ثُمَّ أَنْتُمْ هَؤُلَاءِ تَقْتُلُونَ أَنْفُسَكُمْ وَتُخْرِجُونَ فَرِيقًا مِنْكُمْ مِنْ دِيَارِهِمْ تَظَاهَرُونَ عَلَيْهِمْ بِالْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَإِنْ يَأْتُوكُمْ أُسَارَى تُفَادُوهُمْ وَهُوَ مُحَرَّمٌ عَلَيْكُمْ إِخْرَاجُهُمْ أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتَابِ وَتَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَمَا جَزَاءُ مَنْ يَفْعَلُ ذَلِكَ مِنْكُمْ إِلَّا خِزْيٌ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يُرَدُّونَ إِلَى أَشَدِّ الْعَذَابِ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ

[ولى] باز همين شما هستيد كه يكديگر را مى ‏كشيد و گروهى از خودتان را از ديارشان بيرون مى ‏رانيد و به گناه و تجاوز بر ضد آنان به يكديگر كمك مى ‏كنيد و اگر به اسارت پيش شما آيند به [دادن] فديه آنان را آزاد مى ‏كنيد با آنكه [نه تنها كشتن بلكه] بيرون كردن آنان بر شما حرام شده است آيا شما به پاره‏ اى از كتاب [تورات] ايمان مى ‏آوريد و به پاره‏ اى كفر مى ‏ورزيد پس جزاى هر كس از شما كه چنين كند جز خوارى در زندگى دنيا چيزى نخواهد بود و روز رستاخيز ايشان را به سخت‏ ترين عذابها باز برند و خداوند از آنچه مى ‏كنيد غافل نيست 

  • تفسیر و مفا
  • اعراب و موضوع آیات
  • نکات تجویدی

موضوع: تبعیض احکام

تبعیض در اجرای قوانین خداوند ریشه در کدام ویژگی قوم یهود داشت؟

قرآن کریم یهود را در برابر اعمال ضد و نقیض و تبعیضشان در میان احکام خدا شدیداً مورد سرزنش قرار داده و به اشد مجازات تهدید مى‌کند، به خصوص این که آنها احکام کوچکتر را عمل مى‌کردند، اما در برابر احکام مهم‌تر یعنى قانون تحریم ریختن خون یکدیگر و آواره ساختن هم مذهبان از خانه و دیارشان، مخالفت مى‌کردند.

در حقیقت آنها تنها براى دستوراتى ارج و بها قائل بودند که از نظر زندگى دنیا به نفعشان بود، آنجا که منافعشان اقتضا مى‌کرد خون یکدیگر را مى‌ریختند اما چون احتمال اسارت، براى همگى وجود داشت به منظور نجات از اسارت احتمالى آینده، از دادن فدیه براى آزاد ساختن اسیران مضایقه نداشتند.

اصولاً عمل کردن به دستوراتى که به سود انسان است نشانه اطاعت از فرمان خدا محسوب نمى‌شود; زیرا انگیزه آن فرمان خدا نبوده، بلکه حفظ منافع شخصى بوده است، زمانى فرمانبردار از عاصى و گنهکار شناخته مى‌شود که عمل به دستور بر خلاف منافع شخصى باشد، آنها که از چنین قانونى پیروى کنند، مؤمنان راستین هستند و آنها که تبعیض کنند سرکشان واقعى مى‌باشند، بنابراین، تبعیض در اجراى قوانین، نشانه روح تمرّد و احیاناً عدم ایمان است.

و به تعبیر دیگر، اثر ایمان و تسلیم، آنجا ظاهر مى‌شود که قانونى بر ضد منافع شخصى انسان باشد و آن را محترم بشمرد، و گرنه عمل به دستورات الهى در آنجا که حافظ منافع انسان است نه افتخار است و نه نشانه ایمان، و لذا، همیشه از این طریق مؤمنان را از منافقان مى‌توان شناخت، مؤمنان در برابر همه قوانین الهى تسلیم‌اند و منافقان طرفدار تبعیض! نتیجه این عمل، در نظر دنیا رسوائى، ذلت و بدبختى است، ملتى که جز به جنبه‌هاى مادى دین، آن هم فقط از دریچه منافع شخصى و خصوصى، نمى‌اندیشد دیر یا زود در چنگال ملتى قوى پنجه اسیر مى‌گردد، از اوج عزت به زیر مى‌آید و در جوامع انسانى رسوا مى‌گردد.

 و اما از نظر آخرت، همان گونه که قرآن مى‌گوید، شدیدترین مجازات در انتظار این گونه تبعیض‌گران است.

البته این قانون، مخصوص بنى‌اسرائیل نبوده براى همگان و براى ما مسلمانان امروز نیز ثابت است، و چه بسیارند تبعیض‌گران، و این گروه  چه بدبخت و رسوایند .

در جامعه کنونی نیز شاهد چنین تبعیضاتی هستیم به عنوان مثال اگر از افراد ضعیف الایمان درخواست  کنیم که جامعه در جهت آماده سازی و فراهم شدن مقدمات ظهور نیازمند تلاش و جهاد بیشتر آنها هست،  سریعاً به این آیه متمسک میشوند که « لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفسًا إِلّا وُسعَها ؛خداوند بیش از توان و وسع تکلیف نمی‌خواهد».  اما اگر با همین افراد در مورد وجوب امر به معروف و نهی از منکر یا  مسئله حجاب و خیلی از مسائل دیگر که در قرآن مطرح شده صحبت کنیم،  در جواب اشاره به این مسئله دارند که این قرآن برای هزار و چندین سال پیش است و قابل انطباق با جامعه کنونی نمی‌باشد. 

مقام معظم رهبری نیز  در یکی از جلسات سخنرانی‌های خود به این نکته اشاره می‌کنند که مؤمنین واقعی در همه حال خود را ملزم به تعهدات ایمانی می‌دانند. چه آنجایی که این تعهدات به سود منافع شخصی آنها باشد و چه آنجا که با منافع شخصی سازگار نباشد، به حکم الهی گردن می‌نهند و در مقابل آن تسلیم هستند.[1]


[1] . تفسیرنمونه، ج1، ص385و386

مؤسسه نورالیقین

مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآنی

تجزیه

ثمَّ : حرف عطف ، مبنی، غیر عامل

اَنتم: ضمیر منفصل مرفوعی، جمع مذکر مخاطب، مبنی، معرفه، جامد، غیر متصرف

هؤلاء: اسم اشاره به دور برای جمع مذکر و مونث، مبنی، معرفه ، جامد، غیر متصرف، مرکب است از «ها» تنبیه و «اولاء»

تَعقلُون : فعل مضارع، جمع مذک مخاطب، ثلاثی مجرد از ماده «قتل» صحیح و سالم، معرب، متعدی، معلوم، منصرف

اَنفُسَ : اسم ثلاثی مزید ،جمع مذکر قلّه، مونث مجازی، از ماده «نفس» سالم، معرفه به اضافه، معرب، جامد، منصرف و متصرف

کُم: ضمیر متصل مجروری، جمع مذکر مخاطب، مبنی، معرفه، جامد، غیر متصرف

و : حرف عطف، مبنی، غیر عامل

تُخرِجون: فعل مضارع، جمع مذکر مخاطب، ثلاثی مزید باب افعال از ماده «خرج» صحیح و سالم، معرب، متعدی، معلوم ، متصرف

فریقاً : اسم ثلاثی مزید، اسم جمع مذکر از ماده«فرق» سالم، نکره، معرب، مشتق، صفت مشبهه، منصرف و متصرف

مِن : حرف جر، مبنی، عامل، مختص اسم

کُم : گفته شد.

مِن : گفته شد.

دِیارِ: اسم ثلاثی مزید، جمع مکسر کثره، مذکر از ماده «دور» ناسالم، معتل، اجوف واوی، معرفه به اضافه، معرب، جامد، منصرف و متصرف
کُم: گفته شد.

تَظاهَرون : فعل مضارع، جمع مذکر مخاطب، ثلاثی مزید باب تفاعل از ماده «ظهر» صحیح و سالم، معرب، متعدی، معلوم، متصرف، در اصل تَتظاهرون بوده که تاء باب تخفیفاً حذف شده
عَلی:حرف جر مبنی، عامل، مختص اسم
هم : ضمیر متصل مجروری، جمع مذکر، مبنی، معرفه، جامد، غیر متصرف

بِ: حرف جرّ، عامل، مختص اسم
ال : تعریف عهد ذهنی یا جنس، مبنی، غیرعامل، مختص اسم
اِثم : اسم ثلاثی مجرد، مصدر، مفرد مذکر از ماده «إثم» ناسالم، مهموز الفاء، معرفه، معرب، جامد، منصرف و متصرف
و :حرف عطف، مبنی، غیرعامل
العدوان: ال تعريف، عهد ذهنی یا جنس، مبنی، غیر عامل، مختص اسم

اسم ثلاثی مزید مصدر سماعی، مفرد ، مذکر، از ماده «عدو» ناسالم معتل، ناقص واوی، معرفه به ال، معرب، جامد، منصرف و غیر متصرف
و: حرف عطف، مبنی، غیر عامل
اِن : حرف شرط جازم، مبنی، عامل
یَأتُوا : فعل مضارع جمع مذکر غایب، ثلاثی مجرد، ازماده «أتی» ناسالم، مهموز الفاء، معتل ناقص یایی، معرب، متعدی، معلوم، متصرف کُم: ضمیر متصل منصوبی، جمع مذکر مخاطب، مبنی، معرفه، جامد، غیر متصرف

اُسَاری: اسم ثلاثی مزید، جمع مکثر کثره، مونث لفظی از ماده «أسر» ناسالم، مهموز الفاء، نکره، معرب، جامد، منصرف و متصرف


تُفَادُو: فعل مضارع جمع مذکر مخاطب، ثلاثی مزید، باب مفاعله، از ماده «فدی» یا «فدو» معتل، ناقص یایی یا ناقص واوی، معرب، متعدی، معلوم، متصرف
هُم: ضمیر متصل منصوبی، جمع مذکر غایب، مبنی، معرفه، جامد، غیر متصرف
و: واوحالیه، مبنی غیر عامل
هُوَ: ضمیر متصل مرفوعی، مفرد مذکر غایب، مبنی، معرفه، جامد، غیر متصرف
مُحَرّم: اسم ثلاثی مزید، مفرد مذکر، از ماده «حرم» سالم، نکره، معرب، مشتق، اسم مفعول، منصرف و متصرف
عَلی: حرف جر مبنی، عامل، مختص اسمکُم: ضمیر متصل مجروری، جمع مذکر مخاطب، مبنی، معرفه، جامد، غیر متصرف
اِخراج:
اسم ثلاثی مزید، مصدرباب افعال، مفرد، مذکر از ماده «خرج» سالم، معرفه به اضافه، معرب جامد، منصرف، غیر متصرف
هُم: گفته شد
أ :
همزه استفهام انکاری یا توبیخی، مبنی، غیر عامل
فَ:
حرف استیناف، مبنی، غیر عامل
تُومِنُون:
فعل مضارع، جمع مذکر مخاطب، ثلاثی مزید باب افعال، از ماده «أمن» ناسالم، مهموز الفاء، معرب، متعدی، معلوم، متصرف
بِ:
حرف جرّ، مبنی، عامل، مختص اسم
بَعضِ: اسم ثلاثی مجرد، از اسماء دائم الاضافه، مفرد، مذکر، از ماده «بعض» سالم، معرفه به اضافه، معرب ، جامد، منصرف، غیرمتصرف
الکتاب‌:
ال تعريف عهد ذهنی خارجی، مبنی، غیر عامل، مختص اسم
کتاب : اسم ثلاثی مزید، مصدر باب مفاعله، مفرد مذکر از ماده «کتب» سالم، معرفه به ال، معرب، جامد، منصرف، متصرف
و : حرف عطف ،مبنی،غیر عامل.
تَکفُرونَ:
فعل مضارع، جمع مذکر مخاطب، ثلاثی مجرد، از ماده «کفر» صحیح و سالم ، معرب، متعدی، معلوم، منصرف
بِ: حرف جرّ، مبنی، عامل، مختص اسم
بَعضِ‌‌: اسم ثلاثی مجرد، از اسماءدائم الاضافه، مفرد، مذکر، از ماده «بعض» سالم، نکره، معرب، جامد، منصرف و متصرف
فَ:
حرف استیناف، مبنی، غیر عامل، یا فاءفصیحه برای شرط مقدر
ما:
حرف نفی، مبنی، غیرعامل
جزاء:
اسم ثلاثی مزید، مصدر سماعی، مفرد مذکر، از ماده «جزی» ناسالم معتل، ناقص یایی، معرفه به اضافه، معرب، جامد، منصرف، غیر متصرف در اصل «جزای» بوده که «یاء» چون بعداز الف زائده قرار گرفته ودر آخر کلمه واقع شد، به همزه قلب گردیده(جزاء)

مَن: اسم موصول عام، مبنی، معرفه، جامد، غیر متصرف
یَفعَلُ: فعل مضارع، مفرد مذکر غایب، ثلاثی مجرد از ماده «فعل» صحیح و سالم، معرب، متعدی، معلوم، متصرف
ذلِکَ: ذا‌: اسم اشاره به دور، مبنی، معرفه، جامد، غیر متصرف.
لام بعید، مبنی بر کسر.
کاف خطاب، مبنی بر فتح
مِن: حرف جرّ، مبنی، عامل، مختص اسم
کُم: ضمیر متصل مجروری، جمع مذکر مخاطب، مبنی، معرفه، جامد، غیر متصرف
الاّ: حرف اشتثناء، حصر، مبنی، عامل
خزئ: اسم ثلاثی مجرد، مصدر یا اسم مصدر، مفرد، مذکر، از ماده «خزی» ناسالم، معتل، ناقص یایی، نکره، معرب، جامد، منصرف، غیر متصرف
فِی: حرف جرّ، مبنی، عامل، مختص اسم
الحَیوة: ال تعريف عهد ذهنی یا حضوری، یا تعریف ماهیت، مبنی، غیر عامل، مختص اسم.
حیوة: اسم ثلاثی مزید، مصدر سماعي، مفرد مؤنث، از ماده «حیّ» ناسالم، مضاعف لفیف مقرون، معرفه به ال، معرب، جامد،
منصرف، متصرف
الدُنیا: ال: حرف تعریف عهد ذهنی یا حضوری، مبنی، غیر عامل، مختص اسم.
دُنیا: اسم ثلاثي مزيد، مصدر سماعي، مفرد مؤنث از ماده «دنو» ناسالم، معتل، ناقص واوی یا از ماده «دنائه» ناسالم، معرفه به ال، معرب، مشتق، اسم تفضیل، منصرف و متصرف
وَ: حرف استیناف، مبنی، غیر عامل
یَوم: اسم ثلاثی مجرد، اسم زمان، مفرد مذکر مجازی، از ماده «یوم» ناسالم، معتل، لفیف مقرون، معرفه به اضافه، معرب، جامد، منصرف، متصرف
اَلقِیَامَة: ال تعریف، عهد ذهنی، مبنی، غیر عامل، مختص اسم.
قیامة: اسم ثلاثی مزید، مصدر مرّه، مفرد مونث مجازی، از ماده «قوم» ناسالم، معتل، اجوف واوی، معرفه به ال، معرب، جامد، منصرف، غیرمتصرف

یُرَدّونَ: فعل مضارع، جمع مذکر غایب، ثلاثی مجرد، از ماده «ردّ» نا سالم، مضاعف، معرب، متعدی، مجهول، متصرف
اِلی: حرف جرّ، مبنی، عامل، مختص اسم
اَشَدّ: اسم ثلاثی مزید، مفرد، مذکر، از ماده «شدّ» ناسالم، مضاعف، معرفه به اضافه، معرب، مشتق، اسم تفضیل، غیر منصرف، صفت و وزن فعل، متصرف
اَلعَذاب: ال تعریف، عهد ذهنی، ماهیت، مبنی، غیر عامل، مختص اسم
عَذاب: اسم ثلاثی مزید، مصدر، مفرد مذکر، از ماده «عذب» سالم، معرفه به ال، معرب، جامد، منصرف و متصرف
وَ : حرف استیناف، مبنی، غیر عامل
مَا : حرف نفی، مبنی، عامل
اللّه: اسم ثلاثی مجرد، مفرد مذکر از ماده «اَلَه» یا «وَلَه» نا سالم، مهموز الفاء یا مثال واوی، معرفه، اسم عَلَم، معرب، جامد، منصرف، متصرف
بِ: حرف جرّ زائد، مبنی بر کسر، عامل
غافل: اسم ثلاثی مزید، مفرد مذکر، از ماده «عقل» سالم، نکره، معرب، مشتق/اسم فاعل، منصرف و متصرف
عَن: حرف جرّ، مبنی، عامل، مختص اسم
مَا: موصول اسمی، مبنی، معرفه، جامد، غیر متصرف
تَعمَلُون: فعل مضارع، جمع مذکر مخاطب، ثلاثی مجرد، از ماده «عمل» صحیح و سالم، معرب، متعدی، معلوم، متصرف

ترکیب

ثُمَّ: حرف عطف، مبنی بر فتح، غیرعامل، محلی از اعراب ندارد.

أَنْتُمْ: ضمیر منفصل، مبنی، محلا مرفوع، مبتدا

هَٰؤُلَاءِ: اسم اشاره، مبنی، محلا مرفوع، خبر

تَقْتُلُونَ: فعل مضارع مرفوع، علامت رفع ثبوت نون. ضمیر متصل و بارز «واو»، مبنی، محلامرفوع، فاعل
(خبر دوم برای «أنتُم» و محلا مرفوع)

أَنْفُسَ: مفعولٌ‌به و منصوب، علامت نصب فتحه ظاهری

كُمْ: ضمیر متصل، مبنی، محلا مجرور، مضافٌ‌الیه

وَ: حرف عطف، مبنی بر فتح، غیرعامل، محلی از اعراب ندارد.

تُخْرِجُونَ: فعل مضارع مرفوع، علامت رفع ثبوت نون. ضمیر متصل و بارز «واو»، مبنی، محلامرفوع، فاعل

فَرِيقًا: مفعولٌ‌به و منصوب، علامت نصب فتحه ظاهری

مِنْ: حرف جرّ، مبنی بر سکون، عامل، محلی از اعراب ندارد.

كُمْ: ضمیر متصل، مبنی، محلا مجرور به حرف جرّ

مِنْكُمْ: جار و مجرور، متعلق به عامل مقدر، نعت برای «فَرِيقًا» و محلا منصوب

مِنْ: حرف جرّ، مبنی بر سکون، عامل، محلی از اعراب ندارد.

دِيَارِ: اسم مجرور به حرف جرّ، علامت جرّ کسره ظاهری

مِنْ دِيَارِ: جار و مجرور، متعلق به «تُخْرِجُونَ»

هِمْ: ضمیر متصل، مبنی، محلا مجرور، مضافٌ‌الیه

تَظَاهَرُونَ: فعل مضارع مرفوع، علامت رفع ثبوت نون. ضمیر متصل و بارز «واو»، مبنی، محلامرفوع، فاعل
(جمله حالیه برای فاعل ، محلا منصوب)

عَلَیٰ: حرف جرّ، مبنی بر سکون، عامل، محلی از اعراب ندارد.

هِمْ: ضمیر متصل، مبنی، محلا مجرور به حرف جرّ

عَلَيْهِمْ: جار و مجرور، متعلق به «تَظَاهَرُونَ»

بِ: حرف جرّ، مبنی بر کسر، عامل، محلی از اعراب ندارد.

الْإِثْمِ: اسم مجرور به حرف جرّ، علامت جرّ کسره ظاهری

بِالْإِثْمِ: جار و مجرور، متعلق به عامل مقدر، حال برای فاعل «تَظَاهَرُونَ» و محلا منصوب

وَ: حرف عطف، مبنی بر فتح، غیرعامل، محلی از اعراب ندارد.

الْعُدْوَانِ: معطوف به «إِثْمِ» و مجرور بنابر تبعیت

وَ: حرف استیناف، مبنی بر فتح، غیرعامل، محلی از اعراب ندارد.

إِنْ: حرف شرط، مبنی بر سکون، عامل، محلی از اعراب ندارد.

يَأْتُوا: فعل مضارع مجزوم به «إن»، علامت جزم حذف نون. ضمیر بارز و متصل «واو»، مبنی، محلا مرفوع، فاعل

كُمْ: ضمیر متصل، مبنی، محلامنصوب، مفعول‌ٌبه

أُسَارَىٰ: حال برای فاعل «يَأْتُوا» و منصوب، علامت نصب فتحه مقدر

تُفَادُوا: فعل مضارع مجزوم به «إن»، علامت جزم حذف نون. ضمیر بارز و متصل «واو»، مبنی، محلا مرفوع، فاعل

هُمْ: ضمیر متصل، مبنی، محلامنصوب، مفعول‌ٌبه

وَ: حالیه، مبنی بر فتح، غیرعامل، محلی از اعراب ندارد.

هُوَ: ضمیر منفصل، مبنی، محلا مرفوع، مبتدا

مُحَرَّمٌ: خبر مقدم برای «إِخْرَاجُ» و مرفوع، علامت رفع ضمه ظاهری

عَلَیٰ: حرف جرّ، مبنی بر سکون، عامل، محلی از اعراب ندارد.

کُم: ضمیر متصل، مبنی، محلا مجرور به حرف جرّ

عَلَيْكُمْ: جار و مجرور، متعلق به «مُحَرَّمٌ»

إِخْرَاجُ: مبتدای مؤخّر و مرفوع، علامت رفع ضمه ظاهری

هُمْ: ضمیر متصل، مبنی، محلا مجرور، مضافٌ‌الیه


اَ:
همزه استفهام انکار توبیخی، مبنی بر فتح، غیرعامل، محلی از اعراب ندارد.

فَ: حرف استیناف، مبنی بر فتح، غیرعامل، محلی از اعراب ندارد.

تُومِنونَ: فعل مضارع مرفوع، علامت رفع ثبوت نون‌. ضمیر متصل «واو»، مبنی، محلا مرفوع، فاعل

بِ: حرف جر، مبنی بر کسر، عامل، محلی از اعراب ندارد.

بَعضِ: اسم مجرور به حرف جر، علامت جر کسره ظاهری

بِبَعضِ: جار و مجرور، متعلق به «تومِنونَ»

الکِتابِ: مضاف الیه و مجرور، علامت جر کسره ظاهری

وَ: حرف عطف، مبنی بر فتح، غیرعامل، محلی از اعراب ندارد.

تَکفُرُونَ: فعل مضارع مرفوع، علامت رفع ثبوت نون. ضمیر متصل «واو»، مبنی، محلا مرفوع، فاعل

بِ: حرف جر، مبنی بر کسر، عامل، محلی از اعراب ندارد.

بَعضِِ: اسم مجرور به حرف جر، علامت جر کسره ظاهری

بِبَعضِِ: جار و مجرور، متعلق به «تَکفُرُونَ»
(تنوین به نیابت از مضاف الیه محذوف)

فَ: حرف استیناف، مبنی بر فتح، غیرعامل، محلی از اعراب ندارد.

ما: حرف نفی، مبنی بر سکون، غیرعامل، محلی از اعراب ندارد.

جَزاءُ: مبتدا و مرفوع، علامت رفع ضمه ظاهری

مَن: اسم موصول عام، مبنی بر سکون، محلا مجرور، مضاف الیه برای «جَزاءُ»

یَفعَلُ: فعل مضارع مرفوع، علامت رفع ضمه ظاهری

ذَلِکَ: اسم اشاره، مبنی بر فتح، محلا منصوب، مفعول به برای «یَفعَلُ»

مِن: حرف جر،مبنی بر سکون، عامل، محلی از اعراب ندارد.

کُم: ضمیر متصل، مبنی بر سکون، محلا مجرور به حرف جر «مِن»

مِنکُم: جار و مجرور، متعلق به عامل مقدر، حال برای فاعل «یَفعَلُ»

اِلّا: از ادات حصر و استثناء، مبنی بر سکون، محلی از اعراب ندارد.

خِزیُُ: خبر برای «جَزاءُ» و مرفوع، علامت رفع ضمه ظاهری

فِی: حرف جر، مبنی بر سکون، عامل، محلی از اعراب ندارد.

الحَیوهِ: اسم مجرور به حرف جر «فِی»، علامت جر کسره ظاهری

فِی الحیَوهِ: جار و مجرور، متعلق به «خِزیٌ»

الدُّنیا: نعت برای «حَیَوة» و مجرور بنابر تبعیت، علامت جرّ کسره مقدر

وَ: حرف استیناف، مبنی بر فتح، غیرعامل، محلی از اعراب ندارد.

یَومَ: ظرف‌ و مفعول فیه برای «یُرَدّوُنَ» و منصوب، علامت نصب فتحه ظاهری

القِیامَهِ: مضاف الیه برای «یَومَ» و مجرور، علامت جر کسره ظاهری

یُرَدُّونَ: فعل مضارع مرفوع مجهول، علامت رفع ثبوت نون. ضمیر متصل «واو»، مبنی محلا مرفوع، نائب فاعل

اِلی: حرف جر، مبنی بر سکون، عامل، محلی از اعراب ندارد.

اَشَدِّ: اسم مجرور به حرف جر، علامت جر کسره ظاهری

اِلی اَشَدِّ: جار و مجرور، متعلق به «یُرَدُّونَ»

العَذابِ: مضاف الیه و مجرور، علامت جر کسره ظاهری

وَ: حرف استیناف، مبنی بر فتح، غیرعامل، محلی از اعراب ندارد.

مَا: حرف شبیه به لیس، مبنی بر سکون، عامل، محلی از اعراب ندارد.

اللهُ: لفظ جلاله، اسم «ما» و مرفوع، علامت رفع ضمه ظاهری

بِ: حرف جر زائد، مبنی بر کسر، عامل، محلی از اعراب ندارد.

غافِلِ: لفظا مجرور و محلا منصوب، خبر «ما»

عَن: حرف جر، مبنی بر سکون، عامل، محلی از اعراب ندارد.

ما: اسم موصول عام، مبنی بر سکون، محلا مجرور به حرف جر

عَمّا: جار و مجرور، متعلق به «غافِلِِ»

تَعمَلُونَ: فعل مضارع مرفوع، علامت رفع ثبوت نون. ضمیر متصل «واو»، مبنی، محلا مرفوع، فاعل

اعراب جملات آیه 85

۱اَنتُم هولَاء : جمله اسمیه، عطف به «اَقرَرتم» در آیه قبل و محلی از اعراب ندارد.
۲– تعمَلونَ: جمله فعلیه، خبر دوم برای أنتم و محلاً مرفوع
۳– تُخرِجُونَ: جمله فعلیه، عطف به «تَقتُلون» و محلا مرفوع بنابر تبعیت
۴– مِنکم: شبه جمله، جار و مجرور، متعلق به محذوف، نعت برای «فَرِیقاً» و محلاً منصوب
۵– تَظاهَرون : جمله فعلیه، حال برای فاعل «تُخرِجونَ» و محلاً منصوب
۶– بِالاثم : شبه جمله(جارومجرور با متعلق محذوف) حال برای فاعل تَظاهَرونَ ، محلاً منصوب
۷– اِن یَاتُوکم اُسَارَی تُفَادوهُم : جمله شرط و جواب شرط، عطف به تَقتُلونَ و محلاً مرفوع
۸– تُفَادُوهُم : جمله فعلیه ، جواب شرط و محلا از اعراب ندارد.
۹- هوَ محَرّم عَلَیکم اِخرَاجَهم : جمله اسمیه ، حالیه و محلا منصوب
۱۰ – محَرّم عَلیکُم اِخرَاجَهم : جمله اسمیه ، خبر برای ضمیر «هو» و محلاً مرفوع
۱۱– اَتُومِنُون بِبَعضِ الکتَاب : جمله فعلیه، مستأنفه و محلی از اعراب ندارد.
۱۲- تَکفُرون ببعض : جمله فعلیه ، عطف به مستأنفه و محلی از اعراب ندارد.
۱۳– مَا جَزاء مَن یَفعَل ذلِکُم مِنکُم: جمله اسمیه ،مستأنفه و محلی از اعراب ندارد.
۱۴– یَفعَلُ: جمله علیه، صله برای «مَن» و محلی از اعراب ندارد.
۱۵-مِنکم: شبه جمله،(جار و مجرور با متعلق محذوف) حال برای فاعل یَفعلُ و محلاً منصوب
۱۶-یُرَدّونَ اِلی اَشَدِ العَذَاب: جمله فعلیه ، مستأنفه و محلی از اعراب ندارد.
۱۷-مَا الَلهُ بِغَافِل عَمّا تَعمَلُون: جمله اسمیه، مستأنفه و محلی از اعراب ندارد.
۱۸-تَعمَلُون: جمله فعلیه، صله برای «ما» و محلی از اعراب ندارد.


سوال :
فرق میان «اسماءاشاره» و «موصولات» در چیست ؟
در اسماء اشاره موضوع اشاره در خارج مشهود است ولی در موصولات مشهود نیست و باید بوسیله جمله صله آنرا تعیین کرد.

نکته بلاغی :
در تعبیر «تَقتُلون اَنفُسکُم» از قتل دیگران به قتل نفس تعبیر نموده است، چون شخصی که خون سایرین را می ریزد گویا خون خود را می ریزد به همین دلیل فنون بلاغت مَن مجاربه به کار رفته است.

اسلوب قصر درعبارت «فَمَا جَزَاء مَن یَفعَل ذلِکَ مِنکُم اِ لاّ خِزی»
قصر موصوف بر صفت است که قصر حقیقی است و استثناء مفرّغ از تمامی جزاها می باشد

موضوع مشتقات :
اسم تفضیل (دنیا ) و ( اَشَدّ)

مؤسسه نورالیقین

مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآنی

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *