وَاتَّقُوا يَوْمًا لَا تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئًا وَلَا يُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَلَا يُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلَا هُمْ يُنْصَرُونَ

و از روزی پروا کنید که نه کسی از کسی عذابی را دفع می کند، و نه از کسی شفاعتی می پذیرند، و نه از کسی [در برابر گناهانش] فدیه و عوضی می گیرند، و نه [برای رهایی از آتش دوزخ] یاری می‌شوند.

  • تفسیر و مفاهیم
  • اعراب و موضوع آیات
  • نکات تجویدی

موضوع: شفاعت در قرآن وروایات

مفهوم شفاعت وشرایط سازنده شفاعت چگونه تحقق می‌یابد؟

شفاعت از «شَفع» به معنای جفت (در مقابل «وِتر» به معنای تک) گرفته شده و در اصطلاح به معناى واسطه قرار گرفتن شفيع براى رساندن درخواست کننده شفاعت به خيرى يا در امان نگه داشتن او از شرى است. گویا شفیع اعتبار و کمالی که خود دارد را ضميمه صلاحيت ناتمام خواهنده شفاعت می‌کند تا او را به خیری برساند یا از او دفع شری بکند.

درواقع به معنای میانجیگری اولیای الهی برای اهل ایمان در آخرت در نزد خداست تا به واسطه این شفاعت گناهان شخص مورد بخشش قرار گیرد و رحمت خدا شامل حال او شود. 

شفاعت از عقاید مسلم اسلامی و مورد اتفاق شیعه و اهل سنت است.

اما فرقه وهابیت معتقد است در خواست شفاعت از کسی که از دنیا رفته است شرک است.[1]

شرایط سازنده شفاعت

با توجه به این که شفاعت به معنى صحیح قیود و شرائط فراوانى در چند جهت دارد، کسانى که معتقد به این اصل‌اند براى این که مشمول آن شوند ناگزیرند شرائط آن را فراهم سازند، و از گناهانى همانند ظلم که امید شفاعت را به صفر مى‌رساند بپرهیزند، برنامه خود را از یک دگرگونى عمیق و همه جانبه در وضع خویش شروع کنند، و براى رسیدن به مقام ارتضاء و بر قرار ساختن عهد الهى از گناه توبه کنند، و یا حداقل در آستانه توبه قرار گیرند.

خلافکارى و شکستن سد قوانین الهى را متوقف سازند و یا لااقل تقلیل دهند، ایمان به خدا و دادگاه بزرگ رستاخیز را در خود زنده نگاه دارند و قوانین و مقررات او را محترم بشمرند.

و از طرفى براى بر قرار ساختن پیوند میان  خود  و  شفاعت کننده  از صفات او اقتباس کنند و یک نوع سنخیت، هر چند ضعیف، میان خود و او بر قرار سازند. با این وضع جای تردید باقی نمی‌ماند که شفاعت به معنی صحیح نقش موثری در دگرگونی حال مجرمان و اصلاح وضع آنان خواهد داشت.[2]

مؤسسه نورالیقین

مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآنی


[1] . شفاعت، دانش نامه اسلامی

[2] . تفسیر نمونه، ج۱ ، ص ۲۸۵

تجزیه

وَ: حرف عطف، مبنی، غیرعامل

اتَّقُوا : فعل امر، جمع مذکرمخاطب، ثلاثی مزید، باب افتعال، از ماده (وقی) معتل (لفیف مفروق) مبنی، متعددی، معلوم، متصرف در اصل توتقیون بوده طبق قاعده باب افتعال فاء الفعل به تاء تبدیل و در تاء باب ادغام شده (تَتّقیُون) چون ضمه بر یاء ثقیل است ضمه به ما قبل داده شده ویاء ساکن حذف می‌شود (تتقون) در حالت امر نون آخر آن حذف و برسر آن همزه مکسور می آوریم.

يَوْمًا : اسم ثلاثی مجرد، اسم زمان، مفرد مذکر،از ماده (یوم)ناسالم، معتل (لفیف مقرون) نکره، معرب، جامد، منصرف، متصرف

لَا : حرفی نفی، مبنی، غیرعامل

تَجْزِي : فعل مضارع، مفرد مونث غائب، ثلاثی مجرد، از ماده (جزی) معتل (ناقص یائی) معرب، متعددی، معلوم، متصرف (تجزی بوده که ضمه آن حذف آن حذف شده)

نَفْسٌ : اسم ثلاثی مجرد، مفرد مونث مجازی، از ماده (نفس) سالم ، نکره، معرب، جامد، منصرف، متصرف

عَنْ : حرف جر، مبنی،عامل

نَفْسٍ : اسم ثلاثی مجرد، مفرد مونث مجازی، از ماده (نفس) سالم ، نکره، معرب، جامد، منصرف، متصرف

شَيْئًا : اسم ثلاثی مجرد، مفردمذکر،از ماده(شیء)ناسالم، معتل (اجوف یائیی، مهموز اللام) نکره، معرب، جامد، منصرف، غیرمتصرف

وَ : حرف عطف ، مبنی، غیرعامل

لَا : حرف نفی، مبنی، غیرعامل

يُقْبَلُ : فعل مضارع ، مفرد مذکر غائب، ثلاثی مزید، باب افعال، از ماده (قبل) صحیح، سالم، معرب،متعددی، مجهول، متصرف

مِنْ : حرف جر، مبنی، عامل، مختص اسم

هَا : ضمیر متصل مجروری، مفرد مونث غائب، مبنی، معرفه، جامد، غیرمتصرف

شَفَاعَةٌ : اسم ثلاثی مزید، مصدر، مفرد مونث مجازیَ، از ماده (شفع) سالم، نکره، معربَ، جامد، منصرف، غیرمتصرف

وَ: حرف عطف ، مبنی، غیرعامل

لَا : حرف نفی، مبنی، غیرعامل

يُؤْخَذُ : فعل مضارع، مفرد مذکر غائب، ثلاثی مجرد، ا ز ماده (اخذ) معتل (مهموز الفاء) معرب، متعددی، مجهول، متصرف

مِنْ : حرف جر، مبنی، عامل، مختص اسم

هَا : ضمیر متصل مجروری، مفرد مونث غائب، مبنی، معرفه، جامد، غیرمتصرف

مِنْهَا

عَدْلٌ : اسم ثلاثی مجرد، مصدر، مفرد مذکر، از ماده (عدل) سالم، نکره، معرب، جامد، منصرف، غیرمتصرف

وَ: حرف عطف ، مبنی، غیرعامل

لَا : حرف نفی، مبنی، غیرعامل

هُمْ : ضمیر متصل مرفوعی، جمع مذکر غائب، مبنی، معرفه، جامد، غیرمتصرف

يُنْصَرُونَ : فعل مضارع، جمع مذکرغائب، ثلاثی مجرد، ازماده(نصر) صحیح، سالم، معرب، متعدی، مجهول، متصرف

ترکیب

وَ: حرف عطف مبنی بر فتح، محل از اعراب ندارد

اتَّقُوا : فعل امر حاضر، مبنی بر حذف نون، ضمیر بارز و متصل (واو) مبنی، محلاً مرفوع، فاعل

يَوْمًا : مفعولٌ به و منصوب، علامت نصب : فتحه ظاهری

لَا : حرف نفی مبنی بر سکون، محلی از اعراب ندارد.

تَجْزِي : فعل مضارع مرفوع، علامت رفع:ضمه مقدر، نعت برای یوماً و محلاً منصوب

نَفْسٌ : فاعل و مرفوع،علامت رفع، ضمه ظاهری

عَنْ : حرف جر مبنی بر سکون، محلی از اعراب ندارد.

نَفْسٍ : اسم مجرور به حرف جر

شَيْئًا : مفعولٌ به و منصوب، علامت نصب: فتحه ظاهری

وَ: حرف عطف مبنی بر فتح ، محلی از اعراب ندارد.

لَا : حرف نافیه مبنی بر سکون، محلی از اعراب ندارد

يُقْبَلُ : فعل مضارع، مجهول و مرفوع ، علامت رفع : ضمه ظاهری

مِنْ : حرف جر، مبنی برسکون، محلی از اعراب ندارد.

هَا : ضمیر متصل، مبنی بر سکون، محلاً مجرور به حرف جر (مِن)

مِنْهَا : جارو مجرور، متعلق به لایُقبلُ

شَفَاعَةٌ : نائب فاعل و مرفوع، علامت رفع: ضمه ظاهری

وَ: حرف عطف مبنی بر فتح، محلی از اعراب ندارد.

لَا : حرف نافیه مبنی بر سکون، محلی از اعراب ندارد.

يُؤْخَذُ : فعل مضارع مجهول و مرفوع، علامت رفع: ضمه ظاهری

مِنْ : حرف جر، مبنی برسکون، محلی از اعراب ندارد.

هَا : ضمیر متصل، مبنی بر سکون، محلاً مجرور به حرف جر (مِن)

مِنْهَا : جار و مجرور متعلق به یُوخذُ

عَدْلٌ : نائب فاعل و مرفوع، علامت رفع : ضمه ظاهری

وَ: حرف عطف مبنی بر فتح ، محلی از اعراب ندارد.

لَا : حرف نافیه مبنی بر سکون، محلی از اعراب ندارد

هُمْ : ضمیر متصل، مبنی بر سکون، محلاً مرفوع، مبتدا

يُنْصَرُونَ : فعل مضارع مجهول و مرفوعَ، علامت رفع: ثبوت نون، ضمیر بارز و متصل (واو) مبنی، محلاً مرفوع، نائب فاعل ، خبر برای (هم) و محلاً مرفوع

اعراب جملات

  1. اتقوا یوماً: جمله فعلیه، عطف به اذکروا نعمتی، محلی از اعراب ندارد.
  2. لَا تَجْزِي نَفْسٌ : جمله فعلیه،صفت برای یوماً و محلاً منصوب
  3. لَا يُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ: جمله فعلیه، عطف به تجزی و محلاً منصوب(نعت) برای یوماً
  4. لا يُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ: جمله فعلیه، عطف به تجزی و محلاً منصوب(نعت) برای یوماً
  5. لا هم يُنصَرُونَ : جمله اسمیه، عطف به تجزی و محلاً منصوب(نعت) برای یوماً
  6. تُنصَرُونَ: جمله فعلیه، خبر برای مبتدا و محلاً مرفوع

سوال : فعل (اخذ) چه زمانی متصرف و چه زمانی غیرمتصرف می باشد؟

هرگاه به همراه مبتدا وخبرمعنایش کامل شود فعل ناقص بوده و جزءافعال مقاربه می باشد و غیرمتصرف است «فقط صرف ماضی دارد» اما اگر با فاعال معنایش کامل شود فعل تام است که در این آیه، از این نواع بوده و متصرف می‌باشد.

سوال: چرا (لَا تَجْزِي) صفت واقع شده است؟

چون این فعل بعد از اسم نکره آمده است.

نکته بلاغی

علیرغم اینکه جمله های قبل فعلیه بوده، ولی عبارت« و لا هم یُنصرون» را برای مبالغه و دلالت بر ثبات و دوام،اسمیه آورده است (انهّم غیر منصورین دائماَ)

مؤسسه نورالیقین

مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآنی

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *