فهرست مطالب
« مَنْ أَبْطَأَ بِهِ عَمَلُهُ، لَمْ يُسْرِعْ بِهِ [حَسَبُهُ] نَسَبُهُ، كسى كه كردارش او را به جايى نرساند، افتخارات خاندانش او را به جايى نخواهد رسانيد.»
ترجمه لغات
أبطأ: کند شد، درنگ کرد(المنجد)
عَمَل: کرا و فعل و خدمتی که با قصد و اراده انجام داده می شود. (معجم المفردات الفاظ قرآن، ص361) از این رو در اعمال انسانی که با اراده و عمل همراه است پیوسته هدف و غایتی مدنظر فاعل است که آن را کمال خود دانسته و برای تحصیل آن اقدام می کند.
حَسَب: واژه حَسَب را در اصل به معنای کرامت و شرف پایدار در میان پدران و نیاکان و آنچه انسان از مفاخر آنان میشمارد، دانستهاند. (لسان العرب، العین)
نَسَب: نَسَب (جمع آن: انساب) به معنای پیوند خویشاوندی، بهویژه پیوند پدری و نیاکان پدری است.
شرح اجمالی
امیرمؤمنان در این گفتار حکیمانه بر ذهنیت کسانی که افتخارات و امتیازات خاندان خود را مایه مباهات و اسباب ارتقاء جایگاه می دانند و توقع موفقیت و رستگاری بدون تلاش و عمل را دارند، خط بطلان می کشد. در واقع حضرت در پی سوق دادن اذهان از پندارهای واهی به سوی واقعیات و موجبات حقیقی سعادت و نجات است. چرا که ملاک فضیلت انسان در پیشگاه آفریدگار انجام اعمال صالح است. طبق آیات و روایات حسب و نسب، مقام، شهرت و این قبیل عناوین و سلسله امور اعتباری نمی توانند جبران کننده کوتاهی در تلاش و عملِ دنیوی و اخروی باشند و معیار برتری، پیشتازی، و سعادتمندی قرار بگیرند، زیرا همه موارد نامبرده فانی و معدوم است، بعد از مرگ با انسان نخواهند بود و تنها عمل نیک و بد است که ملازم انسان در سرای باقی است.
سوال1) چرا امیرمومنان به عملگرایی به جای تفاخر به حسب و نسب تاکید دارد؟
- ناکارآمدی نسب ها در قیامت
- انقطاع اسباب
- انسان در گرو عمل خویش
در قرآن برای این مهم آیاتی ذکر شده که اثبات میکند حسب و نسب و پیوند های خویشاوندی در روز قیامت هیچ ارزشی ندارد و دلخوش کردن به آنها بی اساس است .
۱.نا کارآمدی نسب ها در قیامت
خداوند در آیه ۱۰۱ سوره مومنون می فرماید: فَإِذَا نُفِخَ فِي ٱلصُّورِ فَلَا أَنسَابَ بَيَنهُم يَومَئِذ وَلَا يَتَسَاءَلُونَ؛ هنگامی که در «صور» دمیده شود، هیچ یک از پیوندهای خویشاوندی در میان آنها در آن روز نخواهد بود؛ و از یکدیگر تقاضای کمک نمیکنند (چون کاری از کسی ساخته نیست)!
در آن زمان دیگر نسبتها ارزش و اعتباری ندارند زيرا در دنيا به سبب نیازها و جلب منفعت و دفع ضرر انسان ها به یکدیگر محتاجند اما در قیامت هر کس به خود مشغول است و خویشان از هم فرار می کنند.(یَومَ یَفِرُّ المَرءُ مِن أَخِیهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ لِکُلِّ امرِئٍ مِنهُم یَومَئِذٍ شَأنٌ یُغنِیهِ) (عبس آیه 34 الی 37)
در حدیثى از امام زین العابدین علیه السلام مى خوانیم: «خَلَقَ اللّهُ الْجَنَّةَ لِمَنْ أَطاعَ وَ أَحْسَنَ وَ لَوْ کانَ عَبْداً حَبَشِیّاً، وَ خَلَقَ النّارَ لِمَنْ عَصاهُ وَ لَوْ کانَ وَلَداً قُرَشِیّاً؛ خداوند بهشت را براى کسى آفریده که اطاعت فرمان او کند و نیکو کار باشد هر چند برده اى از حبشه باشد، و دوزخ را براى کسى آفریده است که نافرمانى او کند هر چند فرزندى از قریش باشد.» (مناقب ابن شهرآشوب)
۲. انقطاع اسباب
تمام اسبابى که در دنیا بوسیله آنها ارتباط حاصل می شود از قبیل منزلت و مقام، خویشاوندى، دوستى، پیمان و قسم همه در قیامت از انسان قطع میگردد و این نهایت یأس و نومیدى است. (مجمع البیان فی تفسیر القرآن) «..وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ .».(۱۶۶/ بقره)
اتکاناپذیر بودن اسباب دنیوی تا جایی است که در همین دنیا نیز با قرار گرفتن در تنگناها وگرفتاری های جانکاه، انسان از اسباب ظاهری قطع امید کرده و با بازگشت به فطرت دل را متوجه پروردگار خود کرده و رفع گرفتاریش را از قدرت مطلق طلب می کند حال آنکه گرفتاری ها و اضطراب ها در قیامت چنان هول انگیز است که قابل قیاس با مشکلات زندگی دنیایی نیست و نجاتبخش بودن اعمال نیک به عنوان تنها عامل مؤثر، بسیار ملموس است.
۳. انسان درگرو عمل خویش
خداوند می فرماید: «وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَی وَإِنْ تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلَى، حِمْلِهَا لَا يُحْمَلْ مِنْهُ شَيْءٌ وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَى؛ هیچ کس بار گناه دیگری را به دوش نگیرد و آن که بارش سنگین است اگر دیگری را هر چند خویش (و پدر و فرزند هم) باشد کمک بر سبکباری خود طلبد ابدا باری از دوشش برداشته نشود.
این آيه در بیان این نکته است که در قيامت روابط خويشاوندى هيچ تأثيرى در سرنوشت انسان ندارد و بستگان بارى از دوش انسان بر نمىدارند.(تفسیر نور) لذا با عنایت به آیه( ..کل نفس بما کسب رهینه..)هر کس در گرو عمل خود است و باید پاسخگوی آنچه کسب کرده ،باشد. با توجه به مطالب فوق به خوبی روشن می شود که از دست هیچ کس و هیچ چیز در روز قیامت کاری برنمی آید و انسان باید مستقلا بر عمل خود تکیه بزند و نسبت به انجام اعمال صالح ودوام آنها نهایت تلاش و کوشش را نماید.
امام باقر علیه السلام: أبْلِغْ شيعَتَنا أنَّهُ لَنْ يَنالُ ما عِندَاللّه ِ إلاّ بِالْعَمَلِ. وَ أبْلِغْ شيعَتَنا إنَّ أعْظَمَ النّاسِ حَسْرَةً يَوْمَ الْقِيامَةِ، مَنْ وَصَفَ عَدْلاً ثُمَّ يُخالِفَهُ إلى غَيْرِهِ؛ به شيعيان ما، اين پيام را برسان كه: هرگز كسى به آن چه پيش خداست، نمى رسد، جز با عمل كردن. به شيعيان ما، اين پيام را برسان كه بزرگترين حسرت خور در قيامت، كسى است كه عدالت را توصيف كند، ولى خودش، در عمل مخالفت كند. (كافى 2/300/5)
سوال2) چه موانعی در کندی عمل انسان تأثیرگذار است؟
عوامل زیادی انسان را در پیش برد اهداف و رسیدن به کمال کند می کند که به مهم ترین آنها اشاره می شود:
- سستی و غفلت
انسان عمر باارزشی را که باید در راه کسب رضای خداوند و انجام اعمال صالح صرف کند، بر اثر غفلت و بی خبری از دست می دهد و مشغول اعمال بیهوده می شود. خداوند در آیه اول سوره انبیاء می فرماید: « اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَهُمْ فِي غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ؛ روز حساب مردم بسیار نزدیک شده و مردم سخت غافلند و اعراض میکنند.»
انسان غافل با مشغول شدن به کارهای بیهوده و بی ارزش از پرداختن به کارها و اعمالی که انسان را پیش می برد باز می ماند و دچار ضررهای مختلف دنیوی و اخروی می شود.
«کَفى بِالمَرءِ غَفلَهً أن یَصرِفَ هِمَّتَهُ فیما لا یَعنیهِ؛ غفلت آدمى را همین بس که همّتش را در آنچه به کارش نمى آید، صرف کند.» نهجالبلاغه
- از دست دادن فرصت ها
مدیریت زمان یعنی آگاهی به علم و فن استفاده بهینه از زمان، داشتن دانش و مهارت لازم در این زمینه و انجام کارها و امور به طور اثربخش و به موقع که برخورداری از آن یکی از کلیدهای موفیقت است. امام علی علیه السلام در باب مدیریت زمان و بهره مندی از نظم در زندگی می فرماید: «ِلْلمُؤْمِنِ ثَلاَثُ سَاعَات: فَسَاعَةٌ يُنَاجِي فِيهَا رَبَّهُ، وَسَاعَةٌ يَرُمُّ مَعَاشَهُ، وَسَاعَةٌ يُخَلِّي بَيْنَ نَفْسِهِ وَ بَيْنَ لَذَّتِها فِيَما يَحِلُّ وَ يَجْمُلُ. وَلَيْسَ لِلْعَاقِلِ أَنْ يَكُونَ شَاخِصاً إِلاَّ فِي ثَلاَث: مَرَمَّة لِمَعَاش، أَوْ خُطْوَة فِي مَعَاد، أَوْ لَذَّة فِي غَيْرِ مُحَرَّم؛ انسان باايمان ساعات شبانهروز خود را به سه بخش تقسيم مىكند: قسمتى را صرف مناجات با پروردگارش مىكند و قسمت ديگرى را براى ترميم معاش و كسب و كار زندگى قرار مىدهد و قسمت سوم را براى بهرهگيرى از لذات حلال و دلپسند مىگذارد و سزاوار نيست كه انسان عاقل حركتش جز در سه چيز باشد: مرمت معاش، گامى در راه معاد و لذت در غير حرام» (حکمت 390 نهج البلاغه)
عمر دنیا کوتاه و محدود است و سزاوار است که با فراست و نهایت سرعت مبادرت به نیکی و جمع آوری توشه آخرت کنیم.
- نداشتن عزم و اراده
در قرآن کریم و روایات متعددی با نگرشهای مختلف به موضوع اراده و تأثیرات آن پرداخته شده است. « وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى؛ و اینکه برای انسان جز آنچه تلاش کرده [هیچ نصیب و بهره ای] نیست.» (نجم/39)
اراده از قوای خاص انسانهاست و موجودات دیگر از آن بی بهره اند، این نیروی محرکه، شکل دهنده شخصیتِ انسان است و وسیله ای برای رسیدن به موفقیت و پایه و اساس هر تکامل و پیشرفتی می باشد. امیر مؤمنان در بخشی از حکمت 333 همت بلند را از ویژگیهای انسان مؤمن برمیشمارد. «المؤمنُ…بَعیدٌ هَمُّه…» و همچنین قدر و ارزش هر انسانی را به اندازه همت او معرفی می کند: «قَدْرُ الرَّجُلِ عَلَى قَدْرِ هِمَّتِهِ؛ مقام و مرتبه هر کس به اندازه همّت اوست.» (حکمت 47 نهج البلاغه)
امام علي عليه السلام :اَلشَّرَفُ بِالْهِمَمِ الْعالِيَةِ لا بِالرِّمَمِ الْبالِيَةِ؛ شـرف و بـلنـدى مـرتـبـه به همت هاى بلند است نه به استخوان هاى كهنه شده (اجداد و انساب گذشته ). (غرر الحکم و دررالکلم، ج1، ص110)
امیرمؤمنان علیه السلام به محمد بن ابی بکر می فرماید: خُلق دو گونه است: 1- عزم و اراده 2- عادت و رفتار
پرسیده شد که کدام یک از آن دو افضل است؟ فرمود: عزم و اراده، زیرا صاحب عادت برای یک کار ساخته شده و غیر از آن را نتواند ولی فردی که صاحب عزم و اراده است با زحمت و رنج، خود را وادار بر طاعت می سازد؛ بنابراین او افضل است.
- نداشتن انگیزه و هدف
از جایی که پشت هر هدف یک ارزش وجود دارد، اگر در زندگی خود دارای ارزش های بزرگی بوده و به دنبال معنای زندگی و هدف اصلی آن و جایگاه خود در این دایره هستی باشیم. زندگی و کار و عمل ما هدفمند خواهد شد، انسان برای داشتن یک زندگی هدفمند بایدارزش های واقعی زندگی را پیدا کرده و برای آن ارزش ها زندگی کنند. اما متأسفانه ارزش های زندگی، ارزش های خود ما نیستند، بلکه برای دیگران هستند که به ما تحمیل شده اند؛ مثلا وقتی رئیس یک گروه یا تیم یا قبیله ای افتخار به حسب و نسب را اصل قرار داده و روی آن تبلیغات کند کم کم این امر به افراد گروه و قبیله هم سرایت کرده و به یکی از اهداف همه آنها تبدیل می شود و همه نسبت به آن تعصب پیدا می کنند و این عمل ممکن است آنها را از عمل به وظایفشان بازداشته و سرعت پیشرفتشان را کاهش دهد و این مسئله نشان می دهد که ما برای خودمان زندگی نمی کنیم بلکه برای دیگران زندگی می کنیم که این مشکل، عملا ما را از به کارگیری استعداد های فردی و خدادای محروم ساخته و به سوی بی ثمر بودن و کندی در عمل سوق می دهد. (تایید یا حدیث یامنبع)
- عدم اتصال به منشأ هستی
لازم است انسان مستقیماً از خود خداوند انرژی و حیات بگیرد؛ و الا باطری روحش ضعیف میشود و کمکم میمیرد؛ یعنی دلمرده میشود.
راه اینکه مستقیماً از خداوند متعال انرژی بگیریم «عبادت» است. عبادت، وصل شدن روح به منبع قدرت و حیات است و تنظیمکنندۀ شریانهای روحی و عصبی انسان است. عبادت حتی بر جسم ما هم تأثیر خوب دارد. با عبادت سلولهای بدن ما هم با ما مهربانتر میشوند. چون این سلولها، همه عاشق خدا و تسبیحگوی او هستند. عبادت، شارژ روح برای قدرت و نشاط بهتر پیدا کردن است. طبیعتاً با عبادت، زندگی و بندگی شیرینتر خواهد شد و انسان پس از یک عبادت خوب مانند کودکی که به قدر کافی از آغوش مادر آرامش گرفته است و حالا بهتر آمادۀ تجربه کردن حیات است، سرزندهتر زندگی خواهد کرد. (برگرفته از کتاب چگونه یک نماز خوب بخوانیم استاد پناهیان) عبادت، منحصر به نماز و روزه نیست؛ عبادت به معنای بندگی خداست. عبادت مؤثری که در انسان تحول آفرین باشد او را به مقام عبودیت می رساند بنابراین عبادت و انرژی حاصل از آن سهم بسزایی در سرعت گرفتن آدمی در مسیر بندگی دارد.
- ارتکاب معاصی
عمل هر انسانی نشأت گرفته از صفات اکتسابی خود اوست که با مداومت و پروراندن، آنها را به ملکات نفسانی تبدیل کرده و فعالیت های خود را بر اساس آن شکل داده است. «کُلٌ یعمل علی شاکلته؛ هر کس طبق روش (خلق و خوی) خود عمل می کند». (اسراء/84) علامه طباطبایی می فرماید: آنکس که دارای شاکله معتدل است راه یافتنش به سوی کلمه حق، عمل صالح و برخورداری از دین قدری آسانتر است؛ آسانتر در راه دین می افتد و به بهره مند شدن از نعمت دین نزدیک تر است در وا قع مؤمنان راه یابنده تر هستند اما آن کس که شاکله ظلم و سرگشی و عصیان دارد با اینکه او هم می تواند به سوی کلمه حق راه یابد ولی برای او قدری دشوارتر است. می توان گفت همان طور که اختلال و نقص در وضعیت جسمانی موجب کند شدن حرکات انسان می شود اختلال در روح هم (با اموری از قبیل معاصی، دنیازدگی و …که به منزله وِزر و وبال است) انسان را در طی کردن مسیر موفقیت و سعادت سنگین بار و کُند می کند.
سوال3) دلایل اهمیت عمل نسبت به سایر امتیازات چگونه ارزیابی می شود؟
- جایگاه عمل در کنار ایمان
- جایگاه عمل در عدل الهی
- جایگاه عمل در سعادت یا شقاوت
- جایگاه عمل در کنار ایمان
ایمان منحصر در تصدیق و معرفت قلبی نیست و بنا به فرموده پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم 3 شرط دارد: «اَلْإِيمَانُ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ وَ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْكَانِ؛ ایمان، معرفت قلبی و اقرار بر زبان و عمل با جوارح است. (الخصال، ج1، ص178) بنابراین ادعای ایمان بدون عمل پوچ بوده و این گفتار عامیانه که فقط باید دل پاک باشد، سخنی گزاف است. امام صادق علیه السلام نیز فرمودند: ملعونٌ ملعونٌ مَن قالَ : الإيمانُ قَولٌ بلا عملٍ؛ ملعون است، ملعون، كسى كه بگويد: ايمان، گفتار است، بدون كردار. (وسائل الشیعه، ج16، ص280)
- جایگاه عمل در عدل الهی
در تفسیر آیه 134 بقره آمده است که: یکى از اشتباهات بنىاسرائیل این بود که به نیاکان و پیشینیان خویش، بسیار مباهات و افتخار مىکردند و گمانشان این بود که اگر خودشان آلوده باشند، به خاطر کمالات گذشتگانشان، مورد عفو قرار خواهند گرفت. این آیه به آنان هشدار مىدهد که شما مسئول اعمال خویش هستید، همچنان که آنان مسئول کردههاى خویش هستند.
در تاریخ مىبینیم که افراد در سایه عمل خویش، آینده خود را رقم مىزنند. زن فرعون اهل بهشت مىشود، ولى همسر لوط در اثر بد کردارى، به دورخ رهسپار مىشود. اینها نمونهى عدالت ونظام حقِ پروردگار است. « تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُم مَّا كَسَبْتُمْ وَلَا تُسْأَلُونَ عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ؛ آنها امتی بودند که درگذشتند. اعمال آنان، مربوط به خودشان بود و اعمال شما نیز مربوط به خود شماست؛ و شما هیچگاه مسئول اعمال آنها نخواهید بود.»
در حدیثى از رسول خدا صلى الله علیه وآله نقل شده است که فرمود: اى بنىهاشم، مبادا سایر مردم براى آخرت خود کار کنند، ولى شما به انساب خود دل خوش کنید. (تفسیر نور، ذیل آیه 134 سوره بقره)
امام صادق علیه السلام نیز درباره : الإيمانُ عملٌ كلُّهُ؛ و همچنین فرمودند: ملعونٌ ملعونٌ مَن قالَ : الإيمانُ قَولٌ بلا عملٍ؛ ملعون است، ملعون، كسى كه بگويد: ايمان، گفتار است، بدون كردار. (وسائل الشیعه، ج16، ص280)
- جایگاه عمل در سعادت یا شقاوت
انسان های بسیاری بودند که علیرغم برخورداری از نسب و خاندان عالی بر اثر سوء عمل به صف اشقیاء پیوستند و همچنین عده ای هم با اینکه از خانواده های فاسدی بودند با حسن عمل توانستند جزء سعدا قرار بگیرند.
در حدیثی در حالات«سعد بن عبد الملک»که از خاندان بنی امیه بود آمده است که نزد امام باقر علیه السلام آمد و همچون زنان مصیبت زده گریه و ناله می کرد.
امام علیه السلام فرمود:چرا گریه می کنی؟ عرض کرد:چگونه نگریم در حالی که من از همان طایفه ای هستم که به عنوان شجره ملعونه در قرآن از آنها نام برده شده! امام علیه السلام فرمود:تو از آنها نیستی؛گرچه از بنی امیه ای؛ولی از ما اهل بیتی.آیا این آیه را نشنیدی که خداوند از زبان ابراهیم در قرآن فرموده: ««فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی»؛ آن کس که از من پیروی کند او از من (و از خانواده من) است».(از این رو سعد را به موجب اعمال نیکش سعد الخیر می نامیدند). ( .بحارالانوار،ج 46،ص 337،ح 25.
سوال4) با چه عواملی انسان اهل عمل صالح به شمار می رود؟
- علم و باور
اگر انسان خواهان کسب کمالاتی از جمله مکارم اخلاق یا فهم دقیق از احکام شرعی باشد در مرحله اول لازمه آن کسب علوم مربوطه می باشد.
وَ قَالَ علی(علیه السلام): إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِالْأَنْبِيَاءِ أَعْلَمُهُمْ بِمَا جَاءُوا بِهِ؛ ثُمَّ تَلَا “إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِيُّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا” الْآيَةَ. ثُمَّ قَالَ إِنَّ وَلِيَّ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه وآله) مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ وَ إِنْ بَعُدَتْ لُحْمَتُهُ، وَ إِنَّ عَدُوَّ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه وآله) مَنْ عَصَى اللَّهَ وَ إِنْ قَرُبَتْ قَرَابَتُهُ؛ نزديكترين مردم به پيامبران كسانى هستند كه به آنچه آورده اند داناتر باشند. [سپس اين آيه را تلاوت نمود] «نزديكترين كسان به ابراهيم همانا پيروان او و اين پيامبر و مؤمنان هستند.» سپس فرمود: دوست محمد (صلی الله علیه وآله) كسى است كه خدا را اطاعت كند، هر چند به نسب از او دور باشد و دشمن محمد (صلی الله علیه وآله) كسى است كه خدا را اطاعت نكند هرچند، خويشاوند نزديك او بود. (خطبه 96)
روشن است كه منظور امام(عليه السلام) از علم و آگاهى در اينجا همان علمى است كه دعوت به عمل مى كند و علم، اگر در عمق جان انسان نفوذ كند به يقين انسان را به عمل وادار مى كند. ثمره درخت علم، عمل است و علم بى عمل نوعى جهل و نادانى است، زيرا اگر انسان، چيزى را به طور قطع باور كند و عميقاً به آن معتقد باشد، بر طبق آن راه مى رود.
2. تهذیب نفس
تهذیب نفس به معنای پیراستن و پاکسازی نفس از رذایل و آلودگیهای درونی است.
بدون شک با بیرون راندن رذایل اخلاقی و اصلاح نفس، انسان به وادی عشق و عرفان گام نهاده و ملکات روحانی جایگزین میشوند. پس آدمی باید از بُعد حیوانی خود گذر کرده ، نفس خود را لگام زند تا با تهذیب نفس به سعادت و قرب پروردگار دست یابد.
چنانکه اول العابدین امیرالمؤمنین علیهالسلام می فرمایند:
ذَرْوَةُ اَلْغَايَاتِ لاَ يَنَالُهَا إِلاَّ ذَوُوا اَلتَّهْذِيبِ وَ اَلْمُجَاهِدَاتِ .
به اوج اهداف نرسند مگر کسانی که در راه تهذیب نفس خود بسیار تلاش می کنند.
(غرر الحکم و درر الکلم ج ۱، ص ۳۷۱)
آن چیزی که در رأس همه امور است، برای همه ماها اول تهذیب نفس است و در خلال او تهذیب مردم است. اگر انسان خودش مهذب نباشد نمی تواند دیگران را تهذیب کند.» (صحیفه امام، ج ۱۵، ص: ۵۰۵)
«همه مکلفیم که تزکیه بشویم تا بتوانیم از نور الهی و نور قرآن استفاده کنیم.» (صحیفه امام، ج ۱۴، ص: ۳۹۴)
- متهم کردن نفس
در خطبه ۱۹۳ نهج البلاغه امیر مؤمنان علی علیه السلام در معرفی افراد متقی به همام می فرماید: آنها کسانی هستند که ازاعمال اندك خود خشنود نيستند، و اعمال زياد خود را بسيار نمى شمارند. نفس خود را متّهم مى كنند، و از كردار خود ترسناكند. (…لايَرْضَوْنَ مِنْ أَعْمَالِهِمُ الْقَلِيلَ وَ لَا يَسْتَكْثِرُونَ الْكَثِيرَفَهُمْ لِأَنْفُسِهِمْ مُتَّهِمُونَ وَ مِنْ أَعْمَالِهِمْ مُشْفِقُونَ..)
- مبارزه با نفس
در کلام مولا کسی که در مبارزه با نفس خود می باشد چنین کسی در انجام اعمال صالح بسیار کوشا می باشد چنان که در خطبه ۸۷ نهج البلاغه می فرماید: اى بندگان خدا همانا بهترين و محبوب ترين بنده نزد خدا، بنده اى است كه خدا او را در پيكار با نفس يارى داده است، …حقايق دنيا را با چشم دل نگريسته، همواره به ياد خدا بوده و اعمال نيكو، فراوان انجام داده است.
سوال5) ارزشمندی اعمال انسان بر چه اصولی پایدار است؟
اعمال صادره از جانب انسان منحصر به افعال فیزیکی و جسمی نیست بلکه شامل باورهای قلبی واصول اعتقادی می شود که به تعدادی از آنها اشاره می شود:
- نیت
در همه عبادت ها, نیت را مى توان روح و قلب عبادت دانست, چرا که هر عبادتى باید با نیت و قصد قربه الى الله انجام شود؛ رسول اکرم (ص) فرمود: «انما الاعمال بالنیات؛ همانا کردارها بستگى به نیت ها دارند.»( بحارالانوار, ج 70,ص ۲۲۱)
نیت به قدرى مهم است و نقش اساسى در تغییر و تحول دارد که حتى اگر امور غیر عبادى را با نیت صحیح الهى انجام دهیم, همان امور, عبادت خواهد شد, پیامبر اکرم(ص) در نصایح خود به ابوذر فرمود: «یا اباذر لیکن لک فى کل شىء نیه حتى فى النوم والاکل اى ابوذر! باید براى هر چیزى حتى خوابیدن و خوردن داراى نیت باشى.»(بحار الانوار, ج 77, ص 84)
حقیقت همهی اعمال و عبادات وابسته به نیت است و رابطهی بین عمل ونیت مانند رابطهی جسم با روح بوده و هر عملی ریشه در نیت آن دارد؛ فعل ما هر چند که به ظاهر کامل و زیبا باشد، اگـر از نیت صــادقه نشــأت نگرفته باشـد ارزشی نداشته و ثوابی به همراه ندارد و به عکس، نیــت خیر حتی اگر به دلایلی منجر به عمــل نشود، سودمنــد بوده و پاداش به آن تعلق می گیـرد و انسان را در مواقف و مواقع نیاز جلو می اندازد. در واقع ارزش نیت ذاتیست ولی ارزش عمل تابع نیت است.
علی (عليهالسلام) نیز نیت را اسـاس و شالودهی عمـل و اعمال را میوه و نتیجهی نیتها می داند «النية اساس العمل، الاعمال ثمارالنیات» (غررالحکم و دررالکلم)
پیـامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در حــدیث مشهورشان فـرموده اند: «انّما الاعمال بالنیات و انّما لکل امرئ ما نوی»( یعنی جــز این نیست که اعمــال به نیــت است و در حقیقت بــرای هر انسانی همـان چیزیست که در نیت دارد. (بحار الانوار ج ۶۷ص ۲۱۱)
نیت تابع حالات نفسانی است و قبول و رد و کمالش مربوط به همان حالات نفسانی میباشد و نیت صحیح جز با بیرون کردن هوای نفس و محبت دنیا (تعلق به دنیا) و با تفکرات صحیح میسر نخواهد شد، زیرا دل فرمانروای بدن است و همه اعضا و جوارح محکوم فرمان او می باشند .
- تقوا و اخلاص
در دستگاه الهی، دو عنصر مهم معیار قبولی اعمال قرار میگیرد که عبارتند از اخلاص و تقوا. همراهی این دو عنصر با هر عملی باعث قبولی و کیفیت ان عمل خواهد شد . و فقدان هر یک از آنها نیز، عمل را از درجه اعتبار ساقط میکند. گرچه از کمیّت قابل توجهی نیز برخوردار باشد. قرآن مجید، این نقش ارزنده تقوا را چنین بازگو میکند: «انَّما یَتَقَبَّلُ اللهُ مِنَ المُتَّقینَ؛ مائده ایه ۲۷
همانا خداوند (اعمال نیک و صالح را) تنها از باتقوایان میپذیرد.»
همچنین عنصر تقوا سبب ارزشمندی مضاعف عمل صالح میگردد و اگر عمل، کم و کوچک هم باشد، آن را بزرگ و فراوان میکند، امام متقیان، علی (علیهالسّلام) در این باره میفرماید: «لا یَقِلُّ عَمَلٌ معَ التَّقوی و کیَفَ یَقِلُّ ما یُتَقَبَّلُ؛
حکمت ۹۵ هیچ عملی همراه با تقوا، اندک نیست، چگونه چیزی که قبول میشود، کم شمرده شود.
وَ اعْمَلُوا فى غَيْرِ رِياء وَلاسُمْعَة؛ و عمل کنید ولى بدون ریا و خودنمایى. (خطبه 23)
کنْتُ عِنْدَ أَبی عَبْدِاللَّهِ علیه السلام فَذَکرْنَا الْأَعْمالَ، فَقُلْتُ اَنَا ما أَضْعَفَ عَمَلی؟! فَقالَ: مَهْ اِسْتَغْفِرِاللَّهَ، ثُمَّ قالَ لی: اِنَّ قَلیلَ الْعَمَلِ مَعَ التَّقْوی خَیرٌ مِنْ کثیرٍ بِلا تَقْوی. قُلْتُ: کیفَ یکوُنُ کثیرٌ بِلا تَقْوی؟ قالَ: نَعَمْ مِثْلُ الرَّجُلِ یطْعِمُ طَعامَهُ، وَیرفِقُ جیرانَهُ وَیوَطِّئُ رَحْلَهُ، فَاِذا ارْتَفَعَ لَهُ الْبابُ مِنَ الْحَرامِ دَخَلَ فیهِ، فَهذَا الْعَمَلُ بِلا تَقْوی، وَیکونُ الْآخَرُلَیسَ عِنْدَهُ فَإِذا ارْتَفَعَ لَهُ الْبابُ مِنَ الْحَرامِ لَمْ یدْخُلْ فیهِ. )اصول کافی: 76/2، بحارالانوار: 104/70)
من در خدمت امام صادق علیه السلام بودم از اعمال، سخن به میان آمد. من گفتم: چقدراعمال من اندک است؟! در این هنگام امام صادق علیه السلام فرمودند: ساکت باش واستغفار کن. آن گاه به من فرمودند: عمل اندکی که همراه با تقوا باشد، از عمل بسیاری که تقوا در آن نباشد، بهتر است. گفتم: مگر می شود شخصی اعمال زیادرا بدون تقوا انجام دهد؟
حضرت فرمودند: آری مانند این که شخصی غذای خود را به دیگران اطعام کند، و با همسایگانش به نیکی رفتار کند و وسائل مسافرت آنان را فراهم نماید، ولی هر گاه راه حرامی برای او گشوده شود در آن داخل شود. این عملی است که در آن تقوا نیست و فرد دیگری این گونه اعمال زیاد را ندارد، ولی آن گاه که راه حرامی برایش گشوده شود، در آن وارد نمی شود.
- ولایت الهی
یکی از لازمه های شکل دادن اعمال بر پایه اصول، این است که واقف باشیم خدای متعال اطاعت و عبادت خود را فقط از طریق، مجاری و شرایطی که خود تعیین فرموده است، می پذیرد. شناخت، مقدمه اطاعت است طوری که وقتی می خواهیم از کسی یا چیزی تبعیت کنیم ابتدا باید با قوانین و ضوابط آن آشنا شویم برای رسیدن به قرب پروردگار باید معرفت اجمالی( اول الدین معرفته) و تفصیلی(کمال معرفته التصدیق به) کسب کنیم. برای معرفت الهی، آشنایی با احکام تشریعی و امتثال دستورات الهی لازم است به کتاب و فرستادگان الهی علم و معرفت پیدا کنیم و ولایت ائمه علیهم السلام که مظهر ولایت الهی هستند را شناخت کافی پیدا کنیم تا بپذیریم. در واقع اصلی ترین مجرا و شرطی که خداوند برای پذیرش طاعات و عبادات بندگان قرار داده است، پذیرش ولایت اهل بیت(ع) می باشد؛ چرا که ولایت دلیل و راهنمای دیگر ارکان اسلام است و انسان بدون ولایت گمراه خواهد شد و نمی تواند به اصل و حقیقت عبادات، از جمله نماز و روزه و حج و زکات برسد
راز و رمز «اشتراط ایمان و ولایت» در روایت «بِدِلالَتِهِ الَیْهِ؛ یعنی انسان کارها و اعمال شایسته را به راهنمایى و هدایت بزرگان دین انجام دهد و از مسیر خاصّى که آنها بیان مى کنند حرکت کند».
وقتى انسان ولایت خداوند و رسولش را پذیرفت، دیگر خودسرانه و با هوى و هوس کار نمى کند؛ زیرا اعمال نیک داراى شرایط، موانع، مقدّمات و مقارناتى است که اگر طبق نظر امامان معصوم (علیهم السلام) انجام نشود عمل نیک منظور نخواهد شد.( مثل های زیبای قران ج۱ ص ۳۱۹)
پیغمبر فرمود: «مَنْ أَحَبَّ عَلِيّاً تَقَبَّلَ اللَّه مِنْهُ حَسَنَاتِه؛ اگر ولایت علی را داشته باشید، اعمالتان قبول می شود». (بحار الأنوار، ج 27، ص 114 و 115)
سوال6) مرکب راهوار چه نقشی در پیمودن مسیر و رسیدن به مقصد دارد؟
زندگی را راهی تصور کنیم که این راه هدف و مقصدی دارد و رفتن وسیله و مرکب می خوهد در مسیر زندگی مقصد ما آخرت و بهشت است و مرکب ما مرکب عمل است؛ عمل صالح و شایسته، هرچه که عمل انسان بیشتر و درست تر و صالح تر باشد، سرعت رسیدن به آن مقصد عالی هم بیشتر خواهد بود. در واقع این اعمال انسان است پیش برنده است نه حسب و نسب و وابستگی های خانوادگی و نه شهرت و عنوان دنیوی.
اگر کسی از نظر عمل نقص داشت و پای عملش لنگ بود، حسب و نسب کارساز نیست، عمل ناقص و ایمان ضعیف مرکب راهواری نیست که ما را به خوشبختی در دنیا و آخرت برساند به همین علت لنگان لنگان مسیر را طی می کنیم.
قرآن کریم درباره قیامت این تعبیر را دارد که: «فَإِذَا نُفِخَ فِي الصُّورِ فَلَا أَنْسَابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذٍ وَلَا يَتَسَاءَلُونَ؛ پس آنگاه که نفخه صور قیامت دمیده شد دیگر نسب و خویشی در میانشان نماند و کسی از کس دیگر حال نپرسد.» (مومنون/101)
و یا تعبیر دیگر: « يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيه، وَأُمِّهِ وَأَبِيهِ، وَصَاحِبَتِهِ وَبَنِيهِ؛ روزى كه آدمى از برادرش و از مادرش و پدرش و از همسرش و پسرانش مى گريزد. (عبس/34 تا36)
اینجا عمل است که سبب پیشرفت و پیشگامی انسان می شود. در احادیث هم داریم که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به حضرت زهرا سلام الله علیها و یا به عمویشان عباس بن عبدالمطلب می فرمودند که: خودتان عمل کنید، من نمی توانم از جانب شما کاری انجام دهم و شما را از محاسبه الهی بی نیاز کنم، شما خودتان باید کاری انجام دهید و خود را نجات دهید، معیار پیشتازی در قیامت تقوا است. «انَّ اکرمکم عند الله اتقاکم»
بنابراین با توجه به اینکه خداوند به پیامبر صلی الله و ذریه پیامبر و سادات لطف ویژه دارد ولی حساب و کتاب خدای جدای اینهاست. مثل جلسه کنکور که یک رقابت فشرده بین افراد وجود دارد و هرکس آمادگی علمی بیشتری داشته باشد پیش می افتد و اینکه فرزند کیست یا از کدام خاندان و فامیل است دیگر اهمیتی ندارد. (استاد محدثی)
سوال7) با توجه به اهمیت اصالت خانوادگی سخن امیر مؤمنان چگونه قابل توضیح است؟
درباره فضیلت سادات و فرزندان پیامبر مطالب زیادی داریم و امام علی علیه السلام به مالک اشتر توصیه می کند فرماندهان لشکرش را از خانواده های اصیل برگزیند و در دستورات مربوط به انتخاب همسر نیز آمده است که همسران خود را از خانواده های اصیل برگزینید. اینها نشان می دهد که نسب و اصالت خانوادگی مؤثر است؛ اما در عین حال باز هم اصالت با عمل است و اینگونه نسب ها نیز در درجات بعد قرار دارند به همین دلیل افرادی از خانواده های اصیل بوده اند مثل پسر نوح و جعفر کذاب که براثر سوء عمل به اشقیا پیوستند. (پیام امام، ج 12، ص )
بنابراین امیرمؤمنان هر گونه حسب و نسبی را مردود نمی داند بلکه روی سخن ایشان با کسانی است که به جای تکیه کردن بر عمل و هنر خویش به امتیازات و شرافت خاندان خود می بالند. « …و آفَةُ اَلْحَسَبِ اَلْفَخْرُ؛ …و آفت افتخار خانوادگی، فخرفروشی است». (تحف العقول، ص6)
درباره یکی از صفات نيكبختان و جوانمردان آمده كه بناى مجد و عظمت پدران خود را ويران نكنند، به نگهداری از آن همت می گمارند و با كوشايى بر والائى و بزرگى آن بيفزايند. نیز آنان در رابطه با این اصل گفتهاند:(اگر چه گذشتگان ما بزرگ بودهاند اما ما مردمى نيستيمكه روزى بر حسب خود تكيه كنيم. ما هم آنسان كه پيشينيان ما ساختند مىسازيم. و هم آنسان كه آنان عمل كردند عمل مىكنيم). (كشف المحجة يا فانوس (ترجمه كشف المحجة لثمره المهجه)، متن، صص 237ـ236)
علاج عجب به حسب و نسب:
سوال8) معرفت به چه اموری در درمان عجب به حسب و نسب کارساز است؟
و اما علاج عجب به حسب و نسب دانستن چند چیز است:
- اول آنکه: بدانی که فخر و بزرگی کردن به کمال دیگری نیست مگر سفاهت و بیخردی زیرا کسی که خود ناقص و بی کمال باشد. کمال جد و پدر او او را چه سود بخشد بلکه اگر آنان زنده بودند می گفتند این فضیلت از ماست تو را چه شده؟
امیرمؤمنان علی علیه السلام
انا بنُ نفسی و کنیتی ادبی من عجم کنت او من العرب
ان الفتی من یقول ها انا ذا لیس الفتی من یقول ها انا ذا
یعنی من فرزند خودم هستم و نام و کنیت من ادب من است، خواه از عجم باشدم، خواه از عرب، به درستی که جوانمرد کسی است که گوید: هان من این شخص هستم نه آنکه گوید پدر من که بود.
جایی که بزرگ بایدت بود فرزندی کس نداردت سود
چون شیر به خود سپر شکن باش فرزند خصال خویشتن باش
- دوم آنکه: تأمل کند که اگر کسی به نسب فخر کند چرا نسب حقیقی خود را فراموش می کند؟ خداوند اصل و نسب هر کسی را بیان فرموده است: وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسَانِ مِنْ طِينٍ، ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلَالَةٍ مِنْ مَاءٍ مَهِينٍ؛ و آدمی را نخست از خاک پست بدین حسن و کمال بیافرید.آنگاه خلقت نژاد نوع او را از چکیدهای از آب بیقدر (و نطفه بیحس) مقرر گردانید.
- سوم آنکه: نظر به گذشتگان کند که به آنها عُجب و افتخار می کند، اگر از نیکان و صاحبان مکارم اخلاق و بزرگی و شرافت واقعی بودند، شکی نیست که شیوه ایشان ذلت و شکسته نفسی بوده. پس اگر این صفت، پسندیده است چرا خود از آن خالی است و به ایشان اقتدا نمی کند؟ و اگر این صفت، پسندیده نیست پس چه افتخاری به ایشان می کند؟ بلکه همین عجب طعن بر ایشان است. و اگر از نیکان و خوبان واقعی نبوده اند بلکه همین بزرگی ظاهری و شوکت عاریتی از برای ایشان بوده، چون: سلاطین جور و حکام ظلم و امرای بی دیانت و وزرای صاحب خیانت و سایر ارباب مناصب دنیویه. پس اف بر او به کسانی که بر آنها افتخار می کنند.
مرویست که «دو نفر در حضور موسی علیه السلام افتخار می کردند، یکی از آنها گفت: من پسر فلان، پسر فلانم تا نُه پشت خود را شمرد، خدا به موسی علیه السلام وحی فرستاد که به او بگوی که همه آن نه نفر از اهل جهنم اند و تو دهم ایشانی. (معراج السعاده، صص 242 و 243)
کنْتُ عِنْدَ أَبی عَبْدِاللَّهِ علیه السلام فَذَکرْنَا الْأَعْمالَ، فَقُلْتُ اَنَا ما أَضْعَفَ عَمَلی؟! فَقالَ: مَهْ اِسْتَغْفِرِاللَّهَ، ثُمَّ قالَ لی: اِنَّ قَلیلَ الْعَمَلِ مَعَ التَّقْوی خَیرٌ مِنْ کثیرٍ بِلا تَقْوی. قُلْتُ: کیفَ یکوُنُ کثیرٌ بِلا تَقْوی؟ قالَ: نَعَمْ مِثْلُ الرَّجُلِ یطْعِمُ طَعامَهُ، وَیرفِقُ جیرانَهُ وَیوَطِّئُ رَحْلَهُ، فَاِذا ارْتَفَعَ لَهُ الْبابُ مِنَ الْحَرامِ دَخَلَ فیهِ، فَهذَا الْعَمَلُ بِلا تَقْوی، وَیکونُ الْآخَرُلَیسَ عِنْدَهُ فَإِذا ارْتَفَعَ لَهُ الْبابُ مِنَ الْحَرامِ لَمْ یدْخُلْ فیهِ. (اصول کافی: 76/2، بحارالانوار: 104/70(
من در خدمت امام صادق علیه السلام بودم از اعمال، سخن به میان آمد. من گفتم: چقدراعمال من اندک است؟! در این هنگام امام صادق علیه السلام فرمودند: ساکت باش واستغفار کن. آن گاه به من فرمودند: عمل اندکی که همراه با تقوا باشد، از عمل بسیاری که تقوا در آن نباشد، بهتر است. گفتم: مگر می شود شخصی اعمال زیاد را بدون تقوا انجام دهد؟
حضرت فرمودند: آری مانند این که شخصی غذای خود را به دیگران اطعام کند، و با همسایگانش به نیکی رفتار کند و وسائل مسافرت آنان را فراهم نماید، ولی هر گاه راه حرامی برای او گشوده شود در آن داخل شود. این عملی است که در آن تقوا نیست و فرد دیگری این گونه اعمال زیاد را ندارد، ولی آن گاه که راه حرامی برایش گشوده شود، در آن وارد نمی شود.
سوال 9)آیا می توان با تکیه برمحبت اهل بيت اهمال در عمل داشت؟
لا تَدَعُوا الْعَمَلَ الصّالِحَ والإجْتِهادَ فِی الْعِبادَهِ إتّکالاً عَلی حُبِّ آلِ مُحمّدٍ، وَلاتَدَعُوا حُبَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَ التَّسلیمَ لاِءمْرِهِم اِتّکالاً عَلَی العِبادَهِ، فَإنَّهُ لا یُقْبَلُ اَحَدُهما دُونَ الآخَرِ؛
عمل صالح و تلاش در بندگی را، به اتّکای محبّت آل محمّد صلی الله علیه و آله ترک نکنید، محبّت خاندان پیامبر و تسلیم بودن در برابر فرمانشان را نیز، به اتّکای عبادت، ترک نکنید، چرا که هیچ کدام بدون دیگری پذیرفته نیست! (بحارالانوار، ج 70، ص ۱۵)
با توجه به این کلام گوهر بار درمیابیم که عمل صالح در کنار محبت و مودت اهل بیت ارزشمند و قیمتی است و هر کدام بدون دیگری بی اعتبار و بی ارزش است.
در حدیث معروف و مشروحى این حقیقت در لباس دیگرى از امام سجاد نقل شده است و خلاصه حدیث چنین است که «اصمعى» مى گوید: شبى در مکه بودم که شبى مهتابى بود هنگامى که اطراف خانه خدا طواف مى کردم صداى زیبا و غم انگیزى گوش مرا نوازش داد. به دنبال صاحب صدا مى گشتم که چشمم به جوان زیبا و خوش قامتى افتاد که آثار نیکى از او نمایان بود. دست در پرده خانه کعبه افکنده و با جمله هاى پرمعنا و تکان دهنده اى با خدا مناجات مى کند. مناجات او مرا سخت تحت تأثیر قرار داد. آن قدر ادامه داد و گفت و گفت که مدهوش شد و به روى زمین افتاد. نزدیک رفتم و سرش را به دامان گرفتم و به صورتش خیره شدم دیدم امام زین العابدین على بن الحسین(علیه السلام) است. سخت به حال او گریستم. قطره اشکم بر صورتش افتاد و به هوش آمد و فرمود: «مَنِ الَّذِی أَشْغَلَنِی عَنِ ذِکْرِ مولاى؛ کیست که مرا از یاد مولایم به خود مشغول داشته» عرض کردم: «اصمعى» هستم اى سید و مولاى من این چه گریه و چه زارى است؟ تو از خاندان نبوت و معدن رسالتى. مگر خدا در مورد شما نفرمود: (إِنَّما یُریدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهیرا)(2) امام برخاست و نشست و فرمود: «هَیْهاتَ هَیْهاتَ خَلَقَ اللَّهُ الْجَنَّةَ لِمَنْ أَطَاعَهُ وَأَحْسَنَ وَلَوْ کَانَ عَبْداً حَبَشِیّاً وَخَلَقَ النَّارَ لِمَنْ عَصَاهُ وَلَوْ کَانَ وَلَداً قُرَشِیّاً؛ هیهات هیهات خداوند بهشت را براى مطیعان و نیکوکاران آفریده، هرچند غلام حبشى باشد و دوزخ را براى عاصیان خلق کرده، هرچند فرد بزرگى از قریش باشد مگر این سخن خدا را نشنیده اى که مى فرماید: هنگامى که در صور دمیده شود و قیامت برپا گردد نسب ها به درد نمى خورد و کسى از آن سؤال نمىکند.» (تفسیر نمونه، ج 14، ذیل آیه 101 سوره مؤمنون)
نکات تربیتی
- ارزش انسان به «عمل» اوست نه «نسب» او.
- علم و باور، ریشهی عمل صالحاند.
- تهذیب نفس؛ آغاز عمل صالح است.
- نیت؛ روح عمل است.
- تقوا و اخلاص؛ ضامن قبولی عمل است.
- ولایت؛ مسیر صحیح عمل است.
- عمل صالح، مرکب راهوار سعادت است.
موسسه نورالیقین
مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآنی

بدون دیدگاه