«تَذِلُّ الْأُمُورُ لِلْمَقَادِيرِ، حَتَّى يَكُونَ الْحَتْفُ فِي التَّدْبِيرِ؛ امور رام مقدّرات است، تا بدان جا كه گاهى مرگ آدمى به تدبير خود اوست.» (ترجمه انصاریان)

ترجمه لغت

الْحَتْف: مرگ، هلاکت

شرح اجمالی

مسأله سرنوشت یا قضا و قدر از قامض‌ترین مسائل فلسفی است؛ امیرمومنان علیه السلام در این کلام نورانی از ژرف‌ترین مفاهیم قضا و قدر و رابطه آن با اراده انسانی پرده برمی‌دارد.

 تعبیر «تَذِلُّ الْأُمُورُ» به زیبایی بیانگر آن است که تمامی برنامه‌ریزی‌ها، تلاش‌ها و محاسبات بشری، در نهایت در برابر اراده و مشیت الهی خاضع و تسلیم‌اند. این نه به معنای نفی اصل «تدبیر» ، بلکه تأکید بر این حقیقت است که تدبیر انسان در دایره گسترده‌تری به نام «تقدیر الهی» معنا می‌یابد.

 «مقادیر» تنها به معنای سرنوشت از پیش نوشته شده نیست، بلکه اشاره به نظام حاکم بر جهان هستی و قوانین ثابت و تغییرناپذیر الهی دارد. بنابراین، هر رویدادی در چارچوب این قوانین و با اذن پروردگار رخ می‌دهد.

سخن امام (ع) نافی اختیار نیست، بلکه حد و مرز آن را نشان می‌دهد. ما مأمور به «تدبیر» هستیم، اما مالک «نتایج» نیستیم. این نگرش آثار و برکات فراوانی در پی دارد وآرامش عمیقی در مواجهه با پیامدهای غیرمنتظره زندگی ایجاد می‌کند.

بنابراین، این حکمت والا، توازنی حکیمانه بین «جهد انسانی» و «توکل بر خدا» برقرار می‌سازد و به ما می‌آموزد که در عرصه زندگی، هم‌زمان، هم متوسل به اسباب شویم و هم چشم از اسباب بپوشانیم و تنها به مُسَبِّبِ الْأَسْبَاب دل ببندیم.

سوال1)عبارت « تَذِلُّ الْأُمُورُ لِلْمَقَادِيرِ» در بردارنده چه مفاهیمی است؟

«قَدَر» به معنی اندازه و تعیین است. حوادث جهان از آن جهت که وقوع آنها در علم و مشیت الهی قطعیت یافته، مقضیِّ به قضای الهی می باشد و از آن جهت که حدود و اندازه و موقعیت مکانی و زمانی آنها تعیین شده است، مُقَدَّر به تقدیر الهی می باشند. (مجموعه آثار، مرتضی مطهری، ج1، ص381)

خالق حکیم برای هر چیزی که در هستی لباس تحقق به خود گرفته حدّ و اندازه ای قرار داده است؛ « وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ» (حجر/21) هر شیء و امری در هنگام تنزّل به منزل وجود از اندازه ی معینی برخوردار می شود و دارای قدری می گردد، خلقت اشیاء همراه قدر و اندازه می باشد و برای هر وجود مقدر و صاحب حد و مبلغی اجل و زمانی همراه است و هر اجل و مدتی، قضا و کتاب و حکمی دارد که امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: «وَ جَعَلَ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْراً وَ لِكُلِّ قَدْرٍ أَجَلًا وَ لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَاباً» (خطبه 183)

امام رضا علیه السلام در روایتی درباره «قَدَر» فرموند: «…هِيَ اَلْهَنْدَسَةُ وَ وَضْعُ اَلْحُدُودِ مِنَ اَلْبَقَاءِ وَ اَلْفَنَاءِ» (کافی، ج1، ص157) قَدَر هندسه و حد و مرز و طول و عرض و اندازه هر شیئی است.  دارای حدّ و اجل و زمانمند و صاحب بقاء و فناء و حیات و مرگی است.

 «قضا»: ابرام و حکم و احکام و برپاداشتن اشیاء است.

«تقدیر»: برنامه ریزی بر اساس این اندازه هاست که به هر شیئی براساس آن اندازه خاص چه رزقی به چه کیفیتی و کمیّتی بدهد

 و کسی مقدّر خوبی است که بر این اندازه ها و اقدار و مقدارها واقف و آگاه باشد. بشر با محدودیت و عدم اشراف بر اقدار نمی تواند برای همه اشیاء مقدّر و برنامه ریز باشد و اگر به دنبال تدبیر و بررسی برای تقدیر و برنامه ریزی است باید از وحی استمداد بطلبد و در سایه تعالیم وحی می تواند از جهل به اقدار، به علم برسد و از قَدر خود شروع کند تا به اقدار دیگران واقف شود؛ که: «فَاِنَّ الجاهِلُ بقَدر نَفسِهِ یَکونُ بِقَدرِ غَیرِهِ أجهَل» بنابراین امور و هر چیزی در این هستی، قبل از اینکه اسیر، رام و مقهور برنامه ریزی و تقدیر بشر باشد، اسیر و رام مقادیر و اندازه هائیست که با آنها خلق شده و لباس وجود به خود گرفته است. (علی و جاری حکمت، فلسفیان، دفتر اول،  صص94 و 95)

سوال2) با چه نگرشی توهمِ استقلال یا اجبار از انسان زدوده می شود؟

گاه برداشت‌های غلط بعضی از نویسندگان از مفهوم قضا و قدر و سرنوشت، صدمات جبران ناپذیری به مکاتب فلسفی وارد می‌کند و از این رو دین اسلام به جای اینکه عامل محرک معرفی شود باعث رکود و جمود تفسیر شده است.

این حکمت به شکلی ظریف، بدعت‌های خطرناک «جبر» (نفی هرگونه اراده از انسان) و «تفویض» (واگذاری کامل کارها به انسان) را رد می‌کند. از یک سو، با عبارت «تَذِلُّ الْأُمُورُ لِلْمَقَادِيرِ»، توهم استقلال انسان را می‌زداید و از سوی دیگر، با اشاره به اصل «التَّدْبِيرِ»، نقش فعال و مسئولیت‌پذیر انسان را به رسمیت می‌شناسد و جبرگرایی را باطل می‌کند. دستیابی به بینش صحیح در این زمینه مسلتزم توجه به آیاتی نظیر «وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى» از یک سو و آیاتی از قبیل: «و لیس للانسان الا ما سعی» از سوی دیگر است تا بتوان طریق اعتدال پیمود. چنانچه روایت است: «لا جَبْرَ وَ لا تَفْویضَ وَ لکِنْ أَمْرٌ بَیْنَ أَمْرَیْن». (بحارالانوار، ج75، ص354

سخن آن نیست که انسان دست از تدبیر و دقت و بررسی لازم در کارها بردارد و همه چیز را به گمان خود به دست تقدیر بسپارد بلکه بهره انسان تنها با سعی و تلاش او ارتباط دارد، را نباید هرگز فراموش کرد.  به تعبیر دیگر انسان نباید از اراده و تقدیرات الهی و اینکه همه چیز به دست اوست غافل شود و نیز نباید دست از تلاش و کوشش بردارد .(ر.ک: پیام امام.ج ۱۲.ص ۱۱۶)

این حکمت، «حد و مرز» تلاش انسان را نشان می‌دهد، نه اینکه «اصل» آن را نفی کند.

تقدیر الهی، «سناریوی از پیش نوشته شده‌ای» نیست که انسان را به بازیگری بی‌اراده تبدیل کند. بلکه، «طرح کلی حکیمانه‌ای» است که در آن، اراده آزاد، انتخاب و تلاش انسان، به عنوان اصلی‌ترین عامل، نقش آفرینی می‌کند. بنابراین، تدبیر و دقت، نه تنها منافاتی با تقدیر ندارد، بلکه عین عمل به قوانین آن و وسیله‌ای برای تحقق مقدرات نیکوست.

سوال3) تدبر دراین کلام حکیمانه چه آثار و برکاتی در پی دارد؟

فهم عمیق و تدبر در این حکمت گهربار آثار و برکات بسیاری را در پی دارد:

  1. خداشناسی

    يكى از  راه های خداشناسی این است که بدانیم خواست خدا بر تدبیر و اندیشه بشر غالب است.  چه بسیار مواردی که خداوند جبهه باطل را که اغلب عده و عُدّه فراوان داشته و دارند مقهور جبهه حق گردانده است. مثلا شکست تدبیر فرعون در برابر حضرت موسی و نمرودیان در برابر حضرت ابراهیم علیه السلام.

    «عَرَفْتُ اللهَ سُبْحَانَهُ بِفَسْخِ الْعَزَائِمِ وَ حَلِّ الْعُقُودِ وَ نَقْضِ الْهِمَم‏؛ خداوند را به شکسته شدن تصمیم ها و باز شدن گره ها و به هم زدن نیت ها شناختم.» (نهج البلاغه، حکمت 250)

    2. تربیت بر اساس «توکّل»

    هدف، تربیت مؤمنی است که در عین تلاش و برنامه‌ریزیِ حداکثری، قلبش به سبب‌ساز حقیقی (خداوند) متکی است. این همان «توکل» فعال است که در قرآن امر شده است: «وَ عَلَى اللَّهِ فَتَوَکَّلُوا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» (مائده/ ۲۳). این حکمت مانع از آن می‌شود که انسان، از اقدام و تدبیر سرباز زند و کارها را صرفا به خدا محول کند(تواکل). پیامبر به مردی که شتر خود را بدون اینکه بسته باشد (با اعتماد به خدا) رها کره بود فرمود: اعقلها و توکل؛ اول آن را ببند و سپس بر خدا توکل کن. (سنن ترمذی / ج 9، 320 – وسائل / ج 12، 20 با اندک تفاوت)

    3. زدودن بیماری روحی «عُجب» و «غُرور»

    این کلام به عنوان یک«محاسبۀ نفس» پیشگیرانه عمل می‌کند و بیماری خطرناک «عجب» (خودبینی و غرور به کوشش خود) را درمان می‌کند. وقتی بدانی حتی بهترین تدبیرت ممکن است در مسیر تقدیر الهی به شکست بینجامد، هرگز به خود و برنامه‌هایت مغرور نمی‌شوی. این هدف در آیات بسیاری مانند « … وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ» (حدید/23) و روایات مذمت «عجب» ریشه دارد.

    4. ایجاد آرامش درونی در مواجهه با پیامدها

    هدف دیگر،ایجاد “طمأنینه” و آرامش روانی در مؤمن است. هنگامی که انسان با تمام وجود بفهمد که نتیجه نهایی در دست خداست، از اضطراب ناشی از شکست‌های غیرمنتظره و نتایج نامعلوم رها می‌شود. این حالت، مصداق همان آرامشی است که خداوند به آن وعده داده است: «أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد: ۲۸). این نگاه، او را پس از هر تلاشی،  به تقدیر و مشیت الهی راضی نگه می‌دارد.

    5. تکریم عقل و تلاش در چارچوب صحیح

    این سخن، برای نفی عقل و تدبیر نیست چرا که گفته شده (لا عقل کالتدبیر (حکمت ۱۱۳))، بلکه برای هدایت آن به مسیر درست است. تأکید بر وجود «تقدیر»، عقل انسان را به تفکر در «قوانین کلان الهی» حاکم بر جهان (سنت‌های الله) دعوت می‌کند تا تدبیرش را با آن قوانین همسو کند. بنابراین، هدف، «عقلانیت توحیدی» است، نه «عقلانیت سکولار» که خودبنیاد است.

    در واقع هدف امام علیه السلام از این بیان، تربیت «انسان مومن مسئول» است؛ انسانی که (فعال و پیش‌دست) است، اما (وابسته به خداست)؛ انسانی که نهایت تلاشش را می‌کند، اما  (نتیجه) را به خدا واگذار می‌کند تا هم از «غرور موفقیت» در امان بماند و هم از «یأس شکست» رهایی یابد.

    سوال4) تسلیم بودن در برابر مقدّرات الهی چگونه انسان را حفظ میکند؟

     انسان موظف است فکر کند برنامه ریزی کند ؛ ولی در آغاز بسم الله الرحمن الرحیم بگوید و کار را وابسته به خواست و مشیت الهی نماید: «وَلَا تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذَلِكَ غَدًا إِلَّا أَن یَشَاء اللَّهُ …؛ و هیچ‌گاه با قاطعیت مگو که فردا چنین کاری را انجام خواهم داد، مگر آن ‌که بگویی اگر خدا بخواهد» (کهف/ 23 و 24)  در این صورت اگر مشکلی باشد خدا وسیله فراهم می کند، یا درون انسان و در حیطه تصمیم گیری او اثر میگذارد و انسان از عزم خود برمیگردد بعد متوجه میشود آن تصمیم، خیر و صلاح نبوده است: « عَرفْتُ اللّه َ سُبحانَهُ بفَسْخِ العَزائمِ ، و حَلِّ العُقودِ ، و نَقْضِ الهِمَم؛ من خداوند سبحان را به درهم شكستن عزمها و فرو ريختن تصميمها و برهم خوردن اراده ها و خواستها شناختم.» (نهج البلاغه، حکمت250) یا تاثیر بیرونی می گذارد، مانع ایجاد می‌کند تا جلوی مشکل و خطر را بگیرد:  «وَ کَمْ مِنْ عِثارٍ وَقَیْتَهُ وَ کَمْ مِنْ مَکْرُوهٍ دَفَعْتَهُ؛ و چه بسیار لغزشى که مرا از آن‌ نگهداشتى و چه بسیار امور ناخوشایندی که از من دور کردى.»

    اگر ما اینجنین موحدانه بیاندیشیم یا از هر دو طرف ما را حفظ می کند یا لااقل از یک طرف. (برگرفته از شرح حکمت 16 علامه جوادی آملی)

    روایت است خداوند متعال به حضرت داود عليه السلام وحى فرمود: «اى داود! تو مى خواهى، من هم مى خواهم ، ولى جز آنچه من مى خواهم نمى شود. پس اگر تسليم آنچه من مى خواهم بشوى، آنچه را هم تو مى خواهى عطايت مى كنم. امّا اگر تسليم آنچه من مى خواهم نشوى، در آنچه خودت مى خواهى تو را به رنج مى افكنم و جز آنچه هم كه من بخواهم نخواهد شد. ( اَوْحَى اللّه ُ اِلى داوُودَ: يا داوُودُ! تُريدُ وَ اُريدُ وَ لايَكُونُ اِلاّ ما اُريدُ ، فَاِنَ اَسْلَمْتَ لِما اُريدُ اَعْطَيْتُكَ ما تُريدُ وَ اِنْ لَمْ تُسْلِمْ لِما اُريدُ اَتْعَبْتُكَ فيما تُريدُ وَ لا يَكُونُ اِلاّ ما اُريدُ.». (توحید صدوق، ص۳۳۷)

       موسسه نورالیقین

                                                                                        مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآن

    بدون دیدگاه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *