وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً قَالُوا أَتَتَّخِذُنَا هُزُوًا قَالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ

و هنگامى كه موسى به قوم خود گفت‏ خدا به شما فرمان مى‏ دهد كه ماده گاوى را سر ببريد گفتند آيا ما را به ريشخند مى‏ گيرى گفت پناه مى برم به خدا كه [مبادا] از جاهلان باشم

  • تفسیر و مفاهیم
  • اعراب و موضوع آیات
  • نکات تجویدی

موضوع: پرسش های بیجا

پرسشهای بی‌جا بنی‌اسرائیل بر کدام خصیصه در وجود آنها دلالت دارد؟

بدون شک  سؤال، کلید حل مشکلات و بر طرف ساختن جهل و نادانى است، اما مانند هر چیز اگر از حد و معیار خود تجاوز کند، و یا بى‌مورد انجام گیرد، دلیل انحراف و موجب زیان است، همان گونه که نمونه‌اش را در این داستان مشاهده کردیم.

بنى‌اسرائیل مأمور بودند گاوى را ذبح کنند، بدون شک اگر قید و شرط خاصى مى‌داشت  خداوند حکیم در همان لحظه  به آنها امر می‌کرد.

ولى آنها  شروع به سؤالات گوناگون کردند، شاید براى این که مى‌خواستند حقیقت، لوث گردد و قاتل معلوم نشود.[1]

این پرسش‌ها نشانگر روح عصیانگر آنها بود اگر آنها در برابر دستور خداوند تسلیم محض بودند دیگر جای چون و چرا نبود و خود آنها هم راحت بودند،  این است که قرآن در جایی دستور می‌دهد که از پرسش‌های بی‌جا پرهیز کنید.

«َا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَسْأَلُواْ عَنْ أَشْيَاء إِن تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُم؛ اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد! از امورى كه اگر برايتان آشكار شود ناراحتتان مى‌كند نپرسيد.[2]

قرآن، همگان را به پرسشگري و دانستن دعوت مي كند: « … فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ»

سؤال، كليد فهم حقايق است و به همين دليل كساني كه كمتر مي‌پرسند، كمتر مي‌دانند ولي از آنجا كه هر قانوني معمولاً استثنايي دارد، اين اصل تعليم و تربيت نيز استثنائي دارد و آن اينكه پاره‌اي از مسائل پنهان بودنش براي حفظ نظام اجتماع و تأمين مصالح افراد بهتر است.

در اين گونه موارد جستجوها و پرسش‌هاي پي‌درپي براي پرده برداشتن از روي واقعيت مذموم و ناپسند است. 


[1] . تفسیر نمونه، ج1، ص ۳۶۰

[2] . ۱٠۱/مائده، تفسیر کوثر، ج1، ص ۲۵۶

مؤسسه نورالیقین

مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآنی

تجزیه

وَ:حرف عطف- مبنی- غیرعامل

إِذْ :اسم زمان دوحرفی- مبنی- معرفه- جامد- غیرمتصرف

قال: فعل ماضی- مفرد مذکر غائب، ثلاثی مجرد- ریشه قول- معتل، اجوف واوی- مبنی- متعدی- معلوم- متصرف

مُوسَى: اسم ثلاثی مزید- مفرد مذکر- ریشه مواسی- معرفه- معرب- جامد- غیرمنصرف (علم+عجم) متصرف

لِ: حرف جر- مبنی بر کس، محلی از اعراب ندارد

قَوْمِ: اسم ثلاثی مجرد- اسم جمع مذکر- ریشه قَوَمَ، ناسالم- معتل اجوف واوی- معرفه به اضافه- معرب- جامد- منصرف- متصرف

هِ :ضمیر متصل مجروری- مفرد مذکر غائب- مبنی- معرفه- جامد- غیرمتصرف

إِنَّ :از حروف مشبههبالفعل- مبنی- عامل- مختص به اسم

اللَّهَ :ال زائد لازمه- مبنی- غیرعامل- مختص اسم
اسم علم برای ذات باری تعالی- اسم ثلاثی مجرد- مفرد- مذکر- ریشه وَلَه یا أله- ناسالم- مثال واوی یا مهموزالفاء- معرفه- معرب- جامد- منصرف- متصرف

يَأْمُرُ: فعل مضارع- مفرد مذکر غائب- ثلاثی مجرد- ریشه أمَرَ- ناسالم- مهموزالفاء- معرب- متعدی- معلوم- متصرف

كُمْ: ضمیر متصل منصوبی- جمع مذکر مخاطب- مبنی- معرفه- جامد- غیرمتصرف

أَنْ :حرف مصدری ناصب- مبنی- عامل

تَذْبَحُوا :فعل مضارع- جمع مذکر مخاطب- ثلاثی مجرد- ریشه ذبح- صحیح و سالم- معرب- متعدی- معلوم- متصرف

بَقَرَةً:اسم ثلاثی مجرد- مفرد مونث-(تاء آخرش زائد بوده و تأنیث نیست) ریشه بقر- سالم- نکره- معرب- جامد- منصرف- متصرف

قَالُوا: فعل ماضی- جمع مذکر غائب- ثلاثی مجرد- ریشه قول- معتل اجوف واوی- مبنی- متعدی- معلوم- متصرف

أَتَتَّخِذُ: فعل مضارع- مفرد مذکر مخاطب- ثلاثی مزید- باب افتعال- ریشه اَخَذَ- ناسالم- مهموزالفاء- معرب- متعدی- معلوم- متصرف (تَئتَخِذُ- تَتَّخِذُ)

نَا :ضمیر متصل منصوبی- متکلم معالغیر- مبنی- معرفه- جامد- غیرمتصرف

هُزُوًا :اسم ثلاثی مجرد- مصدر سماعی- مفرد مذکر- ریشه هُزَءَ، ناسالم، مهموزاللام- نکره- معرب- جامد- منصرف- غیرمتصرف (هُزُءاً- هُزُواً) [همزه به واسطه ضمه ماقبلش بدل به واو شده]

قَالَ:فعل ماضی- مفرد مذکر غائب- ثلاثی مجرد- ریشه قَوَلَ- معتل اجوف واوی- مبنی- متعدی- معلوم- متصرف- [قَوَلَ حرف عله متحرک ماقبل مفتوح قلب به الف میشود]

أَعُوذُ: فعل مضارع متکلم وحده، ثلاثی مجرد- ریشه عوذ، معتل اجوف واوی- معرب- متعدی- معلوم- متصرف

بِ:حرف جر- مبنی- عامل

اللَّهِ :ل زائد لازمه- مبنی- غیرعامل- مختص اسم
اسم علم برای ذات باری تعالی- اسم ثلاثی مجرد- مفرد- مذکر- ریشه وَلَه یا أله- ناسالم- مثال واوی یا مهموزالفاء- معرفه- معرب- جامد- منصرف- متصرف

أَنْ :حرف مصدری- مبنی- عامل

أَكُونَ :فعل مضارع، متکلم وحده، ثلاثی مجرد- ریشه کون- معتل اجوف واوی- معرب- لازم- معلوم- متصرف

مِنَ :حرف جر- مبنی- عامل

الْ:ال موصول، مبنی- غیرعامل- مختص اسم

جاهلین: اسم ثلاثی مزید- جمع مذکر- ریشه جهل-سالم- معرفه به ال- معرب- مشتق- اسم فاعل- منصرف- متصرف

ترکیب

وَ:حرف عطف- مبنی بر فتح- محلی از اعراب ندارد.

إِذْ :مفعولٌ به و محلاً منصوب برای اُذکروا مقدر

قَالَ :فعل ماضی- مبنی بر فتح

مُوسَى :فاعل و تقدیراً مرفوع برای قال

لِ:حرف جر- مبنی بر کس، محلی از اعراب ندارد

قَوْمِ:اسم مجرور به حرف جر، علامت جر: کسرة ظاهری

لقوم: جارومجرور متعلق به قال

هِ :ضمیر متصل، مبنی و محلاً مجرور، مضافٌ الیه

إِنَّ :از حروف مشبههبالفعل، مبنی بر فتح

اللَّهَ :لفظ جلاله، اسم اِنّ و منصوب به فتحه

يَأْمُرُ:فعل مضارع مرفوع به ضمه ظاهری، ضمیر مستتر هو مبنی و محلاً مرفوع، فاعل

كُمْ :ضمیر متصل- مبنی بر سکون و محلاً منصوب مفعولٌ به

أَنْ :حرف مصدری- مبنی بر سکون- محلی از اعراب ندارد.

تَذْبَحُوا: فعل مضارع منصوب، علامت نصب: حذف نون، ضمیر متصل واو، مبنی و محلاً مرفوع- فاعل

بَقَرَةً :مفعولٌ به و منصوب به فتحة ظاهری، این جمله تأویل به مصدر مجرور به یاء مقدر محذوف میرود.

قَالُوا:فعل ماضی- مبنی بر ضم- ضمیر متصل واو، مبنی و محلاً مرفوع، فاعل

أَ:حرف استفهام انکاری- مبنی بر فتح- محلی از اعراب ندارد

تَتَّخِذُ:فعل مضارع مرفوع به ضمه ظاهری، ضمیر مستتر انت مبنی و محلاً مرفوع، فاعل

نَا :ضمیر متصل، مبنی بر سکون و محلاً منصوب، مفعولٌ به اول

هُزُوًا :مفعولٌ به دوم برای تَتّخِذُ و منصوب، علامت نصب: فتحة ظاهری

قَالَ :فعل ماضی، مبنی بر فتح- ضمیر مستتر هو مبنی، محلاً مرفوع فاعل

أَعُوذُ:فعل مضارع مرفوع به ضمة ظاهری، ضمیر مستتر اَنا، مبنی و محلاً مرفوع، فاعل

بِ:حرف جر، مبنی بر کسر، محلی از اعراب ندارد

اللَّهِ :لفظ جلاله، اسم مجرور به حرف جر، علامت جر: کسره

بالله:جارومجرور متعلق به اعوذُ- مفعولٌ به با واسطه و محلاً منصوب برای اَعوذُ (اَعوذُ بالله بکونی من الجاهلین)

أَنْ :حرف ناصبه، مبنی بر سکون، محلی از اعراب ندارد

أَكُونَ :فعل مضارع منصوب، علامت نصب: فتحة ظاهری ضمیر متکلم أنا مبنی، محلاً مرفوع اسم اکونَ ناقصه، تأویل به مصدر،بکونی: مفعولٌ به دوم اَعوذُ

مِنَ :حرف جر، مبنی بر سکون، محلی از اعراب ندارد

جَاهِلِينَ:اسم مجرور به حرف جر علامت جر: یاء

من الجاهلین:جار و مجرور متعلق به عامل مقدر خبر اکون و محلاً منصوب

اعراب جملات

اِذ قال موسی: عطف به (اِذ نجّیناکم من آل فرعون)مفعولٌبه برای اُذکروا مقدر و محلاًمنصوب
قال موسی : جمله فعلیه مضافٌ الیه برای اِذ و محلاً مجرور
اِنّ الله یأمرکم اَن تذبحوا : جمله اسمیه مقول قول و محلاً منصوب مفعولٌ به برای قال
یأمرکم: جمله فعلیه خبر اِنّ و محلاً مرفوع
قالوا: جمله فعلیه مستأنفه محلی از اعراب ندارد.
أتتّخذنا هزواً: جمله فعلیه مقول قول و محلاً منصوب مفعولٌ به برای قالوا
قال: جمله فعلیه مستأنفه و محلی از اعراب ندارد.
أعوذ بالله ان اکون: جمله فعلیه مقول قول و محلاً منصوب مفعولٌ به برای قال
من الجاهلین: شبه جمله با متعلق محذوف خبر اکون و محلاً منصوب

سؤال: آیا لفظ (بقره) مونث است و برای تأنیث آمده؟ بقره مونث است ولی به خاطر (ه) تأنیث، این لفظ از آن دسته واژههایی است که مذکر یا مؤنث لفظاً فرق میکند مانند ناقه و حمل.

مؤسسه نورالیقین

مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآنی

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *