻳﻦ ﺩﺭ ﮔﻔﺘﮕﻮﻫﺎ ﻣﻌﻤﻮﻝ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﮔﺎﻩ ﺩﺭ ﻳﻚ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﻣﻮﺟﻮﺩﻯ ﺭﺍ ﺑﻰ ﺧﺎﺻﻴﺖ ﻣﻰ ﺷﻤﺮﻧﺪ، ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺗﺮﻗﻰ ﻛﺮﺩﻩ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﻨﺸﺎ ﺯﻳﺎﻥ ﻣﻰ ﺩﺍﻧﻨﺪ ﺩﺭﺳﺖ ﻣﺜﻞ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻣﻰ ﮔﻮﺋﻴﻢ ﺑﺎ ﻓﻠﺎﻥ ﺷﺨﺺ ﻣﻌﺎﺷﺮﺕ ﻧﻜﻦ ﻛﻪ ﻧﻪ ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﺩﻳﻦ ﺗﻮ ﻣﻰ ﺧﻮﺭﺩ ﻧﻪ ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﺩﻧﻴﺎ، ﻭ ﺑﻌﺪ ﺗﺮﻗﻰ ﻣﻰ ﻛﻨﻴﻢ ﻭ ﻣﻰ ﮔﻮﺋﻴﻢ ﺑﻠﻜﻪ ﻣﺎﻳﻪ ﺑﺪﺑﺨﺘﻰ ﻭ ﺭﺳﻮﺍﻳﻰ ﺗﻮ ﺍﺳﺖ، ﺑﻌﻠﺎﻭﻩ ﺯﻳﺎﻧﻰ ﻛﻪ ﻧﻔﻰ ﺷﺪﻩ ﺯﻳﺎﻥ ﺑﻪ ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ ﺁﻧﻬﺎﺳﺖ ﺯﻳﺮﺍ ﺁﻧﻬﺎ ﻗﺎﺩﺭ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ ﺿﺮﺭﻯ ﺑﻪ ﻣﺨﺎﻟﻔﺎﻥ ﺑﺰﻧﻨﺪ، ﺍﻣﺎ ﺯﻳﺎﻧﻰ ﻛﻪ ﺍﺛﺒﺎﺕ ﺷﺪﻩ ﻳﻚ ﺯﻳﺎﻥ ﻗﻬﺮﻯ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﺍﻣﺎﻥ ﻋﺎﺑﺪﺍﻥ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻣﻰ ﮔﻴﺮﺩ.
۲. مراد از «اقرب» در این آیه، افعل تعیینی است نه تفضیلی، چنین نیست که عبادت بتها، هم سود، هم زیان داشته باشد، ولی زیان آن نزدیک تر باشد، بلکه هیچ گونه نفعی در عبادت اصنام نیست، تا ضرر عبادت، نزدیکتر از آن نفع باشد.
ﺻﻴﻐﻪ” ﺍﻓﻌﻞ ﺗﻔﻀﻴﻞ” (ﻛﻠﻤﻪ ﺍﻗﺮﺏ) ﺍﻟﺰﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﻰ ﻭﺟﻮﺩ ﺻﻔﺘﻰ ﺩﺭ ﻃﺮﻓﻴﻦ ﻣﻮﺭﺩ ﻣﻘﺎﻳﺴﻪ ﻧﻴﺴﺖ ﻭ ﺍﻯ ﺑﺴﺎ ﻃﺮﻑ ﺿﻌﻴﻔﺘﺮ ﺍﺻﻠﺎ ﻓﺎﻗﺪ ﺁﻥ ﺑﺎﺷﺪ، ﻣﺜﻠﺎ ﻣﻰ ﮔﻮﺋﻴﻢ: ﻳﻚ ﺳﺎﻋﺖ ﺻﺒﺮ ﻭ ﺷﻜﻴﺒﺎﻳﻰ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﮔﻨﺎﻩ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ ﺁﺗﺶ ﺩﻭﺯﺥ ﺍﺳﺖ (ﻫﺮﮔﺰ ﻣﻔﻬﻮم ﺍﻳﻦ ﺳﺨﻦ ﺁﻥ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺁﺗﺶ ﺩﻭﺯﺥ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ ﻭﻟﻰ ﺻﺒﺮ ﻭ ﺷﻜﻴﺒﺎﻳﻰ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ، ﺑﻠﻜﻪ ﺁﺗﺶ ﺩﻭﺯﺥ ﺍﺻﻠﺎ ﻓﺎﻗﺪ ﻫﺮ ﮔﻮﻧﻪ ﺧﻮﺑﻰ ﺍﺳﺖ)
در این آیه در مورد معبود فرمود:«ضَرُّهُ اَقرَبُ مِن نَفعِه»
در سوره بقره در مورد تحریم خمر فرمود:«اِثمُهُما اَکبَرُ مِن نَفعهِما». شاید در استفاده از خمر کمی لذت باشد اما ضررش و گناهش چندین برابر بیشتر است.
۳. برخی مفسرین دیگر ﺍﻳﻦ ﺍﺣﺘﻤﺎﻝ ﺭﺍ ﻧﻴﺰ ﺩﺭ ﺗﻔﺴﻴﺮ ﺁﻳﻪ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻛﻪ ﻫﺮ ﻳﻚ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺩﻭ ﺁﻳﻪ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﮔﺮﻭﻫﻰ ﺍﺯ ﺑﺘﻬﺎ ﺍﺳﺖ:
ﺁﻳﻪ۱۲ﺑﺘﻬﺎﻯ ﺳﻨﮕﻰ ﻭ ﭼﻮﺑﻰ ﺑﻴﺠﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﺪ. این گروه ﻧﻪ ﺳﻮﺩﻯ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﻧﻪ ﺯﻳﺎﻧﻰ، ﺑﻠﻜﻪ ﻛﺎﻣﻠﺎ ﺑﻰ ﺧﺎﺻﻴﺘﻨﺪ،
ﺁﻳﻪ ۱۳ ﻃﺎﻏﻮﺗﻬﺎ ﻭ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎﻯ ﺑﺖ ﮔﻮﻧﻪ. ﮔﺮﻭﻩ ﺩﻭم ﻳﻌﻨﻰ” ﺍﺋﻤﺔ ﺿﻠﺎﻝ” ﺯﻳﺎﻥ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﺧﻴﺮﻯ ﺩﺭ ﺁﻧﻬﺎ ﻧﻴﺴﺖ، ﻭ ﺑﻪ ﻓﺮﺽ ﻛﻪ ﺧﻴﺮ ﺍﻧﺪﻛﻰ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﺯﻳﺎﻧﺸﺎﻥ ﺑﻪ ﻣﺮﺍﺗﺐ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺍﺳﺖ (ﺟﻤﻠﻪ ﻟَﺒِﺌْﺲَ ﺍﻟْﻤَﻮْﻟﻰ ﻭَ ﻟَﺒِﺌْﺲَ ﺍﻟْﻌَﺸِﻴﺮُ ﺭﺍ ﻧﻴﺰ ﮔﻮﺍﻩ ﺍﻳﻦ ﻣﻌﻨﻰ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻧﺪ) ﻭ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺗﺮﺗﻴﺐ ﺗﻀﺎﺩﻯ ﺑﺎﻗﻰ ﻧﻤﻰ ماند.

برگرفته از تفاسیر وزین تسنیم، المیزان، نمونه و نور
مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآنی

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *