حروف جرّ شبه زائد عبارتند از:

الف) رُبَّ             

ب) خَلا ـ عَدا ـ حاشا[1]

برای این حروف می توان ویژگی های زیر را بیان نمود:

1. معنای خاص و جدید دارند.

2. به متعلَّق نیاز ندارند.

3. مجرور آنها محلی از اعراب دارد؛ یعنی نقش ترکیبی دیگری می‌پذیرد.[2]

خصوصیات «رُبَّ»

الف) صدارت طلب است.

ب) فقط نکره را مجرور می‌کند.

ج) اگر در جمله ای باشد که بعد از آن فعل لازم قرار بگیرد مجرور آن بنا بر مبتدا بودن ، محلا مرفوع است .[3]

د) اگر در جمله ای قرار بگیرد که بعد از آن فعل متعدی قرار بگیرد و خود آن فعل ، مفعول نگرفته باشد در چنین حالتی آن اسم مجرور بنا بر مفعول بودن ، محلا منصوب است، ولی اگر پس از مجرور «رُبَّ» فعل متعدی قرار گیرد و آن فعل در ضمیر اسم مجرور عمل کرده باشد(مفعول گرفته باشد) در این صورت مجرور «رُبَّ» بنا بر مبتدا بودن محلا مرفوع بوده و یا بنا بر اشتغال محلا منصوب می گردد. [4]

مثال۱: رُبَّ خَطیبٍ فصیحٍ نبغَ فینا .[5]

[ترکیب: ربّ: حرف جرّ شبه زائد، مبنی بر فتح/ خطیب: لفظاً مجرور به حرف جرّ و محلاً مرفوع  مبتدا، این جارّ و مجرور نیازی به متعلّق ندارد/  فصیح: صفت برای خطیب و مجرور بنا بر تبعیت/ نَبَغَ: فعل ماضی، مبنی بر فتح، ضمیر مستترهو محلاً مرفوع، فاعل/ فی: حرف جرّ اصلی، مبنی بر سکون/ نا: ضمیر متصل، مبنی، محلاً مجرور به حرف جرّ/ فینا: جارّ و مجرور، متعلق به «نبَغَ»]

توضیح: چون «نَبغَ»، فعل لازم است،پس مجرور «رُبَّ» نقش مبتدایی را می پذیرد.

مثال۲: رُبّ رَجُلٍ صالحٍ لقیتُ[6]

[ترکیب: رُبَّ: حرف جرّ شبه زائد، مبنی بر فتح/ رَجلٍ: لفظاً مجرور به حرف جرّ و  محلاً منصوب به عنوان مفعول به و این جارّ و مجرور نیازی به متعلّق ندارد/ صالحٍ: صفت برای «رجل»، مجرور به کسره ظاهری بنابر تبعیت/ لقیتُ: فعل ماضی، مبنی بر سکون، تُ: ضمیر متصل، مبنی، محلاً مرفوع، فاعل]

توضیح: فعل «لقی» متعدی است و مفعول خود را نگرفته، پس مجرور «رُبًّ» نقش مفعولٌ به را می پذیرد.

مثال۳: رُبَّ رجلٍ صالحٍ لَقیتُهُ[7]

[ترکیب: رُبَّ: حرف جرّ، مبنی برفتح، عامل/ رَجُلٍ: مبتدا، لفظا مجرور به حرف جرّ، محلاً مرفوع و یا بنابر مفعول بودن محلاً منصوب/ صالحٍ: نعت، مجرور بنابر تبعیت/ لقیتُ: فعل ماضی، مبنی بر سکون، ضمیر«تُ» محلا مرفوع، فاعل/ ه: ضمیرمتصل، محلا منصوب، مفعولٌ به/ لقیت: محلا مرفوع، خبر]

توضیح: فعل متعدی «لقی» مفعولٌ به خود (هاء) را گرفته، بنابراین مجرور رُبَّ (رجٌل) بنا بر مبتدا بودن، محلا مرفوع است و یا بنا بر اشتغال، محلا منصوب.

نکته1 : اگر «ما»ی کافّه (بازدارنده از عمل) به «رُبَّ» ملحق شود، غالباً آن را از عمل بازداشته به شرط اینکه بر فعل یا اسم معرفه داخل شود. [8]

مثال1: رُبَّما قامَ یوسفُ[9]                                   

[ترکیب: رُبَّ: حرف جرّ شبه زائد، مبنی بر فتح/ ما: مای کافه، مبنی بر سکون/ قامَ: فعل ماضی، مبنی بر فتح/ یوسفُ: فاعل و مرفوع، علامت رفع ضمه ظاهری]

توضیح: «ما» به «ربَّ» ملحق شده و بر فعل داخل شده است، بنابراین «رُبَّ» از عمل بازمانده است.

 مثال2: رُبَّما یُوسفُ قامَ

[ترکیب: رُبَّ: حرف جرّ شبه زائد، مبنی بر فتح/ ما: مای کافه، مبنی بر سکون/ یوسفُ: مبتدا، مرفوع، علامت رفع ضمه ظاهری/ قامَ: فعل ماضی، مبنی بر فتح، ضمیر مستتر «هو»: مبنی، محلاً مرفوع، فاعل. جمله فعلیه، محلاً مرفوع، خبر برای «یوسف»]

توضیح: چون «ما»ی کافه به «رُبَّ» ملحق شده و بر اسم معرفه (یوسف) وارد شده است «رُبَّ» از عمل بازمانده است.

نکته2: هرگاه «رُبَّ» بر اسم نکره وارد شود در این صورت بر عمل خود باقی می ماند. گرچه «ما»ی زائده کافه به آن اتصال داشته باشد.[10]

مثال: رُبّما ضَربَةٍ بسیفٍ صَیقَلٍ[11]

[ترکیب: ربّ: حرف جرّ شبه زائد، مبنی بر فتح/ ما: زائده، مبنی بر سکون/ ضربه: لفظا مجرور به حرف جرّ، محلا مرفوع، مبتدا/ ب: حرف جرّ مبنی بر کسر/ سیف: اسم مجرور به حرف جرّ، علامت جر،کسره ظاهری/ بسیف:  جار و مجرور، متعلق به محذوف ، محلا مرفوع ، خبر/صیقل: صفت و مجرور به تبعیت، علامت جرّ کسره ظاهری]

توضیح: چون مای کافه براسم نکره (ضربه) وارد شده، «رُبّ» بر عمل خود باقی است.

نکته 3: گاهی «رُبَّ» بدون تشدید می آید.

مثال: «رُبَمَا يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ كَانُوا مُسْلِمِينَ»[12]

[ترکیب: رُبَ: حرف جر شبه زائد، مبنی بر فتح / ما: كافة، مبنی بر سکون / يَوَدُّ: فعل مضارع مرفوع، علامت رفع ضمه/    الَّذِينَ: اسم موصول و مبنی، فاعل، محلا مرفوع/ كَفَرُوا: فعل ماضی، مبنی بر ضم، ضمیرمتصل واو مبنی ومحلا مرفوع، فاعل/ لَوْ: حرف مصدري، مبنی بر سکون/ كانُوا: فعل ناقص ماضی، مبنی بر ضم ، ضمیر متصل واو مبنی ومحلا مرفوع، اسم کان/ مُسْلِمِينَ: خبر کان، منصوب، علامت نصب «یاء»/ لو و مابعد آن  در تأويل المصدر، محلاً منصوب، مفعولٌ به برای «يَوَدُّ»]

خصوصیات «خلا ـ  عدا ـ حاشا»

این حروف جرّ نیازی به متعلق ندارند ولی عامل بوده و کلمه بعد از خود را لفظاً مجرور و به عنوان استثناء محلاً منصوب کرده است.[13]

مثال: جاءَنی القومُ خلا زیدٍ و عدا عمروٍ و حاشا بکرٍ[14]

[ترکیب: جاءَ: فعل ماضی، مبنی بر فتح/ ن: وقایه[15]/ ی: ضمیر متصل، مبنی، محلاً منصوب، مفعول به/ القومُ: فاعل و مرفوع، علامت رفع ضمه ظاهری/ خلا: حرف جرّ شبه زائد، مبنی بر سکون/ زیدٍ: لفظا مجرور به حرف جرّ و محلاً منصوب به عنوان استثنا/ و: حرف عطف، مبنی بر فتح/ عدا: حرف جرّ شبه زائد، مبنی بر سکون/ عمروٍ: لفظا مجرور به حرف جرّ و محلاً منصوب به عنوان استثناء/ حاشا: حرف جرّ شبه زائد، مبنی بر سکون/ بَکرٍ: لفظا مجرور به حرف جرّ و محلاً منصوب به عنوان استثناء/این سه جارّ و مجرور نیازی به متعلق ندارند]


[1] . در قرار دادن «کاف» تشبیه در حروف جر شبه زائد، اختلاف وجود دارد.

[2] . سرآغاز نحو، ص 327

[3] . ترجمه و شرح مبادی العربیة، ج4، 492

[4] . ترجمه و شرح مبادی العربیة، ج4، 493

[5]. چه بسیار خطیب فصیحی که از میان ما بلند شد (برخاست)

[6]. چه کم مرد نیکوکاری که ملاقات کردم.

[7] . چه کم مرد نیکوکاری که او را ملاقات کردم.

[8] . ترجمه و شرح مبادی العربیة، ج4، ص492

[9]. چه بسا یوسف به پا خاست.

[10] . ترجمه و شرح مبادی العربیة، ج4، ص 492

[11]. چه بسیارند ضربه هایی که با شمشیرهای صاف و صیقلی (زده می شود).

[12] . کافران (هنگامی که آثار شوم اعمال خود را ببینند،) چه بسا آرزو می‌کنند که ای کاش مسلمان بودند!

[13] . ترجمه و شرح مبادی العربیة، ج4، ص339 با کتاب فلاح زاده بررسی شود

[14] . قوم نزد من آمدند جز زید و عمر و بکر.

[15] . نون وقایه حرفی است غیر عامل که محلی از اعراب ندارد و قبل از «یاء» متکلمی قرار می گیرد که مفعول به است./ موسوعة النحو و الصرف و الاعراب، ص594

مؤسسه نورالیقین

مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآنی


بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *