سوالی در مورد خطبهی یک نهج البلاغه داشتم که در قسمتی از این خطبه حضرت علی (ع) در مورد قرآن میفرمایند برخی آیات وجوب چیزی را بیان میکند، در حالی سنت پیامبر آن را نسخ کرده و یا در سنت وجوب چیزی مطرح شده در حالی که قرآن به ترک آن دستور داده است. سوالی که داشتم این است که آیا نمونهای از این مسائل داریم که سنت با قرآن در تقابل باشند؟ و آیا وقتی روایات قابلیت جعل و تحریف دارند میشود به آنها اعتماد کرد و خلاف قرآن که تحریف ناپذیر است عمل نمود؟
پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): اگر چه احکامی نیز با ذکر جزئیات در قرآن کریم مطرح شده است، اما عمل به احکام، منوط به علم اجتهاد (استنباط و استخراج احکام از قرآن و حدیث و انطباق با عقل و اجماع) و یا تقلید از فقیه مجتهد گردیده است. پس چنین نیست که هر کسی آیهای بخواند و بگوید: «حکم این است و من غیر از این را قبول ندارم – مثل وهابیت» که آنان نیز در نهایت، به تفسیر به رأی و اجتهادهای من درآوردی دچار شده و میشوند!
- پس زود و آن هم بدون هیچ علمی به قرآن مجید، احادیث، فقه، اجتهاد و …، نتیجه به “احکام خلاف قرآن” نگیریم که در انجام احکام، دچار تردید گردیم!
- نه تنها احادیث و روایات، بلکه آیات قرآن کریم نیز قابلیت جعل و تحریف دارند، چرا که بالاخره جملاتی هستند که از کلمات رایج در ادبیات ما ساخته شدهاند! اما، قابلیت جعل، با این که جعل واقع شود و آن تحریف جای حقیقت را بگیرد، متفاوت است. “قابلیت” یعنی امکانش باشد که کسی این کار را انجام دهد و البته که امکانش هست. اما “واقع شدن” به این است که مانند تورات و انجیل و یا بسیاری از متون دیگر، جعلی جای اصلی را بگیرد و مردم دیگر دسترسی به اصلی نداشته باشند، که قرآن کریم چنین نیست، احادیث نیز قابل بررسی بر اساس مبانی و معیارها، و شناخت محکم از مرفوع و مرسل، و اصلی از جعلی میباشند. مضافاً بر این که فرمود: کار یهود در تحریف این است که کلمات را از مواضعش تغییر میدهند! چنان که به امام حسین علیه السلام “خارجی” و به یزید لعنة الله علیه، “امیرالمؤمنین” گفتند!
بیان حضرت امیرالمؤمنین، امام علی علیه اسلام، در موضوع مورد سؤال چنین است:
»کِتابَ رَبِّکُمْ فیکُمْ : مُبَیِّنا حَلالَهُ وَ حَرامَهُ ، وَ فَرائِضَهُ وَ فَضائِلَهُ ، وَ ناسِخَهُ وَ مَنْسُوخَهُ ، وَ رُخَصَهُ وَ عَزائِمَهُ ، وَ خاصَّهُ وَ عامَّهُ ، وَ عِبَرَهُ وَ اَمْثالَهُ ، وَ مُرْسَلَهُ وَ مَحْدُودَهُ ، وَ مُحْکَمَهُ وَ مُتَشابِهَهُ ، مُفَسِّرا مُجْمَلَهُ ، وَ مُبَیِّنا غَوامِضَهُ ، بَیْنَ مَأْخُوذٍ میثاقُ عِلْمِه ، وَ مُوَسَّعٍ عَلَی الْعِبادِ فی جَهْلِه ، وَ بَیْنَ مُثْبَتٍ فِی الْکِتابِ فَرْضُهُ وَ مَعْلُومٍ فِی السُّنَّهِ نَسْخُهُ ، وَ واجِبٍ فِی السُّنَّهِ اَخْذُهُ ، وَ مُرَخَّصٍ فِی الْکِتابِ تَرْکُهُ، وَ بَیْنَ واجِبٍ بِوَقْتِه ، وَ زائِلٍ فی مُسْتَقْبَلِه …» (نهج البلاغه، خطبه اول)
ترجمه: او (پیامبر اسلام) کتاب پروردگار شما را در میانتان به یادگار گذاشت در حالى که حلال و حرام خدا و واجبات و مستحبّاتش را بیان کرده بود و همچنین ناسخ و منسوخ آن و مباح و ممنوع آن را روشن نمود، خاص و عام آن را توضیح داد و پندها و مثلهایش را روشن ساخت و مطلق و مقیّد آن را بیان کرد و محکم و متشابه آن را معیّن فرمود و مجمل آن را تفسیر و غوامض و یچیدگیهایش را (با سخنان مبارکش) تبیین نمود؛ این در حالى بود که معرفت و فراگیرى بخشى (مهم) از آن (بر همه واجب بود و) پیمانش از همه گرفته شده بود و بخش دیگرى، ناآگاهى از آن براى بندگان مجاز بود؛ و در حالى بود که قسمتى از آن در این کتاب الهى (براى مدّت محدودى) واجب شده و نسخ آن در سنّت پیامبر معلوم گشته بود و نیز احکامى بود که در سنّت پیامبر (صلى الله علیه وآله) عمل به آن واجب بود ولى در کتاب خدا ترک آن اجازه داده شده بود و احکامى که در بعضى از اوقات، واجب ولى در زمان بعد زایل شده بود؛ و پس از انقضاء مدتْ زائل شدنى است.
- ابتدا دقت نماییم که ما علت کمبود واژگان جایگزی در فارسی (یا هر زبان دیگری)، هیچ ترجمهی کامل و دقیقی نداریم، مگر آن که کلمات را تفسیر (باز) نماییم و همین رجوع اکتفای به ترجمه، خود دلیل به وجود آمدن برخی از سؤالات یا شبهات میگردد! به عنوان مثال در همین فرازها، جمله «وَ مُوَسَّعٍ عَلَی الْعِبادِ فی جَهْلِه» چه معنا شود؟! در نهایت گفته شده «ناآگاهى از آن براى بندگان مجاز بود»! در حالی که ابتدای کلام، با وسعت (مُوَسَّعٍ) شروع شده است و سخن از آگاهی و دانایی نیست، بلکه از “جهل” است که در مقابل “عقل” قرار دارد! پس اگر بخواهیم درستتر معنا نماییم، باید بگوییم: «عدم درک عقلی مطالب و مسائل گسترده و بسیاری بر بندگان مجاز گردید»!
یک جا در موضوعی، عملش هست، اما عدهای نمیدانند، یک جا علمش داده نشده، به جز به عدهی قلیلی، یکجا هم علمش داده نشده، به جز مقدار قلیلی …، اما همه اینها با “عقل و خرد” متفاوت است، اگر چه عقل به نور علم میبیند.
الف – اولین نکتهی این فراز ژرف، علیمانه و حکیمانه از مولا، این نیست که نتیجه بگیریم وحی و حدیث در تقابل با یکدیگرند! بلکه این است که بدانیم “کتاب الله و عترت”، قابل تفکیک و جدایی پذیر نیستند، و بدون تعلیم کتاب از معلم و معلمهایش، فهم اصول و فروع آن ممکن نیست؛ لذا شعائری چون «حَسبُنَا کِتابَ الله – کتاب خدا برای ما کافیست» که خلیفه دوم در برابر قرآن جمعآوری و تفسیر شده توسط امیرالمؤمنین علیه السلام گفته بود و امروزه تحت جملاتی چون: «چه نیازی به حدیث و تفسیر داریم – خودمان عقل داریم و میفهمیم و …» بیان میشود، همه و همه باطل و انحرافی است و سبب میگردد که آدمی از هر دو «کتاب و سنت»، غافل بماند و در نهایت به میل و هوای نفس خویش تعبیر و تفسیر و عمل نماید!
آیاتی چون: «اَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ – اطاعت کنید از الله، و اطاعت کنید از رسول و اولی الامر / النساء، 59» – «مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ – هر کس رسول را اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده است / النساء، 80» – و «وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا – و آن چه را رسول داد بگیرید، و آن چه را واگذاشت (نهی کرد) دوری گزینید / الحشر، 7» و …، همه برای این بوده و هست که کسی نگوید: «حَسبُنَا کِتابَ الله»!
ب – در کدام آیه به پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله فرموده بود که “بیت المقدس” را قبله قرار دهید؟ اما سنتی بود که یقیناً به امر خدا انجام شده بود، اما نسخ شد و آیه آمد که قبله را به سوی کعبه، تغییر دهید.
- در کدام آیه آمده است که نماز صبح دو رکعت و ظهر چهار رکعت … است و یا طواف کعبه هفت شوط میباشد؟ پس سنّتی است که توسط ایشان تبیین شده و در آیهای نیز نسخ نشده است؛ پس امر به اطاعت از ایشان، دلیل بر ارکان، ترتیب و وجوب رکعات نماز میباشد.
اما، پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله نیز علیه منع ازدواج با همسر طلاق گرفتهی پسرخوانده، چیزی نفرموده بودند و خود نیز چنین ننمودند، تا این که آیه آمد و این سنت را باطل اعلام داشت و جواز آن را صادر نمود. چنان که ازدواج همزمان با دو خواهر رواج داشت، و طبق آیه حرام اعلام شد.
- قرائت سوره حمد در نماز، بر هر مسلمانی واجب است و به حسب ظاهر و طبق حدیث نیمی از آن به خدا اختصاص دارد و نیم دیگرش به بندهی خدا، اما پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله، در خطبه غدیر فرمودند که این سوره درباره من و علی و اولاد او علیهم السلام نازل شده است.
- حروف مقطعه در قرآن کریم، تحت عنوان رمز و راز مطرح میگردذ، اما بیتردید بیمعنا و بیحکمت نیستند و معارفی در آنها نهفته است. به حسب ظاهر، بر همگان واجب نیست که به این رمز و رازها پیببرند و در قرآن کریم نیز آیهای دال بر وجوب علم نسبت به آنها نیست، اما امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبه نورانیت، خطاب به سلمان و ابوذر میفرمایند: بر تمام شیعیان من واجب است که بدانند، منم طه، منم یس، و منم حوامیم (حاء میمها، “حم”های قرآن مجید).
- در قرآن کریم، دستور به شدت با کفار و ظالمین به صراحت بیان شده است، و ما “صلح حدیبیه” را داریم و نیز دستور صلح و ملاطفت با برخی از کفار داده شده است، در حالی که در طی ده سال، بیش از شصت جنگ کوچک و بزرگ بر ایشان تحمیل شد و در همه با شدت مجاهده و جنگ نمودهاند. پس تشخیص مصداق با ایشان، امامان و اولی الامر میباشد.
ج – اما بسیاری از مصادیق این فراز از بیانات ایشان، به “احکام” بر میگردد.
احکام گاه “خاص” هستند و عدهای خاص را شامل میگردند، مانند حج تمتع که بر مستطیع واجب است؛ و گاه “عام” میباشند، یعنی همگان را شامل میگردند، مانند امر به نماز ««وَ اَقیمُوا الصَّلاةَ»؛ و احکام همین نماز نیز برای مسافر، رزمنده در جنگ (نماز خوف)، و یا برای بانوان در ایام خاص، متفاوت میگردد؛ چنان که روزه ماه مبارک رمضان بر همگان واجب است، اما مسافر، بیمار، باردار، شیرده و …، مستثنا میباشند و احکام دیگری بر آنها مترتب میباشد.
احکام گاهی “مطلق” هستند، مانند حلیت ازدواج و یا بیع (خرید و فروش) – و گاهی “مقید” میشوند، مانند تجارت از روی میل و رضایت. خرید و فروش اسلحه، هیچ منع شرعی ندارد، اما احکام حکومتی، به حاکم اسلامی، اجازه منع خرید و فروش میدهد که در این صورت حرام میشوند.
احکام روزه در آغاز تشریع، چنان بود که مسلمانان تنها مىتوانستند در آغاز شب افطار کنند و اگر پس از افطار ساعاتی میخوابیدند و بیدار میشدند، آن چه روزه را باطل میکند (یا مصداق افطار روزه) میشد (خوردن، نوشیدن و …)، براى آنها جایز نبود ولى این سنّت پیامبر صلى الله علیه وآله بعداً به وسیله آیه شریفه: «… وَکُلُوا وَاشْرَبُوا حَتّى یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الْخَیْطُ الاَبْیَضِ مِنَ الْخَیْطِ الاَسْوَدِ مِنَ الْفَجْر – بخورید و بنوشید تا زمانى که خط سفید صبح، از خط تاریک شب مشخّص شود / البقره، 187» نسخ شده است.
بنابراین، نام این موارد، “تقابل آیه و حدیث – یا سنت و قرآن کریم” و یا “نسخ قرآن به واسطه حدیث” نمیباشد [اگر چه این اصطلاح رایج است]، بلکه گاه بازگشت متشابه به محکمات است – گاه تفسیر و تأویل آیه است – گاه تبیین احکامی است که روشن و تعیین نمودن جزئیاتش به ایشان سپرده شده است – گاه نسخ سنت به سبب آیه است [مانند بسیاری از سنن رایج و جایز آن زمان] – گاه برداشتن یکی از احکام که در قرآن مجید به آن تصریح شده است (مثل اعدام برای زنای محصنه و جایگزینی رجم) … است؛ که البته در تمامی موارد، هم فروعش به اصولش بر میگردد و هم متشابهاتش به محکماتش بر میگردد؛ یعنی احکام ایشان نیز طبق اجازه و به فرمان بوده است. اصل این است که: «وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى» (النّجم، 3 و 4)
ترجمه: و از سر هوس سخن نمىگويد * اين سخن به جز وحيى كه وحى مى شود نيست.
موسسه نورالیقین
مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآنی
بدون دیدگاه