وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ
و چون فرشتگان را فرموديم براى آدم سجده كنيد پس بجز ابليس كه سر باز زد و كبر ورزيد و از كافران شد [همه] به سجده درافتادند
- تفسیر و مفاهیم
- اعراب و موضوع آیات
- نکات تجویدی
موضوع1: سجده بر غیر خدا
با توجه به امر خداوند مبنی بر سجده فرشتگان بر آدم آیا سجده بر غیرخدا جایز است؟
۱. آدم عليه السلام در اين جريان، مسجودله بود، نه قبله و مسجود اليه ؛ چنان كه بعضى گفتهاند و «لِآدَمَ» را به معناى الى آدم گرفتهاند؛ زيرا مقصود از قصه سجده، تعظيم آدم و اظهار برترى او بر فرشتگان است و شكى نيست كه مجرد قبله قرار گرفتن چيزى يا كسى به برترى او از ساجدان دلالت ندارد. البته ممكن است گفته شود مقام آدميت، يعنى انسان كامل، مسجود له و صورت آدميت قبله و مسجود اليه قرار گرفت ؛ يعنى به دستور خداوند بدن خاكى آدم، قبله و مقام خليفه اللهى او مورد سجده واقع شد.
۲. سجده براى آدم تحيت بود، نه عبادت و اطاعت. معبود حقيقى فرشتگان در اين سجده، فقط خداوند بود و آنها از باب اطاعت امر الهى براى آدم سجده كردند؛ يعنى چون آدم را مظهر خدا يافتند، نه معبود خود، براى او سجده كردند.
اگر ابليس رجیم شد و ملعون قرار گرفت جرمش اين بود كه در آيينه آدم، عكس خدا را نديد و به تعبير استاد الهى قمشهاى رحمة الله عليه:
جرمش اين بود كه در آينه عكس تو نديد و رنه بر بوالبشرى ترك سجود اين همه نيست
۳. جواز سجده در شرایع پیشین (سجده بر آدم یا یوسف علیهما السلام) جواز سجده برای غیر خدا را به عنوان تکریم در شریعت اسلام استنتاج نمیکند، بلكه مبتنى بر اذن شارع است.
۴. همه اين بحث ها در صورتى است كه سجده فرشتگان امرى تشريعى باشد وگرنه، در صورت تكوينى بودن آن، جايى براى بحث از حرمت يا جواز شرعى آن نيست.[1]
موضوع2: خلقت شیطان
فلسفه وجودی شیطان اغواگر چیست؟
اوّلاً: خداوند شیطان را، شیطان نیافرید، به این دلیل که سالها همنشین فرشتگان و بر فطرت پاک بود، ولى بعد از آزادى خود سوء استفاده کرد و بناى طغیان و سرکشى گذارد، پس او در آغاز پاک آفریده شد، و انحرافش بر اثر خواست خودش بود.
ثانیاً: از نظر سازمان آفرینش، وجود شیطان براى افراد با ایمان و آنها که مىخواهند راه حق را بپویند زیان بخش نیست، بلکه وسیله پیشرفت و تکامل آنها است، چه این که پیشرفت، ترقى و تکامل، همواره در میان تضادها صورت مىگیرد.
به عبارت روشن تر: انسان تا در برابر دشمن نیرومندى قرار نگیرد هرگز نیروها و نبوغ خود را بسیج نمىکند و بهکار نمىاندازد، همین وجود دشمن نیرومند سبب تحرک و جنبش هر چه بیشتر انسان و در نتیجه ترقى و تکامل او مىشود.
وسوسه شيطان، نعمت و رحمت است؛ چون هر كسي به جايي رسيد، در اثر مبارزه با وسوسه، در ميدان جهاد اكبر بود كه پيروز شد. اگر وسوسه نباشد و راه براي گناه باز نباشد، راه اطاعت يك طرفه است و اطاعت ضروري ميشود و اگر اطاعت ضروري شد ديگر جایی براي ضرورت وحي و رسالت و تكليف و دين نخواهد بود.
یکى از فلاسفه بزرگ تاریخ معاصر به نام «تواین بى» مىگوید: هیچ تمدن درخشانى در جهان پیدا نشد، مگر این که، ملتى مورد هجوم یک نیروى خارجى قرار گرفت و بر اثر این تهاجم نبوغ و استعداد خود را به کار انداخت و آن چنان تمدن درخشانى را پى ریزى کرد.[2]
مؤسسه نورالیقین
مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآنی
[1] . تفسیر تسنیم، ج ۳، ص ۲۷۲
[2] . تفسیر نمونه، ج۱،ص ۲۳۷
تجزیه
وَ : حرف استیناف، مبنی، غیر عامل
إِذْ : اسم زمان دوحرفی، مبنی، معرفه، جامد، غیر متصرف
قُلْنَا : فعل ماضی، متکلم معل الغیر، ثلاثی مجرد، از ماده (قول)، معتل (اجوف واوی)، مبنی، متعدی، معلوم، متصرف، در اصل (قَوَلنا) بوده، حرف عله متحرک ما قبل مفتوح قلب به الف شده و در التقاء ساکنین حذف شده(قَلنا) و چون مضارع آن بر وزن (یَفعُلُ) می باشد فاء الفعل ماضی آن از صیغه 6 به بعد ضمّه میگیرد.
لِـ : حرف جر، مبنی، عامل، مختص اسم
ألمَلائِکَةِ : ال: استغراق جنس، مبنی، غیرعامل، مختص اسم
ملائکه: اسم ثلاثی مزید، جمع مکسر، مؤنث، ماده (لئک یا لاک) ناسالم (مهموز العین)، معرفه به (ال)، معرب، جامد، منصرف، متصرف
اسْجُدُوا : فعل امر، جمع مذکر مخاطب، ثلاثی مجرد، از ماده (سجد) صحیح، سالم، مبنی، متعدی، معلوم، متصرف
لِـ : حرف جر، مبنی، عامل، مختص اسم
آدَمَ : اسم ثلاثی مزید، مفرد، مذکر، معرفه، معرب، جامد، غیر منصرف (علمیت+عجمیت) متصرف
فَـ : حرف استیناف، مبنی، غیر عامل
سَجَدُوا : فعل ماضی، جمع مذکر غائب، ثلاثی مجرد، از ماده (سجد) صحیح، سالم، مبنی، متعدی، معلوم، متصرف
إِلَّا : حرف استثناء، مبنی، عامل
إِبْلِيسَ اسم ثلاثی مزید، مفرد، مذکر، معرفه، معرب، جامد[1]، غیر منصرف (علمیت+عجمیت)، متصرف
أَبَى : فعل ماضی، مفرد مذکر غائب، ثلاثی مجرد، از ماده (ابی) ناسالم، معتل (مهموز الفاء ناقص یائی) مبنی، لازم، معلوم، متصرف، در اصل (اَبَیَ) بوده حرف عله متحرک ما قبل مفتوح قلب به الف شده.
وَ: حرف عطف، مبنی، غیر عامل
اسْتَكْبَرَ : فعل ماضی، مفرد مذکر غائب، ثلاثی مزید، باب استفعال، از ماده (کبر) صحیح، سالم، مبنی، لازم، معلوم، متصرف
وَ : حرف عطف، مبنی، غیر عامل
كَانَ : فعل ماضی ناقصه، مفرد مذکر غائب، ثلاثی مجرد، از ماده (کون)، معتل (اجوف واوی)، مبنی، لازم، معلوم، متصرف، در اصل (کَوَنَ) بوده که حرف عله متحرک ماقبل مفتوح قلب به الف شده (کانَ)
مِنَ : حرف جر، مبنی، عامل
الْكَافِرِينَ : ال: موصول اسمی یا جنس، مبنی، غیر عامل، مختص اسم
کافرین: اسم ثلاثی مزید، جمع مذکر، از ماده (کفر)، سالم، معرفه به (ال)، معرب، مشتق (اسم فاعل)، منصرف، متصرف
ترکیب
وَ : حرف استیناف، مبنی بر فتح، محلی از اعراب ندارد.
إِذْ : اسم زمان، مبنی بر سکون، محلاً منصوب، مفعولٌ به برای فعل (أذکروا) مقدّر
قُلْنَا : فعل ماضی، مبنی بر سکون، ضمیر بارز و متصل (نا) مبنی، محلاً مرفوع، فاعل
لِـ : حرف جر، مبنی بر کسر، محلی از اعراب ندارد.
ألمَلائِکَةِ : اسم مجرور به حرف جر (لـِ) علامت جر کسره ظاهری
لِلْمَلَائِكَةِ : جار و مجرور متعلق به قُلنا
اسْجُدُوا : فعل امر حاضر، مبنی بر حذف نون، ضمیر بارز و متصل (واو) مبنی، محلاً مرفوع، فاعل
لِـ : حرف جر، مبنی بر کسر، محلی از اعراب ندارد.
آدَمَ : اسم مجرور به حرف جر (لـِ) علامت جر، فتحه بدل از کسره (به خاطر غیر منصرف بودن کسره نمی پذیرد).
لِآدَمَ : جار و مجرور متعلق به أسجُدُوا
فَـ : حرف استیناف مبنی بر فتح، محلی از اعراب ندارد
سَجَدُوا : فعل ماضی، مبنی بر ضم، ضمیر بارز و متصل (واو) مبنی، محلاً مرفوع، فاعل
إِلَّا : حرف استثناء، مبنی بر سکون، محلی از اعراب ندارد
إِبْلِيسَ : مستثنی منقطع و منصوب، علامت نصب فتحه ظاهری
أَبَى : فعل ماضی، مبنی بر فتحه مقدّر، ضمیر مستتر (هو) مبنی، محلاً مرفوع، فاعل
وَ: حرف عطف، مبنی بر فتح، محلی از اعراب ندارد
اسْتَكْبَرَ : فعل ماضی، مبنی بر فتح، ضمیر مستتر (هو) مبنی، محلاً مرفوع، فاعل
وَ: حرف عطف، مبنی بر فتح، محلی از اعراب ندارد
كَانَ : فعل ماضی، مبنی بر فتح، ضمیر مستتر (هو)، مبنی، محلاً مرفوع، اسم کان
مِنَ : حرف جر، مبنی بر سکون، محلی از اعراب ندارد.
الْكَافِرِينَ : اسم مجرور به حرف جر، علامت جر (یاء)
مِنَ الکافِرِینَ : جار و مجرور، متعلق به عامل مقدر، خبر کان و منصوب، علامت نصب (یاء)
اعراب جملات آیه 34
- إذ قُلنا لِلمَلائکه : جمله مستأنفه محلی از اعراب ندارد.
- قُلنا : جمله فعلیه، مضافٌ الیه برا (إذ) و محلاً مجرور
- أسجُدُوا :جمله فعلیه، مقول قول برای (قلنا) و محلاً منصوب
- سَجَدوا : 1-جمله فعلیه، مستأنفه محلی از اعراب ندارد. یا2- عطف در (قُلنا) و محلاً مجرور
- أبَی : جمله فعلیه، که یا 1-حال است برای ابلیس و محلاً منصوب و یا2-جمله مستأنفه و محلی از اعراب ندارد.
- إستَکبَرَ : جمله فعلیه، عطف به (أبی) و تابع معطوفٌ علیه یا محلاً منصوب حال یا مستأنفه و محلی از اعراب ندارد.
- کانَ مِنَ الکافرین : جمله فعلیه، عطف به (أبی) و تابع معطوفٌ علیه
- مِنَ الکافرین : شبه جمله، جار و مجرور با متعلق محذوفش، خبر کان و محلاً منصوب
سؤال: چرا (لِآدمَ) با اینکه حرف جر (لام) بر سر آن آمده، کسره نگرفته و مجرور نشده است؟
زیرا آدم، اسم غیر منصرف است و کسره نمی پذیرد، علامت جر آن فتحه بدل از کسره است.
سؤال: اختلاف علمای لغت در مورد کلمه (ابلیس) چیست؟
قول صحیح آن است که ابلیس، عَلَم اَعجمی بوده لذا غیر منصرف است، اما چنانچه از ((ابلاس)) بگیریم، ( به معنی: یأس، شدت حزن و اندوه و تحیر و دوری از خیر) در آن صورت، منصرف خواهد شد.[2]
نکته بلاغی
حرف (فاء) در «فَسجَدوا» بر آن دلالت دارد که ملائکه به سرعت و شتاب به امتثال امر پرداختند و بدون درنگ آن را انجام دادند، در آیه ایجاز به حذف نیز وجود دارد، یعنی: «فَسجدُوا له» و همچنین «أبی» که مفعولش محذوف است (أبی السُّجُود)[3].
موضوع: (اسماء غیر منصرف) (اسم ما لا ینصرف)
اسم غیر منصرف: اسمی است که تنوین و کسره نمی پذیرد. (تنوین (صرف) که او را تنوین تمکن و تمکین نیز گویند بر او داخل نمی شود) تنوین صرف، تنوینی است که هرگاه بر کلمه داخل شود، دلالت بر عدم شباهت آن به فعل می کند و به واسطه دخول تنوین (صرف) اسم متمکن را (امکن) می گویند.
[اسم یا مبنی است یا معرب، اسم معرب: یا منصرف است یا غیر منصرف]
علت غیر منصرف بودن، شباهت اسم است به فعل از دو جهت؛ از این رو حکمش، حکم فعل است و کسره و تنوین در آن ممنوع است.
[1] . اگر از ماده ابلاس باشد مشتق میباشد.
[2] . البیان، ج 1، ص 585.
[3] . البیان، ج 1، ص 586.
مؤسسه نورالیقین
مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآنی
بدون دیدگاه