ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ فَهِيَ كَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهَارُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ

سپس دلهاى شما بعد از اين [واقعه] سخت گرديد همانند سنگ يا سخت‏ تر از آن چرا كه از برخى سنگها جويهايى بيرون مى‏ زند و پاره‏ اى از آنها مى ‏شكافد و آب از آن خارج مى ‏شود و برخى از آنها از بيم خدا فرو مى ‏ريزد و خدا از آنچه مى ‏كنيد غافل نيست

  • تفسیر و مفاهیم
  • اعراب و موضوع آیات
  • نکات تجویدی

 موضوع: دل‌های سخت‌تر از سنگ

تشبیه قساوت قلب بنی‌اسرائیل، بیش از صلابت وسختی سنگ ازچه رو است؟

اشاره به اقسام سه‌گانه سنگ در سه جمله «وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهَارُ»، «وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ» و «وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ»، براي اين است كه «أَشَدُّ قَسْوَةً» بودن و سخت تر از سنگ بودن برخي دل ها معلّل و مستدلّ گردد.

توضيح اين كه بعضي از سنگ ها كه در دل كوه قرار دارد، با انفجاري كه در آن رخ مي دهد، نهري از آب از آن مي جوشد و سرازير مي گردد: «وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهَارُ»، برخي ديگر در حدّ انفجار شكسته نمي شود، بلكه تنها شكافي برمي دارد و آب كمتري در حدّ چشمه از آن جاري مي شود: «وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ». قسم سوم از ترس و خشيت خدا سقوط و از جايي به جاي ديگر هبوط مي كند: «وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ»؛ بنابراين، آثار و بركاتي بر سنگ مترتب مي‌شود و اين گونه انفعال و تأثّر در آن مشاهده مي‌شود؛ در حالي كه دل‌هاي بني‌اسرائيل، بر اثر اين كه پس از مشاهده آن همه آيات و بيّنات دوباره غافل شدند و از حقّ اعراض كردند، چنان سخت و قسي شد كه راه هرگونه نفوذي را بر روي خود بست و ديگر مشاهده آيات و معجزات، نه تنها تأثيري بر آنها نداشت، بلكه بر سختي و قساوت آنها مي‌افزود. مشاهده آيات و الطاف الهى، در افراد لجوج به جاى تقويت ايمان، موجب قساوت قلب مى‌گردد.

ممكن است دلي، پيش از آمدن معجزه، آن چنان گرفتار قساوت نباشد، ولي پس از آمدن معجزه و مشاهده بيّنه الهي و واضح شدن مطلبِ حقّ، به سبب  جحود و عنود شدن قساوت سنگيني را در پي داشته باشد؛ چنان كه قرآني كه براي مستعدانِ فيضْ شفا و رحمت است، براي ستمگرانْ عامل ازدياد خسارت می‌گردد: «وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَلَا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَسَارًا»[1]

 نظير ميوه شيرين و پرآبي كه براي مزاج‌هاي سالم سودمند است، ولي براي مبتلايان به بيماري دستگاه گوارش دردآور خواهد بود و روشن است كه پديد آمدن درد از هاضمه بيمار است، نه از ميوه شيرين.

درنتیجه اگر خداوند سقوط وهبوط سنگها را که مبتنی بر عوامل طبیعی است هبوط از ترس خدا خوانده بدین جهت است که همه اسباب به سوی خدای مسبب الاسباب منتهی میشود و در حقیقت خدا به سنگ امر کرده که سقوط کند وآن به طور تکوین امر خدا را می‌فهمد بنابراین سنگها خشیت دارند ولی دل اینها ازخدا خشیت وهیبت ندارد.[2]


[1] . سوره اسرا/82

[2] .  تفسیر تسنيم، ج 5، صص214و215

مؤسسه نورالیقین

مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآنی

تجزیه:

ثُمَّ: حرف عطف، مبنی، غیر عامل

قَسَتْ: فعل ماضی، مفرد مونث غایب، ثلاثی مجرد از ماده (قسو) ناسالم/ معتل ناقص واوی. مبنی، متعدی، معلوم، متصرف دراصل قَسَوَت بوده که حرف عله متحرک ماقبل مفتوح قلب به الف شده است (قَسَات) ودر اثر التقای ساکنین حرف عله حذف شده(قَسَت)

قُلُوبُ: اسم ثلاثی مزید، جمع مکسرکثره، مذکر مجازی، از ماده (قلب) سالم، معرفه به اضافه، معرب، جامد، منصرف، متصرف

کُمْ: ضمیر متصل مجروری، مفرد مذکر مخاطب، مبنی، معرفه، جامد، غیر متصرف

مِنْ: حرف جر، مبنی، عامل، مختص اسم

بَعْدِ: اسم ثلاثی مجرد، مفرد، مذکر، از ماده (بعد) سالم، معرفه، معرب( در حالت مضاف)، جامد، متصرف، منصرف

ذَلِكَ: ذا: اسم اشاره به دور، مفرد، مذکر، مبنی، معرفه، جامد، غیر متصرف، لام بعید،کاف خطاب

ف: حرف استیناف، مبنی، غیرعامل

هِيَ: ضمیر منفصل مرفوعی، مفرد مونث غایب، مبنی، معرفه، جامد، غیر متصرف

ک: حرف جر، مبنی، عامل، مختص اسم

الْحِجَارَةِ: ال:  تعریف عهد خارجی، مبنی، غیرعامل، مختص اسم

 حجارة: اسم ثلاثی مزید، جمع مکسرکثره، مونث مجازی، از ماده (حجر) سالم، معرفه به ال، معرب، جامد، متصرف، منصرف

أَوْ: حرف عطف، مبنی،غیر عامل

أَشَدُّ: اسم ثلاثی مزید، مفرد، مذکر، از ماده (شد)، ناسالم، مضاعف، نکره،معرب، مشتق/ اسم تفضیل، غیرمنصرف، متصرف

قَسْوَةً: اسم ثلاثی مزید، مصدر، مفرد، مونث از ماده (قسو)، ناسالم/ معتل ناقص واوی، نکره، معرب، جامد، منصرف، غیر متصرف

 وَ: حرف استیناف، مبنی، غیرعامل

إِنَّ: از حروف مشبهة بالفعل ، مبنی ، عامل

 مِنَ: حرف جر، مبنی، عامل، مختص اسم

 الْحِجَارَةِ: ال:  تعریف عهد خارجی، مبنی، غیرعامل، مختص اسم

 حجارة: اسم ثلاثی مزید، جمع مکسرکثره، مونث مجازی، از ماده (حجر) سالم، معرفه به ال، معرب، جامد، متصرف، منصرف

 لَمَا: حرف تاکید، مبنی، غیرعامل،

ما: موصول اسمی، مبنی، معرفه، جامد، غیر متصرف

 يَتَفَجَّرُ: فعل مضارع، مفرد، مذکر، غائب، ثلاثی مزید، باب تفعل از ماده (فجر) صحیح، سالم، معرب، لازم، معلوم، متصرف

مِنْ: حرف جر، مبنی، عامل، مختص اسم

هُ: ضمیر متصل مجروری، مفرد مذکرغائب، مبنی، معرفه، جامد، غیر متصرف

 الْأَنْهَارُ: ال:  تعریف عهد ذهنی  خارجی یا جنس ، مبنی، غیرعامل، مختص اسم

انهار: اسم ثلاثی مزید، جمع مکسرقله، مذکرمجازی، از ماده (نهر) سالم، معرفه به ال، معرب، جامد، متصرف، منصرف

 و: حرف عطف، مبنی، غیر عامل

إِنَّ: از حروف مشبهة بالفعل ، مبنی ، عامل

 مِنْ: حرف جر، مبنی، عامل، مختص اسم

هَا: ضمیر متصل مجروری، مفرد مونث غائب، مبنی، معرفه، جامد، غیر متصرف

 لَ: حرف تاکید، مبنی ، غیر عامل

مَا: موصول اسمی، مبنی، معرفه، جامد،غیر متصرف

يَشَّقَّقُ : فعل مضارع، مفرد مذکر غائب، ثلاثی مزید، باب تفعل از ماده (شقّ) ، نا سالم، مضاعف ، معرب، لازم، معلوم، متصرف. در اصل یتشقق بوده که قاعده ابدال باب تفعل  روی آن پیاده شده و (تاء) به سین قلب و در مابعدش ادغام شده

ف: حرف عطف، مبنی، غیر عامل

يَخْرُجُ: فعل مضارع، مفرد مذکر غائب، ثلاثی مجرد، از ماده (خرج) ، سالم، صحیح، معرب، لازم، معلوم، متصرف.

 مِنْ:  حرف جر، مبنی، عامل، مختص اسم

هُ: ضمیر متصل مجروری، مفرد مذکرغائب، مبنی، معرفه، جامد، غیر متصرف

 الْمَاءُ: ال:  تعریف عهد ذهنی  خارجی ، مبنی، غیرعامل، مختص اسم

ماء: اسم ثلاثی مجرد، مفرد مذکر، ، از ماده (موه) نا سالم، معتل/ اجوف واوی معرفه به ال، معرب، جامد، متصرف، منصرف

  وَ: حرف عطف، مبنی، غیر عامل

إِنَّ : از حروف مشبهة بالفعل ، مبنی ، عامل

مِنْ: حرف جر، مبنی، عامل، مختص اسم

هَا: ضمیر متصل مجروری، مفرد مونث غائب، مبنی، معرفه، جامد، غیر متصرف

لَ:  حرف تاکید، مبنی ، غیر عامل

مَا: موصول اسمی، مبنی، معرفه، جامد،غیر متصرف

 يَهْبِطُ: فعل مضارع، مفرد مذکر غائب، ثلاثی مجرد، از ماده (هبط) ، سالم، صحیح، معرب، لازم، معلوم، متصرف.

 مِنْ: حرف جر، مبنی، عامل، مختص اسم

خَشْيَةِ: اسم ثلاثی مزید، مصدر سماعی، مفرد، مونث از ماده (خشی)، نا سالم، معتل/ ناقص یایی، معرفه به اضافه، معرب، جامد، منصرف، غیر متصرف

 اللَّهِ: اسم ثلاثی مجرد، مفرد، مذکر، از ماده (اله) ناسالم/ مهموز الفاءیا (وله)، ناسالم معتل/ مثال واوی ، معرفه، معرب ، جامد، متصرف، منصرف

 وَ: حرف عطف، مبنی، غیر عامل

مَا: از حروف شبیه به لیس، مبنی، عامل

 اللَّهُ: اسم ثلاثی مجرد، مفرد، مذکر، از ماده (اله) ناسالم/ مهموز الفاءیا (وله)، ناسالم معتل/ مثال واوی ، معرفه، معرب ، جامد، متصرف، منصرف

 بِ: حرف جر زائد، مبنی، عامل، مختص اسم

غَافِلٍ:اسم ثلاثی مزید ، مفرد، مذکر، از ماده (غفل) سالم نکره معرب مشتق/ اسم فاعل، منصرف، متصرف

 عَن: حرف جر، مبنی، عامل، مختص اسم

ما: موصول اسمی، مبنی، معرفه، جامد،غیر متصرف

تَعْمَلُونَ: فعل مضارع، جمع مذکر مخاطب، ثلاثی مجرد، از ماده (عمل) ، سالم، صحیح، معرب، متعدی، معلوم، متصرف

ترکیب

اعراب جملات آیه 74 بقره

  1. قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ: جمله فعلیه، عطف به قبل
  2.  هِيَ كَالْحِجَارَةِ: جمله اسمیه، مستأنفه، محلی از اعراب ندارد
  3. كَالْحِجَارَةِ: شبه جمله (جارو مجرور) با متعلق محذوف خبر برای مبتدا محلا مرفوع
  4.  اِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ: جمله اسمیه، مستأنفه، محلی از اعراب ندارد.
  5. مِنَ الْحِجَارَةِ: : شبه جمله( جارو مجرور) با متعلق محذوف خبر مقدم برای انَّ و محلا مرفوع
  6. يَتَفَجَّر: جمله فعلیه، صله برای(ما) محلی از اعراب ندارد.
  7. إِنَّ مِنْهَا لَمَا يَشَّقَّقُ: جمله اسمیه، عطف به مستأنفه، محلی از اعراب ندارد.
  8. مِنْهَا: شبه جمله (جارو مجرور) با متعلق محذوف خبر مقدم برای انَّ و محلاً مرفوع
  9. يَشَّقَّقُ: جمله فعلیه، صله برای(ما) محلی از اعراب ندارد.
  10. يَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ : جمله فعلیه،  عطف به صله ، محلی از اعراب ندارد
  11. إِنَّ مِنْهَا لَمَا يَهْبِطُ:  جمله اسمیه، عطف به مستأنفه، محلی از اعراب ندارد
  12. مِنْهَا: شبه جمله (جار و مجرور) با متعلق محذوف خبر مقدم برای انَّ و محلا مرفوع
  13. یَهْبِطُ: جمله فعلیه، صله برای(ما) محلی از اعراب ندارد
  14. مَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ: 1. جمله اسمیه، مستأنفه، محلی از اعراب ندارد. 2. جمله فعلیه حالیه محلا منصوب

سؤال: چه زمانی افعل تفضیل مفرد و مذکر استعمال می شود؟

هرگاه افعل تفضیل مجرد از الف و لام و اضافه باشد همیشه و در همه حال مفرد و مذکر استعمال می‌شود و در این عبارت با وجودی که (اشد قسوه) به قلوب ربط دارد ولی مفرد و مذکر آمده است

نکته بلاغی: در این آیه دل افراد لجوج و گناهکار را به سنگ و سخت‌تر از آن تشبیه کرده است و از فنون بلاغت فن تشبیه مرسل و استعاره مصرحه وجود دارد به عبارت دیگر در تفسیر( فهی کالحجاره) تشبیهی به نام مرسل مجمل وجود دارد چون ادات تشبیه ذکر شده و وجه شبه حذف گردیده است در آیه مورد نظر قلب (مشبه) حجاره (مشبه به) قسوه (وجه شبه) و کاف از ادات تشبیه است.

موضوع : انواع «لام»
(لام مُزَحلَقه)

«لام» به سیزده صورت می آید:

لام مزحلقه. لام ابتداء. لام امر. لام جواب. لام موطّئه قسم.لام جرّ. لام تعلیل. لام جحود. لام استغاثه. لام بُعد. لام تعجب. لام زائد. لام فارقه

لام مزحلقه
مزحلقه به معنای «کنار زده شده، دور افتاده است» که همان لام ابتداء است که برای تاکید پس از «اِنَّ» می آید.
وجه تسمیه آن به این خاطر است که برای جلوگیری از دو نوع تاکید (اِنَّ،لام) کنار هم سُر خرده است (تَزَحلَقَت) و مُزَحلَقه نامیده شده است.

«لام» مزحلقه در موارد ذيل می آيد :
الف) همراه خبر «إنَّ » به شرطی که خبر مقترن به ادات شرط يا نفی و همچنين فعل ماضی متصرف بدون «قَد» نباشد، که در اين حالت واجب است متأخّر از اسم «اِنَّ» باشد.
مثال۱: «إنَّ مُحمّداً لَرسولُ الله»
مثال۲: «إنَّ ربَّک لَيَحکُمُ بَينهم»
مثال۳: «إنَّک لَعَلی خُلُقٍ عظيم»

ب) همراه ضمير فصل بدون شرط.
مثال: «إنَّ هذا لَهوَ القصصُ الحقِّ»

ج) همراه اسم «إنَّ» هنگامی که مؤخر باشد،
مثال: «إنَّ في ذلک لَعِبرَةً»

د) همراه معمول خبر «إنَّ» به شرط اينکه معمول بر خبر مقدم شده باشد و خبر صلاحيت گرفتن اين «لام» را داشته باشد
مثال: «إنَّک لَوطنَک تُحبُّ»

«وطن » مفعول به برای «تُحبُّ»

در آیه ۷۴ سوره مبارکه بقره:

در عبارت « لَما یَشَّقَقّ» و «لَما یَهبِطُ» طبق إعراب کتاب کلمةالله‌العليا، «لام» لام مزحلقه می‌باشد به علت اینکه اسم «اِنَّ» موخّر شده است .

مؤسسه نورالیقین

مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآنی

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *