سؤال1: علم صرف[1] را تعریف کنید.

علم صرف دانشی است که درباره تبدیل کلمه با توجه به معنای مورد نظر در صورت‌های مختلف بحث می‌کند.

مراد از صورت‌های مختلف، ساختار و ساختمان کلمه می‌باشد.

ساختمان کلمه آن چیزی است که کلمات مشتق از یک ریشه با آن تشخیص داده می‌شوند؛ به طور مثال «ضـَرَبَ»، «یَضرِبُ»، «إضرِب»، «مَضروب» و «ضارِب» با وجود ریشه مشترک، از لحاظ ساختار با هم فرق دارند.

سؤال2 : بنیان گذار علم صرف و نحو کیست؟

 امیرالمؤمنین علیj بنیان گذار این علم هستند.

وقتی أبوالاسود دوئلی خدمت امیرالمؤمنینj رسید آن حضرت کاغذی به او داد که در آن نوشته بودند:

«بسم الله الرحمن الرحیم،  الکلمةُ ثَلاثَةُ أقسامٍ : إسمٌ و فِعلٌ و حَرفٌ…

کلمه سه قسم است : اسم، فعل و حرف. اسم آن چیزی است که بر مسمّی (نام گذاری شده) دلالت کند. فعل آن چیزی است که دلالت بر حرکت و کار مسمّی کند. حرف آن است که معنا را در غیر آن ایجاد کند.»

سپس حضرت دستور دادند که قواعدی در ادامه این مطلب بنویسد تا قرآن از تغییر و تحریف مصون بماند.

سؤال3 : تفاوت فعل، اسم و حرف را همراه با مثال بیان کنید.

اسم بر معنای مستقل‌ دلالت می کند ولی بر زمان دلالت ندارد؛ مانند: رَجُل، دَجاجَة، هُوَ، إکرام

فعل هم بر معنای مستقل و هم بر زمان دلالت می‌کند؛ مانند: شَرِبَ، یَدرُسُ، اُکتُب

حرف نه معنای مستقل دارد و نه بر زمان دلالت دارد؛ مانند: عَلی، مَن، في، لا، إن

سؤال4 : اسم با چه ویژگی‌هایی شناخته می‌شود؟

غالباً اسم می‌تواند «ال» یا تنوین بپذیرد و مصغّر[2] و منسوب[3]شود؛ مانند: «الکتابُ»، «کِتابٌ»، «کُتَیِّب»، «ایرانِیّ»

نکته : هیچ گاه «ال» و تنوین در یک کلمه جمع نمی‌شوند.  

موضوع : تصریف

سؤال 5 : تغییر کلمه از صورتی به صورت دیگر چه نام دارد؟

به تغییر یک کلمه از صورتی به صورت دیگر «تصریف» [4] گویند و «تصریف» در لغت به معنای، گرداندن از این سو به آن سو است.

تصریف فعل[5] : به تبدیل فعل ماضی به مضارع و ساخت امر و همچنین تغییر صیغه‎‌های آنها بنا بر تغییر ضمایر فاعلی (غایب، مخاطب، متکلم، مفرد، مثنی، جمع، مذکر، مؤنث) تصریف فعل گویند.

ماضی : فَرِحَ، فَرِحتُم، فَرِحتُ      

مضارع ‌‌: یَفرَحُ، تَفرَحونَ، أفرَحُ    

امر: اِفرَحْ، اِفرَحوا، اِفرَحِی        

تصریف اسم[6] : به اسم‌هایی متصرف می‌گویند که بتوان از آن ها مثنی، جمع، اسم مصغّر و منسوب ساخت.

نَهر (مفرد)، نَهران (مثنی)، اَنهار (جمع)، نُهَیر(مصغّر)، نَهرِیّ (منسوب)

نکته[7] : تجزیه‌پذیری (تصریف)، فقط بر اسم و فعل انجام می‌شود و حروف از این مقوله مستثنی هستند.

سؤال 6 : اسم‌ها و فعل‌ها از لحاظ صرف‌پذیری بر چند دسته تقسیم می‌شوند؟  

اسم‌ها، معرب یا مبنی و افعال، مشتق یا جامد می‌باشند.

اسماء معرب و افعال مشتق، صرف پذیرند.

موضوع : افعال جامد

سؤال 7 : تصریف افعال جامد چگونه است؟

افعال جامد[8] از نظر صرف پذیری ، ناقص‌التصریف هستند و این تصریف، در بعضی از افعال، فقط به یک صورت می آید؛ مانند : «عَسی» و«لَیسَ»که فقط 14 صیغه ماضی دارند. همچنین مانند : «هَب» و «تَعالَ» که فقط 6 صیغه امر حاضر را دارند.

تصریف در برخی افعال به دو صورت انجام می‌گیرد؛ مانند : افعال مقاربه که فقط 14 صیغه ماضی و مضارع دارند و امر ندارند.

ماضی: مابَرِحَ، ماٱنفَکَّ، مافَتِئَ، أوشَکَ، کادَ

مضارع‌: لایَبرَحُ، لایَنفَکُّ، لایَفتَئُ، یوشَکُ، یَکادُ

سؤال 8 : انواع فعل جامد را نام ببرید.

الف) برخی از افعال مقاربه : عَسی(شاید)، کَربَ(نزدیک بود)، إخلَولَقَ(امید است)، حَری(شایسته بود)

ب) برخی از افعال ناقصه : لَیسَ(نیست)، مادامَ (تا زمانی که)

ج) افعال مدح و ذمّ : نِعمَ و حَبَّذا (چه خوب است)، بِئْسَ(چه بد است)

د) افعال تعجب : ما أجمَلَ و أجمِل‌بـِ  (چه زیباست)

موضوع: اقسام فعل

سؤال 9 : فعل[9] را تعریف کنید.

لفظی است که بر انجام کار یا روی دادن حالتی در یکی از زمان های گذشته، حال و آینده دلالت می کند؛ مانند: کَتَبَ، ینصُرُ

سؤال10 : فعل بر چند قسم است؟

فعل از لحاظ زمان، سه نوع است: ماضی، مضارع، امر

  • فعل ماضی[10]: فعلی است که بر انجام کار یا روی دادن حالتی در زمان پیش از حال (گذشته) دلالت می‌کند؛ مانند : نَصَرَ، حَسُنَ

سؤال11 : ساختار فعل ماضی را بیان نمائید.

صیغه اول همه افعال ماضی را از مصدر همان فعل می‌سازند. بدین‌گونه که حرف زائد مصدر را حذف کرده، فاء الفعل و لام الفعل را مفتوح و عین الفعل (سماعی) را متحرک می‌نمائیم. مانند: فعل «جَلَسَ» از مصدر «جُلوس» گرفته شده است.

فعل‌های ماضی به چهارده صیغه صرف می‌شوند که با تغییر فاعل، معنای جدیدی را ارائه می‌دهند و از نظر جنس (مذکر و مونث)، تعداد (مفرد، مثنی، جمع) با هم متفاوت هستند.

مثال: صرف ۱۴ صیغه ی ماضی «ذَهَبَ»

  1. مفرد مذکر غائب:        ذَهَبَ      (آن یک مرد رفت)
  2. مثنی مذکر غائب:            ذَهَبا        (آن دو مرد رفتند)
  3. جمع مذکر غائب:        ذَهَبوا     (آن مردان رفتند)
  4. مفرد مؤنث غائب:        ذَهَبَت    (آن یک زن رفت)
  5. مثنی مؤنث غائب:       ذَهَبَتا       (آن دو زن رفتند)
  6. جمع مؤنث غائب :      ذَهَبنَ      (آن زنان رفتند)
  7. مفرد مذکر مخاطب:   ذَهَبتَ     (تو یک مرد رفتی)
  8. مثنی مذکر مخاطب:   ذَهَبتُما     (شما دو مرد رفتید)
  9. جمع مذکر مخاطب:   ذَهَبتُم      (شما مردان رفتید)
  10. مفرد مؤنث مخاطب: ذَهَبتِ     (تو یک زن رفتی)
  11. مثنی مؤنث مخاطب:ذَهَبتُما    (شما دو زن رفتید)
  12. جمع مؤنث مخاطب: ذَهَبتُنَّ    (شما زنان رفتید)
  13. متکلم وحده:            ذَهَبتُ    (من رفتم)
  14. متکلم مع الغیر:           ذَهَبنا       (ما رفتیم)

موضوع : دلالت فعل ماضی

سؤال 12 : فعل ماضی بر چه زمان‌هایی دلالت می‌کند؟

غالباً فعل ماضی بر زمان گذشته دلالت دارد ولی گاهی معنای حال یا آینده می‌دهد.

مثال : وَ إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً[11]

[ترکیب: وَ: استینافیه، مبنی بر فتح/ اِذ: ظرف زمان، مبنی بر سکون، متعلق به فعل محذوف «اُذکر» یا مفعولٌ به برای فعل محذوف «اُذکر»، محلا منصوب/ قالَ: ماضی، مبنی بر فتح/ رَبُّ: فاعل و مرفوع، علامت رفع ضمّه/ کَ: ضمیر متصل و مبنی، محلا مجرور، مضاف الیه/ لِلمَلائِکَةِ: جار و مجرور، متعلق به «قالَ»/ اِنَّ: حرف مشبهة بالفعل، مبنی بر فتح/ یاء: ضمیر متکلم، محلا منصوب، اسم «انّ»/ جاعِلٌ: خبر و مرفوع، علامت رفع ضمّه/ فی الاَرضِ: جار و مجرور، متعلق به «جاعل»/ خَلیفَةً: مفعولٌ به برای اسم فاعل «جاعِلٌ» و منصوب، علامت نصب فتحه]

توضیح: در این آیه شریفه، فعل «قَالَ» بیانگر آن است که فعل گفتن در زمان گذشته انجام گرفته است.

سؤال 13 : فعل ماضی در چه مواردی، فقط معنای حال[12] می‌دهد؟

هرگاه با آوردن فعل ماضی، قصد انشاء [غیرطلبی] داشته باشیم؛ مانند: اِشتَرَیتُ، وَهَبتُ، اَعجَبَنی، زَوَّجتُکَ

 در این حالت معنای فعل ماضی به زمان تکلّم و صحبت کردن اختصاص دارد.

مثال : بِعتُکَ الدّارَ.[13]

توضیح: «بِعتُ» فعل ماضی انشایی غیرطلبی (عقود) که معنای آن بر زمان حال دلالت می‌کند.

«بیشتر بدانیم»

انشاء : در لغت به معنای ایجاد و در اصطلاح سخنی است که ذاتاً دربردارنده صِدق و کِذب نباشد زیرا در انشاء از مسائل بیرونی خبر نمی‌دهیم. به عبارت دیگر در انشاء گوینده با بیان خود، مقصودش را ایجاد می‌کند، مثلاً می‌گوید: اِشتریتُ و خریدن صورت می گیرد.

انشاء بر دو گونه است:

۱. طلبی: سخنی که از ابراز آن، مطلوبی را بخواهند که در هنگام طلب کردن، حاصل نیست و عبارتست از: امر، نهی، استفهام، تمنّی، نداء، دعا، نفرین

 ۲. غیر طلبی: سخنی که با آن مطلوبی خواسته نشود عبارتست از: تعجّب ، مدح ، ذمّ ، قسم ، ترجی، رجاء، عقود

سؤال 14 : فعل ماضی در چه مواقعی، فقط معنای آینده [14]می‌دهد؟

  1. هرگاه فعل ماضی، معنای طلبی داشته باشد؛ مانند: مقام دعا و نفرین. از آنجایی که دعا نوعی خواهش همراه با امر به شمار می‌رود، آینده معنا می‎‌شود، اگر دعا و نفرین به صورت فعل ماضی استعمال شود، معنای آینده از آن برداشت خواهد شد.

مثال۱ : وَفَّقَـکَ اللهُ.[15]

توضیح: در این جمله، به دلیل اینکه فعل ماضی «وَفَّقَ» معنای دعایی دارد بر آینده دلالت می‌کند.

 مثال 2 : غَفَرَ اللهُ لَنا و لَکُم.[16]

توضیح: در کلام دعایی فوق، فعل ماضی «غَفَرَ» بر معنای آینده دلالت دارد.

  • فعل ماضی پس از ادات شرط بیاید.

غالباً فعل ماضی بعد از ادوات شرط، معنای آینده می دهد. ادات شرط مانند: اِن ، اِذا …

مثال 1: وَإِذَا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً فَرِحُوا بِهَا[17]                 

[ترکیب: وَ: حرف استیناف، مبنی بر فتح/ إِذا: ظرفيه شرطيه، غير جازمه/ أَذَقْنَا: فعل ماضی، مبنی بر سکون. ضمیر متصل «نا»، مبنی، محلا مرفوع، فاعل/ النَّاسَ: مفعول به اول و منصوب، علامت نصب فتحه ظاهری/ رَحْمَةً: مفعول به دوم و منصوب، علامت نصب فتحه ظاهری/ فَرِحُوا: فعل ماضی، مبنی بر ضم. ضمیر بارز «واو»، مبنی، محلا مرفوع، فاعل آن/ بِ: حرف جرّ، مبنی بر کسر / ها: ضمیر متصل، مبنی، محلا مجرور به حرف جرّ / بِها: جار و مجرور، متعلّق به «فَرِحُوا»]

توضیح: فعل ماضی «اَذَقنا» به دلیل تقدم ادات شرط بر آن، به معنای آینده دلالت دارد.

مثال 2 : وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا [18]

[ترکیب: وَ: حرف استیناف، مبنی بر فتح/ اِن: حرف شرط، مبنی بر سکون/ جَنحُوا: فعل ماضی، مبنی بر ضم، ضمیر بارز «واو»، مبنی، محلا مرفوع، فاعل/ لِ: حرف جر، مبنی بر کسر/ السِّلمِ: اسم مجرور به حرف جر، علامت جر کسره ظاهری/ لِلسِّلمِ: جار و مجرور، متعلق به «جنحوا»/ فَ: حرف ربط، مبنی بر فتح / اجْنَحْ: فعل امر، مبنی بر سکون. ضمیر مستتر «انت»، مبنی، محلا مرفوع، فاعل آن/ لَ: حرف جر، مبنی بر فتح/ ها: ضمیر متصل، مبنی، محلا مجرور به حرف جر/ لَها: جار و مجرور، متعلّق به «اجْنَحْ»]

توضیح: «جَنَحُوا» بعد از «اِن» شرطیه، بر معنای آینده دلالت دارد.

  • هرگاه پس از قسم، فعل ماضی منفی واقع شود.

مثال: وَحیاتِکَ لانَکَثتُ عَهدَکَ مادُمتُ حَیّاً.[19]

توضیح: فعل منفی «لانَکَثتُ» بعد از قسم (وَحیاتِکَ)، بر معنای آینده دلالت دارد.

  • هرگاه فعل ماضی، حتمی الوقوع باشد. مانند مواردی که فعل ماضی درباره قیامت باشد.

مثال۱ : اذا وَقَعَتِ الواقعة. [20]

[ترکیب: اِذا: ظرفیه، مفعول فیه و محلا منصوب/ وَقَعَت: فعل ماضی، مبنی بر فتح/ الواقِعَة: فاعل و مرفوع، علامت رفع ضمّه ظاهری]

توضیح: آیه شریفه درباره روز قیامت صحبت می‌کند و چون قیامت، حتماً اتفاق خواهد افتاد، فعل آیه به صورت ماضی (وَقَعَتِ) استعمال شده است.

 مثال۲ : و نُفِخَ فی الصُّورِ[21]

[ترکیب: وَ: حرف استیناف، مبنی بر فتح/ نُفِخَ: فعل ماضی، مجهول مبنی بر فتح. ضمیر مستتر «هو»، مبنی، محلا مرفوع، نائب فاعل آن/ فِی: حرف جرّ، مبنی بر سکون/ الصّورِ: اسم مجرور به حرف جر/ فِی الصُّورِ: جار و مجرور، متعلّق به «نفخ»]

موضوع : اقسام فعل ماضی

سؤال15 : انواع فعل ماضی را نام ببرید.

 فعل ماضی چهارنوع است.[22]

۱. کامل( ساده)   2. سابق (نقلی)   3. اکمل (بعید)   4. ناقص (استمراری)

سؤال 16 : فعل ماضی ساده را تعریف کنید.

فعل ماضی ساده (کامل یا مطلق) بر کاری دلالت می‌کند که به طور کامل تمام شده است و ارتباطی به کار دیگر ندارد؛ مانند: بَرِئَ المَریضُ.[23]

مثال 1 : … وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ.[24]

[ترکیب: سَ: حرف استقبال، مبنی بر فتح/ یَعلَمُ: فعل مضارع مرفوع، علامت رفع ضمه ظاهری/ الَّذِينَ: اسم موصول، مبنی بر فتح، فاعل، محلا مرفوع/ ظلَمُوا: ماضی، مبنی بر ضم. ضمیر متصل «واو»، مبنی، فاعل، محلا مرفوع/ ایّ: مفعول مطلق و منصوب، علامت نصب فتحه ظاهری/ مُنْقَلَبٍ: مضاف الیه و مجرور، علامت جرّ کسره ظاهری/ یَنقَلِبُون: فعل مضارع مرفوع، علامت رفع ثبوت «نون». ضمیر متصل «واو»، مبنی، فاعل، محلا مرفوع]

توضیح : در آیه شریفه، «ظَلَمُوا» فعل ماضی ساده (کامل) است که بیانگر انجام و اتمام کاری در زمان گذشته است.

 مثال 2 : و مَا أَهْلَكْنَا مِنْ قَرْيَةٍ إِلَّا وَلَهَا كِتَاب مَعْلُوم.[25]

[ترکیب: واو: استینافیه، مبنی بر فتح/ ما: نافیه، مبنی بر سکون / اَهلَکنا: فعل ماضی، مبنی بر سکون / ضمیر متصل «نا»، مبنی، فاعل، محلا مرفوع/ مِن: حرف جرّ زائد، مبنی بر سکون/ قریةٍ: مفعولٌ به، لفظا مجرور و محلا منصوب/ اِلّا: حرف استثناء ، مبنی بر سکون/ وَ: حالیه، مبنی بر فتح/ لَ: حرف جرّ، مبنی بر کسر / ها: ضمیر متصل، مبنی، محلا مجرور به حرف جرّ/ لَها: جار و مجرور، متعلّق به محذوف، خبر مقدم، محلا مرفوع/ کتابٌ: مبتدای مؤخر و مرفوع، علامت رفع ضمّه ظاهری / مَعلُومٌ: نعت برای «کتاب»، مرفوع بنابر تبعیت]

توضیح : در آیه فوق، فعل منفی «مَا أَهْلَكْنَا» می‌رساند که عمل هلاک کردن در گذشته انجام شده است.

سؤال 17 : ساختار فعل ماضی ساده و منفی آن را بیان کنید.

ساختار فعل ماضی ساده (کامل) : ریشه فعل + ضمایر متصل فاعلی

مانند: نَصَرتَ (تو یک مرد یاری کردی)/ کَتَبنَ (آن زنان نوشتند)/ جَلَسنَا (ما نشستیم)

ساختار فعل ماضی ساده منفی : حرف نفی «ما» + فعل ماضی ساده

مثال: … وَ ما رَمَيتَ إِذ رَمَيتَ وَلكِنَّ اللَّهَ رَمى[26]

[ترکیب: وَ: حرف عطف ، مبنی بر فتح/ ما: نافیه، مبنی بر سکون/ رَمَیتَ: فعل ماضی، مبنی برسکون. ضمیر بارز و متصل «تَ»، مبنی، فاعل، محلا مرفوع/ اِذ: ظرف زمان، مبنی، مفعول‌فیه، محلا منصوب/ رَمَیتَ: فعل ماضی، مبنی برسکون. ضمیر متصل «تَ»، مبنی، فاعل، محلا مرفوع / وَ: حرف عطف، مبنی بر فتح/ لکِنَّ: حرف مشبهة بالفعل، مبنی بر فتح/ اللهَ:  لفظ جلاله، اسم «لکنّ» و منصوب، علامت نصب فتحه ظاهری/ رَمَی: فعل ماضی، مبنی برفتح مقدّره. ضمیر مستتر «هو»، مبنی، محلا مرفوع، فاعل. جمله فعلیه، خبر «لکنَّ»، محلا مرفوع]

توضیح : «ما رَمَيتَ»، فعل ماضی منفی ساده و «رَمَيتَ» فعل ماضی ساده می‌باشد.

نکته : هرگاه حرف «لَم» بر سر فعل مضارع قرار بگیرد، علاوه بر مجزوم کردن فعل مضارع، معنای آن را به ماضی ساده منفی تبدیل می‌کند؛ مانند: لَم تَفعَلوا (انجام ندادید)

مثال: … أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ.[27]

[ترکیب: أ: حرف استفهام، مبنی بر فتح/ لَم: حرف نفی جازم، مبنی بر سکون/ تَعلَم: فعل مضارع مجزوم به «لم»، ضمیر مستتر «انتَ»، مبنی، فاعل، محلا مرفوع/ اَنَّ: حرف مشبهة بالفعل، مبنی بر فتح/ اللهَ: لفظ جلاله، اسم «اَنَّ» و منصوب، علامت نصب فتحه/ عَلی: حرف جرّ، مبنی بر سکون/ کُلِّ: اسم مجرور به حرف جرّ، علامت جرّ کسره/ عَلی کُلِّ: جار و مجرور، متعلّق به «قدیر»/ شَیءٍ: مضاف الیه و مجرور، علامت جرّ کسره/ قدیرٌ: خبر «اَنَّ» و مرفوع، علامت رفع ضمّه ظاهری]

توضیح : فعل مضارع مجزوم «لَمْ تَعْلَمْ»، معنای ماضی ساده منفی را می‌رساند.

سؤال 18 : فعل ماضی نقلی (سابق) را تعریف کنید.

فعل ماضی نقلی (سابق) بر کاری دلالت می‌کند که پس از کار به اتمام رسیده‌ای انجام گرفته و تا زمان حال ادامه دارد.

مثال : عَلَتِ الصَّیحةُ بَعدَ أن لَفُظَ المَریضُ روحَهُ.[28]

توضیح: با توجه به سیاق کلام و ارتباط دوفعل به یکدیگر، متوجه نقلی بودن فعل ماضی «عَلَت» می‌شویم. در واقع صدای شیون و فریاد، پس از جان دادن بیمار بلند شده وتا حال ادامه دارد.

سؤال 19 : ساختار فعل ماضی نقلی چگونه است؟

فعل ماضی نقلی با آوردن «قد» بر سر فعل ماضی ساخته می‌شود؛ مانند : قَد شَرِبتَ ( نوشیده‌ای)

مثال : لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ .[29]

[ترکیب: لا: حرف نفی جنس، مبنی بر سکون/ اِکراهَ: اسم «لا»، مبنی بر فتح/ فِی: حرف جرّ، مبنی بر سکون/ الدِّينِ: اسم مجرور به حرف جرّ، علامت جرّ کسره/ فی الدِّينِ: جار و مجرور، متعلّق به محذوف، خبر «لا» و محلا مرفوع/ قَد: حرف تحقیق، مبنی بر سکون/ تَبَیّنَ: فعل ماضی، مبنی برفتح/ الرّشدُ: فاعل و مرفوع، علامت رفع ضمّه ظاهری/ مِن: حرف جر، مبنی برسکون/ الغیِّ: اسم مجرور به حرف جرّ، علامت جرّ کسره/ مِنَ الغیِّ: جار و مجرور، متعلّق به محذوف، حال برای «الرّشد» و محلا منصوب]

توضیح :  فعل «قَدْ تَبَيَّنَ» در آیه شریفه در گذشته انجام شده و اثر آن تاکنون باقی است.

نکته : هرگاه حرف «لمّا» بر سر فعل مضارع قرار بگیرد، علاوه بر مجزوم کردن فعل مضارع، معنای آن را به ماضی نقلی منفی تبدیل می‌کند؛ مانند: لَمّا تَشرِب (ننوشیده‌ای)

مثال : أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا يَعْلَمِ اللَّهُ [30]   

[ ترکیب: اَم: منقطعه، عاطفه، اضرابیه، مبنی بر سکون/ حَسِبتُم: فعل ماضی، مبنی برسکون. ضمیر بارز «تم»، مبنی، محلا مرفوع، فاعل / أن: حرف ناصب مصدری، مبنی بر سکون/ تَدخُلُوا: فعل مضارع منصوب، علامت نصب حذف «نون». ضمیر متصل «واو»، مبنی، محلا مرفوع، فاعل / الجَنّةَ: مفعولٌ به و منصوب، علامت نصب فتحه ظاهری/ وَ: حالیه، مبنی بر فتح / لَمّا: حرف جازمه، مبنی برسکون/ یَعلَم: فعل مضارع مجزوم، علامت جزم سکون/ الله: فاعل و مرفوع، علامت رفع ضمّه ظاهری]

توضیح : در آیه مبارکه، فعل مضارع مجزوم «لَمّا يَعْلَم»، به ماضی نقلی منفی معنا می‌شود. 

سؤال 20 : فعل ماضی بعید را همراه با مثال تعریف کنید.

فعل ماضی بعید دلالت بر کاری دارد که پیش از کار به اتمام رسیده دیگر در زمان غیر معین، پایان یافته است.  مثال : کُنتُ قدکَتَبتُ الرِّسالةَ قَبلَ قُدومِهِ بِزمانٍ. [31]

توضیح: در کلام فوق، نوشتن نامه پیش از آمدن شخص، انجام شده لذا عبارت «کُنتُ قدکَتَبتُ» بر ماضی بعید دلالت می‌کند.

 سؤال 21 : چگونه فعل ماضی بعید (اکمل) و منفی آن ساخته می‌شود؟ 

ماضی بعید : کانَ +  قَد +  فعل ماضی ساده

مانند: کُنتُم قَد شَرِبتُم (نوشیده بودید)

ماضی بعید منفی : ما +کان + قَد +  فعل ماضی ساده

مانند : کانَ قَد خَرجَ (خارج شده بود)  ß  ما کانَ قد خَرجَ (خارج نشده بود)

سؤال 22 : فعل ماضی استمراری بر چه معنایی دلالت می‌کند؟

فعل ماضی استمراری بر کاری دلالت می‌کند که مقارن با کار دیگری انجام یافته باشد؛ مانند: کُنتُ اَکتُبُ لَمّا دَخَلَ .[32]

سؤال 23 : فعل ماضی استمراری (ناقص) با چه ساختاری شناخته می‌شود؟

فعل ماضی استمراری به دو روش ساخته می‌شود:

  1. کانَ +  فعل مضارع

مثال : …كَانَا يَأْكُلَانِ الطَّعَامَ[33]

[ترکیب: کانا: فعل ماضی ناقص، مبنی بر فتح. ضمیر متصل «الف»، مبنی، اسم آن، محلا مرفوع/ یَأکُلانِ: فعل مضارع مرفوع، علامت رفع ثبوت نون. ضمیر متصل «الف»، مبنی، محلا مرفوع، فاعل/ الطِعامَ: مفعولٌ به و منصوب، علامت نصب فتحه ظاهری/ یأکلان الطعام: خبر «کانَ»، محلا منصوب]

توضیح: در آیه شریفه، ساختار «کانا» و فعل مضارع، معنای ماضی استمراری را می‌رساند.

نکته: باید توجه داشت که در ساختار ماضی استمراری، «کانَ» و فعل مضارع از لحاظ صیغه با هم مطابقت نمایند. مانند : کانُوا یَکذِبونَ (تکذیب می‌کردند)

2. کانَ + اسم فاعل

مثال : کُنتُ مسافراً لمّا قَدَمَ دیارَنا.[34]

توضیح: در جمله فوق، ترکیب «کُنتُ» و «مُسافِراً» (اسم فاعل باب مُفاعلة)، معنای ماضی استمراری می‌دهد.

سؤال 24 :  ساختار فعل ماضی استمراری منفی را همراه مثال بیان کنید.

هرگاه «کانَ» منفی همراه با فعل مضارع یا اسم فاعل بیاید، ماضی استمراری منفی خواهیم داشت.

مثال : أُولَئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الضَّلَالَةَ بِالْهُدَى فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ وَمَا كَانُوا مُهْتَدِينَ.[35]

 [ترکیب: أُولَئِكَ: مبتدا، محلا مرفوع/ الَّذِينَ: خبر، محلا مرفوع/ اشْتَرَوُا: فعل ماضی، مبنی بر ضمّ. ضمیر متصل «واو»، مبنی، فاعل، محلا مرفوع / الضَّلَالَةَ: مفعولٌ به و منصوب، علامت نصب فتحه/ بِالْهُدَى: جار و مجرور، متعلّق به «اشتروا» / فَ: عاطفه، مبنی بر فتح/ ما: نافیه، مبنی بر سکون/ کانُوا: فعل ماضی ناقصه، مبنی بر ضمّ. ضمیر متصل «واو»، مبنی، اسم آن، محلا مرفوع/ مُهْتَدِينَ: خبر و منصوب، علامت نصب «یاء»]

توضیح: در آیه فوق عبارت، ترکیب حرف نفی و «کانَ» و اسم فاعل (وَمَا كَانُوا مُهْتَدِينَ)، بر معنای ماضی استمراری منفی دلالت می‌کند.


[1] . ترجمه و شرح مبادی‌العربیة4، بخش اول: صرف، ص19،شماره1

[2] . مصغّر، اسمی است که مفهوم خردی و کوچکی را برساند.

[3] . اسمی که به کسی یا جایی نسبت داده شود. مانند: «سادات موسوی» که منسوب به امام موسی بن جعفرعلیه السلام هستند.

[4] . ترجمه و شرح مبادی‌العربیة4، بخش اول: صرف، ص20،شماره4

[5] . ترجمه و شرح مبادی‌العربیة4، بخش اول: صرف، ص20،شماره5

[6] . ترجمه و شرح مبادی‌العربیة4، بخش اول: صرف، ص20،شماره5

[7] . ترجمه و شرح مبادی‌العربیة4، بخش اول: صرف، ص19،شماره3

[8] . ترجمه و شرح مبادی‌العربیة4، بخش اول: صرف، ص20، نکته شماره3

[9] . ترجمه و شرح مبادی‌العربیة4، بخش اول: صرف، ص22، شمار65

[10] . ترجمه و شرح مبادی‌العربیة4، بخش اول: صرف، ص22،شماره7

[11] . (به خاطر بیاور) هنگامی را که پروردگارت به فرشتگان گفت: «من در روی زمین، جانشینی [= نماینده‌ای‌] قرار خواهم داد»…(30/بقره)

[12] . ترجمه و شرح مبادی‌العربیة4، بخش اول: صرف، ص22 ،نکته 1

[13] . اکنون خانه را به تو می فروشم.

[14] . ترجمه و شرح مبادی‌العربیة4، بخش اول: صرف، ص21،نکته 1

[15] . خدا تو را توفیق دهد.

[16] . خداوند ما و شما را بیامرزد.

[17]. هرگاه به مردم رحمتی چشانیم به آن شاد شوند.( 36 / روم )

[18] . اگر دشمنان به صلح و مسالمت تمایل داشتند تو نیز مایل به صلح باش. (61/ انفال)

[19] . و قسم به جانت، تازمانی که زنده ام، عهدم را نمی شکنم.

[20] .هنگامی که واقعه ی عظیم ( قیامت ) بر پا شود. (1/ واقعه)

[21] . و صیحه‌ای در صور بدمند…(68 / زمر)

[22] . ترجمه و شرح مبادی‌العربیة4، بخش اول: صرف، ص23،نکته 2

[23]. مریض بهبود یافت.

[24]. به زودی خواهند دانست که به کدام بازگشت گاه باز خواهند گشت .(227/ شعراء)

[25]. ما اهل هیچ شهر و دیاری را هلاک نکردیم مگر اینکه اجل معیّن (و زمان تغییر ناپذیری) داشتند! ( 4/ حجر)

[26] .واین تو نبودی (ای  پیامبرکه خاک وسنگ به صورت آنها ) انداختی؛ بلکه خدا انداخت . (17/انفال )

[27] . مگر ندانستى كه خدا بر هر كارى تواناست؟ (106 / بقره)

[28] . بعد از جان دادن مریض صیحه و فریاد بلند شده است.

[29] . در قبول دین، اکراهی نیست. (زیرا) راه درست از راه انحرافی، روشن شده است. (256 / بقره)

[30]. آیا گمان دارید که( با ادعای ایمان) وارد بهشت شوید در حالیکه هنوز خداوند معلوم نساخته است… (142/ آل عمران )

[31] . نامه را مدتی پیش از آمدن او نوشته بودم.

[32] . هنگام ورودش می‌نوشتم.

[33] . …و هر دو [حضرت عیسی وحضرت مریم علیهماالسلام] (مانند انسان‌های دیگر) غذا تناول می‌کردند…(75/مائده)

[34] . هنگام آمدنش به سرزمین ما مسافرت می‌کردم .

[35] آنان کسانی اند که گمراهی را به بهای ( از دست دادن ) هدایت خریدند اما (این ) داد و ستدشان ( هیچ گونه ) سودی نداشت و هدایت پذیر نبودند.( 16 /بقره)

مؤسسه نورالیقین

مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآنی

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *